Saturday 24 October 2009

شعر از سیمین بهبهانی

شعری بسیار گویا وجالب از سیمین بهبهانی

سجاده فرش عنف و تجاوز، اي داعيان شرع خدا را!بر قتل‌عام دين و مروت، دست که بسته چشم شما را ؟
الله اکبر است که هر شب، همراه جانِ آمده بر لبآتشفشان به بال شياطين، کرده‌ست پاره پاره فضا را
از شرع غير نام نمانده‌ست، از عرف جز حرام نمانده‌ستبر مدعا گواه گرفتم، جسم ترانه، قلب ندا را
انصاف را به هيچ شمردند، بس خون بي‌گناه که خوردندشرم آيدم دگر که بگويم، بردند آبروي حيا را
سهراب‌ها به خاک غنودند، آرام آنچنان‌که نبودندکو چاره‌ساز نفرت و نفرين، تهمينه‌هاي سوگ و عزا را ؟
زين پس کدام جامه بپوشند، بهر کدام خير بکوشندآنان‌که عين فاجعه ديدند، فخر امام ارج عبا را
سجاده تار و پود گسسته‌ست، ديوي بر آن به جبر نشسته‌‌ستگو سيل سخت آيد و شويد، سجاده و نماز ريا را
سيمين بهبهاني

Thursday 22 October 2009

بیانیه جبهه ملی ایران- تهران

بیانیه تحلیلی جبهه ملی ایران درمورد واگذاری اموال ملی و عمومی به بهانه خصوصی سازی

از روزی که دولت فعلی برروی کار آورده شد (بیش ازچهارسال پیش) وظیفه اصلی آن باز گذاشتن دست حامیان و پشتیبانان دولت و مراکز قدرت در تسلط برادارات ، پست های کلیدی(مدیریت ها،وزارت خانه ها ) حضور قوی در مجلس و مراکز تصممیم گیری ، مراکز توزیع کننده منابع مالی و امکانات اقتصادی( منابع طبیعی ، وزارت خانه های اقتصادی، بانک ها ، بورس ) غیر از مراکز سیاسی بوده است .
اولین اقدام رییس جمهور در آن زمان مخالفت با واگذاری قسمتی از سهام بانک پارسیان به خریداران در بخش خصوصی به بهانه تامین قسمتی از هزینه خرید توسط بانک ها بود تا گروه مورد نظر خاص بر این بانک مسلط شود. از آن زمان گروه های مافیائی برای آسان کردن تسلط بر اموال عمومی تبلیغات شدید خصوصی سازی را راه انداختندو بالاخره چه در مجمع تشخیص مصلحت نظام و چه در سطح بالاتر مقدمات صدور فرمان رهبری دایر بر اصلاح اصل 44 قانون اساسی که بخش دولتی اقتصاد را شرح داده است فراهم ساختند تا اموال کلیدی و حیاتی دولتی هم قابل تصرف و حراج باشد ( بانک ها ، راه آهن ، خدمات ارتباط جمعی ، شرکت های حمل و نقل و صنایع بنیادی و کلیدی ،بنادر و ترمینال ها )
در حالیکه اولاً دولتی بودن صنایع و فعالیت های زیر بنایی و کلیدی به شرح مندرج در قانون اساسی به لحاظ اهمیت آنها در حفظ امنیت و رفاه عمومی و باز بودن دست دولت ( البته یک دولت ملی و دلسوز مصالح عمومی ) در جهت دادن به اقتصاد وسیاست های اقتصادی دولت در جهت رفاه عمومی است( مثل همه اقتصادهای سوسیالیستی واقعی و حتی نظام های سرمایه داری مختلط) و ثانیاً نهضت خصصوصی سازی از دهه 1990 پس ازسقوط امپراطوری شوروی درجهان راه افتادخود ابزاری برای ایجاد رقابت رشداقتصادی بهبود سطح رفاه مردم واولین پیش نیاز آن آزادسازی اقتصادی یعنی تسهیل فعالیت اقتصادی مردم از راه حذف قوانین ومقررات زائد ودست وپاگیر وساده سازی مدیریت امور عمومی و اقتصادی بوده است .
مثلاً در آلمان پس از ملحق شدن آلمان شرقی هدف خصوصی سازی (کوچک کردن دولت ) پاک سازی وحذف آثار اقتصا د فاشیستی دوران هیتلری و دوران کومونیستی استالینی ( 1990-1945) و ایجاد ساختارها و زیر بنا ها و صنایع قرن بیست و یکم با تکنولوژی قرن بیست و یکم بود که نتیجه آن بهبود شرایط رقابتی ، افزایش اشتغال ، تولید، افزایش صادرات و ازدیاد رفاه و قدرت اقتصادی کشور خواهد بود.
در بیش از پنجاه کشور که نهضت خصوصی سازی در آن پا گرفت اول از همه هدف های خصوصی سازی در هر بخش از اقتصاد وصنعت تعریف می شد و بعد هیئتی مرکب از نمایندگان منافع مصرف کنندگان ( کارگران ، کارمندان ، معلمین) بانک ها ، صاحبان صنایع ، نمایندگان مجلس و دولت تصمیم می گرفتند که با کارخانه یا صنعت چه باید بشود و آیا این صنعت مضر و آلوده کننده باید از سطح زمین پاک شود یا کوچک شود یا گسترش یابد و بعد به هر کسی یا شرکتی ویا کنسرسیومی چه در سطح ملی و یا بین المللی فروخته شود ( واگذار شود ) که توانایی فنی ، مالی ، تکنولوژیکی ، مدیریتی ، پرسنلی را داشته باشدکه طی مدت تعیین شده آن صنعت را به سطح مطلوب برساند و اهداف قبلاً تعیین شده و توافق شده را تامین نماید.
در ایران خصوصی سازی را تنها از دید انتقال مالکیت و کنترل یعنی خرید و فروش سهام شرکت های سود ده یا دارای سرمایه های نهفته دانسته اند یعنی هر دار و دسته ای ، کارخانه ای یا صنعتی یا بخشی از صنعتی ( مثل شرکت های وابسته به صنعت نفت ، صنعت مس ، صنعت آلومنیوم ، صنعت برق ، صنعت آّب ، نیروگاه ها و سد ها) را هدف تسلط خود قرار می دهد و به هزار وسیله برای خود سوئی سازی آن اقدام می کند که اولین تاکتیک عوامل بیرونی و درونی آنها زیان ده کردن آن کارخانه یا صنعت و درست کردن بهانه عوام پسند برای فروش و یا واگذاری آن است ( راه های منفی کردن تراز نامه شرکت ها متعدد است) .
بعضی از نهاد ها وارگان های وابسته به حکومت مسئله خصوصی سازی را هم از دید ایجاد درآمد مستقل از بودجه دولت و هم از دید تسلط بر جامعه ، افکار عمومی ، زندگی خصوصی مردم ، روابط بین المللی مخصوصاً تجارت خارجی می بینند و بعضی افراد ساده اندیش یا عامل خود این نهاد ها و بنیادها به استناد مقرراتی که خود عوامل این نهادهای ظاهراً عمومی وضع کرده اند اظهارنظر می کنند که مثلاً واگذاری پنجاه و یک درصد سهام مخابرات به شرکت های ظاهراً تعاونی سپاه اشکالی ندارد که هم از اسم تعاونی سوء استفاده شده است و هم از کلمه خصوصی سازی و بعضی هم که فریادشان بلند شده فقط ناشی از تأسف از دست رفتن فرصت کسب تسلط و سود جویی است .
درعلوم اداری و اقتصاد هر نهاد ، شرکت یا موسسه ای را دولتی می دانند که بالاترین مقامات آن توسط مقامات حکومتی انتخاب و منصوب شوند ، بنابراین تمام نهاد ها ، بنیادها ، شرکت ها و موسسأت به اصطلاح تعاونی و خیریه زیرنظرمقامات حکومتی ، دولتی و یا شبه دولتی هستند و تسلط مقامات حکومتی بر آنها و بر دستگاه های اداری و دولتی در ذات با اقتصاد رقابتی و خصوصی مغایرت دارد یعنی امکانات و فرصت های خاص ناشی از قدرت حکومت را به آنها می دهد( چهل هزار میلیارد تومان پول بانک های دولتی را چه افراد و شرکت هایی خورده اند؟ )
اقتصاد رقابتی واقعی که سبب رشد، توسعه و ازدیاد تولید ، اشتغال و رفاه در بخش عظیمی از دنیا حتی در دهه اخیر در چین و هندوستان شده پنج رکن دارد: (1) آزادی اطلاعات ، تولید اطلاعات ، دسترسی به اطلاعات ، سرعت دسترسی و کم هزینه بودن اطلاعات (2) تساوی همه افراد علاقمند در بهره گیری از اطلاعات (3) تساوی افراد علاقمند در دسترسی به منابع مالی و امکانات ( بانک ها ، موسسأت مالی ، بازار ها ، صنایع ، مواد اولیه ، واردات ، صادرات) (4) قابل رقابت بودن کالا ها و یا خدمات ( نبودن انحصارات طبیعی ، امکانات سر مایه ای ، فنی ، تکنولوژیکی, مسائل امنیت ملی یا ملاحظات اجتماعی و رفاهی) و بالاخره (5) باز بودن اقتصاد و دسترسی به مواد ، کالا ها ، خدمات ، بازار در سطح جهانی و رقابتی که یک بررسی ساده نشان می دهد که در ایران هیچیک از این پنج شرط فراهم نیست و در این شرایط راه اندازی بهانه خصوصی سازی جز دامی برای انتقال ثروت های ملی و اموال عمومی به باند های مافیایی و ایجاد پایه های تسلط دراز مدت نهاد های حکومتی و بنیاد ها و افراد و خانواده های مسلط بر آنها برای جامعه نیست.

تهران – جبهه ملی ایران
28/10/88

Monday 19 October 2009

نشریه جبهه ملی ایران -تهران - شماره 177

نشریه داخلی جبهه ملی ایران - چاپ تهران - شماره ۱۷۷ منتشر گردید.این شماره
شامل مطالب جالب و متنوع است. از جمله - مقاوت شرط پیروزی است ( سر مقاله)
بحثی در رابطه با شعارهای مردم در جنبش بعد از انتخابات و ما همه باهم هستیم.
منطق این محاکمات چیست ؟ - خرد پیشه ای توانا خرقه تهی کرد - استاد مهندس
علیقلی بیاتی- اصول عقاید و هدفهای جبهه ملی ایران و مطالب دیگر..
برای دریافت این نشریه از طریق ایمیل زیر درخواست نمائید.
amirmomtaz@yahoo.com

Monday 5 October 2009

نامه خانواده دکتر ملکی

خانواده دکتر محمد ملکی: نشانه ها حکايت دارد که حال دکتر ملکی در زندان وخيم است
بعد از گذشت ۴۵ روز از بازداشت دکتر محمد ملکی و در حاليکه کماکان وی در سلول انفرادی نگهداری ميشود، اکنون نشانه ها حکايت از آن دارد که حال وی در زندان وخيم است و از اينرو خانواده را در بی‎اطلاعی مطلق گذاشته اند.
در ۱۴ روز گذشته دکتر ملکی هيچ تماسی با منزل نداشته است و امروز، دوشنبه، قرار بود که طبق نامه کتبی قاضی پرونده، خانواده با وی در زندان اوين ملاقات داشته باشد، اما در پی مراجعه خانواده اعلام شد بازجو اجازه ملاقات نميدهد و وی ممنوع الملاقات است. اين درحاليست که وکيل دکتر ملکی اطلاع يافته بود که ظاهرا بازجويی وی پايان يافته است. اين شواهد نشان دهنده اين است که همانطور که خانواده بارها در نامه به مسئولان هشدار داده بود، وضعيت سلامتی محمد ملکی وخيم است و احتمالا اتفاقی برای ايشان رخ داده که مقامات زندان از دادن هر نوع اطلاعی از وضعيت او خودداری ميکنند. دکتر ملکی در تنها ملاقاتی که حدود يکماه پيش در زندان با همسر و وکيلش داشته به شدت از مشکلات بيماری ابراز ناراحتی کرده و خواستار اقدام فوری جهت درمان بوده که عليرغم درخواستهای مکرر خانواده و وکلای وی، هيچ اقدامی توسط مقامات تاکنون صورت نگرفته است.خانواده دکتر ملکی به شدت نگران وضعيت سلامتی ايشان بوده و بار ديگر هشدار داده و اعلام ميکند که مقامات عالی نظام ظاهرا با شيوه نرم و تدريجی و با علم به بيماريهای تهديدکننده سلامتی محمد ملکی، قصد حذف فيزيکی ايشان را دارند و از اينرو مسئول هرگونه اتفاق ناگواری برای سلامتی وی خواهند بود.خانواده ملکی - دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۸

نامه پیمان عارف

نامه پیمان عارف از زندان اوین

12 مهر 1388
کمیته گزارشگران حقوق بشر-
سی روزی هست که از پی 75 روز انفرادی به بند هشت اوین منتقل شده ام تا در هواخوری زندان چشمانم در آن دور دست ها به خوابگاه شهید بهشتی بیفتد و ذهن خاطره جویم به سالهای نه چندان دور باز گردد و راه دانشکده علوم سیاسی و اقتصادی وآنگاه دانشکده حقوق در پیش گیرد و شب زنده داری های خوابگاهی و بحث های بی پایان نظری –سیاسی در اتاق مجید به یاد آرد!
به یاد آوردنی که قطره اشکی از سر حسرت ودرد بر دیدگان می نشاند ولب به زمزمه آن شعر نیما می گشاید که گر چه میگویند میگریند در ساحل دور یا نزدیک سوگواران در میان سوگواران ! بگذریم.
حدیث تاریخ معاصر ایرانمان آکنده است از کودتاها و سرکوبها و استبدادهای صغیر و کبیر و آنگاه قربانی گرفتن های این کودتاها و زندان کردنها و بر سر دار نمودن کوشندگان راه آزادی و مخالفان سرکوبهای کودتایی.
یک ماه و چند روز پیش اما،عصر گاهی دل گرفته وخفه در گوشه انفرادی به گاه روز 2 مرداد از پی تماشای فیلمهایی از اعترافات و محکمه هایی که دادگاهشان مینامیدند(!) در لب تاپ آقای بازجو، در فکری عمیق و غصه ای ژرف و رنجی بی پایان از پرسش "آخر چرا و به کدامین گناه؟" فرو رفته بودم و دنبال جواب برای سوال آخر چرا میگشتم ،زمان زمانه کودتا بود و سالگرد کودتا نیز هم! به دنبال پاسخ ذهنم پر کشیده به سوی تمام سالهای محنت انگیز تاریخ تجددخواهی و آزادی خواهی ایرانیان در دو صده اخیر. قدم به تبریز سر افراز گذاشت و عباس میرزا را دید در دهه 1820 میلادی که جامه خویش دریده و جامه ژنرال گاردن فرانسوی به مشت گرفته، می پرسد ای اجنبی بگو به من که چه اتفاقی افتاده است، که دیگرشما فاتحان تاریخید و ما مغلوبان تاریخ! ذهن خسته سرکی دیگر میکشد و این بار راه محله امیر خیز در نخستین دهه قرن 20 در پیش میگیرد و از زبان احمد کسروی و شاید هم حاج اسماعیل امیر خیزی به یاد می آورد که "همه جا دراستبداد می سوخت و در میان این آتش تنها یک شهر مانده بود به نام تبریز ودر این شهر نیز یک محله باقی مانده بود به نام امیر خیز ودر این محله یک خانه باقی مانده بود به نام خانه ستار!"
سرکی دیگر در تاریخ کتابی از دوست ارجمندم رحیم رئیس نیا که حاوی برخی سر مقاله های سید جعفر پیشه وری است به نام" آخرین سنگر آزادی"به یاد می آورد. تا عنوان ارجمند کتابی که نشر شیرازه حدود 12 سال پیش منتشرش ساخت جرقه ای از امید در کعبه حزن واندوه ام بنشاند.
آری در میان تمامی کودتاها و استبدادها و کابینه های سیاه صد روزه و چهار ساله که هشت ساله شده، نیز جایی هست که از آن به "آخرین سنگر آزادی " می توان یاد کرد. جایی که روزی در امیر خیز تبریز رقم خورد و روزی در خیابان کاج تهران نزد خانه مصدق بزرگ و باری دیگر نیز در بهارستان .
دیگر این ذهن خسته نیست و امیدوارانه می پوید تاریخ و میجوید راه را. جرقه ای دیگر شمع کوچک امید را می افروزد و چراغی شعله ور میسازد .آخر این خاک سالهاست دیگر سنگری ثابت برای آزادی دارد به نام دانشگاه. سنگری که در فرو ریختن تمامی سنگرهای آزادی به سان آخرین سنگر آزادی می ایستد و استبداد و مستبدین در هم می شکند.
لبخند بر لبانم مینشیند وبه امید اول مهر با خیالی آرام و دلی قرص و امیدوار به خواب میروم.
وامروزبه زمان موعود رسیده ایم و در این چند روز دانشگاه نشان داده است دلگرمی شب 29 مردادم در آن گوشه انفرادی به هیچ روی عبث نبوده است.در این چند روز شنیده ام و در معدود روزنامه هایی که از در برقی اوین امکان ورود میابند خوانده ام که "دانشگاه زنده است هنوز"
یاران دبستانی ،همراهان عزیز، تاریخ و فرزندانمان مارا نخواهند بخشید اگر امروز در تیره ترین دقایق شب هنگام وطن آخرین سنگر آزادی را رها کنیم و ایران عزیز به مستبدین بسپاریم.
خود نیز خویش را نخواهیم بخشید اگر نتوانیم زنده بودن دانشگاه را برای آنانی که مرده اش میخواهند و گورستان ساختنش به رخ کشیم. امید من امروز از پشت دیوارهای بلند و سیم خواردار بر سر کرده اوین به شما و تنها به شماست. بایستید که سحر نزدیک است.
پیمان عارف
سالن 10 بند 8 زندان اوین