Sunday 31 October 2010

بزرگداشت مهندس امیر انتظام

در نشست سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران

سه شنبه 4 ابان 1389، سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران نشست دوهفتگی خود را به منظور بزرگداشت مهندس عباس امیرانتظام در منزل ایشان برگزار کرد. در این نشست از شورای مرکزی جبهه ملی آقایان هرمیداس باوند، کورش زعیم و بانو لقا اردلان، و از سازمان دانش آموختگان اقایان رامین بختیاری، علی حاج قاسمعلی، حمیدرضا خادم، هوتن دولتی، آرش دهکردی، آرش رحمانی، امیر رزاقی، فرزاد رمضانی، شرر کنور تبریزی، کامبیز شبانکاره، مسعود صفاریان، احسان عزت پور، میثم غنیان، قاسمی، وحید نوذری، و ...، و از کانون مدافعال حقوق بشر آقای عبدالفتاح سلطانی حضور داشتند.
دکتر باوند، کورش زعیم، و عبدالفتاح سلطانی به پرسشها درباره اخبار و اوضاع روز در یک بحث آزاد پاسخ دادند. سخنگوی باوند گفت که بدون توجه به تمامیت ملی - مردمی ایرانیان و پاسخ به خواسته های همگانی، برنامه های سیاسی تبلیغاتی و فرهنگی را نمی توان مقرون به موفقیت دانست.
زعیم با اشاره به بی لیاقتی در مدیریت کشور گفت که طبق آمار بین المللی ایران که در دهه پیش از دولت نهم بالاترین رشد تولید دانش و تکنولوژی در جهان (1000%) را داشته است، اکنون در پایین ترین سطوح علمی قرار گرفته، و در حالیکه ده سال پیش صادرکننده گندم و بسیاری فراورده های کشاورزی بودیم، اکنون بزرگترین وارد کنند گندم و انواع فراورده های کشاورزی و باغی هستیم که کشاورزی کشور را نابود کرده و بسیار کارخانه ها را به تعطیلی کشانده است.
در پاسخ به پرسش درباره هدفمند کردن یارانه ها، ایشان گفت در حالیکه حذف یارانه ها در یک فرایند پنج تا ده ساله پیش نیاز پیوستن به سازمنان بازرگانی جهانی و خواست بانک جهانی است، این برنامه هدفمند کردن یارانه ها که بسیار ناکارشناسانه و نامسئولانه انجام می گیرد فقط هدفش دستیابی به پولی است که دولت برای تامین هزینه هایش که اکثرا اتلاف منابع است نیاز دارد و حاصلی جز تورم و نارضایتی همگانی و آشوب خیابانی نخواهد داشت.
در مورد افزایش قیمت های ناشی ازسیاستهای دولت، باوند به "دیپلماسی نان بربری" اشاره کرد که نخست طول نان را دوبرابر و قیمیت را هم دوبرابر می کنند و وقتی مردم به قیمیت جدید خو گرفتند، به تدریج طول نان را کم می کنند تا به اندازه سابق برسد و قیمت جدی جا افتاده باشد
صفاریان با اشاره به مباحث اخیر در اخبار، گفت که آزادفکری و بصیرت در تمامی موارد لازم و ملزوم یکدیگرند – همینکه روزها و هفته ها و سالها کسانی هستند که از همه بلندگوها صدایشان به گوش می رسد و با این حال به پرسشهای اساسی و دائمی پاسخ داده نمی شود که خود نه نشانگر آرادفکری است و نه نشانه بصیرت. اگر آزادفکری فقط به جلسات و محافل تخصصی تعلق داشته باشد و در ملاء عام و به صورت گسترده واقعی وجود نداشته باشد، در وضعیت عمومی بصیرت نخواهد بود. می ماند بصیرت بعضی آدمهای متخصص برجسته که آن نیز امری شخصی و محدود است.
سپس مهندس زعیم از همگان خواستند که «پیشنهاد برای بهبود سامانه کشاورزی» که توسط مهندس امیرانتظام و خودشان نوشته به دولت اقای خاتمی ارائه شده بود را مورد مطالعه قرار بدهند و اینکه بسیاری از پیشنهادهای آن، هرچند ناکارشناسانه، در آن زمان بکار گرفته شده بوده است.
مدیر جلسه، آقای صفاریان، با قدردانی از مهندس امیرانتظام و سپاسگزاری از نقدها و نظرات حاضران، بنا به اظهار علاقه و تجلیل حاضران از زندانیان سیاسی و خانم نسرین ستوده وکیل شجاع در بند و خواست پایان گرفتن اعتصاب غذای ایشان، از آقای عبدالفتاح سلطانی دعوت به سخنرانی کرد. ایشان هم در احترام به حقوق زندانیان و ضرورت عدالت قضایی و مواردی از حقوق قانونی زندانیان را که باید توسط همگان دانسته شود، هرچند توسط قوه قضائیه رعایت نمی شود را توضیح داد.
در پایان نشست، مهندس امیرانتظام با سپاسگزاری از برگزاری این جلسه در حضور وی، اظهار داشت: امروز حال من مساعد سخنرانی نیست و تنها آنچه مرا ملزم به گفتن می کند اینست که هیچ طرح زیبا و معتبری بدون استقلال و حاکمیت مردم نمی تواند به اهدافی که برای آن تعیین شده است دست یابد.

Saturday 30 October 2010

پیام جبهه ملی ایران

پیام جبهه ملی ایران در روز جهانی کورش، روز ملی ایران

در دورانی که پادشاهانی چون آشوربانیپال با غرور و نخوت تمام ویران ساختن سراسر سرزمین عیلام و اسیر کردن تمامی ساکنان آن را از افتخارات خود می شمردند، بردگی و برده داری در بیشتر جوامع حتی دولت شهرهای یونان رایج بود، و خشونت و غارتگری و ویرانگری راه و رسم فرمانروایان جهان بود، آزادمردی برخاسته از سرزمین اهورایی ایران نظمی نوین برای جهان بر پایه همزیستی اجتماعی و فرهنگی، سازگاری نژادی و آزادی مذهبی و امنیت ملی و فردی پایه گذاری کرد. کورش بزرگ شاهنشاهی جهانی نوخاسته خود را برای آزادی و رفاه شهروندان ساماندهی کرد و دوران تخریب و آتش زدن شهرها، قربانی کردن بیگناهان، اسارت و بردگی اقوام را در سراسر امپراتوری ایران به پایان رساند، و همزیستی و همکاری میان تمدن های گوناگون و شکوفایی اقتصادی، اجتماعی و هنری آغاز شد. کورش دوره ای از تاریخ را که در آن مردم برده فرمانروایان بودند به پایان رسانید و دوره نوینی را بر پایه آزادی های فردی و گروهی آغاز کرد. به گفته فلویل، تاریخ نویس فرانسوی، او زاده انقلاب و یا فرزند زمان خود نبود، بلکه آفریننده و پدر زمان خود و رهبر نسل های آینده بود. گزنفون او را زیباترین، بخشنده ترین، دل پاک ترین و برترین مرد تمدن ساز تاریخ می خواند و افلاتون آزادمردی کورش و ارزشهای آزادی و آزادگی او را بس می ستاید.
قدرت پیش بینی ژرف کورش به عنوان یک سیاستمدار و رهبری مدیر و مدبر، که جهان زمان خویش را نیک شناخته و درباره آینده نیز بینش و پیش بینی های قاطعی داشت، به او این امکان را داد که بیش از دو هزاره پیشتر درباره اصول برابری و احترام به حقوق بشر اقدام کند و برای تامین اصول همزیستی بین الملل، مرزهای جغرافیایی، شرایط مذهبی، اقتصادی و اجتماعی را کنار گذارده، نخستین منشور بزرگ حقوق بشر را صادر نماید. در زمانی که در هیچ جامعه بشری حقوق شهروندی و آزادیهای مدنی مفهوم نداشت، در پهنه ایران زمین همزیستی و همکاری، زیست سازنده توام با امنیت فردی، و آزادی های فردی و گروهی در اجرای سنت ها، آیین ها و مناسک مذهبی و فعالیت اقتصادی با آزادی کامل برقرار بوده است.
اینک، در این روز فرخنده هفتم آبان، روز بزرگداشت کورش بزرگ و روز ملی ایران، ما با الهام از ارزشهای انسانی و والای او سوگند می خوریم که پیگیر راه و اندیشه او بوده و بیش از پیش در جهت برآورده شدن آزادی های مدنی و فردی، مردم سالاری، رعایت منشور حقوق بشر و حکومت قانون که ترجمان امروزی ارزشهای مندرج در منشور حقوق بشر کورش بزرگ است کوشا باشیم و در راه زدودن بنیان های خودکامگی و اختناق، و فرآیندهای زیانبار اجتماعی و سیاسی آنها از پای ننشینیم. با توجه به اینکه رسیدن به هدف مقدس آزادی در گرو پیوند ناگسستنی مردم با مردم و ملت با همه ملتهای جهان، صلح و آرامش، حقوق بشر و توسعه اقتصادی پایدار می باشد، بر آن هستیم تا از طریق تحقق این هدفها، دوباره جایگاه سزاوار خود را در نظام جهانی بازپس گیریم و در تصمیم گیریهای منطقه ای و جهانی در راستای پیشرفت و پویایی تمدن بشری سهمی به سزا داشته باشیم.
جبهه ملی ایران
تهران – 7 ابان 1389

Friday 29 October 2010

سکاندار اصلی جمهوری اسلامی چه کسی است؟

وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران، پرسش‌های بسیاری را برای تحلیلگران سیاسی مطرح کرد. اصلی‌ترین این پرسش‌ها این بود که قدرت اصلی جمهوری اسلامی هم‌اکنون در دست کیست؟ سپاه، جناح احمدی‌نژاد یا شخص آیت‌الله خامنه‌ای؟
حیدر مصلحی وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در گردهمایی مسئولان سیاسی نیروهای مسلح به صراحت از "مسیری" سخن گفت که رهبر جمهوری اسلامی طراحی کرده تا دولت‌های نهم و دهم شکل بگیرند.

وی در این همایش که در روز سه‌شنبه چهارم آبان ماه برگزار شد، گفت: «امروز مسیری که مقام معظم رهبری طراحی کرده‌اند وضعیت را به گونه‌ای شکل داده که دولت نهم و دهم بر سر کار آید و نظام در مسیر درست قرار گیرد و به این ترتیب مقابله‌هایی که با آن صورت می‌گیرد یک مقوله کاملا جدی است».
این سخن یک بار دیگر بحث "مهندسی انتخابات" را در بین ناظران سیاسی زنده کرد. همان نظری که طرفداران آن معتقدند اعلام محمود احمدی‌نژاد به عنوان رئیس‌جمهور از پیش مشخص شده بود.

آنگونه که وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی بیان کرده، طراح این پروژه نیز شخص آیت‌الله خامنه‌ای بوده است. این سخنان مسئله قدرت آقای خامنه‌ای را یک بار دیگر در مجامع سیاسی برجسته ساخته؛ طرح این پرسش که آیا گرداننده اصلی صحنه سیاست کنونی ایران، شخص آیت‌الله خامنه‌ای است؟
حسن یوسفی اشکوری نویسنده و پژوهشگر معتقد است، ساختار کنونی جمهوری اسلامی به گونه‌ای است که چند عامل گوناگون باهم و در راستای اهداف فعلا مشترکشان ریسمان تمامی امور را به دست دارند.
او می‌گوید: «شاید بشود گفت که یک شرکت سهامی تشکیل شده و منافع، تشخیص‌ها و افکارشان به هم گره خورده و چند ضلع اینجا با هم دارند همکاری می‌کنند. در یکطرف آقای خامنه‌ای هست، در یکطرف نیروهای نظامی و امنیتی هستند و در طرف دیگر باند افراطی حول و حوش آقای احمدی‌نژاد هستند. فعلا همه با هم به نوعی به همگرایی رسیده‌اند و منافع‌شان اقتضا می‌کند که با هم همکاری داشته باشند. ولی تصور من این است که همچنان سر نخ این تصمیم‌گیری‌ها و تحولات و ابتکار عمل در دست خود آقای خامنه‌ای است».

حذف یک جناح توسط جناح دیگر

عده‌ی دیگری معتقدند که در حال حاضر یکی از اضلاع این "شرکت سهامی" در پی حذف دیگران است. بنابرنظر این‌ها، احمدی‌نژاد و آیت‌الله خامنه‌ای بر سر رحیم مشایی بشدت با یکدیگراختلاف‌نظر دارند. حتی عده‌ای پا را از این نیز فراتر گذاشته و به این نتیجه رسیدند که این اختلاف‌ها به حدی است گروه احمدی‌نژاد در پی جانشینی برای آیت‌الله خامنه‌ای است.

آقای اشکوری اما این موضوع را منتفی می‌داند. وی می‌گوید شخص احمدی‌نژاد بسیار "بی‌ریشه‌تر" از آن است که بخواهد مثلا آقای خامنه‌ای را دور بزند. اما به طور کلی وی معتقد است که جریان اطراف احمدی‌نژاد اصولا اعتقادی به ولایت فقیه ندارند.
او می‌گوید: «آقایان احمدی‌نژاد و رحیم مشایی و این گروهی که در این سی سال باهم بودند و گروهی هستند که ایدئولوژی و تفکر خاص دارند، این‌ها با توجه به آن افکار و اندیشه‌هایی که دارند و خط مشی‌ای که تا به‌حال پیش گرفته‌اند، در نهایت "گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند"، اگر بتوانند در نظام جمهوری اسلامی باقی بمانند، من هیچ تردیدی ندارم که سرانجام این‌ها نه به آن اسلام فقاهتی باور دارند، نه به علما و مراجع و نهاد سنتی روحانیت و نه طبعاً به ولایت فقیه و به آقای خامنه‌ای اعتقاد دارند».

Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: یوسفی اشکوری معتقد است تنها شخصی که می‌تواند کشتی طوفان‌زده‌ی جمهوری اسلامی را نجات دهد هاشمی رفسنجانی است وی به ذکر یکی از مواردی می‌پردازد که چند سال پیش، از جلسه ملاقات احمدی‌نژاد با آیت‌الله خامنه‌ای به بیرون درز کرده بود: «چند سال پیش مطلبی از احمدی‌نژاد را آقای منتجب نیا در روزنامه‌ی اعتماد ملی چاپ کرد که یک روز هم روزنامه را بستند و البته هیچ کس هم تکذیب نکرد. ایشان گفت که آقای احمدی‌نژاد در یکجایی که ظاهرا با آقای خامنه‌ای جلسه‌ای و گفت‌وگویی داشته، حالا چه گفت‌وگویی صورت گرفته بوده اعلام نشد، ولی ظاهرا بگومگویی بین‌شان بوده و آقای احمدی‌نژاد از آن جلسه بیرون می‌آید و با ناراحتی می‌گوید که ایشان فکر می‌کند که من رئیس جمهور ایشانم، من رئیس جمهور امام زمانم. این تفکر و این ایدئولوژی، حالا صادقانه است یا بازی‌ست من نمی‌دانم، ولی این تفکر اصولاً نمی‌تواند به ولایت فقیه اعتقاد داشته باشد».

چه کسی می‌تواند رهبری را کنترل کند؟

آنگونه که اکثر تحلیلگران معتقدند اکنون شخص آیت‌الله خامنه‌ای سکاندار حکومت ایران است. طبق قانون اساسی، مجلس خبرگان وظیفه نظارت بر عملکرد رهبری را بر عهده دارد. این بدان معناست که تنها نهادی که می‌تواند رهبر را مورد پرسش قرار دهد مجلس خبرگان است. ولی تا کنون به این وظیفه ‌قانونی خود عمل نکرده است.
تحلیل‌گران می‌گویند، چرخه باطل انتخابات نمایندگان مجلس خبرگان در سیستم کنونی ایران عملا آنها را به فرمانبرداران رهبر تبدیل کرده است. چرا که صلاحیت نامزدهای این مجلس را شورای نگهبان تایید می‌کند و شورای نگهبان نیز برگزیده رهبر است. بدین ترتیب کسانی باید رهبر را مورد پرسش قرار دهند که جایگاهشان در خبرگان را به طور غیرمستقیم از رهبر گرفته‌اند.

زمانی که این نمایندگان به وظیفه قانونی خود عمل نمی‌کنند، چه نهاد دیگری در چارچوب کنونی قوانین ایران می‌تواند بر کارکرد رهبری نظارت کرده و وی را مورد پرسش قرار دهد؟

یوسفی اشکوری چنین پاسخ می‌دهد: «نهادی نداریم، جز افکارعمومی. در همین اروپا و غرب هم که شما نگاه می‌کنید، مسائل مملکت همه از طریق نهادها یا آدم‌ها حل نمی‌شود، بلکه عمدتاً این نهادهای مدنی، مطبوعات یا رسانه‌ها هستند که تأثیر می‌گذارند و افکارعمومی را بسیج می‌کنند و سیاستمداران و دولتمردان را وادار به پاسخگویی می‌کنند. چون در شرایط فعلی ایران، رسانه‌ای وجود ندارد، نهادهای مدنی به آن شکل وجود ندارد، از این جهت آن زمینه هم وجود ندارد. فقط تک مضراب‌هایی مثل آقای دستغیب یا آقای کروبی و یا کسان دیگری هستند که در این زمینه گاهی نامه‌ای می‌نویسند و اعتراضی می‌کنند و یا سخنی می‌گویند که آن هم بیش‌تر در رسانه‌های خارج از کشور انعکاس پیدا می‌کند تا در داخل».
آقای اشکوری در مورد جایگاه ریاست خبرگان معتقد است این مقام نیز ریاست همان نمایندگان را بر عهده دارد و کاری فراتر از آنان نمی‌تواند انجام دهد اما درباره شخص هاشمی رفسنجانی، وی نظر دیگری دارد. او می‌گوید: «اگر نظام جمهوری اسلامی روزی دچار بحران جدی و چالش عظیمی شود، به شکلی که دیگر از آقای خامنه‌ای هم کاری برنیاید، یعنی آقای خامنه‌ای هم مستاصل شود و این بحران جوری شود که ایشان هم نتواند این گره کور را باز کند، در آن صورت تنها یک شخصیت در نظام جمهوری اسلامی وجود دارد که می‌تواند توازن‌بخش و تعادل بخش نیروهای درون حاکمیت، از اصلاح‌طلبانی که حالا از دایره قدرت بیرون افتاده‌اند تا اصولگرایانی که در درون آن‌ هستند، باشد. آقای هاشمی تنها کسی است، من واقعاً تأکید می‌کنم، که در ساختار کنونی نظام جمهوری اسلامی تنها کسی است که می‌تواند به این کشتی توفان‌زده تعادلی ببخشد که البته اگر در آن روز، توفان آن قدر عظیم نشده باشد که اساساً چیزی به نام کشتی جمهوری اسلامی باقی نماند. ولی به‌هرحال اگر امیدی باشد که کسی بتواند نقشی ایفا کند، آقای هاشمی است. کس دیگری نیست».

Tuesday 26 October 2010

سردار بیدار

در بزرگ داشت سومین مرد از قاجارها

معروف است که رضاشاه یک بار گفته بود در جمع همه قاجارها فقط دو مرد بود.یکی آغا محمد خان و دومی خانم فخرالدوله [مادر دكتر مصدق].ك.
این سخن را می توان به این شکل اصلاح کرد که مرد سومی هم در میان دودمان قاجارها بود که رضاشاه یا او را در تاریخ ندیده و نشناخته یا به دلیلی از دیدنش در تاریخ ابا کرده بود. او کسی جز عباس میرزا نیست . نوشته زیر ادای احترامی به این رجل با کفایت نظامی و اصلاح گر اجتماعی تاریخ معاصر ایران است
سوم آبان برابر با بیست‌وپنجم اکتبر مصادف است با سال‌روز درگذشت «عباس میرزا»، یکی از شاه‌زاده‌های با کفایت و دلیر قاجار، که رشادت‌های قابل توجهی در جنگ‌های ایران و روسیه از
خود نشان داد و سرانجام در این روز به سال 1212 خ. در سن 44 سالگی درگذشت
«عباس میرزا» پنجم شهریور سال ۱۱۶۸ خورشیدی در روستای «نوا» از توابع لاریجان به دنیا آمد. او فرزند چهارم «فتح‌علی‌شاه قاجار» بود و مادرش «آسیه» نام داشت. او به دلیل هوش و ذکاوتی که داشت در سن شانزده سالگی به ولی‌عهدی برگزیده شد و همان سال نیز به «آذربایجان» رفت و والی آن جا شد.
فتح‌علی‌شاه برای آشنایی فرزندش با امور ایالتی و مسایل سیاسی روز، «میرزا عیسافراهانی» معروف به «قایم‌مقام فراهانی» یا «میرزا بزرگ» را که فردی با درایت بود به وزارت خود انتخاب کرد و به هم‌راه عباس میرزا به آذربایجان فرستاد

نایب‌السلطنه پس از رسیدن به تبریز به کمک قایم‌مقام فراهانی دست به اصلاحاتی اساسی زد و به یاری مستشاران نظامی، از انگلستان به تعلیم و اصلاح قشون ایران پرداخت. او به کارهای دیوانی نظم و ترتیبی خاص داد و طرز جمع‌آوری مالیات و عواید دولتی ظالمانه و برخلاف اخلاق و عدالت را سامان داد
وی دستور داد شهرهای مهم آذربایجان، از جمله اردبیل و خوی و مراغه از شکل و صورت‌های قبلی خارج شوند و به خصوص ترتیب خیابان‌ها و عمارات دولتی به طرز نوین احداث شوند او در شهر تبریز بناها و ساختمان‌های عمومی و گردش‌گاه‌های مختلفی را ایجاد کرد و به‌خاطر رفاه حال عموم، دستور داد اماکن و باغ‌های عمومی مفرح و دل‌انگیزی در داخل شهر تبریز ساخته شود
عباس میرزا از میان شاه‌زادگان قاجار تنها کسی است که در جنگ ده ساله ایران و روس همیشه در خط مقدم جبهه‌ها حضور یافته است و فرماندهی قشون ایران در جنگ‌های ایران و روس را بر عهده داشت
در این جنگ‌های ده ساله در نبردهای نظامی مهمی پیروز شد و توانست بارها مناطقی از ایران هم‌چون ایروان، قره‌باغ، گنجه و شیروان را از روس‌ها پس بگیرد، ولی سرانجام از آن‌ها شکست خورد پس از آن، ایران مجبور به پذیرش پیمان گلستان شد پیمانی که بر اساس آن قره باغ، باکو، شیروان، داغستان و گرجستان از ایران جدا شد
عباس میرزا پس از پیمان گلستان، درگیر جنگ با «عثمانیان» شد که در این نبرد پیروز شد و سپاه عثمانی را درهم کوفت سپس در شرایطی که قشون جدیدی بر اساس الگوهای اروپایی برای ایران ایجاد کرده بود، برای بازپس گیری سرزمین‌های از دست رفته ایران اقدام کرد.
در این جنگ‌ها که به دوره دوم جنگ‌های ایران و روس معروف است، ایران در مراحل ابتدایی به پیروزی‌های بزرگی دست یافت، ولی با رسیدن قشون روسیه به فرماندهی «پاسکویچ»، و نیزبه دلایلی از جمله دخالت های بی جای برخی علما، بی اعتمادی و سوئ ظن فتح علی شاه ، و . . .ایران شکست خورد و حتا تبریز نیز سقوط کرد. به دنبال این نبردها، ایران به پیمان «ترکمن‌چای» تن داد که بر اساس آن افزون بر جداشدن ایروان، نخجوان، اردوباد و تالش از ایران، کاپیتولاسیون در مورد اتباع روسیه نیز بر دولت ایران تحمیل شد
عباس میرزا در سال‌های پایانی زندگیش به فرمان‌روایی «خراسان» انتخاب شد و برای نخستین بار پس از کشته شدن نادر شاه، یعنی پس از ۹۰ سال، حاکمیت دولت ایران بر خراسان مرکزی و باختری را به‌طور کامل تامین کرد.
وی هم‌چنین با لشگرکشی به هرات تلاش کرد تا حاکمیت دیرین ایران بر این شهر را نیز اعمال کند. برخی منابع نوشته اند که در این زمان بیماری‌اش شدت گرفت و او را وادار به بازگشت به مشهد کرد اما در پاره ای از منابع هم آمده است که عباس میرزا در بحبوحه جنگ های هرات در حالی به ناگاه در مشهد درگذشت که نشانه و پیشینه بیماری نداشت هر چه بود او در تاریخ سوم آبان ماه سال ۱۲۱۲ خورشیدی در حالی که هنوز ۴۴ سال بیش تر نداشت درگذشت و در زیارت گاه امام رضا، امام هشتم شیعیان به خاک سپرده شد
به هر روی با مرگ عباس‌میرزا، برنامه دولت ایران برای دست‌یابی به سرحدات خاوری تاریخی ایران ناتمام ماند

Monday 25 October 2010

اعدامهای دستجمعی در مشهد

گزارش‌های متعدد از اعدام‌های دسته‌جمعی در مشهد

۳ آبان ۱۳۸۹— کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران امروز اعلام کرد قوهء قضاییهء ایران باید بلافاصله نسبت به توقف کلیهء اعدام ها در زندان وکیل آباد مشهد اقدام نماید و پاسخ شفافی در مورد اخبار معتبر که تعداد بسیار زیادی اعدام‌های مخفیانه در این زندان صورت می گیرد، ارائه نماید.
کمپین دائما در حال دریافت گزارشات معتبر از زندانیان سابق زندان وکیل آباد است که در خصوص اعدام های گروهی متعدد و ناگهانی زندانیان گواهی می دهند. منابع قابل اعتماد نشان می دهند که ظرف سال گذشته، اعدامهای متعدد و وسیع داخل زندان وکیل آباد صورت گرفته اند و حداقل ۶۰۰ نفر زندانی نیز منتظر اجرای ا حکام اعدامشان می باشند.

طبق آخرین گزارشات واصله، در تاریخ سه شنبه ، ۲۰ مهر ۱۳۸۹، ده زندانی در وکیل آباد اعدام شده اند. تعداد اعدامهایی که رسما توسط مقامات اعلام شده اند، بسیار کمتر از آمار واقعی است. سازمان عفو بین الملل گزارش می دهد که بنا بر اخبار منتشر شده در روزنامه های ایران حد اقل ۳۸۸ اعدام در سال ۲۰۰۹ انجام شده است.
آرون رودز، سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر ایران گفت: "این گزارشات در خصوص اعدامهای زندان وکیل آباد نشان می دهد که ایران به اعدام تعداد بسیار بیشتری از آنچه در حال حاضر تخمین زده میشود، مبادرت می ورزد."
وی افزود: "چون سیستم قضایی ایران نسبت به اجرای احکام اعدام به اندازهء کافی شفافیت ندارد، قوهء قضاییه می باید درخصوص آنچه در میان محکومین اعدام در زندان وکیل آباد می گذرد یک گزارش کامل ارائه کند."
مقامات ایران در خصوص اجرای احکام اعدام آماری ارائه نمی کنند، اسامی صدها متهمی که همه ساله اعدام می شوند را اعلام نمی کنند و جرایمی که متهمان بر اساس آن مجرم شناخته شده اند را مطرح نمی سازند. چندین زندانی سابق زندان وکیل آباد گزارش داده اند که مقامات تلاش در محدود ساختن مجاری اطلاعات در خصوص اعدام های گروهی از داخل زندان را داشته اند.

یک زندانی سابق زندان وکیل آباد در خصوص اعدامهایی که در این زندان اجرا می شوند به کمپین گفت: "خانواده ها، وکلا و زندانیان محکوم به اعدام نه تنها حکم کتبی اعدام را بعد از صدور دریافت نمی کنند بلکه هیچ کدام از زمان اجرای حکم اطلاع ندارند چه برسد به این که در محل اجرای حکم اعدام حضور پیدا کنند. فردای روز اعدام با پرداخت پول طناب اجساد را تحویل می گیرند."
این زندانی سابق به کمپین گفت: " زمانی که می خواهند حکم اعدام را اجرا کنند تلفن زندان در ساعت ۴ قطع می شود تا هیچ کس نتواند به بیرون اطلاع دهد، هواخوری های تخلیه می شوند و همه زندانیان به جز وکیل بندها که خودشان نیز زندانی هستند به داخل بند هدایت می شوند. در این لحظه همه می دانند که زمان اجرای احکام اعدام است.... تا لحظه ای که اسامی خوانده نشود کسی نمی داند نوبت کیست.... بعد ریاست حفاظت زندان (علیزاده)، قاضی زندان (انوری) و معاون دادستان یا خود دادستان به داخل بند رفته و با همکاری نگهبانان نام افراد را خوانده و آن ها را به بیرون از بند می فرستند."
آرون رودز پرسید: "ما نگران هستیم که اگراین اعدام ها واقعا در زندان مشهد در حال وقوع هستند، آیا در زندان های دیگر نیز اعدام های پنهانی در حال اجرا هستند یا نه؟"

منابع کمپین گزارش داده اند که در زندانها افرادی که "وکلای بند" هستند و در واقع خود نیز از زندانیان هستند، اجازه دارند تا در مراحل پیش از اعدام حضور داشته باشند. "بعد از اجرای احکام و اتمام اعدام اسامی افراد به دلیل ممنوع نبودن حضور وکیل بندها در مراحل قبل از اجرای حکم، نام و تعداد اعدامیان فاش می گردد و اکثر زندانیان متوجه می شوند."
یک زندانی سابق در خصوص یک اعدام دسته جمعی که در اوایل آبان ماه سال ۱۳۸۹ صورت گرفت گفت: "به دلیل حضور در بند ۱-۶، بنده توانستم تعداد اعدامیان (۴۶ نفر) و انجام غسل و نوشتن وصیتنامه را به چشم خود ببینم که بعد از انجام این مراحل به محل اجرای حکم اعدام منتقل شدند."
طبق گزارشات متعدد، اکثر زندانیانی که در زندان وکیل آباد در انتظار حکم اعدام به سر می برند، در ارتباط با جرایم مربوط به مواد مخدر محکوم شده اند. بعضی از آنان گفته اند که شکنجه شده اند و تحت فشار وادار به اعترافات شده اند، اما قضات پرونده، به ادعاهای آنان مبنی بر اعترافات تحت فشار ترتیب اثر نداده اند.
احمد قابل، یک محقق دینی و منتقد دولت که در زندان وکیل آباد زندانی بود به کمپین گفت: " آمارهایی که سرجمع خودم در این سه ماه داشتم بیش از پنجاه نفر بود... اینکه می گویم بیش از پنجاه نفر برای اینکه می خواهم عددی حتی به اندازه یک نفر هم بیشتر نگفته باشم. اگر بخواهم یک مقداری به خبرهای دیگران هم توجه بکنم و آنها را هم اضافه کنم شاید بیش از اینها خواهد بود."
احمد قابل اضافه کرد: "به نظرم می آید که (مقامات زندان وکیل آباد) به خاطر اینکه پرهیز می کنند از اینکه برای خودشان هیاهو و جنجال در سطح جهانی ایجاد کنند این کار را انجام می دهند و اعلام نمی کنند."
پس از آزاد شدن در خردادماه، احمد قابل موضوع اعدام های پنهانی در زندان وکیل آباد مشهد را مطرح کرد. در تاریخ ۱۷ شهریور، احمد قابل به دادگاه انقلاب فریمان احضار و بازداشت شد. همسر آقای قابل به کمپین گفت که او و همسرش باور دارند مقامات در پاسخ به بیانات احمد قابل در خصوص اعدام های زندان وکیل آباد وی را دستگیر کرده اند.

در اسفند ماه سال ۱۳۸۸، در خلال بررسی دوره ای وضعیت ایران در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، چندین کشور عضو سازمان ملل متحد شامل برزیل، آلمان و اسلواکی، خواستار آن شدند که ایران مجازات اعدام را متوقف نماید. در دی ماه ۱۳۸۸، سازمان ملل متحد در قطعنامهء شمارهء ۶۴/۱۷۶ خویش در خصوص "تعداد موارد زیاد و رو به افزایش اعدام در غیاب پادمان های شناخته شدهء بین المللی" ابراز نگرانی کرده و خواستار این شد که ایران اعدام در ملع عام، اعدام مجرمان خردسال، و اعدام از طریق سنگسار را ملغی نماید."

شکایت حشمت اله طبرزدی ازایت اله خامنه ای

يكشنبه ۰۲ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۲۳:۵۹

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: مهندس حشمت الله طبرزدی، دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران و از منتقدین سرسخت آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی که هم اکنون دوران حبس و تبعید خود را در زندان رجایی شهر کرج سپری می کند با نگارش شکایتنامه ای بر علیه رهبر جمهوری اسلامی از وکلای دادگستری و تمامی انسان های آزاده خواستار ارائه و پیگیری حقوقی این شکایت در دادگاه های بین المللی شد.
به گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی ، متن این نامه که خطاب به وکلای مدافع آقای طبرزدی و دیگر مدافعان حقوق بشر نوشته شده است، به شرح زیر است.

«وکلای مدافع محترم؛
بانوان گیتی پورفاضل، نسرین ستوده و آقایان محمد اولیایی فرد، خلیل بهرامیان، محمد علی دادخواه، جهانگیر محمودی
درودهای گرم من تقدیم به شما وکلای شریف، با وجدان وآگاه

شما سروران گرامی بهتر از من آگاه هستید که مشکل اساسی ما ملت ایران، محرومیت از داشتن قوه ی قضاییه مستقل، بی طرف و قدرتمند است.
زیرا رییس این قوه، غیر انتخابی و منصوب رهبر حکومتی است و اختیارات رهبر، با اختیارات همه ی ملت برابر و بلکه با تفسیری که از« ولایت مطلقه ی فقیه»صورت می گیرد، برتر از قوه ی انتخاب و اختیارات ملت می باشد.
رییس منصوب به حاکمیت نه در مقابل ملت بلکه فقط در مقابل رهبر و دسته های حکومتی پاسخگو است. ضمن اینکه دخالت در امور قضایی و به ویژه در رای قاضی ها به صورت سازمانی، سیستماتیک انجام می گیرد.
نیروهای امنیتی، مراکز قدرت و حتی نظامی ها به راحتی قاضی ها را تحت تاثیر اراده ی خود قرار می دهند و این در حالی است که نحوه ی گزینش قاضی ها غیر دموکراتیک و غیر انتخابی وبا اعمال اراده ی مراکز حکومتی صورت می گیرد.
آیین دادرسی رعایت نمی شود و به ویژه در محاکم امنیتی یا دادگاه های انقلاب که به اتهامات زندانیان سیاسی رسیدگی می شود، صرفا اراده ی مراکز گوناگون امنیتی حاکم است.

اصل 168 قانون اساسی مبنی بر؛«رسیدگی به اتهام ها و جرایم سیاسی در دادگاه صالحه، علنی، با حضور وکیل مدافع و هیئت منصفه» هیچگاه اجرا نشده و اجرا نمی شود.
در صورتی که قوه ی قضاییه مقتدر، مستقل و عدالت محور، می بایست با رعایت اصل تفکیک قوا بوجود بیاید. رییس این قوه باییستی
توسط قاضی های مجرب، دانشمند، مستقل و عادل انتخاب شود، قاضی در امر قضا، مستقل و صرفا تابع قانون و عدالت باشد و دولت یا هر نهاد حکومتی دیگر، امکان اعمال نظر بر قاضی یا شورای عالی قاضی ها و رییس قوه ی عدلیه را نداشته باشد.

بانوان و آقایان ارجمند؛

صد سال پیش، انقلاب مشروطیت با خواست عدالت خانه به پیروزی رسید. زیرا آزادی خواهان صدرمشروطیت، آگاه بودند، بدون داشتن قوه ی قضاییه ی مستقل، نمی توان به آزادی، دموکراسی، رفاه، پیشرفت، امنیت و عدالت رسید. اما با داشتن یک قوه ی قضاییه ی مستقل و عدالت محور، می توان به همه ی خواسته های قانونی ملت دست یافت.
اینک نزدیک به یک 110 سال از آن انقلاب می گذرد، اما با قوه ای رو به رو هستیم که به طور کامل در اختیار دستگاه های نظامی-امنیتی و ایدئولوژیک حاکم است.
عدالت، انصاف و بی طرفی اولین و مهم ترین قربانی در پیشگاه این قدرت ایدئولوژیک و فراقانون است.
بی عدالتی، تبعیض و بی انصافی آنچنان بر محاکمی که به اتهامات عقیدتی یا سیاسی رسیدگی می کنند، حکم می راند که بدون هیچ اغراق یا زیاده گویی می بایست اعتراف کنم، من و امثال من امیدی به رعایت عدل و قانون نداشته، بلکه همواره قربانی ظلم و تبعیض بوده و هستیم.
برای قربانیانی چون من، کدام راه پا بر جا می ماند تا با پیمودن آن، امید تظلم خواهی داشته باشیم؟
اگر از سوی دستگاه های قدرتمند امنیتی و حکومتی حقوق ما زیر پا گذاشته شود که چنین شده است، می بایست در دستگاه عدلیه تظلم خواهی نماییم.
اگر دستگاه عدلیه زیر نفوذ و در اختیار همین دستگاه های قدرتمند امنیتی و حکومتی بود، در آن صورت چه راهی برای دادخواهی شهروند بی پناه باقی خواهد ماند؟
سال است، توسط دستگاهی امنیتی-نظامی و قضایی متحمل خسارت های فراوان مادی و معنوی شده ام.
برای نمونه باید از توقیف و تعطیلی، نشریه های پیام دانشجو، ندای دانشجو، گزارش روز و هویت خویش نام ببرم که سمت مدیر مسئولی یا سردبیری آن ها را برعهده داشته و در دوره ی 6ساله از سال1373تا1379، همگی به صورت غیر قانونی از سوی حاکمیت تعطیل شد و موجبات ضرر و زیان های فراوان معنوی و مادی را برای من و همکارانم به وجود آورده اند.
من را از حقوق اساسی ام محروم کرده اند و قانون اساسی را زیر پا گذاشته اند. زیرا آزادی بیان از حقوق اساسی شهروند آزاد است.
طی 16 سال گذشته بارها و بارها، به صورت غیر قانونی و خود سرانه بازداشت شده ام و به ویژه از 27 خرداد ماه 1378 تا کنون زندانی بوده و تا کنون حدود 11 سال و 8 ماه را در زندان های مختلف گذارنده ام نزدیک به 33 ماه را در سلول های انفرای در بازداشتگاه های امنیتی و زیر شکنجه بوده ام. و پس از گذران این مدت حال حکم 9 سال حبس تعزیری و 74 ضربه شلاق را در برابر نگاهم قرار دادند.
طی همین دوره به صورت غیر قانونی تشکل قانونی «اتحادیه اسلامی دانشجویان ودانش آموختگان دانشگاه ها»
که من سمت دبیر کلی آن را داشته ام، به صورت غیر قانونی و توسط شعبه ی 26 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی حداد(زارعی دهنوی)منحل اعلام کرده اند.
از برگزاری هر نوع میتینگ یا تظاهرات مسالمت آمیز که از حقوق اساسی و قانونی من و هم میهنانم می باشد، جلوگیری کرده اند و در عوض، زندان و شکنجه و محرومیت اجتماعی برایم به ارمغان آورده اند.
حق بیان، حق تشکیل حزب و حق مشارکت در سرنوشت سیاسی که در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است را از من سلب کرده اند و تفتیش عقیده، محرومیت اجتماعی و زندان را به جای آن نشانده اند.
بارها و بارها و به صورت غیر قانونی و مسلحانه به درون خانه ام ریخته اند، اموالم را برده اند و موجبات ترس، نا امنی و وحشت در بین اعضای خانواده ام را فراهم کرده اند.
در16 سال گذشته، من حتی در خانه ام-آنگاه که زندان نبوده ام-امنیت نداشته ام. بارها از سوی نیروهایی لباس شخصی، امنیتی، انتظامی مورد توهین، شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفته ام و یک بار در 24 آبان ماه 1376 در حمله ی گروه فشار به دفتر هفته نامه ی پیام دانشجو، تاسر حد مرگ، من را ضرب و شتم نمودند.
سلب حقوق، محرومیت ها، توقیف و تعطیلی ها، تفتیش عقیده، سانسور، شکنجه، نا امنی ها و زندان ها در طی 16 سال گذشته و در زمان تصدی 3 رییس قوه ی قضاییه، آقایان محمد یزدی، محمود شاهرودی و صادق لاریجانی انجام گرفته است اما مسئولیت واقعی بر گردن رهبر مادام العمر و غیر پاسخگو با قدرت فرا قانون است. زیرا همه ی قوا و قدرت ها، زیر نظر رهبر است.
بر همین اساس، از شما وکلای محترم تقاضا مند هستم، به من که اینک با محکومیت غیر قانونی و ظالمانه ی جدید، در زندان به سر می برم کمک کنید تا بتوانم برای جبران بخشی از این ضرر و زیان های معنوی و مادی، از طریق محاکم بین المللی درخواست دادخواهی کنم. من ناگزیر از اعلام جرم علیه جمهوری اسلامی هستم.
من رسما شکایت خود علیه آقای علی خامنه ای رهبر حکومت جمهوری اسلامی را تقدیم محاکم بین المللی نموده از شما وکلای محترم و هر انسان آزاده ی دیگر، درخواست کمک می کنم تا این دادخواست، مسیر قانونی و حقوقی لازمه را طی کرده و به صورت موثر پی گیری شود.
از خانم ها مهرانگیز کار، شیرین عبادی و اقایان عبدالکریم لاهیجی، محمد مصطفایی و سایر وکلای بین المللی و نهادهای مربوطه و حقوق بشری در این امر مهم استمداد می طلبم.
اعلام جرم من علیه آقای علی خامنه ای به عنوان رهبر حکومت، که دارای قدرت مطلقه، فرا قانون، غیر پاسخگوو مادام العمر است، به اتمام موارد و عناوین مجرمانه به شرح ذیل می باشد و جبران خسارت های معنوی و مادی را خواهانم:
1- اعمال سانسور و تفتیش عقیده.
2- توقیف غیر قانونی نشریه های پیام دانشجو، ندای دانشجو، هویت خویش و گزارش روز.
3- سلب حقوقی چون آزادی بیان.
4- ضرب و شتم های مکرر توسط نیروهی امنیتی، انتظامی و نظامی.
5- بازداشت های مکرر و خود سرانه.
6- اعمال شکنجه در بازداشتگاه های نظامی و امنیتی.
7- محکومیت ها و حبس های طولانی از طریق دادگاه های غیر صالحه ی امنیتی و زیر پا گذاشتن اصول قانون اساسی در فصل مربوط به حقوق اساسی ملت و شهروند تحت احکام مختلف. 11 سال در گذشته
گذرانده ام و با این حکم جدید 9 سال و 74 ضربه شلاق باید 9 سال دیگر از عمر خود را در زندان سپری کنم.
8- تعطیل نمودن همه ی فعالیت های حزبی، تشکیلاتی و قانونی من از طریق بازداشت و سرکوب و سلب حقوق اساسی در این حوزه.
9- زیر فشار قرار دادن من از طریق نیروهای امنیتی و ایجاد ترس و ناامنی برای اعضای خانواده ام از طریق تهدید تلفنی یا هجوم مکرر به دفتر کار و خانه ام.
10- جلوگیری از میتینگ ها و تظاهرات مسالمت آمیز که از حقوق قانونی هر شهروند آزاد است. این اقدام ها، زیر عنوان:تبانی و تجمع به قصد بر هم زدن امنیت ملی، سرکوب گردیده است.
11- جلوگیری از مشارکت آزاد من در تعیین سرنوشت و از طریق انتخابات آزاد. این اقدام از سوی شورای نگهبان صورت پذیرفته است.
شایان ذکر است اسناد و مدارک مربوط به ادعاهای بالا، موجود است و به محض تشکیل محکمه ی بین المللی برای رسیدگی به جرایم ارتکابی حکومت تحت امر آقای علی خامنه ای، تقدیم خواهد شد. »

زندانی سیاسی حشمت اله طبرزدی

Saturday 23 October 2010

مقاله از اقای علی ضرابی

سرتان را مثل کبک زیر برف کرده اید

آقای احمدی نژاد من هم از جمله کسانی بودم که ورود پرطمطراق شما را به کشور لبنان از تلویزیون تماشا می کردند . لبخند استقبال کنندگان همراه با تکان دادن پرچم ایران ، پرچم هایی که روز قبل همراه با 50 دلار وجه نقد به در خانه ی آنها تحویل شده بود. همه از جمله خود جنابعالی آگاه و واقفید که این استقبال و حضور در مسیر تردد نه برای مقام و منصب شما به عنوان رئیس جمهور یک کشور بوده و نه به خاطر جمال و کمال شما، شاید مطلب رساتری بشود گذارد. آنچه آن مردم را به خیابان کشیده مبلغ اهدایی بوده و بس. حتما هم دارو دسته شیخ حسن نصراله به قدر کفایت هنگام تحویل وجه سفارش لازم را نیز نموده بودند.
آقای احمدی نژاد این پول ها ارث پدر مرحومتان در گرمسار نیست. تصور نمیشود که ثروت پدر شما آنچنان بوده که چنین بذل و بخششهایی را ایجاب کند.
به نقل از سایت تابناک در تاریخ 18 مهر:
یک هفته مانده به سفر ریاست جمهوری ایران به بیروت، وزرای نیرو و انرژی ایران و لبنان توافقی نیم ملیارد دلاری در زمینه برق، آب و نفت به امضا رساندند.بر این اساس، ایران تسهیلات فاینانس بلندمدت به ارزش نیم ملیارد دلار موقتا در اختیار لبنان قرار می‌دهد تا دربخش‌های انرژی، برق، آب و نفت این کشور مورد استفاده قرار گیرد. پروژه‌های سد سازی، آب و فاضلاب و خطوط انتقال برق بخش هایی از این توافقنامه را تشکیل می‌دهندکه بودجه آن جداگانه است.
منابع خبری از بیروت خبر می‌دهند که دو توافقنامه مهم دیگر در زمینه نفت و گاز در زمان حضور محمود احمدی نژاد در لبنان میان وزرای انرژی و نیروی دو کشور به امضا می‌رسد.

این پول ها مال این آب خاک و این مردم است . این پول سهم آنانی است که جان ، نیرو و کار و تلاش خود را صرف این آب و خاک می کنند و یک روز سیل ، یک روز زلزله ، روز دیگر خشکسالی و روز دیگر برنامه ها و مصوبات غیر کارشناسی عرصه را بر آنان و برای یافتن لقمه ای نان تنگ تر و تنگ تر می کند.
آقای احمدی نژاد این پول ها را لااقل در سفر های استانی، برای جمع کردن مستقبلین در سقز، بانه و کرمانشاه خرج کنید. شاید هم در داخل نیاز نیست و همان تهدیدها و ترس از رؤسا و کارفرمایان برای حضورشان کفایت می کند که شاهد و شنونده دروغ پردازی های جنابعالی باشند.
آقای احمدی نژاد ساعتی با خود خلوت کنید و درآن خلوت لااقل با خود روراست باشید کاری که به نظر از شما ساخته نیست.وزرای شما از حد اقل سواد و تجربه و ارتباط در زمینه کاری برای پست و اداره ، وزارت خانه های که در اختیار دارند محروم هستند. در بین آنان وزرایی هستند که همانند وزیر پیشین کشور ( آقای علی کردان متوفی) مدرک جعلی دارند و گزارشات آن به مجلس نیز رسیده است . آقای رحیم مشایی رئیس دفتر تان که هر کلامشان تا مدت ها نقل محافل است وهم اکنون پرونده جعل مدراک تحصیلی ایشان در مجلس مطرح است.پست های حساس در بین فامیل تقسیم شده است . آقای متکی وزیر امور خارجه 96 نفر از بستگان و منسوبین خود را در آن وزارت خانه صاحب شغل کرده و کوس رسوایی و آمار آن با ذکر اسامی در سایت ها اطلاع رسانی منشر شده است. شرایط اقتصادی ، صادرات و واردات ، تولید و... وضع اسفناکی دارد . تحریم ها از یک سو ، واردات بی رویه از سوی دیگر ، ورود کالای قاچاق بدون کیفیت و گرانتر از مشابه آن کالا در سایر کشورها و عدم کارایی وزارتخانه های اقتصاد و دارایی ، بازرگانی و صنایع و معادن همگی در پیدایش وضع موجود سهیم هستند .
آقای احمدی نژاد خوب یادمان هست و هیچ ایرانی نمی تواند از یاد ببرد که چندی پیش دولت ترکیه از ورود کامیون ایرانی با باری معادل هجده و نیم میلیارد دلار 18,500,000,000 دلار که مقادیری از آن اسکناس و بقیه شمش طلا بود که گمرک آن کشور اطلاع حاصل کرد و اعلام کردند راننده نیز متواری شده است . نهادها و مقامات دولتی در این رابطه اظهار بی اطلاعی کرده و آن را کذب و در مواردی در دست پی گیری و تحقیق عنوان کردند که این پی گیری پایان پذیر نخواهد بود. این مقدار پول عظیم یعنی معادل یک سوم ارزش نفت ما در سال است که مفت به جیب ترک ها رفت. البته درعوض دولت ترکیه دست دوستی هجده و نیم میلیارد دلاری را بابت مسکوت گذاردن و یا صرف نظر کردن ایران از این کامیونی که با محموله آن می توان یک کشور را در افریقا خرید به سوی ایران دراز کرده. آیا تاریخ ایران از گنج که شما بر باد داده اید می گذرد ؟ ابدا نمی گذرد .
ندانم کاری های شما کار یک شاهی و صنار نیست این مقاله اگر کمی بلندتر باشد آقای سردبیر جانب شما را می گیرد و می گوید که کوتاهش کن اگر نه من می توانستم به شما یادآوری کنم که یک کارمند معمولی مثلا" یک معلم در امریکا و یا در اروپا ماهی چهارهزار دلار حقوق می گیرد ولی گوشت را کیلویی شش تا هفت هزار تومان می خرد امّا همان معلم در ایران یک هشتم معلم اروپایی حقوق می گیرد و بیچاره مجبور است گوشت را سه برابر معلم اروپایی یا امریکایی به خانه ببرد. در اواخرحکومت آقای خاتمی مردم نان را دانه ای 100 تومان می خریدند ولی اکنون همان نان را هزار تومان باید تهیه کنند و همه چیز در کشور ما برهمین سیاق هست ولی جنابعالی در سازمان ملل می فرمایید در کشور ما الحمدلله وفور نعمت هست و خدا را شکر می کنم که مردم ایران مردم مرفهی هستند واقعا گلی به گوشه ی جمال شما.

Thursday 21 October 2010

راهپیمائی دکتر مصدق - گوشه ای از تاریخ ایران

۲ مهرماه ۱۳۲۸ راهپيمايی دکتر محمد مصدق از خانه شماره ۱۰۹ به کاخ مرمر
به مناسبت اولين سالگرد درگذشت سيدمصطفی مترجم مدنی عکاس دوران ملی شدن صنعت نفت

عکسها از سيدمصطفی مترجم مدنی
پژوهش از اميرشهاب رضويان

تابستان سال ۱۳۸۲ گذارم افتاده بود به شمال فرانسه و در شهر استراسبورگ آقای سيدمصطفی مترجم مدنی، پسرعموی مادرم را ملاقات کردم. از کودکی به يادش داشتم و از مادرم شنيده بودم که در جوانی عکاسی می‏کرده است، به خانه‏اش رفتم و همسرش سرور خانم، که او هم دخترعموی مادرم است مادرانه پذيرايم شد. دو روز پيش آنها بودم و در خلال بازی تخته نرد و گپ و گفت‏های تاريخی کم کم فهميدم که مدنی عکاسی خبری را از اواخر دهه بيست آغاز کرده است و بسياری از عکسهای مربوط به آيت‏الله کاشانی و دکتر مصدق کار اوست. آرشيو بزرگی از نگاتيوهای سياه و سفيد دارد. پس از انقلاب در فرانسه مقيم شده است و به دنبال چاپ و نشر عکسهايش نبوده است. ديدارمان در فرانسه پايان يافت و شهريور ماه سال ۱۳۸۳، خوشبختانه مدنی برای مدتی کوتاه به تهران آمد، فرصت غنيمت بود و طی چند روز مصاحبه‏ای مفصل با او انجام دادم و توانستم از آرشيو عکسهای تاريخی‏اش تعدادی کپی تهيه کنم، مدنی که سالهای ميانی دهه هشتاد عمر را می‏گذراند، چندان حوصله آرشيو کردن آنها را نداشت. نگاتيوها در قطع ۱۲۰ و ۱۳۵ بود. در يکی از آلبومهايش به کنتاکهايی از عکسهای روز شکل گيری جبهه ملی برخوردم و مدنی سخاوتمندانه نگاتيوهايش را برای چاپ در اختيارم گذاشت که سريعاً نسخه‏ای از عکسهای منحصر به فردش تهيه کردم و نگاتيوها را به او عودت دادم.
حافظه‏اش با وجود کبر سن هنوز خوب بود اما تاريخ دقيق وقايع را به خاطر نداشت. از روی تاريخ نگاتيوها فهميدم که موضوع مربوط به سال ۱۳۲۸ است و مربوط به تحصن دکتر مصدق و همراهانش در کاخ مرمر.
استاد ارجمند دکتر محمدباقر عاقلی که تا امروز فقط تلفنی با او تماس داشته‏ام به کتابخانه مرکز مطالعات تاريخ معاصر ايران راهنمايی‏ام کرد که مسوولان آنجا هم بزرگوارانه اجازه استفاده از منابع موجود در آنجا را به من دادند و توانستم، عکسهای موجود را با واقعه تاريخی تطبيق دهم. جالب اينجا بود که در هيچ يک از منابع، عکسی از اين روز تاريخی موجود نبود و اين بر ارزش کار مدنی به عنوان عکاسی که اين سندهای منحصر به فرد را از راهپيمايی دکتر مصدق از خانه‏اش تا کاخ مرمر تهيه کرده است، می‏افزود.
درباره سيدمصطفی مدنی
متولد ۱۳۰۰ تهران، همدانی‏الاصل، فرزند سيدحسين مترجم مدنی (ملقب به مترجم نظام از طرف مظفرالدين شاه قاجار)، نواده سيدمحمود صديق‏الاشراف از بازرگانان معتبر همدان و نتيجه ميرعلی نقی لسان‏الملک مهردار و منشی مخصوص فتحعلی شاه است. از خانواده‏ای قديمی و ريشه‏دار که در تحقيقی ديگر به ساير وابستگان وی نيز پرداخته‏ام، خلاصه اين که شهيد مشروطيت سيدعبدالرزاق حکاک، از مجاهدان فاتح تهران، سازنده طرح عدل مظفر سردر مجلس و ميرزاده عشقی از ديگر چهره‏های خانواده وی هستند.
مدنی در سال ۱۳۱۵ به کلاسهای علی دريابيگی که از آلمان به ايران برگشته است و در تاتر شهرداری برگزار می شود راه پيدا می‏کند و در آنجا دوره بازيگری می‏گذراند. پس از آن تا سالهای ۱۳۲۷ در تاترهای مختلف بازی می‏کند و در فيلم طوفان زندگی (۱۳۲۸) به کارگردانی علی دريابيگی هم ايفای نقشی کوچک به عهده اوست. به خاطر علاقه به عکاسی جذب حرفه عکاسی می‏شود و پس از آشنايی با آيت‏الله کاشانی، از کار تاتر فاصله گرفته، بيشتر به عکاسی می‏پردازد. خاطرات او بسيار شنيدنی است و اميدوارم که به زودی بتوانم ترتيب تدوين و ويرايش و انتشار آن را بدهم. مدنی عکسهای منحصر به فردی از دکتر مصدق، آيت ا... کاشانی، نواب صفوی، سيدحسين امامی، خليل طهماسبی، شمس قنات آبادی،دکتر مظفربقايی، حسين مکی، ابوالحسن حائری زاده و ديگر چهره های درگير در ماجراهای سالهای ۲۷ تا ۳۲ دارد. مدنی در سفر آيت الله کاشانی به مکه و لبنان به عنوان عکاس فيلمبردار و خبرنگار همراه وی بوده و عکسهای منحصر به فردی از ملاقاتهای کاشانی با ملک فيصل و روحانيون لبنانی برداشته است. وی در حلقه همراهان کاشانی با نواب صفوی آشنا می شود و عکسهايی نيز از وی برمی دارد، در مورد نواب به خاطر می آورد که: "نواب صفوی به من می گفت پسرعمو (چون هردو سيد بوديم) تو همه چيزت خوب است الا اين صورت تراشيدنت. من هم می گفتم: من صورتم را نمی تراشم، ماشين می کنم!"
مدنی می گويد در آن سالها فقط سه نفر با نام "مصطفی" مجاز به ورود به دربار بودند: مصطفی کاشانی، مصطفی الموتی و من (مصطفی مدنی).
مدنی فقط يک بار تعدادی از اين عکسها را در سالهای پس از انقلاب به حسين مکی داده است که مکی هم در مقابل يک جلد از کتاب سلطان احمد شاه قاجار، نوشته خودش را به او هديه کرده است.
پس از انقلاب مدنی وارد کار سياسی نمی شود و در گفتگوی طولانی ای که با وی داشتم تنها به ملاقاتی کوتاه با سيدمهدی عراقی اشاره می کند. وی از اوايل دهه ی شصت به فرانسه مهاجرت می کند. مصطفی مترجم مدنی در روز چهارم شهريور ۱۳۸۸ در استراسبورگ فرانسه چشم از جهان فرو بست و در همين شهر به خاک سپرده شد.
دوره پانزدهم مجلس شورای ملی با اکثريتی که در اثر دخالتهای مستقيم دولت به مجلس راه می‏يابند در تاريخ ۲۵/۴/۱۳۲۶ تشکيل می‏شود. دکتر مصدق که به خاطر تقلبهای انتخاباتی وابستگان دربار به مجلس راه نيافته است به احمدآباد می‏رود. دربار و ارتش زمينه‏ساز تحکيم قدرت شاه هستند و پيش زمينه‏های اين قدرت طلبی، پيشنهاد تصويب لايحه الحاقی گس، گلشائيان به مجلس و دادن اختيار انحلال مجلس به شاه توسط مجلس موسسان است، اما با وجود برنامه‏ريزيهای دولت و دربار، اقليتی که تدريجاً در مجلس شکل می‏گيرد از تصويب لايحه جلوگيری می‏کنند و اين افراد از جمله حسين مکی و دکتر مظفر بقايی کرمانی و حائری زاده کم کم مورد توجه دکتر مصدق قرار می‏گيرند که نهايتا از مصدق برای سازماندهی مبارزه با تقلبهای دولت و دربار در انتخابات مجلس سنا و دوره شانزدهم مجلس در سال ۱۳۲۸، دعوت می کنند و همزمان با آن با اعتراض گسترده مطبوعات نسبت به شرايط انتخابات روبرو هستيم. دکتر حسين فاطمی در سر مقاله‏های باختر امروز می‏نويسد:
«شماره ۱۶ شهريور ۱۳۲۸: سر نيزه را از انتخابات برداريد»
«شماره ۷ مهر ۱۳۲۸: از اين انتخابات آزاد ما، دنيا خجالت می‏کشد»
«شماره ۱۲ مهر ۱۳۲۸: اين انتخابات رسوا مردم را به ستوه آورده است(۱)»

دکتر مصدق ديداری با نمايندگان و مديران مطبوعات در روز ۱۸/۷/۱۳۲۸ در خانه‏اش در خيابان کاخ شماره ۱۰۹، انجام می‏دهد که حاضران قرار می‏گذارند برای اعتراض به انتخابات فرمايشی به تحصن در دربار اقدام کنند. در اين نشست افراد زير حاضرند:
جلالی نائينی مدير روزنامه کشور، عباس خليلی مدير روزنامه اقدام، مهندس زيرک‏زاده مدير روزنامه جبهه، عميدی نوری مدير روزنامه داد، دکتر حسين فاطمی مدير روزنامه باختر امروز، احمد ملکی مدير روزنامه ستاره و حسين ملکی که همگی به دکتر مصدق اختيار تام می‏دهند که تدبيری بيانديشد.
دکتر مصدق طی اعلاميه‏ای خطاب به ملت ايران می‏گويد:
«ما تصميم گرفته‏ايم که روز جمعه ۲۲ مهرماه دو ساعت قبل ازظهر در جلو سردر سنگی اعليحضرت حاضر شويم. ای مردم ما را تنها و بی‏کس نگذاريد(۲)».
بنا به گفته نويسندگان کتاب جبهه ملی ايران از پيدايش تا کودتای ۲۸ مرداد، در روز موعود يعنی ۲۲ مهر ماه ۱۳۲۸، جمعيتی حدود ده هزار نفر در خيابان کاخ برابر خانه دکتر مصدق گرد می‏آيند و دکتر مصدق پيشاپيش جمعيت به سوی سردر سنگی (کاخ مرمر) به راه می‏افتد.
عکس شماره ۱ که به گفته مدنی در خانه دکتر مصدق برداشته شده، مربوط به خروج مصدق از عمارت خانه‏اش است و نطقی کوتاه که روی پله‏های عمارت برای حاضران ايراد می‏کند و به تاسی از گاندی مردم را به يک راهپيمايی آرام دعوت می کند، در اين عکس مرد جوانی که در جلو ايستاده است سعيد فاطمی خواهرزاده يا برادرزاده دکتر فاطمی است و مدنی نفر سمت راست دکتر مصدق را يکی از مأموران مخفی پليس می‏داند که هميشه در کنار مصدق بوده است. از نفرات پشت سر عباس خليلی و دکتر سنجابی قابل تشخيص هستند.
با خروج مصدق از خانه و ورود به خيابان، جمعيت با وی همراه می‏شوند. دکتر مظفر بقايی کرمانی در خاطراتش می‏گويد:
«يک روزی معين شد که مردم بيايند آنجا برای تحصن. عجيب همه مردم استقبال کرده بودند. يعنی تمام طول خيابان کاخ تا خيابان سپه، تمام اين خيابانها و کوچه‏هايی که از کاخ به پهلوی می‏رود، تمام اينها پر جمعيت بود.... البته اين جمعيت چندهزار نفری را هم توی روزنامه اطلاعات نوشته بود صد و هشتاد نفر، اين هم يادتان باشد.»(۳)
عکس شماره ۲: دکتر مصدق را بين جمعيت نشان می‏دهد. مرد سر طاسی که به نظر مدنی از ماموران مخفی پليس است در سمت چپ مصدق ايستاده، سمت راست مصطفی الموتی و در کنار مرد کلاه شاپو بر سر، شمس الدين اميرعلايی ديده می شود. پشت سر دکتر مصدق، دکتر کريم سنجابی و حائری زاده ديده می شوند و مدنی متاسفانه بقيه افراد را به خاطر نمی‏آورد.
عکس شماره ۳ :در جلوی تصوير حسين مکی و دکتر حسين فاطمی ديده می شوند و در سمت چپ دکتر مصدق، حائری زاده و در سمت راست مصطفی الموتی، عباس خليلی و سعيد فاطمی ايستاده اند.
عکس شماره ۴: مدنی می‏گويد در ميانه راه، يکباره جوانکی به نام حسن که ته ريش داشت و سرش را تراشيده بود، روی يک بلندی رفت و فرياد زد که “ای مردم من ديشب خواب نما شده‏ام که مصدق کودتا می کند و رئيس جمهور می‏شود، بلافاصله دو نفر که به نظر پليس مخفی بودند او را پايين آورده و دستگير ‏کردند." چهره خشمگين مامور سمت چپ قابل توجه است.
حاج مهدی عراقی از اعضای فدائيان اسلام که از شرکت کنندگان در اين تجمع بوده است می گويد: « وقتی مصدق آمد، يک فردی شروع کرد به شعار دادن و صلوات فرستادن. مصدق گفت: سکوت شعار ماست. هر کسی که سکوت نکند از ما نيست. . . ما از اينجا به طرف دربار می خواهيم برويم. برويم صحبتهايمان را با شاه تمام کنيم، از اينجا که حرکت کرديم، فقط سکوت. اگر کسی سکوت نکرد و شعاری داد فوراً او را بگيريد...البته نرسيده به دربار، يک جوانکی شروع کرد به نابودی شاه و برای مصدق شعار دادن که مصدق گفت اين را بگيريد تا بچه ها ريختند بگيرند او را، فرار کرد. » (۴)
عکسهای شماره ۵ - ۶ و ۷ دکتر مصدق را بين جمعيت نشان می‏دهد، در عکس شماره ۵ گروهبان دومی که گويا دارد جمعيت را هدايت می‏کند جالب است. در عکس شماره ۶ يوسف مشار در سمت چپ دکتر مصدق در حال راه رفتن است، ابوالحسن عميدی نوری کمی دورتر بين دو پاسبان در حال سرک کشيدن است. در عکس شماره ۷ حسين مکی، عباس خليلی مصطفی الموتی، دکتر مصدق، سعيد فاطمی و حائری زاده قابل تشخيص هستند.
مدنی می‏گويد: "يکی از شگردهای دکتر مصدق تمارض مصلحتی‏اش بود، آن روز هم خود را مريض احوال و افسرده نشان می‏داد. هر وقت که قافيه تنگ می‏آمد مصدق خود را بستری می‏کرد يا به غش می‏زد. زيباترين حرکت مصدق روزی بود که رزم آرا به مجلس آمد و مصدق خود را به غش زد و مجلس هم به هم خورد!"
عکسهای ۱۰ تا ۱۴ مربوط به زمانی است که جمعيت به مقابل سردر سنگی کاخ مرمر رسيده است، همه ايستاده‏اند. نظامی‏ها در جای جای خيابان ديده می‏شوند. در عکس شماره ۱۰، علامت گروهبانی پاسبانها که برخلاف امروز سر و ته روی آستين دوخته شده جالب است. همچنين چکمه‏های ساقدار چرمی که بعداً با پوتينهای بندی تعويض شد. بين دو پاسبان مرد جوانی با کت و شلوار و کراوات ايستاده که به گفته مدنی از طرفداران آيت ا... کاشانی بوده و در خيابان لاله زار خياطی داشته است.
در عکس شماره ۱۱ نفر سوم از چپ که کت و شلوار راه راه پوشيده، خليلی خواهرزاده آيت ا.. کاشانی است که به گفته مدنی، خط و ربط کارهای کاشانی با او بوده است.
در عکس ۱۴ سگی که روی آسفالت خيابان دراز کشيده است و کاری با تظاهرات و دربار و تحصن ندارد جالب است.
عکس شماره ۱۵ حسين مکی را نشان می‏دهد که بازوبند بسته و مصمم پيش می‏آيد. در اين روزها مکی از خوش نام ترين ياران مصدق است اما به تدريج از او فاصله می گيرد.

دکتر مظفربقايی کرمانی می گويد: "خب ما يک عده روزنامه نويس‏ها و چند نفر ديگر جلوی دربار ايستاده بوديم. هژير وزير دربار بود، هژير آمد بيرون و آمد جلوی آقای دکتر مصدق و گفت: موضوع چيست؟ آقای دکتر مصدق زد توی سينه‏اش و گفت: عبدالحسين خان تو وجدان داری؟ آخر اين انتخابات است؟ دولت همچين می‏کند و ما و اينها آمده‏ايم متحصن بشويم. گفت: خب اجازه بدهيد من بروم به عرض اعليحضرت برسانم. "(۵)
عکس شماره ۱۶ عبدالحسين هژير را نشان می دهد که احتمالا پس از شنيدن پيام دکتر مصدق به سمت کاخ بر می گردد. افسر پشت سر او سرگرد شفقت (ارتشبد شفقت بعدی) است. هژير ۱۹ روز بعد در تاريخ ۱۳ آبان ماه ۱۳۲۸ به ضرب گلوله سيد حسين امامی از فداييان اسلام مجروح و روز بعد فوت می کند.
هژير به داخل کاخ می‏رود و بازمی‏گردد و قرار می‏شود که بيست نفر از ميان جمعيت انتخاب و برای تحصن وارد کاخ شوند. اشخاصی که همراه دکتر مصدق به داخل کاخ می‏روند عبارتند از:

۱- عبدالقديرآزاد خراسانی: نماينده مجلس ۱۵، مدير روزنامه آراد
۲- شمس‏الدين امير علايی: قاضی، وزير پيشين
۳- دکتر مظفر بقايی: دانشيار دانشگاه تهران، نماينده مجلس ۱۵، مدير روزنامه شاهد
۴- سيدابوالحسن حايری زاده: قاضی، نماينده مجلس ۴ و ۵ و ۶ و ۱۵
۵- ارسلان خلعتبری: وکيل دادگستری، نويسنده
۶- عباس خليلی: مدير روزنامه اقدام
۷- مهندس احمد زيرک زاده: مهندس مکانيک، از رهبران حزب ايران
۸- دکتر کريم سنجابی: استاد دانشگاه تهران، از رهبران حزب‏های ميهن، ميهن‏پرستان و ايران
۹- دکتر سيدعلی شايگان شيرازی: استاد دانشگاه تهران، وزير پيشين
۱۰- حسن صدر: وکيل دادگستری، مدير روزنامه قيام ايران
۱۱- ابوالحسن عميدی نوری: وکيل دادگستری، مدير روزنامه راد
۱۲- دکتر سيدحسين فاطمی: مدير روزنامه باختر امروز
۱۳- آيت‏الله سيدجعفر غروی: امام جماعت
۱۴- دکتر رضا کاويانی: دکترای اقتصاد، کارمند دولت
۱۵- يوسف مشار: نماينده مجلس
۱۶- سيدحسين مکی: درجه‏دار نيروی هوايی، نماينده مجلس ۱۵
۱۷- احمد ملکی: مدير روزنامه ستاره
۱۸- دکتر سيدمحمدرضا جلالی نائينی: وکيل دادگستری، نويسنده
۱۹- سيدمحمود نريمان: وزير پيشين، شهردار تهران.

دکتر مصدق و ۱۹ نفر برگزيده ديگر به عنوان تحصن وارد دربار می شوند و ضمن تقديم عريضه‏ای، به انتظار پاسخ شاه می نشينند. بخشهايی از متن عريضه به شرح زير است:
«... سوء جريانات انتخابات دوره شانزدهم و مداخلات نامشروع مامورين و مقامات ذی نفوذ از نظر شاهامه پنهان نيست، به طوری که مکرر ابراز عدم رضايت شده و اوامر اکيد داير به رعايت از آزادی انتخابات صادر فرموده‏اند. با کمال تأسف بايد اذعان کرد که تا کنون به صدها تلگراف و عرايض شکايتی که از اطراف و اکناف مملکت به مراجع مسوول کشور رسيده، کمترين توجهی از طرف اوليای امور مبذول نگرديده و از شدت آن مداخلات به هيچ وجه کاسته نشده است. از اين نظر در تمام شهرستان‏ها و همچنين در پايتخت، يک نوع نگرانی در افکار عمومی به وجود آمده و عدم رضايت عامه را فراهم نموده است که علاوه بر تضييع حقوق جامعه، باعث وخامت اوضاع و حدوث وقايع غيرمترقبه و بروز مفاسد خواهد بود. برای مردمی که مورد تجاوز و تعدی قرار گرفته و می‏گيرند جز توسل به ذات مبارک شاهنشاهی ملجاء و پناهی نيست و به همين جهت امروز نمايندگان قاطبه اهالی پايتخت به حالت اعتراض بر مفاسد انتخابات تصميم بر تحصن در دربار را اتخاذ نموده‏اند و استدعا دارند که با توجه به انتخابات شهرستان‏های دور و نزديک، خصوصاً نقاط مرزی کشور که از نظر استقلال و وحدت ملی مورد کمال اهميت است، بذل عنايت فرمايند و حقوق از دست رفته مردم به آنها بازگردد و انتخاباتی که با تهديد و تطميع و اعمال نفوذ غير قانونی صورت گرفته است از اعتبار ساقط شود و اين کار ميسر نخواهد بود مگر اينکه يک هيات مورد احترام و توجه افکار عمومی زمام امور را در دست گيرد و مسوول صحت انتخابات باشد و مخصوصاً وزارت کشور را يکی از رجال مجرب و کارآزموده و صالح که طرف اطمينان عامه است، عهده‏دار شود تا سوء جريان کنونی برطرف گرديده و تسکين در افکار متشنج مردم داده شود. فساد انتخابات در شهرستان‏ها و زجر و ضرب و جرح دسته دسته به تهران مهاجرت می‏کنند يا در تلگراف خانه محل يا اماکن مقدسه به حلت تحصن به سر می‏برند».(۶)
رفتار دربار يا بست نشينان توهين‏آميز و همراه با بی‏اعتنايی است، بنابراين آنان دست به اعتصاب غذا ميزنند. گروه ۲۰ نفری چهار روز در دربار بست نشستند ولی پاسخی از شاه نمی رسد. سرانجام ساعت ۵ بعد ازظهر روز سه شنبه ۲۶ مهر ماه ۱۳۲۸، هژير وزير دربار، پاسخ شاه را که با خط هژير نوشته شده همراه با رونوشت گزارش وزير کشور درباره آزاد بودن انتخابات و تعدادی تلگراف، که در آنها از آزادی انتخابات ابراز رضايت شده، به دکتر مصدق می دهد.
پاسخ شاه نشان می دهد که او قصد تغيير روش ندارد و دولت کار خود را در کنترل انتخابات کماکان ادامه خواهد داد. بست نشينان با مشورت هم نامه‏ای در اعتراض با امضای دکتر مصدق خطاب به هژير می نويسند. گروه ۲۰ نفری وقتی تحصن را بيهوده می بينند کاخ را در روز ۲۷ مهر ۱۳۲۸، ترک کرده در پی آن بيانيه‏ای خطاب به مردم ايران تهيه و منتشر می کنند:
«ملت ايران به رای‏العين می‏بينيد که اکثريت عمال حکومت از هيچ گونه دروغ در هيچ جا ابا ندارد، در مصاحبه‏های مطبوعاتی دروغ می‏گويند، در راديو دروغ می‏گويند، پشت تريبون دورغ می‏گويند و خلاصه هر جا منافع آنها اقتضا کند دروغ می‏گويند و تصور می‏کنند هنری کرده‏اند… »(۷)
دکتر بقايی در خاطراتش می‏گويد:
«ناهار آخری را آنجا (کاخ مرمر) خورديم و عرض کرديم که بعد از نهار بد نباشد که برويم، موقعی که خواستيم حرکت کنيم يک کسی پيشنهاد داد که چون خانه دکتر مصدق همان نزديک بود، خانه شماره ۱۰۹، تقريباً دويست قدم فاصله داشت برويم چای را منزل آقای دکتر مصدق بخوريم. همه دسته
‏جمعی رفتيم آنجا و نشستيم به صحبت و گفته شد خوب اين چند روز ما با هم بوديم و يک زمينه فکری واحدی در ما پيدا شده، خوبست که اين تشکل را ادامه دهيم و حفظ کنيم…» (۸)
اين گروه روز يکم آبان ۱۳۲۸، در خانه دکتر مصدق در شماره ۱۰۹ خيابان کاخ گرد آمده، در پايان اين نشست، بنيانگذاری جبهه ملی را اعلام می کنند. بيست نفر نامبرده که در بست نشينی دربار شرکت کرده بودند بنيانگذاران جبهه ملی ايران می شوند اما بسياری از ايشان در سالهای بعد مصدق را تنها گذاشته به مهره های رژيم شاه بدل می شوند.

پانوشتها
۱- نقل از کتاب جبهه ملی ايران از پيدايش تا کودتای ۲۸ مرداد، نگارش کورش زعيم با همکاری علی اردلان ص ۶۴
۲- ستاره شماره ۳۲۹۳ مورخ ۲۱/۷/۱۳۲۸ نقل از کتاب گذشته چراغ راه آينده. ص ۴۹۱
۳- خاطرات دکتر مظفر بقايی کرمانی، ص ۱۱۴
۴- ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدی عراقی، ص ۹
۵- خاطرات دکتر مظفر بقايی کرمانی، ص ۱۱۴
۶- نقل از کتاب جبهه ملی ايران از پيدايش تا کودتای ۲۸ مرداد، نگارش کورش زعيم با همکاری علی اردلان ص ۶۶ و ۶۷
۷- نقل از کتاب جبهه ملی ايران از پيدايش تا کودتای ۲۸ مرداد، نگارش کورش زعيم با همکاری علی اردلان ص ۶۸
۸- خاطرات دکتر مظفر بقايی کرمانی، ص ۱۱۵
ديگر منابع:
روز شمار تاريخ ايران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، نگارش دکتر محمدباقر عاقلی.
خواب آشفته نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ايران نوشته محمد علی موحد.
خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق

Monday 18 October 2010

از خاطرات دکتر مرتضی مشیر نماینده مجلس در سالهای قبل از انقلاب 57

ماجرای زندانی شدن و اعدام
هویدا و ارتشبد نصیری

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه 1357 محمد رضا شاه ( پهلوی دوم ) برای حفظ موقعیت خود مصلحت دید که بعضی از رجال دوران سلطنت را به زندان بیفکند ، به تصور اینکه شور انقلابی با این تدبیر کاهش یابد و پس از آرامش این گروه را آزاد سازد. سرنوشت امیر عباس هویدا که مدت 13 سال در مقام نخست وزیری ، فرمانبردار مطلق سلطان وقت بود آن شد که بعد از برکناری به وزارت دربار همایونی منصوب گردید و در اوایل نیمه دوم سال 1357 از این منصب عزل شد و خانه نشینی اختیار کرد که ناگاه در کابینه ارتشبد ازهاری با موافقت شاه راهی زندان شد. وی هرگز گمان نمی کرد که ایشان مورد بی مهری واقع شود و به دست تقدیر روزی در جمهوری سلامی به محاکمه کشیده شود و اعدام گردد.
به خاطر دارم در اواخر سال 1356هویدا زمانی که در مقام وزارت دربار در کاخ گلستان بود روزی از وکلای مجلس و سناتورها دعوت به عمل آورده بود تا کتابجه ی به سوی تمدن بزرگ آریا مهری را بین آنان توزیع کند ، وقتی من وارد مجلس شدم و هویدا مرا دید به طرفم امد و با شگفتی اظهار داشت کتاب مرا که درباره سرنوشت پی یر لاوال نخست وزیر فرانسه در جنگ جهانی دوم ترجمه و تالیف کرده بودم در دو شب خوانده و مطالعه نموده است . ضمنا" ابراز تعجب می کرد که چگونه ،، پی یر لاوال" را باآنهمه سوابقی که داشته است یعنی چهارده بار وزیر - پنچ بار نخست وزیر و سالیان سال وکیل مجلس و سناتور بودن بعد از خاتمه جنگ در دادگاه نیمه انقلابی فرانسه در حکومت زنرال دوگل به محاکمه جلب و بدون شنیدن مدافعاتش به مرگ محکوم ساخته و تیرباران کرده اند. به ایشان جواب دادم در هر کشور که عدلیه پوشالی و ضعیف داشته باشد چنین اتفاقی اجتناب ناپذیر خواهد بود .
بیچاره نمی دانست که یکسال و چند ماه بعدازآن ملاقات،خود او نیز به دست شیخ خلخالی بدتر از پی یر لاوال محاکمه و تیرباران خواهد شد. هویدا ممکن بود اگر در یک دادگاه صلاحیت دار تحت تعقیت قرار می گرفت ، با توجه به اینکه این ایراد بر او وارد بود که بر خلاف قانون اساسی او و هیئت وزرایش در حالی که در برابر مجلسین مسئولیت داشته اند و شاه مقامی غیر مسئول بوده و با تأکید بر اصل 65 متمم قانون اساسی اوامر کتبی یا شفاهی پادشاه نمی توانسته است مستمسک سلب مسئولیت دولت ها بوده باشد و اعمالشان غیر قانونی به شمار می رفته ، محاکمه بشود و بازهم به اعدام محکوم گردد . پس از خروج شاه که هنگام ترک ایران حتی سگش را هم همراه برد ، هویدا همچنان در زندان باقی ماند و به وسیله جمهوری اسلامی محاکمه و اعدام شد.
ناگفته نگذارم که هویدا بر خلاف بعضی مقـامــات برجسته کشوری و لشکری اهل سوء استفاده و اخاذی نبوده . از هم بندان هویدا افراد دیگری چون داریوش همایون و سهرنگ ولیان و غیره بودند که در زندان شاهنشاهی به سر می بردندواگر در روز سرکوبی رژیم از زندان فرار نمی کردند وضع بهتری از هویدا نداشتند.
در باره ارتشبد نصیری رئیس سازمان امنیت که سالیان دراز خدمتگزار آریامهر بود و چند ماه قبل از انقلاب به سفارت ایران در پاکستان منصوب شده بود . شنیدنی است که در زمان نخست وزیری مهندس شریف امامی بوسیله آقای جلالی نائینی در مجلس سنا مورد اتهامات عدیده قرار گرفت ولی کسی از دولتیان دفاعی از نصیری نکرد و مسأله اتهامات هم مسکوت ماند .
نگارنده برای روشن شدن قضایا و رسیدگی به اتهامات در اوائل مهر ماه 1357 در مجلس شورای ملی از دولت شریف امامی کتبا" سوال نمودم که با توجه به بیانات سناتور محترم درباره رسیدگی به اتهامات ارتشبد نصیری چه اقدامی به عمل آورده اند ؟و ضرورت دارد جهت روشن شدن افکار عمومی در مجلس حاضر شده در باره ماجرای امر اطلاعات لازم را بدهد . نخست وزیر برابر نظامنامه مجلس مکلف بود در ظرف مدت یک ماه در مجلس حضور به هم رساند و جواب بدهد . اما پس از چند روز سپهبد رحیمی لاریحانی آجودان شاه که همسر و برادرش نماینده دوره بیست و چهارم مجلس بودند به قصد ملاقات من به مجلس مراجعه می کنند( یکی از خواهران تیمسار لاریجانی همسر یکی از خویشاوندان ما بود و به همین مناسبت با هم دوستی و آشنایی داشتیم ) و چون به علت گرفتاری ،اینجانب دیر به مجلس آمدم شادروان برادر آن مرحوم وکیل وقت ورامین، پیش من آمد و اظهار داشت که تیمسار آمده بود ، تا به شما اطلاع بدهد حسب الامر اعلیحضرت ، ارتشبد نصیری از پاکستان احضار شد و روز قبل به زندانش انداختند تا تکلیفش روشن شود .
پس از انقلاب ارتشبد نصیر همراه چند نفر از امرای دیگر طی یک محاکمه انقلابی در فاصله کوتاهی به محکومیت مرگ رسیدند و بر روی پشت بام محل اقامت آبت الله خمینی تیرباران شدند. حق این بود که هویدا ها و نصیری ها و مانند آن ها در یک دادگاه بی طرف با داشتن وکیل مدافع استنطاق می شدند ، تا هر حکمی که صادر می شد در جامعه قابل قبول و احترام باشد.
نگارنده درسال 1325 درفسا معلم زبان فرانسه بودم که بر اثر قیام قشقایی ها یک لشکر از کرمان به ریاست سرتیپ قدراز طریق فسا جهت استقرار امنیت در فارس ماموریت یافت . در پس آن ارتشبد نصیری هم با درجه سرگردی در اردوکشی حضور داشت . حال چطور در فاصله چند سال پس از آن نامبرده به درجه ارتشبدی و بالاترین مقام که همه از هیبت او می ترسیدند رسیده است ، خدا می دانسته و شاه فقید.
بر حسب اتفاق و عجایب روزگار یکی از برادران ارتشبد نصیری به نام احمد نصیری معاون وزرات فرهنگ بود وی آنچنان شخصیت برجسته و استثنایی داشت که شاید نظیر او در فرهنگ ایران به تعداد انگشتان دست ، کسی را نداشته باشیم . افسوس که او قبل از کودتای 28 مرداد 1332 فوت نمودو مرگش در مملکت ضایعه ای بود . افلاطون چه نیکو گفته است : " حیف دانا مردن و افسوس نادان زیستن ".

Saturday 16 October 2010

نامه حسین لاجوردی یه محمد رضا خاتمی

وای به حال ما
و
وای به حال شما

در خبرها، نامه سرگشاده آقای محمد رضا خاتمی (برادر آقای رئیس جمهور سابق) خطاب به آقای شیخ حسن نصراله را خواندم، ناخودآگاه تصورم بر این بود که با توجه به شعار "جبهه مشارکت" ، "ایران برای همه ایرانیان" ، این نامه سرگشاده اگر به مردم ایران نوشته نمی شد – که تاکنون هم نوشته نشده و نخواهد شد – حداقل میتوانست به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد و یا حتی به عنوان یک مقام بین المللی نگاشته شود.

نمی دانم مردم ایران و یا اکثریت ایرانی ها هم همین گونه می اندیشند یا خیر ولی به جرئت باور من بر اینست که تظلم به شیخ حسن نصرالله در امروز ایران "از ترس عقرب جراره به مار غاشيه پناه مي برد" است.

آقای محمد رضا خاتمی،

البته تعجبی ندارد، چرا که برادر بزرگ شما، رئیس جمهور سابق نیز برای کاندیداتوری دوره دوم ریاست جمهوری شان صلاح را در این دیدند که کاندیداتوری ایشان در میان فلسطینیان و بوسیله آقای شیخ حسن نصرالله اعلام شود وبطور قطع باید در این میان مصلحتی باشد و صلاح مصلحت خویش خسروان دانند.

آقای محمد رضا خاتمی، 

البته تعجبی ندارد که شما از مردم پنهان می کنید ولی مردم ایران به خوبی آگاه هستند که شما و تمامی مقامات و مسئولین جمهوری اسلامی در تمامیت، کلیت و موجودیت تان از اصلاح طلب تا اصول گرا و یا هر یک از دیگر عناوینی که برای خود گذاشته اید بدهی بسیار بزرگی به "حزب الله" داشته اید و دارید و نا گزیر و بدینوسیله هم می خواهید برای فردای نامعلوم خودتان نیز آینده نگری کنید.

آقای محمد رضا خاتمی،

نکته ای را که به عنوان یک انسان ایرانی و مخالف هر گونه خشونت و اعدام و شکنجه و تجاوز می خواهم به شما یادآوری کنم اینست که به رغم نفرت بیش از اندازه و احساس بی هویتی و حقارت از نظام جمهوری اسلامی و از دست اندرکارانش از سابق و لاحق در تمامی این دوره سیاه سی ساله گذشته، زمانیکه برای احقاق حقوق پایمال شده تمامی زندانیان و در جهت منع شکنجه و اعدام و اعمال هرگونه خشونت تلاش کرده و میکنم و تا بدانجا نیز پیش رفته ام که برای نجات جان گنجی ها، و سازگارها...، که از عوامل سرکوب و خشونت جمهوری اسلامی بوده اند نیز از پای ننشستم چرا که اگر من فکر می کنم که اعدام و شکنجه و تجاوز بَد است باید برای همه ابناء بشر بَد باشد و باید از میان برداشته شود و به مردم ایران نیز تعهد می سپارم که ایستادگی کنم که نه شما، نه برادر بزرگتان و نه حتا آقای خامنه ای هم به چوبه دار سپرده نشوند، به دادگاه فرستاده شوند تا بلکه روزی این رسم دنیای غیر متمدن به فراموشی سپرده شود و ما هم پذیرای قانون در دنیای متمدن باشیم.
ولی، آقای محمد رضا خاتمی من خوب می دانم که آقای شیخ حسن نصرالله شما، آقای شکوری راد و دیگر رهبران جمهوری اسلامی را به خوبی می شناسد – و البته چقدر خوب است که تنها شُمایان هستید که مورد لطف و حمایت ایشان قرار دارید – ولی تصور می کنید مشکلی به وجود می آمد که از آن همه قربانی سه دهه گذشته، از حدود یکصد و پنجاه نفر به قتل رسیده و اعدام شده در این یکسال و چند ماه گذشته، از این همه سرکوب و تجاوز صورت گرفته، از نسرین ستوده ها، از مجید توکلی ها، از آن همه ناشناسی که همچنان ناشناس و ناپدید مانده اند حداقل نیز به تعارف نام می بردید.

آقای محمد رضا خاتمی،

این نه بدان معناست که از آقای شکوری راد نام نبرید، بل بیشتر بدان مفهوم است که بقیه زندانیان و اعدام شده ها هم ایرانیند و به همین دلیل هم زندانیند و اعدامیند.

آقای محمد رضا خاتمی،

شما و دیگر مقامات جمهوری اسلامی چه اصول گرا و چه اصلاح طلب و...، خوب میدانید که به عمر شما زیاد باقی نمانده است و اصلی ترین دلیل آن هم ناله های جگرخراش و دل سوخته برادر بزرگتان است که مرتب هشدار می دهد که مواظب باشیم تمام نظام خواهد رفت، توقعی هم جزاین نیست، شما ها برنده سی سال گذشته و مردم ایران بازنده تمام و کمال آن و ویرانیش تنها هدیه شما برای ایران بوده است.

آقای محمد رضا خاتمی،

این هشدار را شما و دیگر هم پالگی هایتان به گوش بگیرید زمانی که شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" را می شنوید، آن زمان، زمانی است که اگر تمام ثروت ایران را هم به پای "حزب الله" و "حماس" و دیگر چماقداران منطقه که به فرمان شما در ایران، افغانستان، عراق و...، آشوب به پا می کنند بریزید، مزدوران و جیره خواران شما دیگر توان ایستادن در مقابل مردم را نخواهند داشت.
مردم ایران با هشیاری وآگاهی بسیار نه بدلیل " تقلب " در انتخابات بلکه به " بهانه " تقلب در انتخابات – چرا که جمهوری اسلامی در تقلب تولد یافته است – ترس و توهم شان از میان رفته است، ترس شان از میان رفته که متاسفانه شاهد کشته شدن بسیاری از مردم مان هستیم و توهم شان از میان رفته که آگاه گشته اند که مسئولین و مقامات جمهوری اسلامی هیچکدام با یکدیگر تفاوتی ندارند.
آینده بسیار نزدیک به مردم ایران تعلق دارد و برابری و آزادی میوه رسیده آنست، شما به خود آئید که مردم ایران ندای آزادیخواهی ورهائی خود را سر داده اند و تاریخ را به شهادت می توان گرفت که در این مرحله هیچ نیروئی جلودارش نخواهد بود.
و در آنصورت است که وای به حال شما و وای به حال حامیان شما.

در آسمان ونکوور کانادا - حسین لاجوردی
15 اکتبر 2010

Friday 15 October 2010

اطلاعیه کانون سینماگران ایران در تبعید و اعتراض اکبر گنجی

اطلاعیه کانون سینماگران ایران در تبعید برگرفته از سایت ایران گلوبال

اکبر گنجی و شیرین عبادی و آزادی بیاندر این چند روز که از اعتراض اکبر گنجی و شیرین عبادی به جایزه گرفتن کورت وستگارد (کاریکاتوریست دانمارکی) میگذرد، در کمتر سایت اینترنتی ِاصلاح طلبان نقدی بر این عمل غیردمکراتیک دیده می شود. جایزه «آزادی و آیندۀ رسانه ها» هر ساله در آلمان از سوی رسانه ها به کسانی اعطاء می شود که در «دفاع از آزادی بیان» نقش ارزنده ای بازی کرده و در سطح جهانی به این نام شناخته شده باشند. جدا از نقشی که سیاست های اعطای این جایزه را شامل می شود؛ در کل این جایزه توجه را به سوی گیرندگان آن جلب می کند و حمایت از کسانی به شمار می رود که در دفاع از آزادی بیان نقشی به عهده گرفته اند.چند سال پیش خود گنجی چنین جایزه ای را گرفت و با این که او پیشینه ای در دفاع از رژیم جنایت کار خمینی داشت و زمانی خود از سردمداران سرکوب و آزادی کُشی بود، باز کسی به داده شدن این جایزه به او اعتراضی نکرد. اما اکنون که این جایزه به یک کاریکاتوریست اعطاء شده که کاریکاتوری از محمد پیامبر اسلام کشیده که بمبی در عمامه دارد، او و شیرین عبادی بی درنگ واکنش نشان داده اند که اعطای این جایزه به کورت وستگارد، به معنی تائید جریحه دار کردن احساسات مسلمانان است که انتشار کاریکاتورهای پیامبر اسلام مسبب آن بوده است. مسلمانان و خود شیرین عبادی و اکبر گنجی حق دارند دارندگان اندیشه های دیگر را به باد هر نقدی بگیرند؛ دین اسلام و پیامبر و حکومت اسلامی مورد پشتیبانی ِ آنان هم حق دارند از هر کس به خاطر داشتن عقاید غیراسلامی جزیه بگیرند، آنان را حد بزنند و زجرکُش کنند و کسی هم ندیده است که صدای اعتراض اکبر گنجی و شیرین عبادی نسبت به این قوانین و کشتارها و جزیه گرفتن و سنگسار زنان و مردان به خاطر عشق ورزیدن و دیگر قوانین آزادی کُش اسلام و پیامبر و حکومت های رنگارنگ اسلامی که در دنیای کنونی هم اعمال می شود، اعتراض کنند و این چنین رو برگردانند. ولی از نظر آنان کسی حق ندارد اسلام، رهبران و قوانین ارتجاعی آن را مورد نقد و طنز قرار دهد؛ زیرا احساسات مسلمانان جریحه دار می شود!به این ترتیب، با مخدوش کردن آزادی بیان و خط بطلان کشیدن بر آن، آیا به راستی گنجی و عبادی در خور ِگرفتن جایزۀ «دفاع از آزادی بیان و صلح» بوده اند؟ آیا این دو به راستی مدافع حق دگراندیشی هستند؟ این پرسشی ست که در برابر همه مدافعان آزادی قرار دارد و به این امر اساسی برمی گردد که دفاع از آزادی بیان را تا چه حد می توان کج و مج کرد و از آن وسیله ای در خدمت اهداف غیرمکراتیک ساخت؟کانون سینماگران ایران در تبعید در برابر این آزادی ستیزی و مخدوش کردن خرد همگانی ِمردم، واکنش دارد و آن را در راستای مخالفت با آزادی بیان و مردمسالاری ارزیابی می کند.
زندگی وآزادی در ایران، پیآیند حق نقد وسنجش اسلام است. پاسداری و نگهبانی زندگی واین آزادی در ایران، در‌گرو پی‌گیری مداوم این نقد وسنجش و در گام نخست، قرار نهادن نگه‌داشتن اسلام و مدعیان "رنگارنگ" آن ، در چارچوب فرهنگ مردمی و اصیل ایرانی است. اسلام را هیچ زمان نمی‌بایست به حال خود رها کرد. رها‌کردن اسلام بحال خود، یعنی نابودی زندگی وجان مردمان.

اعتراض شیرین عبادی و اکبر گنجی به پنهان کاری کنفرانس لایپزیک و ترک کنفرانس توسط گنجی

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com

جهت شرکت در کنفرانس دو روزه یی که با حضور برندگان ده سال گذشته ی جایزه ی آزادی رسانه ها در روز جمعه و شنبه ( ۹-٨ اکتبر ۲۰۱۰) برگزار می گردد، بعدازظهر پنج شنبه ۷ اکتبر به شهر لایپزیک سفر کردم. پس از رسیدن به هتل، اطلاع دادند که کاریکاتوریست دانمارکی هم در این کنفرانس شرکت دارد و یکی از برندگان این جایزه در سال کنونی است و جمعه شب طی مراسمی با حضور وزیر کشور آلمان و دیگر مدعوین جایزه به وی اهدا می گردد. پرسیدم چرا از قبل چنین امری را به ما خبر نداده بودید؟ گفتند: نیروهای امنیتی به دلیل خطراتی که جان این کاریکاتوریست را تهدید می کند، اجازه ندادند تا آغاز کنفرانس، خبر شرکت این فرد در اختیار دیگران قرار گیرد. گفتم، اولاً: شما آزاد هستید به هر کس تشخیص می دهید جایزه بدهید، بنده هم آزاد هستم در کنفرانسی که خود تشخیص می دهم شرکت کنم. ثانیاً:شما شعار آزادی سر می دهید اما ما را به اینجا می کشانید و سپس به ما می گوئید با افرادی که در لیست ارائه شده حضور نداشته اند کنفرانس مشترک برگزار کنیم. مسأله ی اصلی را از ما پنهان کرده اید و حداقل نسبت به ما سانسور روا داشته اید. من به این دلایل نمی توانم در این کنفرانس شرکت کنم و اینجا را ترک می کنم. ساعت ٨ صبح جمعه ٨ اکتبر لایپزیک را به مقصد برلین ترک کردم و کنفرانس در ساعت ۱۱ صبح با سخنرانی خانم عبادی آغاز شد. خانم عبادی در نطق خود به همین امر اعتراض می کند و گوشزد کرده اند که به دلیل سانسور در اطلاع رسانی در مراسم اهدای جایزه شرکت نخواهند کرد. خانم عبادی اعتراض و ترک مرا هم به اطلاع دیگران رساندند. در مراسم اهدای جایزه که شب گذشته در لایپزیک برگزار شد، خانم عبادی حضور نداشته اند. ضمناً خبرگزاری آلمان نیز اعتراض و ترک کنفرانس توسط مرا گزارش کرده است.از این رو، اساساً من در زمان آغاز به کار کنفرانس در شهر برلین بودم و حضور من در مراسم اهدای جایزه و برنامه های کنفرانس منتفی شد. دروغ پردازی های رسانه های اصول گرایان در این خصوص، همچون همیشه، "تبلیغات ایدئولوژیک" گروهی است که به هیچ چیز جز قدرت و حفظ آن باور ندارند.
به طور طبیعی خانم عبادی و بنده از آزادی بیان/عقیده/نقادی دفاع می کنیم، اما با اهانت نسبت به باورهای دیگران مخالف هستیم. هر دینی قابل نقد است، اما "اسلام ستیزی" و "اسلام هراسی" به سود هیچ کس نیست و نباید به آن دامن زد.خطر اصلی "بنیادگرایی دینی"(یهودی/مسیحی/اسلامی/بودایی/هندویی) است، نه خود ادیان. روایت/قرائت های روادارانه ی از ادیان که نهاد دین را از نهاد دولت تفکیک می کنند و به "تفاوت" و "دیگری" خوشامد می گویند،نه تنها هیچ خطری ندارند، بلکه می توانند به کاهش درد و رنج آدمیان کمک کنند. حضور دین در حوزه ی عمومی مطلوب است و می تواند به گفت و گوی های مفیدی درباره ی مسائل مهم دامن زند. دین و دولت که از یکدیگر متمایز شوند،دلیل چندانی برای هراس از دین باقی نخواهد ماند.

اکبر گنجی
شنبه ۹ اکتبر ۲۰۱۰ برابر با ۱٨ مهر ۱٣٨۹
آلمان، برلین.

Thursday 14 October 2010

مسافرت اجمدی نژاد با لبنان

خوش‌آمدگویی نصرالله به احمدی ‌نژاد از سوراخ موش

روزنامه جوان وابسته به سپاه پاسداران: "سیدحسن نصرالله " دبیرکل حزب‌‌الله لبنان در مراسم جشنی که با حضور گسترده و پرشور مردم لبنان در ورزشگاه "الرایه " منطقه "ضاحیه " در جنوب بیروت برگزار شد، ضمن سخنانی از طریق ویدئو کنفرانس، به محمود احمدی نژاد خوش آمد گفت. وی همچنین یاد امام خمینی و تمامی شهدای حزب الله را گرامی داشت.

از دیدن احمدی نژاد احساس انزجار می کنم

خبرگزاری فرانسه در گزارشی از بیروت به تنفر مردم لبنان از احمدی ‌نژاد اشاره کرد و نوشت، مونا یک زن جوان مسیحی ساکن شمال بیروت گفت، از دیدن احمدی‌ نژاد احساس انزجار می ‌کنم. او برای کشور ما مشکل آفرین است.

خبرگزاری رویتر نیز در گزارشی به نقل از حزب اللهی های لبنان که به استقبال احمدی نژاد رفته‌ بودند، نوشت، این افراد به دلیل بازسازی لبنان قدردان احمدی نژاد هستند و می گویند، اگر او نبود، ما هنوز در چادر زندگی می ‌کردیم.

احمدی نژاد قرار است عصر امروز به جنوب لبنان برود و پارکی را بنام "بوستان ایران" که در نزدیکی مرز اسرائیل ایجاد شده است، افتتاح کند.

احمدی نژاد به اقدامات تحریک آمیز خود ادامه می دهد

از سوی دیگر سخنگوی کاخ سفید واشنگتن اعلام کرد، سفر احمدی ‌نژاد به لبنان نشان می دهد که وی به اقدامات تحریک ‌آمیز خود حتی در زمانی که ایران را به سوی تحریمهای بین المللی و فشار اقتصادی برده است، ادامه می‌ دهد.

رابرت گیبس افزود، این سفر همچنین نشان داد که وفاداری حزب ‌الله به رژیم ایران بیش از وفاداریش به لبنان است.

نجات معدنچیان شیلی؛ دسیسه جهانی علیه احمدی نژاد!

سایت حکومتی جهان نیوز حامی دولت احمدی نژاد: بسیاری بر این اعتقادند که همزمانی عملیات نجات کارگران معادن در شیلی و پوشش وسیع خبری آن در رسانه های معاند با جمهوری اسلامی، برنامه طراحی شده ای بوده است که از سوی آمریکا و اسرائیل و متحدان عرب آنها و همچنین کشورهای اروپایی از جمله اسپانیا برای تحت الشعاع قرار دادن سفر احمدی نژاد به لبنان صورت گرفته است. اسرائیل با فشار بر اسپانیا و آمریکا و دولت شیلی از آنان خواسته بود که عملیات نجات کارکنان معادن شیلی را دقیقاً همزمان با ورود احمدی نژاد به لبنان برنامه ریزی نمایند تا بدین وسیله از حجم خبری و استقبال تاریخی این سفر کاسته شود. از سوی دیگر تلویریون بی. بی. سی با تبعیت از همین رفتار اسرائیل، سفر احمدی نژاد به لبنان را به یک خبر دست دوم تبدیل کرد. شبکه های عربی منطقه نیز با تلاش بسیار همزمان با اسرائیل، اقدام به پخش اخبار حاشیه ای و ضد جمهوری اسلامی از تلویزیون های خود کرده اند.

در گذشت مرضیه خواننده مشهور

مرضیه، خواننده مشهور ایرانی ظهر روز چهارشنبه ۱۳ اکتبر در سن ۸۵ سالگی در شهر پاریس با زندگی بدرود گفت. خانم مرضیه از پنج سال پیش مبتلا به سرطان استخوان شده و در پی تشدید بیماری، از هشتم اکتبر به بیمارستان انتقال یافته بود.

جنهه ملی در خارج از کشور در گذشت این بانوی گرامی را به بازماندگان او و جامعه هنری ایران تسلیت میگوید

Wednesday 13 October 2010

سقوط در چاه ویل

نوشته علی ضرابی

ً سقوط به قهقرا ً عنوان مقاله ای بود که چندی قبل نوشته بودم . تصور می کنم در انتخاب این عنوان دچار اشتباه شده ام . قهقرا هم انتهایی دارد . اگر سنگی در چاهی عمیق بیندازیم سنگ زمانی را در حال فرود آمدن در آن چاه هست ولی بالاخره به ته چاه می رسد . ممکن است صدای برخورد سنگ به ته چاه را بشنویم . سنگ در ته چاه متوقف می شود ، آن سنگ از ته چاه پایین تر نمی رود زیرا کف چاه مانع از فرو رفتن بیشتر سنگ می شود . در آن نوشته فکر کرده بودم که دولت فعلی ( نهم) ایران را به قهقرا یعنی عمق چاه می برد .
چندی قبل شاهد برنامه ای که از تلویزیون پخش می شد ، بودم . سخنرانی آقای کامران دانشجو وزیر علوم ، تحقیقات و فناوری ، در جمعی حدود سیصد نفر کمتر یا بیشتر آن گونه که می شد از حرکت دوربین روی حاضران حدس زد. حضار همگی معمم و در کسوت روحانیت بودند . جلسه شور ومشورت بود در مورد راه اندازی دانشگاه و یا دانشکده هایی که فقط علوم دینی تدریس کنند. فارغ التحصیلان این دانشگاه می توانند برای ادامه تحصیل و گذراندن دوره دکترای دینی به هزینه دولت به عتبات عالیات و یا نجف اشرف بروند و مدرک دکترای خود را از آن مراکز دینی که تاسیس می شود دریافت دارند .
آقای وزیر که به عنوان نماینده دولت در این کنفرانس حضور داشتند سخنرانی مفصلی دراین باره داشتند که : ً در این ایام روشن شده است که نجات ابنا بشر فقط از طریق دین امکان پذیر است وبس . ایشان ضمن برشمردن مزایا و دست آوردهای این دانشگاه ها در آینده ایران و جهان گفت هم اکنون بشریت متوجه شده است که کشور ما چه راه نورانی و آینده سازی را در اختیار جامعه بشری گذاشته است .ً
او همچنین در سخنانش اشاره داشت که ً هنوز بیش از یک هفته نگذشته که رئیس جمهور کشور ما در سازمان ملل با گفتار نغز مسائلی را برای جهانیان روشن ساخت که موجب حیرت نمایندگان همه ملل قرار گرفت . نمایندگان ملل جهان بر این تصور نبوده اند که رئیس جمهور یک کشور آسیایی با چنین بیانی بتواند راه نویی برای نجات بشریت ارائه کند . شخصیت های علمی و دانشمندانی که در آن مجمع حضور داشتند اظهار عقیده کرده اند که دکتر احمدی نژاد مجمع سازمان ملل را که متاسفانه با تزریقات سمی دول غرب چهره نحیف و سیاهی به خود گرفته به یک باره چون روز روشن کرد. دقایقی که احمدی نژاد میکروفون سازمان ملل را در دست داشت میکروفون در دستان او شکل کلید بهشت را گرفته بود زمانی که او خبر داد به زودی مسیح و ناجی ما نیز خواهد آمد و سیاهی ها را نابود خواهد کرد ستم کارانی که سخنان او را شنیدند همه بر خود لرزیدند . ً
متاسفانه یا خوشبختانه در این مقاله جایی برای ذکر بیشتری از فرمایشات ایشان نیست . وزیر علومی که ما دست فرزندان خود را در دست او گذاشته ایم تا او فرزندانمان را برای ساختن ایرانی نوین تربیت کند . حال با یک نظر می توان آینده این آینده سازان را به خوبی درک کرد و خیلی راحت می توان حدس زد که آینده این کشور ما با نسلی که آنان سودای پرورشش را دارند چه خواهد شد و به کجا خواهیم رفت .
ما به قهقرایی می رویم که پایان ندارد و همان گونه که گفتم سنگی را اگر در چاهی بیندازیم سرانجام آن سنگ به ته چاه سقوط می کند و در آنجا ماوا می گیرد ولی ما به قهقرایی می رویم که مانند چاه ویل است و پایانی ندارد .
دعاهایمان به درگاه خدواند نیز دیگر اثر گذار نیست به گمانم او نیز خسته شده و می گوید در مورد هر کاری که نباید به من مراجعه کنید . خودتان هم جنبشی داشته باشید . انسان اگر حرکتی نداشته باشد که انسان نیست . شما بلد هستید مرتب دستهایتان را بالا کنید و بگویید خدایا این کار را بکن و این کار را نکن . مگر من نوکر شما هستم این هم پاسخ خدا شایدم راست می گوید.
برای هر چیز در جهان مقیاسی هست . برای طلا اونس برای برلیان قیراط ، برای مسافت کیلومتر یا مایل ، برای زلزله ریشتر . می گویند تا کنون برای دروغ میزانی تعیین نشده است . به گمانم بهترین مقیاس در زمان ما رئیس دولت نهم است . مثلا مادران به بچه های دروغگو بگویند چرا این اندازه محمود می گویی خجالت بکش . جالب این که ایشان متخصص پیدا کردن همکارانی است که مثل خودش یعنی محمود هستند .
آقای احمدی نژاد که خود مظهر دروغ است در سازمان ملل در پاسخ خبرنگاری که در مورد حکم سنگسار خانم ( سکینه محمدی آشتیانی ) از او سوال می کند می گوید ابدا در ایران چنین احکامی صادر نمی شود . این ها ساخته غربی ها است .

دولت او رشد تورم در کشور را انکار می کنند . ولی مردم ایران گوشت را کیلویی 20 هزار تومان می خرند و به همین پایه بقیه ارزاق عمومی .
در هیچ کجای دنیا و در کشورهایی مثل ترکیه و افغانستان که هم مرز با ایران هستند بنزین سهمیه بندی نیست ولی در کشوری که دارای منابع گاز و نفت یک سوم جهان هست بنزین را باید با سهمیه ای خرید .
سرپرست زندان های ایران اعلام می کند که در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد در حالی که هر روز عده ای از دانشجویان ، روزنامه نگاران ، فعالین اجتماعی و حتی و مسئولین رده بالای دولت های قبلی را دستگیر می کنند و گاه نیز برای مصاحبه به صدا و سیما می آورند با هیبت و رنگ و رخساری که بیانگر بسیاری چیز ها است .
بدبختانه ما مردم نمی دانیم به اعمال آنان بخندیم یا بگرییم پاسخ خدا را هم که ملاحظه فرمودید می گوید هر چه که می خواهید خودتان بکنید و دستهایتان را هم به دعا این همه بالا نگه ندارید که خودتان را خسته می کنید .
حال توجه فرمودید که اشتباه من در انتخابات عنوان مقاله قبلی چه بود تصحیح آن این است ما به قهقرایی می رویم که پایانی ندارد دیگر خودمان پایان آن را تعیین کنیم.
مهر 1389
اکتبر2010

هرگز نخواب کورش

هرگزنخواب کورش
شاهکاری از بانو سيمين بهبهاني

دارا جهان ندارد،
سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در
هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید،
البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند،
آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند،
آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو،
گرز گران ندارد
روز وداع خورشید،
زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان،
نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا،
نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما،
تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها،
بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز،
میهن جوان ندارد
دارا ! کجای کاری،
دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند،

دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی،
فریادمان بلند است
اما چه سود،
اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است
این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس،
شیر ژیان ندارد
کوآن حکیم توسی،
شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما
دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش،
ای مهرآریایی
بی نام تو،وطن نیز
نام و نشان ندارد
***

Saturday 9 October 2010

محمد اولیائی فر را ازاد کنید

محمد اولیایی فر را آزاد کنید!

حقوقدانانی که از حقوق بشری و شهروندی دفاع می کنند، از باشرفترین و با وجدان ترین انسانها هستند؛ و در ایران که این انسانهای شریف چنین کار انسان دوستانه ای را رایگان انجام می دهند، از خود گذشته و ستایش انگیز هستند. در جمهوری اسلامی که حاکمیت هیچ احترامی برای این پیشه معتبر ندارد و حتا به قانونهایی که خود وضع می کند بی اعتناست، با کمال گستاخی مدافعان حقوق بشر را تهدید می کند، به بند می کشد و به شکنجه های روحی و جسمی دچار می سازد، دفاع از حقوق بشر شجاعت بسیار می طلبد.
در جمهوری اسلامی انسانها بی ارزشند، و فقط یکسونگری و منافع شخصی در چارچوب حفظ قدرت دارای ارزش است. حقوقدانانی که از شهروندان معترض به این ارزشهای ناپسند و غیرقانونی دفاع می کنند، به بازداشت ها و زندان کردن های غیرقانونی معترض هستند، نسبت به پایمال کردن قانون اساسی ایراد می گیرند، خود تحت ستم و تعرض و خشونت قرار گرفته تهدید می شوند، به زندان می افتند، و حقوق قانونی، صنفی و شهروندیشان پایمال می شود.
جبهه ملی ایران، ضمن محکوم کردن روند غیرقانونی و غیرانسانی برخورد با مخالفان و معترضان، این گونه برخورد با وکیلان مدافع را تقبیح می کند و از قوه قضائیه می خواهد که هر چه زودتر از وکیلان مدافع در بند، به ویژه محمد اولیایی فر، هموند سازمان حقوقدانان جبهه ملی ایران، و نسرین ستوده، فعال و مدافع حقوق بشری، بی قید و شرط رفع بازداشت شود.
جبهه ملی ایران
تهران - 17 شهریور 1389

Wednesday 6 October 2010

بیانیه

حکم ناعادلانه حبس و شلاق برای طبرزدی محکوم است

سرانجام حکم دادگاه مهندس حشمت الله طبرزدی پس از ۹ ماه بازداشت و حبس در تبعید ( زندان
رجایی شهر کرج ) و شرایط تحت فشار بدون آن که طی این مدت یک روز هم از امکان مرخصی برخوردار گردد و با گذشت یک ماه از محکمه ای که صلاحیت آن به شهادت حقوقدانان مستقل مورد پرسش است، درشرایطی که دادگاه به صورت غیرعلنی و بدون حضور هیأت منصفه و با بازداشت برخی از وکلا و فشار وزارت اطلاعات بر قاضی پیر عباسی برای اعلام اشد مجازات طی شد، حکم ۹ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق به اتهام اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرایم بر ضد امنیت داخلی کشور و اهانت به مقام معظم رهبری ( آقای خامنه ای ) اعلام گردید .

به طور قطع پیشینه مهندس طبرزدی در تحمل حبس و آزار طی ۱۵ سال اخیر بر حکومت گران ثابت کرد که این گونه فشارها نه تنها او را از مبارزات آزادیخواهانه باز نخواهد داشت بلکه تنها ثمره آن درخشش بیش از پیش چهره طبرزدی برای ملت تحت ستم ایران و نیز افشای بیش از پیش ماهیت قضا درحکومت دینی خواهد شد .
دیر نیست اقلیت حاکم که تنها راه مواجهه با اکثریت مردم ایران را سرکوب بی ترحم و حکومتی که پاسخ هر حق خواهی و برخورداری از حقوق شهروندی را با زندان، شکنجه و اعدام می جوید به فرجام حاکمان مستبد و دیکتاتوری های منفور تاریخ دچار گردد . زمانی که مستی قدرت از سر حکام خودکامه بدر شود و آنان که دستان خود را به ظلم و جنایت آغشتند روزی به خود می آیند که در پیشگاه دادگاه عدل ملت می بایست پاسخگوی همه ستم ها و بی عدالتی های خود گردند .
حکومتی که هیچ گاه محنت روز افزون ملت ایران را ندیده اما هر روز برای یک گوشه ای از جهان نوحه می سراید تا با طرح مصایب دیگران بی کفایتی ها و سوء تدبیرهای خود در اداره امور کشور را به فراموشی بسپرد . حکومتی که مدعی عدالت برای جهان است اما بی عدالتی را به شدید ترین وجه برای ملت تحت یوغ خود به ارمغان آورده است . از کرامت انسانی می گوید اما حقوق شریف ترین فرزندان میهن را در کنج زندان ها و بازداشتگاه ها پایمال می کند . از توسعه و پیشرفت ایران سخن می راند اما درتمام عرصه ها بیشترین نابسامانی و قهقرا در تاریخ این کشور را به بار می آورد . و حکومتی که با ادعای اخلاق سر برآورد اما وقیح ترین بی اخلاقی ها را درکارنامه خود به ثبت رساند .
روشن است چنین حاکمانی انجام تاریک خود را نه درعرصه رویارویی با دشمنان خیالی و بین المللی بلکه در پس سیاست ها و اقدامات نابخردانه خود رقم خواهند زد .

جبهه دموکراتیک ایران ضمن محکوم کردن حکم ناعادلانه حبس و شلاق مهندس طبرزدی که نمونه ای از سیل احکام ضد ایرانی و ضد انسانی حاکمیت است خواهان آزادی هرچه سریع تر کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی و تداوم استقامت مدنی ملت برای دست یابی به جامعه ای آزاد و حکومتی سکولار دمکرات می باشد .

زنده باد آزادی – گسسته باد زنجیر استبداد - بر قرار باد دموکرسی

جبهه دموکراتیک ایران
۱۱ مهر ماه ۲۵۶۹ خورشیدی
ایران / تهران

مهرگان روز ملی

مهرگان روز ملی پیمان
کورش زعیم
16 مهر 1389

مهرگان جشن بزرگ ملی ایرانیان، روز دادگری و راستی، و روز چیرگی نیکی و درستی ایرانی بر ستمگری و فرمانرایی دروغ و پلشتی و بیگانه اندیشی است. مهرگان روز پاسداری پیمان ها و روز هشدار به پیمان شکنان و قانون شکنان است. ما این روز مهر و وفای به پیمان را به نام "روز ملی پیمان" گرامی می داریم. یک ملت از پیمان مردمان به یکدیگر بوجود می آید، و وفای به این پیمان است که ملت ها را پایدار نگه می دارد، و وفای به پیمان خدمتگذاری مردم است که سردمداران و نمایندگان مردم را بر سر کار نگه می دارد. در این روز فرخنده مهرگان بود که فرشتگان به یاری کاوه آهنگر شتافتند تا مردم ایران زمین را از گزند ضحاک ستمگر و خونخوار که مغز جوانان برومند ایرانی را خوراک مارهای برآمده از شانه هایش می کرد برهانند.
ما ایرانیان، در هر کجای جهان که هستیم، باید در این روز خجسته پاکشویی تن و روان کنیم تا خود را از آلودگی به دروغ، خشم، حسد، آز، کینه و انتقام جویی بزداییم وسه شعار ایرانی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک را سرمشق زندگی خود کنیم. هم پیمان شویم تا دروغ و ریا و خشونت و فساد و خیانت به رای مردم را از میهن خود برانیم و راستی و درستی و شایسته سالاری را جانشین نماییم. هم پیمان شویم که هرگز در برابر زر و زور و فریب و فساد تسلیم نشویم. هم پیمان شویم که هیچ اندیشه و کارکردی را علیه منافع ملت و میهنمان نپذیریم؛ هم پیمان شویم که ایرانی باشیم. ما باید چنان ایرانی باشیم تا همه مردم جهان آرزو کنند ایرانی شوند. ما تا آزادی و حق ایرانی زیستن را بازپس نگیریم آرام نمی نشینیم

دوران سیاهی و تباهی، زورگویی و خشونت، و نادیده گرفتن خواست ملت به سر آمده است. ایران بزرگتر از آن است که به جز آدم های بزرگ و آزاده بر آن حکومت کنند. ایران، ایران مردان بزرگی است که تنها به آزادی مردم و یکپارچکی و استقلال کشورمان بیندیشند، مردانی که پیرو رای مردم باشند و آرمانشان گرامیداشت حقوق بشر باشد. ملت ایران باید سرنوشت خود را خود به دست بگیرد، و این بزودی خواهد شد؛ نه با خشونت و آشوب و تیزی شمشیر، یلکه با پایداری و خرد و مهر، ولی با سرسختی و نرمی ابریشم.

کورش زعیم
مهرگان 1389

Monday 4 October 2010

محکومیت حشمت اله طبرزدی

حکم ناعادلانه حبس وشلاق برای طبرزدی محکوم است

سرانجام مهندس حشمت اله طبرزدی پس از 9 ماه بازداشت وحبس درتبعید(زندان گوهردشت) وشرایط تحت فشاربدون آنکه طی این مدت یک روزهم از امکان مرخصی برخوردارگردد و با گذشت یک ماه ازمحکمه ای که صلاحیت آن به شهادت حقوقدانان مستقل مورد پرسش است. درشرایطی که دادگاه به صورت غیرعلنی ، بی حضورهیات منصفه وبازداشت برخی ازوکلا و فشار وزارت اطلاعات برقاضی پیرعباسی برای اعلام اشد مجازات طی شد. حکم 9 سال زندان و74 ضربه شلاق به اتهام تبانی برای اقدام برضد امنیت داخلی واهانت به رهبراعلام گردید.
به طورقطع پیشینه مهندس طبرزدی درتحمل حبس و آزارطی 15 سال اخیربرحکومتگران ثابت کرد که اینگونه فشارها نه تنها او را از مبارزات آزادیخواهانه باز نخواهد داشت بلکه تنها ثمره آن درخشش بیش از پیش چهره طبرزدی برای ملت تحت ستم ایران ونیزافشای بیش ازپیش ماهیت قضا درحکومت دینی خواهد شد.
دیرنیست اقلیت حاکم که تنها راه مواجهه با اکثریت مردم ایران را سرکوب بی ترحم و حکومتی که پاسخ هر حق خواهی وبرخورداری از حقوق شهروندی را با زندان وشکنجه واعدام می جوید به فرجام حاکمان مستبد ودیکتاتوری های منفور تاریخ دچارگردد. زمانی که مستی قدرت ازسرحکام خودکامه بدرشود و آنانکه دستان خود را به ظلم وجنایت آغشتند روزی به خود می آیند که درپیشگاه دادگاه عدل ملت می بایست پاسخگوی همه ستم ها وبی عدالتی های خود گردند.
حکومتی که هیچگاه محنت روز افزون ملت ایران را ندیده اما هرروز برای یک گوشه ای ازجهان نوحه می سراید تا با طرح مصایب دیگران بی کفایتی ها و سوء تدبیرهای خود دراداره امورکشور را به فراموشی بسپرد. حکومتی که مدعی عدالت برای جهان است اما بی عدالتی را به شدید ترین وجه برای ملت تحت یوغ خود به ارمغان آورده است. ازکرامت انسانی می گوید اما حقوق شریف ترین فرزندان میهن را درکنج زندان ها و بازداشت گاه ها پایمال می کند. از توسعه وپیشرفت ایران سخن می راند اما درتمام عرصه ها بیشترین نابسامانی و قهقرا درتاریخ این کشوررا به بارمی آورد. وحکومتی که با ادعای اخلاق سربرآورد اما وقیح ترین بی اخلاقی ها را درکارنامه خود به ثبت رساند.
روشن است چنین حاکمانی انجام تاریک خود را نه درعرصه رویا رویی با دشمنان خیالی و بین المللی بلکه درپس سیاست ها و اقدامات نابخردانه خود رقم خواهند زد.
جبهه دمکراتیک ایران ضمن محکوم کردن حکم ناعادلانه حبس وشلاق مهندس طبرزدی که نمونه ای ازسیل احکام ضد ایرانی وضد انسانی حاکمیت است خواهان آزادی هرچه سریعتر کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی و تداوم استقامت مدنی ملت برای دست یابی به جامعه ای آزاد وحکومتی سکولاردمکرات می باشد.
11 مهر89 خورشیدی
تهران – جبهه دمکراتیک ایران

Friday 1 October 2010

بازداست اعضای نهضت ازادی

بازداشت دبير کل و اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی ايران

ميزان:دبيرکل و چند تن از اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی ايران در حالی که برای شرکت در مراسم ختمی به شهر اصفهان سفر کرده بودند، بعد از ظهر امروز در اين شهر بازداشت شدند.

به گزارش خبرنگار «ميزان خبر» دکتر ابراهيم يزدی دبيرکل و مهندس هاشم صباغيان،دکتر غفار فرزدی احد رضايی از اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی ايران که برای شرکت در مراسم ختمی مربوط به يکی از اعضاء نهضت آزادی در شهر اصفهان به اين شهر سفر کرده بودند، بعد از ظهر امروز به اتفاق دکتر سيد علی اصغر غروی مسئول شاخه اصفهان اين حزب دستگير شدند.

دستگيری اين اعضای بلند پايه نهضت آزادی ايران در پی آن رخ داد که تعدادی از اعضاء و علاقمندان نهضت آزادی پس از شرکت در مراسم ختمی در اين شهر برای اقامه نماز گردهم آمده بودند. در اين حادثه ماموران لباس شخصی بدون ارايه هيچگونه حکم قضايی و با استفاده از زور و ضرب و شتم وارد منزل شخصی محل اقامه نماز شده و دکتر ابراهيم يزدی دبيرکل، مهندس هاشم صباغيان عضو شورای مرکزی، دکتر سيدعلی اصغر غروی، مسئول شاخه اصفهان، دکتر غفار فرزدی، مسئول شاخه آذربايجان، احد رضايی، مسئول شاخه زنجان نهضت آزادی ايران را به همراه تعدادی از حاضران از جمله مصلحی و ورپايی را دستگير کردند.

ماموران لباس شخصی که بدون ارايه حکم قضايی وارد محل شده و خود را نيروهای امنيتی و اعضاء بسيج معرفی می نمودند با اين توجيه که دکتر سيد علی اصغر غروی در اين محل بصورت غير قانونی نماز جمعه اقامه نموده است، پس از بازداشت اين چند تن نسبت به ارعاب و تهديد ساير حاضرين و فيلمبرداری و ثبت مشخصات آنها اقدام نموده و سپس محل حادثه را ترک کردند.

بیانیه سازمان جوانان حزب پان ایرانیسم

بیانیه سازمان جوانان حزب پان ایرانیست پیرامون بازگشت سرور حسین شهریاری به زندان
مهر ۷, ۱۳۸۹
به نام خداوند جان وخرد

پاینده ایران
مبارز آگاه و وطن پرست، حسین شهریاری، از پیشکسوتان حزب پان ایرانیست امروز مورخه ششم مهر ۱۳۸۹ به زندان رجایی شهر بازگشت.سرور حسین شهریاری در سال ۱۳۸۴ به اتهام تبلیغ علیه نظام و عضویت در حزب پان ایرانیست و مصاحبه با رادیو بی بی سی به ۱۸ ماه زندان محکوم شدند که از ۵ مهر ماه سال ۸۸ حکم شان به اجرا درآمده است.ایشان در مورخه ۱۶ شهریور ۸۹ به مدت پانزده روز به مرخصی آمده بودند که در روز دوم مرخصی در مسیر تهران – اصفهان بازداشت و تبلیغ علیه نظام برای ایشان تفهیم اتهام شد.بعد از ۱۸ روز بازداشت از زندان اصفهان آزاد و راهی کرج شده و خود را بدلیل اتمام مدت مرخصی به زندان رجایی شهر معرفی کردند. سازمان جوانان حزب پان ایرانیست با امید به گسترش عدالت در سایه کوششهای وطن پرستان و آرمانخواهان با تاکید بر آزادی سرور حسین شهریاری و دیگر مبارزان سیاسی،سلامتی برای این پیر مبارز و خانواده آرمانخواهشان آرزومند است.

پاینده ایران
سازمان جوانان حزب پان ایرانیست
۶ مهر ۱۳۸۹ خورشیدی

زندانی سیاسی بیمار به رجایی شهر کرج منتقل شد به علت عدم تمدید مرخصی حسین شهریاری ایشان پس از آزادی زندان مرکزی اصفهان روز سه شنبه 6 شهریور ماه به زندان رجایی شهر کرج خود را معرفی کرد.بنا بر اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" حسین شهریاری در سال ۱۳۸۴ به اتهام تبلیغ علیه نظام و عضویت در حزب پان ایرانیست و مصاحبه با رادیو بی بی سی به ۱۸ ماه زندان محکوم شد که از ۵ مهر ماه سال ۸۸ حکم ایشان به اجرا درآمده است.
نزدیکان ایشان بیماری قلبی و اختلال دستگاه تنفسی از مشکلات پزشکی ایشان برشمرده شده اند که سلامت ایشان را در زندان به مخاطره انداخته است.
بار دیگر پدرم را به زندان رجائی شهر تحویل دادم

داستان از یک سال پیش شروع شد ، البته اگر نخواهم زیاد توضیح بدهم ! پس از همان یک سال پیش شروع می کنم بعد از آن انتخابات کذایی! پنجم مهرماه 1388 که نیروی انتظامی به خانه آمد و پدرم را برای اجرای حکم 18 ماه زندان به جرم تبلیغ علیه نظام (مقدس ) جمهوری اسلامی و عضویت در حزب پان ایرانیست و همچنین مصاحبه با رسانه های بیگانه با خود به زندان رجایی شهر برد . این آغاز داستان بود . در تمام مدت این یکسال که با استرس و ناراحتی همراه بود همواره کوشش کردم که به دلیل بیماری قلبی و تنفسی پدر و همچنین پروستات که همه از عوارض کهولت سن است برایش مرخصی بگیریم. بعد از چند ماه دوندگی هر روزه این امر میسر شد
از دوندگی ها و سختیهایش ، از راهروهای دادگاه و از تلخیهای ملاقاتهای کوتاه کابین با آن شیشه های کثیفش هیچ نمی گویم که خود داستانیست جدا، به هر روی ! زمانی که نیمی از دوره ی محکومیت پدر سپری شد طبق قانون تقاضای آزادی مشروط کردیم که البته با حکم عجیب قاضی مواجه شدیم به این مضمون که : با 9 ماه آزای مشروط موافقت می شود به شرط 3 سال تبعید به شهرستان دزفول
این کاملا طبیعی بود که پدر تن به این حکم نا عادلانه ندهد و در نتیجه به زندان رجایی شهر باز گردد . پس روز از نو و روزی از نو!!؟
بار دیگر کوشش کردم که برایش مرخصی بگیرم و بار دیگر کوششهای به ثمر رسید ، پس پدر برای 15 روز به مرخصی آمد اما اینبار داستان ما طور دیگری نوشته شد
پدر 16 شهریور ماه ساعت 10 شب از زندان برای مرخصی بیرون آمد . و در روز 18 مهرماه به همراه دوتن از دوستان و همرزمانش به سمت اصفهان حرکت کرد ،آخرین بار که با خانه تماس گرفت صد کیلومتری اصفهان بود و پس از آن دیگر هیچ ،بی خبری مطلق !!!!!! یکشنبه صبح با یکی از دوستان ( آرش کیخسروی ) به سمت اصفهان حرکت کردم به امید یافتن پدر ، همه جا را پرس و جو کردیم ، از اورژانس گرفته تا اطلاعات سپاه از اداره اماکن تا سرد....... اما هیچ خبری نیافتیم! حتی پرونده ای در اداره ی آگاهی اصفهان تشکیل دادیم مبنی بر مفقود شدن پدر و دوستان ! اما همه چیز بی نتیجه بود! آیا آدم ربایی رخ داده بود !؟
پس از 2 روز بی خبری سر انجام دوشنبه شب پدر با خانه تماس می گیرد و اعلام می کند که در اصفهان بازداشت شده ، مدت تماس چیزی حدود 15 ثانیه ....... خدا را شکر پس آدم ربایی نبوده و یا اگر هم بوده ، آدم ربایی از نوع سوم بوده است
باری خدا را شکر کردیم که دزدان سرشان را نبریده اند در وسط جاده ، بعد از آن خبری از آنها داشتیم. تا اینکه یکی از دوستان یعنی حجت کلاشی (مسئول سازمان جوانان حزب پان ایرانیست ) را با قرار وثیقه آزاد کردند. بسیار خوشحال کننده بود از دو جهت اول اینکه دوباره حجت را در کنار خودمان می دیدم و دیگر اینکه نویدی بود برای آزادی پدر و مهندس سیدرضا کرمانی .....اما دیگر هیچ خبری نشد . تا اینکه تصمیم گرفتم شنبه 3 شهریور دوباره به اصفهان بروم و جستجو را آغاز کنم.. شنبه شب رسیدم و یکشنبه صبح به دادسرای شاهین شهر مراجعه کردم جایی که برایشان پرونده تشکیل داده بودند.سرتان را درد نیاورم کاشف به عمل آمد که چند روزی است دستور آزادیشان صادر شده اما بر خلاف روند معمول به خانواده شان ابلاغ نگردیده!!! اگر نمی رفتم لابد هنوز بی خبر بودیم.......پس وارد مرحله ی جدیدی شدیم از کاغذ بازی. تهیه ی سند برای وثیقه گذاشتن .بسیار سخت بود ! دوستان زیادی در اصفهان و شاهین شهر بودند که حاضر شدند ملکشان را گرو بگذارند برای آزادی ! اما شور بختانه به لطف جمهوری اسلامی همه ی سندها در گرو بانک بود و بنابراین هیچ دردی را دوا نمی کرد.سر انجام سند تهیه شد ! کارهای اداری انجام شد و پس از حدود 5 ساعت انتظار در زندان مرکزی اصفهان ( دستگرد ) حسین شهریاری و رضا کرمانی پس از 17 روز بازداشت بی دلیل آزاد شدند . واقعا دوست داشتم همه ی شما آنجا بودید و می دیدید. پس صحنه ای را که دیدم بدون کم و کاست توصیف می کنم ( مسیری که زندانی باید طی کند برای رسیدن به در خروجی زندان اصفهان مسیری است حدود 500 متر که سراشیبی است و ما ناظرین در انتهای آن هستیم : از دور پدر و مهندس کرمانی را دیدم . بابا مثل همیشه کت و شلوار به تن داشت و سرور کرمانی پیراهنی سفید با شلوار مشکی آنطور که من دیدمشان گویی که از میهمانی بازمی گردند.آنچنان می گفتند و می خندیدند که انگار آنجا زندان نیست شاید به چشم آنها شانزه لیزه بود ) به ناگاه با دیدن این صحنه تمام خستگی آن روزها از من گریخت
خلاصه این که آزاد شدند ! از راه رسیده و نرسیده راهی تهرانشان کردیم البته با دنیایی از هراس که مبادا بار دیگر در راه ربوده شوند!!!!؟؟؟
راهی تهران شان کردیم به چند دلیل یکی اینکه ماندنشان در اصفهان خطر ناک به نظر می رسید .دیگر آنکه مدت مرخصی حسین شهریاری به پایان رسیده بود و باید خود را به زندان رجایی شهر معرفی می کرد
پس آنها رفتند و من ماندگار اصفهان شدم تا صبح روز بعد باز هم به شاهین شهر بروم ( 30 کیلومتری اصفهان ) تا شاید بتوانم موبایل ها ! ماشین شخصی مهندس کرمانی و کارتهای بانکی شان را باز پس بگیرم! که البته بهیوده بود
بیش از این روده درازی نمی کنم !! روز سه شنبه 6 شهریور ساعت 6 صبح به کرج رسیدم و ساعت 8 به دادگاه انقلاب رفتم برای پیگیری وضعیت پرونده پدر که شاید کمی انصاف و معرفت داشته باشند و مرخصی اش را تمدید کنند ! که البته نکردند . تا ساعت 2 بعد از ظهر سرکارمان گذاشتند و در نهایت هیچ ..... و حسین شهریاری به زندان رجایی شهر باز گشت و من پدر را بعد از چندین ماه فقط به مدت 20 دقیقه دیدم!! 10 دقیقه در اصفهان هنگامی که از زندان آزاد شد و من تا ترمینال همراهی اش کردم و بار دیگر در کرج پس از پایان کارهای اداری بی نتیجه هنگامی که به زندان رجایی شهر تحویلش دادم
نکته ای که باقی ماند این بود که این سه نفر را به جرم تبلیغ علیه نظام بازداشت کرده بو دند ! اما من نفهمیدم که به طور مثال حسین شهریاری در حالی که رانندگی می کرده در صد کیلومتری اصفهان با سرعت مجاز 100 کیلومتر در ساعت و با این فرض که شیشه های خودرو هم بالا بوده اند چون کولر روشن بوده....... چگونه می توانسته علیه نظام تبلیغ کند؟؟؟؟؟؟؟فراموش نکنیم که ایشان تا دو روز قبل در زندان بوده اند
شاید یک فیزیکدان بتواند به این سوال پاسخ دهد
دیگر اینکه آدمای حسابی!! صبر می کردید دوستان ما به اصفهان برسند بلکه واقعا جرمی مرتکب بشن بعدا دستگیرشون می کردید ! نه مثل راه زنها وسط جاده
من رو ببخشید که بسیار از هم گسیخته نوشتم ، شاید این نتیجه ی بیش از 72 ساعت بی خوابی مطلق باشد
کاوه شهریاری