Monday 31 October 2011

مرگ یک دیکتاتور

نوک پاول سیاست مدار انگلیسی زمانی گفته بود: زندگانی سیاسی همواره با شکست به پایان میرسد، مگر اینکه معجزه
ای رخ دهد و در بهترین لحظه اش در دریای خاطرات غرق شود. این طبیعت سیاست و روابط انسانی است.
زندگی دیکتاتورها این واقعیت را بسیار پر رنگ تر نشان میدهد. به همان اندازه که مرگ یک رهبر سیاسی مردمی پس از بازنشستگی تنها یک مسئله خصوصی است، مرگ یک دیکتاتور به یک موضوع سیاسی تبدیل میگردد که بازتاب دهنده دوران زمامداری و اقتدار اوست.اگر یک دیکتاتور در آرامش در تخت خوابش جان بسپرد، مرگش نمایشی رقت انگیز ازدوران اقتدارش است و اگر همان دیکتاتور اعدام شود و پیش از اعدام بر خاک افتاده طلب بخشش کند، آن زمان است که این صحنه آینه ای میشود که طبیعت حکومت او و خشم فرو خورده مردمان زیر ستم را بازتاب میدهد.
مرگ قذافی مصداق این واقعیت است. تنها تفاوت مرگ او با دیگر دیکتاتورها در آن بود که از لحظه مرگش فیلم گرفته شد. چیزی که در زمان کالیگولا هنوز وجود نداشت.با وجود تلفن های موبایل و اسلحه هایی که در فیلم ها دیده میشد، این صحنه یاد آور داستان هایی از انجیل بود مانند داستان مرگ آهاب (و سگ ها خون اورا لیسیدند).هر چه باشد مرگ او به دهشتناکی مرگ قیصر بیزانس به نام اندرونیکوس نبود که مردم مو ها و دندان هایش را کندند و صورتش را با آب جوش سوزاندند و در نهایت بدنش را پاره پاره کردند.در دوران معاصر اعدام چائوشسکو دیکتاتور رومانی هنوز در خاطره ها مانده است و همچنین مرگ فیصل دوم و عمویش که سر هایشان تبدیل به توپ فوتبال قاتلانشان شد.در سال 1996 طالبان پس از قطع اعضای تناسلی نجیب الله او را در خیابان های کابل گرداندند و سپس به دار آویختند.
رهبران و روشن فکران غربی اعدام قذافی بدان اینگونه که دیدیم را عملی تنفر انگیز میدانند.برناردهنری لوی بر این باور است که این عمل میتواند هسته اخلاقی شورش و انقلاب را مسموم کند.البته از منظر سیاسی به اندازه کافی دلیل برای اعدام این شاه شاهان وجود داشت.دیکتاتوری قذافی تمامیت خواه، سلطنت گونه و شخصی بود. تا زمانی که دیکتاتور زنده است، دست از حکمرانی و ایجاد رعب و وحشت بر نخواهد داشت. چرچیل گفته است: دیکتاتور ها سوار بر ببر هستند و جرات نمیکنند از آن پیاده شوند.
تنها مرگ است که میتواند نفرینی را که بر چنین دیکتاتوری سنگینی میکند به پایان برساند.گاهی حتی مرگ هم برای پایان دادن به این نفرین کافی نیست. برای مثال شایعه زنده بودن کالیگولا که توسط رومی ها کشته شده بود تا مدت ها لژیون های رومی را آزار میداد. همین طور مردمانی که برای دیدن جنازه قذافی صف کشیده بودن میخواستند از مرگ او مطمئن شوند. قذافی کسی بود که صحنه های خشونت آمیز را جشن میگرفت بنابر این مرگ دیگری به جز آن را نمیشد برای او متصور شد. زمانی که از قاتلانش پرسید که آیا آنان تفاوت میان درست و نادرست را میدانند، خودش دیر زمانی بود که پاسخ این پرسشش را با کرده هایش داده بود.سلطان باریبار دوم عادت داشت مهمانان خود را مسموم کند تا اینکه خودش قربانی شیر مسومی شد، که برای کسی دیگری در نظر گرفته بود. زمانی که استالین سکته مغزی کرد، دوازده ساعت در ادرار خود غوطه ور بود تا کسی جرات کرد پزشک را خبر کند چرا که او پیش از آن پزشکان زیادی را به جرم خیانت به زندان انداخته بود و بدینگونه نابودی خودش را رقم زد.
در حالی که نظام های پادشاهی هنگام مرگ و یا پیری قدرت خودرا به بازماندگان و وراث منتقل میکنند، دیکتاتور ها باید تا آنجا که میشود زنده بمانند. مصداق این موضوع تلاش گاه مذبوحانه پزشکان برای نجات جان کسانی مانند مائو، برژنف، تیتو و فرانکو میباشد.تنها کره شمالی ها بودند که این معضل را با تیز هوشی حل کردند و کیم ایل سونگ را رهبر جاودانه خود نامیدند که هیج گاه نخواهد مرد.اگربرای دیکتاتوری مرگ در تخت خواب در دسترس نباشد، تلاش میکند تا دست کم مرگش را خودش صحنه آرایی کند چرا که دیکتاتور ها زندگی بدون قدرت را نمیتوانند تحمل کنند. قذافی یک خود شیفته بود که شورش مردمش را انکار کرد و تمام دار و ندارش را بر روی یک کارت گذاشت تا سر انجام آن پایانی را رقم بزند که شاهدش بودیم. قذافی میتوانست جان خانواده خود و هزاران هم وطنش را نجات بدهد اگر به ویلای خودش میخزید تا زمانی در پیشگاه دادگاه بین المللی پاسخ گوی کرده های خود باشد. اما او خود شیفته تر از آن بود و ترجیح میداد همراه با نابودی خود، طرفدارانش، خانواده اش و سرزمینش طعمه شعله های آتش خودکامگی و خود شیفتگی او شوند.قذافی ترجیح میداد همچون ریچارد سوم در کارزار بمیرد یا همچون مکبث با خودکشی به زندگی خود پایان دهد. اما سرنوشت خواشت تا این خود شیفته بزرگ به مرگی فلاکت بار بمیرد.

Sunday 30 October 2011

کمک مالی چین به اروپا

درخواست کمک مالی از چین برای نجات یورو و جامعه اروپا
رضا تقی زاده (تحلیلگر سیاسی)
به منظور تأمین سه تریلیون یورو کمک مالی مورد نیاز جهت تثبیت وضعیت شکننده پول واحد اروپا، و همچنین پیشگیری از سقوط کامل اقتصادی یونان، ادامه کمک مالی به ایرلند جنونی، پیشگیری از ورشکستگی مالی ایتالیا، و تسهیل پرداخت‌ها و تعهدات مالی اسپانیا و پرتقال، رهبران اروپایی بعد از پایان اجلاس اضطراری سران در بروکسل و دست یافتن به توافق کلی در این زمینه، از چین به منظور مشارکت در کمک مالی به جامعه دعوت به عمل آوردند.
علاوه بر چین، دو کشور آلمان و فرانسه، بانک جهانی، بانک‌های خصوصی، و تعدادی از دیگر کشور‌های اروپایی، مانند بریتانیا نیز به صورت مستقیم و غیرمستقیم در تأمین این اعتبار نجومی مشارکت خواهند داشت.
آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان در ابتدای اجلاس سران ۱۷ کشور عضو پول واحد اروپایی اخطار کرد که در صورت سقوط یورو، صلح و امنیت اروپا در ۵۰ سال آینده در خطر قرار خواهد گرفت.
در پایان اجلاس اضطراری، نیکولا سرکوزی، رئیس‌جمهور فرانسه با اشاره به توافق به عمل آمده در گردهمایی بروکسل یاد آور شد: «اجلاس سران به ما فرصت داد به یک توافق در اندازه‌های جهانی، و یک پاسخ جاه‌طلبانه، مشترک و معتبر برای مقابله با بحرانی که منطقه یورو را در برگرفته، دست پیدا کنیم.»
سر فصل‌های توافق
بر اساس یکی از سه توافق کلی به دست آمده، بانک‌های خصوصی که به دولت یونان وام داده‌اند، ۵۰ در صد از مطالبات خود را ندیده می‌گیرند. در نتیجه، میزان بدهکاری دولت یونان به نسبت تولید نا‌خالص ملی آن کشور، به ۱۲۰ در صد کاهش خواهد یافت. در غیر این صورت، بدهکاری دولت یونان نسبت به میزان تولید نا‌خالص ملی آن کشور به ۱۸۰ در صد خواهد رسید.
بر اساس توافق دوم، میزان کمک پیش‌بینی شده به کشور‌های بحران‌زده عضو یورو، از ۴۴۰ میلیارد یورو که پیشتر برای سال جاری در نظر گرفته شده بود، به یک تریلیون یورو افزایش می‌یابد.
ر اساس سومین توافق به عمل آمده بانک‌های اروپایی، علاوه بر تعهدات قبلی برای کمک به کشور‌های بحران‌زده مانند یونان و ایتالیا، تا ماه ژوئن سال آینده، ۱۰۶ میلیارد یورو سرمایه اضافی در نظر خواهند گفت.
شکاف در جامعه
اتحادیه اروپا دارای ۲۷ عضو است. ۱۷ کشور به عضویت منطقه پول مشترک درآمده و مقررات پولی و بانکی خود را یکسان ساخته‌اند. ۱۰ کشور اروپایی مانند بریتانیا، سوئد و لهستان، ضمن داشتن عضویت در اتحادیه، از قبول یورو به عنوان پول ملی خودداری ورزیده‌اند.
یکی از پیشنهادات مطرح شده در اجلاس اضطراری اخیر ایجاد یک گروه مستقل و رئیس جداگانه برای آن بود. خانم مرکل در این مورد اظهار داشت که خطر تقسیم جامعه اروپا به دو گروه جدی است. جورج آزبورن وزیر خزانه‌داری بریتانیا نیز که دولت او در داخل از سوی مخالفان پیوستن به پول اروپایی تحت فشار شدید قرار دارد، یا آور شد که در صورت تقسیم اتحادیه، بریتانیا ممکن است به شهروند درجه دوم آن تبدیل شود.
سرکوزی که از میزان همکاری محدود بریتانیا در نجات مالی یورو ناراضی است، همزمان با به رأی گذاشتن طرح برگزاری رفراندوم برای پیوستن بریتانیا به پول اروپایی در پارلمان آن کشور با لحنی پرخاش‌جویانه خطاب به نخست‌وزیر بریتانیا اظهار داشت: «ما از انتقادات شما و اینکه بگویید ما چه باید بکنیم حالمان به هم می‌خورد. شما از یک سو می‌گویید از یورو تنفر دارید و از سوی دیگر با حضور خود می‌خواهید در کار ما دخالت کنید.»
تشنج‌های عصبی
برخورد‌های عصبی در طول اجلاس سران در تاریخ تشکیل اتحادیه بی‌سابقه بود. رئیس‌جمهور فرانسه با انتقاد از یونان اظهار داشت که از پذیرفتن یونان به عضویت پول اروپایی از ابتدا اشتباه بود.
سرکوزی در طول اجلاس بروکسل، با برلوسکونی نخست‌وزیر ایتالیا نیز درگیر شد. یکی از این مبادلات تند به وضعیت متزلزل دولت برلوسکونی و احتمال کوتاه شدن زمان حضور او در دولت مربوط ارتباط داشت. خانم مرکل نیز در پاسخ به سؤالی پیرامون عذرخواهی وی از نخست‌وزیر ایتالیا با تندی اظهار داشت که موردی برای پوزش‌خواهی پیش نیامده است.
جورج پاپاندرئو، نخست وزیر سوسیالیست یونان که دولت و کشور او در مرکز این بحران قرار داشته، اعتراف کرد که در طول اجلاس و به دلیل فشار‌های فزاینده روحی، یکی از مشاوران او دچار حمله قلبی شده و مشاور دیگری به دلیل تشنج عصبی راهی بیمارستان.
در پایان اجلاس، پاپاندرئو اظهار داشت: «ما موفق شدیم از یک خطر کشنده پرهیز کنیم.»
نقش چین
اگر چه توافق به دست آمده در پایان اجلاس بروکسل نه قطعی تلقی می‌شد، نه به عنوان پایان یافتن مشکل؛ در هر حال به دلیل پرهیز از فرو پاشی یورو، موجب شد که بورس‌های اوراق بهادار در سراسر جهان از رونق موقت برخوردار شود.
یکی از منابع تأمین کمک نجومی برای نجات یورو و تأمین تعهدات مالی پیش‌بینی شده که تا سه تریلیون یورو خواهد رسید کشور چین است که به دلیل داشتن ذخایر مالی ناشی از سرانه مثبت صادرات قادر است از اروپا حمایت مالی به عمل آورد.
نکته شگفت‌انگیز در تحول وضعیت اقتصادی چین بخصوص طی ۲۰ سال گذشته، در تفاوت نگاه اروپا به این کشور است. نگرانی عمده اروپا تا ۲۰ سال پیش، سرازیر شدن میلیون‌ها کارگر بیکار و گرسنه چینی به خارج از آن کشور و در خطر قرار دادن امنیت ملی اروپا و هم پیما نان آن بود
۲۰ سال بعد، آنگلا مرکل، رهبر قدرتمند‌ترین کشور اروپا، در یک اجلاس رسمی سران، از هم پاشیدن یورو را، به جای گرسنگان چینی، بزرگ‌ترین خطر امنیتی اروپا در ۵۰ سال آینده معرفی کرده و همزمان برای نجات اروپا، پول مشترک آن، و در نهایت حفظ امنیت اتحادیه، دست کمک به سوی چین دراز می‌کند.
در واکنشی مثبت به تقاضای کمک مالی از سوی اروپا، و در یک نگاه راهبردی برای حفظ بازار اروپایی کالاهای صادراتی خود، رهبران چین کمک مالی برای نجات اروپا را موکول به مشارکت همزمان دو کشور هند و برزیل ساختند.
هند تا ۱۰ سال پیش در ردیف کشور‌های فقیر عقب‌مانده و نیازمند کمک مالی قرار داشت و برزیل، بیش و کم در‌‌ همان زمان، با رنج بردن از تورم چند صد در صدی، یکی از بیمار‌ترین اقتصاد‌ها را در جمع کشور‌های در حال توسعه صاحب بود.

Saturday 29 October 2011

بمناسبت روز کورش بزرگ

آيين بزرگداشت روز جهاني كورش و روز ملي ايران
تهران – 6 آبان 1390
آيين بزرگداشت روز جهاني كورش و «روز ملي ايران»، از ساعت 20 تا 24، روز ششم آبان 1390، در سراي كورش زعيم با شركت شماري از رهبران و كنشگران سياسي و فرهنگي ايران برگزار شد. در آغاز، ميهمانان به احترام كورش بزرگ ايستادند و سرود «اي ايران» را خواندند.
دكتر محمد علي دادخواه به عنوان نخستين سخنران، درباره آموزه هاي كورش بزرگ، سرشت و گفتار و كردار كورش، و نيز فن و هنر مديريت جنگ و كشورداري او كه هنوز سرمشقي براي ما و هدفي دست نيافتني براي دولتمردان است سخنراني كرد.
دكتر داود هرميداس باوند درباره تاريخ پيدايش شاهنشاهي ايران سخنراني كرد و اينكه آغازگر هنر رهبري مردمدار، هوخشتره پادشاه ايران در ماد بود. دكتر علي حاج قاسمعلي نيز درباره اينكه ما چه مي توانيم از كورش بياموزم سخن گفت.
دكتر علي ناظري نيز درباره كورش و ويژگي هاي خود و تاثيرس كه بر تاريخ ايران و جهان داشته و معيارهايي كه ايجاد كرده است سخن گفت.
سخنران پسين، عيسي خان حاتمي بود كه به شرح تاريخ شاهنشاهي هخامنشي پرداخت كه تا پادشاهي هوخشتره در ماد و سپس كورش، پادشاهان همه كشورها خدا انگاشته مي شدند، وقتي شهري را فتح مي كردند قتل عام و شهر را ويران مي كردند و برده داري و تبعيض رايج بود. براي مثال، امپراتوري آشور، امپراتوري وحشت شناخته مي شد، همه شهرهاي فتح شده را قتل عام و ويران مي كرد. هوخشتره همه اين چيزها را از بين برد. حاتمي گفت از ويژگي هاي حكومت كورش اين بود كه افزون بر تاكيد وي بر حقوق بشر و برابري همه دين ها و قوم ها، نظم نوين جهاني را مطرح كرد و در راه آن كوشيد.
شمس خلخالي سروده زيباي خود را درباره كورش خواند كه متن كامل آن در زير اين گزارش خواهد آمد. بانوي شاعره طيبه تيموري متخلص به «حديث» داستان جنگ گردآفريد و سهراب را از شاهنامه فردوسي دكلامه كرد.
كورش زعيم به عنوان واپسين سخنران، تاريخچه ثبت روز جهاني كورش نزد يونسكو را توسط كميته نجات پاسارگاد در سال 1384، و مسايل مربوط به سد سيوند و خطر آسيب به آرامگاه كورش و مطالعات انجام شده و نيز نقش كليدي دكتر دادخواه را توضيح داد. سپس سخنراني خود در پاسارگاد در هفتم آبان 1386 و پيشنهاد تعيين اين روز به عنوان روز ملي ايران، و همچنين سخنراني هاي سالهاي 87 و 88 را بازخواني كرد؛ و سپس پيش نويس سخنراني امسال را به نظرخواهي گذاشت.
پس از صرف شام و در پايان مراسم، كيكي به شكل پرچم سه رنگ ايران كه روي آن نوشته شده بود: "روز جهاني كورش" و "روز ملي ايران" توسط دكتر دادخواد و دكتر باوند بريده و توسط عيسي خان حاتمي تقسيم شد. آيين بزرگداشت در نخستين دقيقه هاي روز هفتم آبان پايان يافت.
فيلم مراسم و متن سخنراني ها بزودي آماده و منتشر خواهد شد.
سروده شمس خلخالي به مناسبت امروز و به نام "كورش":
در نظرگاه دلم خورشيد عالم كورش است
بهترين نوع بشر از جنس آدم كورش است
جلوه اي از مهر يزداني بود انديشه اش
مظهر منشور آزادي در عالم كورش است
آنكه نامش لرزه اندازد بر اندام ستم
يا كه گيرد بار غم از دوش رستم كورش است
تا ببيني جلوه او، چشم دل را باز كن
منظر نور اهورايي، مسلم كورش است
آنكه بعد از كسب پيروزي به ميدان نبرد
آشيان ها را نمي پاشد از هم كورش است
اي كه از زخم زبانها بر نمي داريد دست
آنكه بر زخم زبانها بود مرهم كورش است
هر سبك عهدي نگردد در جهان تاريخ ساز
آنكه با تاريخ دارد عهد محكم كورش است
نيست پروا شمس را از كينه اهريمنان
آنكه روي دشمنان را مي كند كم كورش است

Sunday 23 October 2011

نامه کورش زعیم با دبیر کل سازمان اوپک

19 اكتبر 2011 (27 مهر 1390)
عاليجناب عبدالله سالم البدري
دبيركل سازمان اوپك
وين، اتريش
موضوع: هديه نماينده ايران به سازمان اوپك
عاليجناب،
به مناسبت نشست سازمان اوپك در تهران، در تاريخ 19 اكتبر 2011، نماينده جمهوري اسلامي ايران در سازمانهاي بين المللي، آقاي سلطانيه، سه هديه از هنر نوين و كهن ايران به سازمان اوپك داد. دو قلم از اين هديه ها دو فرش نفيس گرانبهايي كه نمايانگر هنر نوين ايراني هستند بود، و سومي جام زرين شير بالدار كه يك ميراث بي همتا از تاريخ هنر كهن ايراني متعلق به 500 سال پيش از ميلاد است. ما البته افتخار داريم كه دو فرش هنري گرانبهاي تقديمي در دفتر سازمان اوپك به نمايش گذاشته شود، ولي نه جام زرين شيرنما كه جزوي از ميراث ملي ما ايرانيان بشمار مي آيد.
جام زرين شيرنما از آن همه مردم ايران است و دولت فقط نگهبان آن مي باشد. طبق قانون اساسي ايران و قانونهاي بين المللي مربوط به ميراث فرهنگي و تاريخي ملت ها، هيچ دولتي حق فروش، معاوضه يا بخشش از گنجينه ميراث ملي را به هيچ كس در هيچ زمان و تحت هيچ شرايطي ندارد.
ما به اين خيانت فرهنگي آقاي سلطانيه و دولت جمهوري اسلامي به شدت اعتراض داريم و از شما خواهش مي كنيم كه اين گنجينه ملي ايران را به خزانه كشور بازگردانيد. دولت كنوني ايران بهيچوجه در قلب خود احساس ايراني بودن نمي كند، و هيچ احترامي براي ميراث فرهنگي و تاريخي دوران پيش از اسلام كشور قايل نيست. آنها همواره و بطور سيستماتيك به اتلاف، نابودسازي، چشم پوشي از سرقت يا تخريب جايگاههاي تاريخي و نمادهاي فرهنگ كهن ايران پرداخته اند.
عاليجناب، مردم ايران از شما درخواست مي كنند كه از پذيرش اين هديه خودداري كنيد و به اين ترتيب احترام خود را نسبت به ملت ايران و قانون بين الملل نشان دهيد.
هرچند، من خود باور دارم كه اين گنجينه ميراث فرهنگي ايران در دست يك سازمان بين المللي مورد احترام همگان، امن تر خواهد بود تا در دست دولت جمهوري اسلامي در ايران. يك اعلام موضع علني كه اين گنجينه فقط بطور امانت نزد سازمان اوپك تا هنگامي كه يك دولت مردمي در ايران آن را مطالبه كند، نگهداري خواهد شد، تاثير زيادي در حس احترام و بزرگداشت شخص شما و سازمان اوپك خواهد داشت. يك نامه شكايت از دولت جمهوري اسلامي در اينباره هم جداگانه به سازمان يونسكو فرستاده خواهد شد.
با گراميداشت،
كورش زعيم
فعال فرهنگي و سياسي

Saturday 22 October 2011

قذافی و دیکتاتورها

۱۳۹۰/۰۷/۳۰
رضا تقی زاده (تحلیلگر سیاسی)
معمر قذافی، پیش از فروریختن آخرین ستون دیکتاتوری ۴۲ ساله لیبی، از لحظه سقوط طرابلس در ۲۲ ماه اوت و گریختن به شهر سرت، تا سقوط سرت در ۲۱ اکتبر و دقایق جان باختن به دست انقلابیون در محله «بوهادی»، شکستن خود را در درون خود شاهد بود و طعم تلخ تحقیر را در فرار روزانه می‌چشید.
او پیشتر رنگ تحقیر را در چهره شکسته صدام، پس از بیرون کشیدن از حفره پنهانگاهش در تکریت، و مبارک را، خوابیده در دادگاه انقلابیون مصر، دیده بود، اما خود را تافته‌ای می‌دید جدا بافته از آنها.
این حدیث مکرر برای دیکتاتور‌های مانده نیز تکرار می‌شود، ولی تا رسیدن زمان سقوط، پرقیچی‌های برگمارده بر کار، و میراث‌خواران چاپلوس، در گوش حاکمان زورگو‌‌ همان حدیث دروغینی را می‌خوانند که رغبت شنیدنش را دارند: عاشقی ملت، ماندگاری دولت، شکستن توطئه بیگانگان و تنبیه مخالفان خیانتکار.
اما پیش از رسیدن لحظه نهایی فروپاشی، موش‌ها کشتی شکسته حکومت را ترک می‌کنند. آن‌ها که زیرک‌ترند زود‌تر می‌روند. و دیکتاتور هر روز تنها‌تر می‌شود، و ناتوان‌تر.
آنها که می‌مانند یا ابله‌اند و خوش‌خیال، و یا بستگی دم‌شان به دم خدای کوچک‌شان آن قدر تنگ است که رهایی را نا‌ممکن می‌بینند. با این وجود دیکتاتور درهم‌شکسته، تنها می‌میرد.
دیکتاتور بزرگ، دیکتاتور کوچک
یکتاتور‌های کوچک، برخلاف خدایگان بزرگ‌تر، مانند هیتلر و استالین که نه به دنبال کسب مشروعیت بودند و نه پایبند داشتن محبوبیت، در طول حکومت نمایش حمایت مردمی را تدارک می‌بینند، انتخابات تقلبی برگزار می‌کنند، و برای حکومت خود مشروعیت قراردادی می‌خرند، با اعمال زور و پراکندن ترس.
دیکتاتور‌های کوچک تسلط کامل بر اوضاع و حکومت مطلق را وظیفه و حق توام خود می‌دانند. تعجب بزرگ آنها بعد از شکستن این حریم است و خطای بزرگ آنها دست کم گرفتن قدرت خاموش مردمی که سال‌ها حلقه به‌گوشان سرسپرده و عاشقان ولایت خود می‌خواندند.
خیال باطل آنها دمیدن دائمی باد به بیرق حکومت زور و ترس، و ادامه نمایش نقش شیر بر بیرق، به جای اصل آن که مردم‌اند، و ماندگاری ترس در دل مردمی است که از حکومت آنها رنج می‌برند.
به پایان رسیدن دیکتاتوری، سرنوشت محتوم است و زمان سقوط دیکتاتور جبر تاریخ است که از پیش تعیین شده. سیاست‌ها و مردم، تنها روش‌ها و ابزار تغییر‌اند.
قذافی تازه‌ترین نمونه از قبیله خدایگان کوچکی بود که جبر تاریخ را تحمل کرد، و تکرار حدیث سقوط را با حقارت پذیرفت. مردم نیز با ناباوری به قدرت خود باور آوردند.
قذافی در دقایقی که با حقارت بر زمین کشیده می‌شد، با التماس خواستار زنده ماندن بود. این التماس ساکت را در نگاه بی‌فروغ صدام نیز، سر در دست سربازی که او را از سوراخ بیرون می‌کشید، دیده‌ایم. دیکتاتور‌های کوچک بزرگ‌نمایی می‌کنند. کوچکی آن‌ها را بعد از به زیر کشیدن‌شان آسان‌تر می‌توان اندازه زد.
مفهوم اختناق
میراث یکسان دیکتاتوری‌های مدرن، نفی حقوق شهروندی، به بند کشیدن آزادی، انکار حق مخالفت، تعطیل حزب‌ها و رسانه‌ها و منع اجتماعات مردمی و برنامه روزانه آنها انتشار ترس از حکومت است.
اختناق خلاصه عملکرد دیکتاتوری است. در شرایط اختناق، تنها آزادی موجود و ممکن، محدود و منحصر به چاپلوسی است از حاکم زورگو.
در تعریف دیکتاتور، قالبی که توماس جفرسون، رئیس جمهور پیشین و مولف بیانیه استقلال آمریکا، در اواخر قرن هجدهم ساخته، در قرن بیست و یکم همچنان کارساز است.
بنا بر قول جفرسون، دیکتاتور قدرت را در تمام زمینه‌ها منحصر به ‌خود می‌داند: قدرت قانون‌گذاری، (صدور حکم حکومتی، در صورت ضرورت، خطاب به قانون‌گذاران برگزیده و مطیع رهبر)، قدرت اجرایی، قوه قضائیه و همچنین داشتن اختیار زندگی و مرگ و دارایی مردم.
شاید تنها تفاوت حاکمان خودکامه زمان ما با دیکتاتورهای گذشته، تغییر شیوه استفاده از ترور و ترس در حفظ حکومت مطلقه است. دیکتاتور‌های گذشته، مخالفان را با توسل به ترور و انهدام جمعی از میان می‌بردند، و دیکتاتوری‌های تازه، ترور را در راه اعمال ترس میان شهروندان، و حفظ اطاعت آنها به کار می‌گیرند.
در این روند فرسایشی جنگ بین نماد قدرت و صاحبان واقعی آن، دیکتاتور، مردم مطیع‌نمای ساکت را ضعیف می‌بیند و قدرت خود را ماندگار.
در یک روند پنهان و همزمان، مردم به ظاهر پراکنده و مطیع، در عین جدایی صف‌هایشان، همسو می‌شوند و آماده، حال آن که پل قدرت حاکم هر روز گسستی تازه برمی‌دارد.
لحظه پیوند ترک‌های پل قدرت حاکم، و به هم پیوستن دل‌های شکسته، روز شکستن پل و سقوط حکومت ترس و زور، و رهایی مردم از بند را تعیین می‌کند.
با شکستن هر بت، بت دیگری در صف قرار می‌گیرد. در بسیاری از دیکتاتوری‌های عصر نو، آن چه اجتناب‌ناپذیر می‌نماید، شکستن حرمت بت‌ها، پیش از به زیر کشیدن آنهاست. تاریخ مصرف دیکتاتوری‌ها به سر آمده، و اکنون تنها نکته مبهم تقدم و تاخر فروپاشی آنهاست.

Friday 21 October 2011

پیام مهندس طبرزدی از زندان در ایران

پیام مهم مهندس طبرزدی سخنگوی شورای همبستگی از زندان خطاب بە اپوزیسیون و کنشگران سیاسی پیرامون شعار نابهنگام” انتخابات آزاد”
امهندس حشمت الله طبرزدی طی پیامی از زندان گوهردشت اعلام نموده است : در شرایط موجود و با توجه به غیر دموکراتیک بودن انتخابات در جمهوری اسلامی ، هرگونه تبلیغ و تلاش در انتخابات برای مشارکت مردمی که خون خود را نثار حق طلبی، آزادی خواهی و دموکراسی خواهی کرده اند انحرافی بزرگ محسوب می شود. این در حالی ست که نیروهای وابسته به حکومت سعی در فراخوانی مردم به پای صندوقهای رای دارند.
انتخابات در جمهوری اسلامی در فضای استبداد، زندان و شکنجه هیچگاه پاسخگوی مطالبات مردم ایران نبوده و نخواهد بود. شعار انتخابات آزاد در فضای خفقان آور جمهوری اسلامی تنها ریختن آب به آسیاب استبداد و انحرافی بزرگ از مسیر مقاومت سیاسی – مدنی دراستقرار دموکراسی، حاکمیت غیردینی (سکولاریسم) و احیای حقوق بشر محسوب می شود.
نماینده جنبش سکولار- دموکراسی درایران ضمن تاکید بر برابری حقوق همه مردمان ایران از طیفهای مختلف فرهنگی و دینی در بخش دیگری از این پیام به ۱۱ زندانی پیرو دیانت بهایی اشاره کرده و گفته است در شرایطی که ۱۱ زندانی بهایی بی گناه در بند ۱۲ زندان رجایی شهر با حبس های طویل المدت به سر می برند، چگونه نیروها و احزاب سیاسی آزادیخواه در قبال این رفتار ضد بشری حکومت سکوت اختیار کرده اند،؟ آیا بهتر نیست این نیروها و احزاب بخاطر سکون و انفعال خود در برابر این فجایع غیر انسانی فکری به حال خویش بکنند ؟!!!
در بخشی دیگر از این پیام آمده است: با توجه به تحریمها و رسانه ای شدن اختلاسها و دزدی های کلان سران حکومتی ، کمر جمهوری اسلامی طوری شکسته است که دیگر قادربه راست شدن دوباره نیست . این نوع رفتارهای ضد ملی از سوی جمهوری اسلامی امروز بر هیچ کسی پوشیده نیست. نظام جمهوری اسلامی که مدعی عدالت و برابری تنها برای ملسمانان جهان بوده است آنقدر دچارفساد درونی خود شده است که قادر به پوشاندن فضاحتهای خود حتی در میان خودی ها نیست .این فضاحت اما نتیجه رقابت در چپاول اموال ملی مردم مصیبت زده کشورمان بین طیف های رقیب ولایت است.دعوت به سکوت ولایت در سرپوش گذاشتن بر فضاحت اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی اثباتی بر این مدعا است که خانه از پای بست ویران است وخواجه اندر پی نقش ایوان.!
جبهه دموکراتیک ایران ( خارج از کشور)

کشف شهر گمشده باستانی جزم وا در استان فارس و حفاریهای غیر مجاز

یک کارشناس تاريخ مي‌گويد که اگر در ميان 500 هزار کرد که به شکل ايلي زندگي مي‌کردند، هر ايل 100 هزار نفر داشته باشد، پس بايد دشت بزرگي متعلق به اين شهر گمشده باشد که با توجه به قلعه‌هاي يافت شده و ارتباط آن‌ها، تنها جنت‌‌ شهر ويژگي‌هاي چنين دشتي را دارد.
به گزارش خبرگزاري ميراث فرهنگي , يکي از کارشناسان تاريخ در استان فارس پس از بررسي‌هاي فروان در اطراف شهر داراب موفق به کشف شواهدي از شهر باستاني گمشده جَرم‌وا شد. در حال حاضر در عرصه اين شهر باستاني حفاري‌هاي غيرمجاز انجام گرفته و غارت محوطه همچنان ادامه دارد.
گفته میشود شهر باستاني جرم‌وا احتمالا از ادوار پيش از تاريخي تا سده چهارم هجري وجود داشته است که پس از آن به دلايل مختلفي که هنوز آشکار نيست ناپديد شده‌است. نشانه‌هاي اين شهر تاريخي را مي‌توان در کتاب جغرافيايي ابوعبدالله مِقدسي مشاهده کرد.
«جمشيد صداقت‌کيش»، کارشناس تاريخ و کاشف شهر گمشده جرم‌وا دراين‌باره گفت:
«پيش از کشف اين شهر تاريخي شواهد آن را در کتاب ابوعبدالله مِقدسي مطالعه کرده بودم اما هنوز مکان اين شهر به درستي برايم مشخص نبود. چندي پيش يکي از دانشجويان سابق من، برايم از حفاري‌هاي غيرمجاز در منطقه‌اي که جرمو خوانده مي‌شد گفت که اين عنوان برايم جالب بود. بر اساس اطلاعات داده شده به محل حفاري‌ها رفتم و پس جستجوي فراوان دو قلعه بر فراز کوه يافتم که نخستين نشانه‌ها از اين شهر گم‌شده بود.»
وي در ادامه گفت: «قلعه نخست 250 متر بالاتر از سطح زمين قرار دارد و براي دسترسي به آن نياز به يک پياده‌روي 25 دقيقه‌اي است. در ميان قلعه سدي به ارتفاع 10 تا 12 متر ايجاد شده که احتمالا وظيفه جمع‌آوري آب باران را داشته‌است. اين سد دولايه از ساروج ساخته شده و لايه نخست آن هنوز سالم است.»
به گفته وي سفال‌هاي دوره پيش از تاريخي که به‌نظر مي‌رسد بيشتر آن‌ها سفال‌هاي آشپزخانه‌اي باشد در اطراف اين محوطه ديده مي‌شود.
از سوي ديگر ادامه بررسي‌ها منجر به کشف قلعه دوم که به نظر مي‌رسد يک برج باشد، شده‌است که به گفته صداقت‌کيش اين دو قلعه به شهر گمشده جرم‌وا مربوط مي‌شوند.
صداقت‌کيش دراين‌باره گفت: «در مقابل جنت‌شهر و بر فراز کوه تپه‌اي ديده مي‌شود که مردم به آن ارم يا گلستان ارم مي‌گويند. اين همان قلعه دوم يا برج است که از سنگ و گچ و خشت خام ساخته شده‌است. اين قلعه چهار پنجره در اطراف خود دارد و پايين اين کوه ساختمان‌هايي با ملات سنگ‌چين و خشکه‌چين و ديواره‌هاي باغ وجود دارد. همچنين در اين منطقه يک قنات به چشم مي‌خورد که گفته مي‌‌شود اين قنات تا سال 60 خورشيدي حدود 30 اينچ آب داشته‌است.»
بررسي‌هاي اين کارشناس تاريخ در قلعه دوم منجر به شناسايي شيشه‌هاي دوره ساساني و مقدار زيادي سرباره آهن شده‌است که نشان از سکونت طولاني در آن دارد.
صداقت‌کيش مي‌گويد: «از زمان کورش تا سده نهم هجري قمري 500 هزار کرد در فارس زندگي مي‌کرند که البته پس از آن اطلاع چنداني از اين اقوام در منطقه نداريم. آن‌ها در 5 ايل زندگي مي‌کردند که يکي از اين ايل‌ها به نام "رم کاريان" يا به عربي "زم کاريان" در منطقه داراب وجود داشته است. مدتي رئيس اين ايل کاريان در داراب "مهدي" بود که حتي ايل او را هم "رم مهدي" يا "زم مهدي" مي‌ناميدند. در سده چهارم هجري در لابلاي کتاب‌هاي جغرافيايي ذکر شده‌است که از داراب به سوي "فَرگ" به شهر رم مهدي مي‌رسند. "ابو‌عبدالله مِقدسي" در 375 هجري قمري همين مسير را طي کرده و از شهر داراب به شهري به نام جرم‌وا مي‌رسد که هيچ کتاب ديگري از اين شهر اسم نبرده‌است.»
به گفته وي، بي‌ترديد اين دو قلعه کشف شده که در ارتباط با هم هستند بقاياي همان شهر رم يا رم مهدي يا جرم‌وا هستند. از سوي ديگر چون در جغرافي‌دانان در ارائه اطلاعات بين‌راه، قلعه‌هاي برفراز کوه را ملاک قرار نمي‌دهند، احتمالا اين شهر در دشتي واقع شده که اکنون "جنت ‌شهر" است.
اين کارشناس تاريخ مي‌گويد که اگر در ميان 500 هزار کرد که به شکل ايلي زندگي مي‌کردند، هر ايل 100 هزار نفر داشته باشد، پس بايد دشت بزرگي متعلق به اين شهر گمشده باشد که با توجه به قلعه‌هاي يافت شده و ارتباط آن‌ها، تنها جنت‌‌ شهر ويژگي‌هاي چنين دشتي را دارد.
صداقت‌کيش در پايان با تاکيد بر وضعيت نابسامان منطقه گفت: «حفاري‌هاي غيرمجاز به طور گسترده انجام گرفته و برخي نقاط تا ارتفاع 4 متر هم کنده شده‌است. به نظر مي‌رسد که سازمان ميراث فرهنگي هرچه سريعتر بايد نسبت به حفاظت و مطالعات باستان‌شناسي منطقه اقدام کند.
برگرفته از : ایران گلوبال
انتشار از: Vandad Oladazimi

نوشتار شیرین عبادی و اظهار نظر علی ضرابی

شیرین عبادی
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان، من یک فمینیست هستم.
اولین بارجرقه‌های فمینیسم من در سن کودکی زده شد وقتی دیدم که مادر بزرگم پسرهای فامیل را شومبول طلا خطاب می کند و آنها حق دارند با شورت دور حیاط بدوند ولی اگر من جوری بنشینم که دامنم درست نباشد همه بسیج می‌شوند تا دامن مرا روی پاهای کودکانه و بی‌خبرم بکشند و مدام گوشزد کنند که درست بنشین.
ذهن پنج ساله‌ی من نفهمید (هنوز هم نمی‌فهمد) که چرا آن چیزی که وسط پای پسر عمه‌ام است باید با لفظ طلا آراسته شود و حتی گاهی با الفاظ (شومبولتو بخورم) خورده شود ولی آن چه من دارم مایه‌ی شرمساری است و باید پوشانده شود.
ذهن پنج ساله‌ی من حتی وقتی ده ساله شد نفهمید که چرا آن‌ها باید راحت ته کوچه دوچرخه سواری کنند و من با هزار مکافات و یواشکی رکاب بزنم و روپوش و روسری‌ام مدام توی چرخ گیر کند و زمین بخورم و همه به من بخندند.
او هرگز نفهمید چرا وقتی بالغ شدم و آن دو جوانه‌ی سرکش در سینه‌هایم رویید باید آن را زیر مقتعه‌ی چانه‌دار بلند و روپوش گشاد پنهان کنم و قوز کنم تا برجستگی‌های بدنم را از چشم‌ها بپوشانم.
ذهن من هرگز نفهمید چرا هرچه مربوط به زنانگی من است زشت و پنهانی و گناه‌آلود است و هرچه مربوط به مردانگی پسر‌هاست قابل افتخار و ستودنی و حتی به روایتی خوردنی است.
ذهن من هنوز پنج ساله است، نمی‌فهمد چرا به عنوان یک دختر ناقص و نیمه است؛ نمی‌فهمد چرا همه برایش دنبال شوهر می‌گردند فکر می‌کنند که بدون مرد کامل نیست. نمی‌فهمد چرا مادرش مدام می‌پرسد این پسره کیه که هر شب زنگ می‌زند؟ اگر دوستت داره باید بیاد خواستگاریت.
او انقدر بچه است که فقط برای پوز زنی مادرش به آن پسر می‌گوید بیا خواستگاریم والکی الکی زن مردی می شود که دوستش ندارد.
او حتی نمی‌فهمد چرا در خانواده‌ی آن مرد، مردها یک طرف مجلس عرق می‌خورند و بحث سیاسی می‌کنند و زن‌ها طرف دیگر ظرف می‌شورند و مزخرف می‌بافند.
او نمی‌فهمد که چرا شوهرش التماس می‌کند که لطفا جلوی فامیل من سیگار نکش وقتی خودش می‌کشد. او نمی فهمد چرا سیگارکشیدن مرد درست است و سیگار کشیدن زن نا‌درست.
او نمی‌فهمد چرا وقتی مردش را نمی‌خواهد سال‌ها باید دنبال طلاق بدود در حالی‌که اگر مرد بود در یک هفته می‌توانست زنش را طلاق بدهد
ذهن من هنوز پنج ساله است. این ذهن پنج ساله دو برابر پسرهای هم دوره‌اش زحمت کشید تا دانشگاه برود‌، آنها خرخون لقبش دادند.
این ذهن پنج ساله بین همه‌ی دانشجوهای ورودی‌اش شاگرد اول شد تهمت زدند که معلوم نیست با کدام استاد روی هم ریخته است.
بعدها مجبور شد هر تشخیص را دو بار تکرار کند برای آنکه چون زن بود حرفش نصف یک مرد ارزش داشت.
مجبور شد از زبان یک پزشک همکار (‌که زن بود‌) بشنود که پیش دکتر زن نرو، زن‌ها همه بیسوادن و هیچ نگوید و دم نزند.
مجبور شد دو برابر تلاش کند تا نامش نصف اعتباری که باید را بیابد.
مجبور شد دو برابر مردها خوب رانندگی کند تامبادا تصادف کند و این جمله را بشنود که ”زن‌ها دست به فرمون ندارند”.
مجبور شد دوبرابر مردهای دور و برش کار کند و دو برابر آن‌ها موفق شود و دو برابر آن‌ها پول در بیاورد و آخر هم ”‌زن بی سر پرست” نامیده شود.
مجبور شد دو برابر مردها وبلاگ بنویسد تا صدایش به جایی برسد و آخر سر هم متهم شود که زنانه‌نویسی می کند و در واقع “مرد” است..
از همه‌ی اینها گذشته‌، نگارنده زن خوشبختی محسوب می‌شود. در خانواده‌ای مرفه و غیرمذهبی بدنیا آمده‌، امکان تحصیل و امکان فرار از آن چهارچوب‌های غیر منصفانه و زشت را داشته است‌. او هرگز کتک نخورده و نفقه نخواسته و حضانت طفلی را از دست نداده است.
با این همه زخمی و خسته است.
خسته است از اینکه از زبان مردهای بی خاصیت و احمقی که نصف ضریب هوشی او را ندارند شنیده است که زن ها منطق ندارند، زن‌ها طنز ندارند، زن‌ها دست به فرمان ندارند.
خسته است از جامعه‌ای که اگر زنی مورد تجاوز قرار بگیرد زن را مورد خطاب قرار می‌دهد که چرا حجابت کامل نبود و مقصر می‌شمارند که مرد را گناه انداخته و از مرد نمی‌پرسد که چرا مثل یک حیوان رفتار کرده است.
خسته است از جامعه‌ای که اگر زنی مورد خیانت قرار گرفت به او توصیه می کند که صبوری کند و خانمی پیشه کند و بیشتر به مردش توجه کند.
خسته است از جامعه‌ای که سزای خیانت در آن برای مرد توجه بیشتر و برای زن سنگسار است.
خسته است از جامعه‌ای که زن‌هایش قوز کرده و ترسیده و تهدید شده‌اند و مردهایش باافتخار لگن خاصره‌شان را جلو می‌دهند و به شومبول‌های طلای خود می‌نازند و به خودشان جرات می‌دهند به زن‌ها یی که دو برابر آنها قد کشیده‌اند لقب کوتولگی بدهند.
خسته است از جامعه‌ای که زن‌هایش به کوتولگی خود افتخار می‌کنند و حاضرنیستند بهای قد کشیدن‌شان را بپردازند و هنوز افسوس تازیانه و تسبیح و ته دیگ را می خورند. ،
بر او ببخشایید او خسته است از جامعه‌ای که حتی معنی فمینیست را نمی‌داند

علي ضرابي
اين چنين هست در جامعه ما. اين چنين كه خانم عبادي نگاشته‌اند البته نگاه ايشان در قفاست به پشت سر است به گذشته است ايشان اين بيان را از سوي دختري خردسال و دختري نوجوان و دختري جوان و دختري دانشگاهي و بانوئي داراي تحصيلات عالي مي‌گويند در جامعه‌اي با فرهنگ ما. حق هم همين است نصيب اين طريق آموزش همين هست. ولي بانويي كه با ديد باز و با قبوله راهنمايي عقل گام بسوي علم و دانش. با فرهنگي نو گذاشت و او با درايت و تعقل صحيح عاليترين بهره ‌‌برداري را با قدم‌‌هاي صحيح و سريع از كشته خود دو رشد و به يك باره آن طفل خردسال كه از تعريف و توجه مادربزرگ به كودك هم سن سال. ولي نه از جنس او مي‌نموده نيست. او با تبر خرد و در پناه اراده قوي آن تفكرات عقده برانگيز را از پاي درآورد و وادار كرد همه مردم جهان در مقابل او سر تعظيم پايين بياورند و همه آن دودول طلايي‌ها در پشت سر او قرار بگيرند او خواست كه پرده حقارت فمنیست را بدرد و از آن‌جا كه خواستن توانستن هست توانست. تو كوچولي عزيز و تو اي دختر نوجوان و تو اي بانوي ارجمند بخواه تا بتواني بخواه كه آن مادربزرگ وقتي دست شما دو كوچولوي زيبا را بگيرد و به مدرسه ببرد نتواند ارزش و اهميت بيشتري براي يكي از شما قائل شود. بساز سرزميني را كه مادر بزرگ‌هايي با طرز تفكر ديگري پيدا شوند. تو الگوهاي زيادي در اختيار داري آن مادر بزرگ‌ها در سرزميني كه بذر فرهنگ در آن پاشيده شد نمي‌رويند من از آنجهت واژه )مل و فيمل را مي‌آورم كه عنوان نوشته خانم عبادي هست) مرد و زن مكمل هم هستند هر يك از اين دو نباشند بشريتي وجود ندارد. اين مادربزرگ‌ها در كشورهاي سوئد، دانمارك، آلمان و خيلي از كشورهاي متمدن كه در آن‌ها فرهنگ و دموكراسي كشت شده به گورستان علم و دانش مدفون هستند. شبي در يكي از جلسات جبهه ملي ايران در آمريكا به جهتي بنا برگرفتن راي شد منشي جلسه اعلام داشت خانم‌ها مقدم هستند و آن‌ها اول بيايند و راي خود را در گلدان بريزند. خانمي برخواست و به منشي جلسه با پرخاش گفت چه كسي به شما گفته كه خانم‌ها مقدم هستند. اين تقدم از كجا آمده ما همه انسان هستيم بعضي زن و بعضي مرد و هيچ يك امتيازي بديگري نداريم. مي‌توانم بگويم آن‌ها كه مسن‌ترند مقدم هستند. چه درست و صحيح. زماني دختر خانمي در يك مسابقه جهاني مدال طلا به گردن او آويختند. در تهران ولوله‌اي برپا شد مردم به خيابان‌ها ريختند كه دختري مدال طلا مسابقه المپيك و يا جهاني را تصاحب كرد. براي بانوان ما مزيت برنده شدن و نائل آمدن به چنين افتخاري بسيار جالب و مهم هست همان‌طور كه براي پسر افتخار آفرين است. ما بايد سطح فرهنگ را براي از بين بردن چنين طبقه بندي‌هايي بالا ببريم. آبياري كشت فرهنگ و دموكراسي است كه نجات بخش ملت‌ها است. ما ملت باهوشي هستيم بايد بخواهيم اگر خواستيم مي‌توانيم به نظر كمتر از يك ميليون ايراني به آمريكا مهاجرت كرده‌اند و با فرهنگ تمدن زا وارد جامعه آمريكا شده‌اند از اين خيل، بانواني داريم كه در سطح بسيار بالا جاي گرفته‌اند مشاور رييس جمهور آمريكا يك خانم ايراني است. رئيس فيس بوك نيز يك جوان دانشمند ايراني است. معاون وزارت خارجه آمريكا يك بانوي ايراني است جانشين وزير اقتصاد آمريكا ايراني هست سازمان‌هاي بزرگ اقتصاد جهان مثل گوگل، ياهو، مايكروسافت در اختيار همين جوانان سي چهل ساله ايراني هست كه در آمريكا رشد اجتماعي و فرهنگي داشته‌اند. مهندس نادري كه دو سال قبل دو كالسكه جستجوگر را در كره مريخ فرود آورد. كاري كه هيچ بشري تاكنون انجام نداده اين دو هم اكنون مشغول اكتشاف مي‌باشند. ايراني است. او رئيس منظومه شمسي هست دخترك ايراني كه در بدو ورود به آمريكا مثل اغلب جوانان ضمن تحصيل در دانشگاه با سرعت چنان در امور اقتصاد پيشرفت كرد كه امكان مسافرت او به فضا فراهم شد و به عنوان اولين بانوي زن توریست به فضا مسافرت كرد. با مدرك و ادعاي صحيح مي‌گويم كه تقريبا همه ساله دانشجويان ايراني مقام‌هاي اول و دوم خيلي از دانشگاه‌هاي بزرگ آمريكا را تصاحب مي‌كنند. دفتر راهنماي تلفن ايراني‌ها در لوس‌آنجلس هزاران دكتر و مهندس و صاحبان حرفه‌هاي درجه اول آمريكا را در هزار و پانصد صفحه نشان مي‌دهد. دانشگاه‌هاي آمريكا مملو از اساتيد بزرگ ايراني هست. بازمانده از چهل دانشجوي ايراني كه بدبختانه اتوبوس آن‌ها در جاده شيراز واژگون شد و فقط مريم ميرزاخاني از اين چهل نفر باقي ماند كه هم اكنون به خاطر حل يك مسئله و مشكل فيزيكي كه شانزده سال دانشمندان جهان از حل آن عاجز بودند با كليد دانش اين دختر دانشمند ايراني باز شد.
و اينك او را دنیا در رديف ده متفكر جهان مي‌شناسد هم طراز او در جهان فقط پنج نفر وجود دارند. خیلی از اين شخصيت‌هاي بزرگ جهاني ايراني هستند كه اگر در ايران مانده بودند مثل ديگر مردم بودند. همين‌طور كه نويسنده نامه بالا سركار خانم عبادي فرموده‌اند همه بدبختي ما از بي‌فرهنگي ما و عدم وجود آزادي و دموكراسي در كشور ما هست. ملت ايران كه پس از شهريور 1320 و اخراج رضا شاه از ايران تقريباً به آزادي نسبي دست پيدا كرد و با سردمداري مردان ميهن‌پرستي چون دكتر مصدق عملي انجام داد كه جهان را متحير ساخت افسوس كه اگر چه ملت ايران استعمار را به زانو در آورد و صنعت نفت را ملی نمود ولي گرفتار ميراث‌خوار استعمار گرديد و با كودتايي ما. در دامن استسمار ديگري قرار گرفتيم كه همه اين‌ها از بي‌فرهنگي است. اما اكنون امكاناتي را پيدا كرده‌ايم، چند ميليون دانشجوي جوان هر آن مترصد پيدا كردن موقعيتي هستند كه اميدوارم آن را به دست آوريم و كشور ما هم كه از هر جهت آمادگي قرار گرفتن در جايگاهه بر حق خود قرار گیرد و ما هم بتوانيم از رشد و نمو مادربزرگ‌هايي مشابه آنچه سركار خانم شيرين عبادي نشان داده‌اند نجات پيدا كنيم. انصاف اين نيست كشوري كه گهواره جنان تمدن بشري بوده اين چنين منجلاب فرهنگي را تحمل نمايد. به اميد آينده‌اي كه ما لايق آن هستيم.

گزارش گزارشگر ویژه برای وضعیت حقوق بشر در ایران

شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ماه فروردین گذشته به تعیین یک گزارشگر ویژه برای ایران رای داد و در ماه خرداد، احمد شهید، وزیر امور خارجه سابق مالدیو را به عنوان گزارشگر ویژه انتخاب کرد.
ایران که اتهام نقض گسترده حقوق بشر را رد می کند با سفر احمد شهید به این کشور مخالفت کرده است.
احمد شهید نوشته است که به سبب کمبود وقت، این گزارش کوتاه تر از گزارش های بعدی‌اش خواهد بود. این سند به غیر از مقدمه، شیوه تحقیق و نتیجه، دارای بخش "وضعیت حقوق بشر" است که به شش فصل تقسیم می شود:
- نحوه رفتار با فعالان جامعه مدنی (به وضعیت فعالان سیاسی روزنامه نگاران فعالان دانشجویی، هنرمندان، وکلا و فعالان محیط زیست می پردازد)
- آزادی اجتماعات
- حقوق زنان
- اقلیت های قومی و مذهبی
- مجازات اعدام
- حبس به خاطر ارتباط با نهادهای خارجی
آقای شهید در بخش فعالان سیاسی از گفتگوهایش با دو شاهد مطلع می نویسد که با او در مورد وضع میر حسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی و فاطمه کروبی، از رهبران مخالفان دولت در ایران، صحبت کرده‌اند.
او شرایط این چهار نفر را بسیار نگاران کننده خوانده است و از زبان یکی از شاهدان می گوید: "آقای موسوی و خانم رهنورد بدون تفهیم هر گونه اتهامی از بهمن ماه سال گذشته در خانه هایشان حبس شده اند. شرایطی که هر دو آن را زندانیان حکومت می خوانند."
وضع مهدی کروبی هم در این گزارش به طور مفصل از زبان شاهد دیگر شرح داده شده است. او می نویسد که ارتباط آقای کروبی کاملا با دنیای خارج قطع شده است و در طول ماه های بازداشت خانگی فقط شش بار موفق به دیدار با اعضای خانواده اش شده است و در نهایت روز ۲۵ تیر ماه از منزل خود به محل دیگری منتقل شده است.
بر اساس این گزارش، همه آنها در دوران بازداشت از دیدار و ارتباط آزادانه با اعضای خانواده های خود، دسترسی به روزنانه ها و اخبار و نیز رسیدگی به نیازهای درمانی و معاینه توسط پزشک مورد اعتمادشان محروم بوده اند.
احمد شهید در بخش بعدی به وضعیت روزنامه‌نگاران زندانی پرداخته و از میان ۳۴ روزنامه نگاری که به استناد نامه کمیته دفاع از روزنامه نگاران در ایران زندانی هستند از احمد زیدآبادی، محمد داوری، عیسی سحرخیز، حسین رونقی مالکی، مسعود باستانی، بهمن احمدی امویی، محمد صدیق کبودوند، و کیوان صمیمی نام برده و موارد محرومیت آنها از حقوق اولیه شهروندی را شرح داده است.
وی احکام "اختیاری و مستبدانه" زندان برای آنها و رفتار "تبعیض آمیز" با آنان را موجب نگرانی شدید دانسته است.
آقای شهید همچنین مرگ هدی صابر در زندان در پی اعتصاب غذا و عدم رسیدگی پزشکی را یکی از نمونه های بسیار نگران کننده از رفتاری های به گفته وی اختیاری با زندانیان خوانده است.
در بخش فعالان دانشجویی که در زندان به سر می برند آقای شهید از جمله به عبدالله مومنی و موضوع "فشردن گردن" وی به وسیله طناب توسط بازجو تا مرز مرگ به عنوان نمونه ای از شکنجه زندانیان اشاره می کند.
احمد همچنین از رامین پرچمی، علی ملیحی و آرش صادقی به عنوان دیگر زندانیان سیاسی نام می برد.
وی همچنین محروم کردن دانشجویان زندانی از دریافت خدمات درمانی را نمونه نقض حقوق ابتدایی آنان خوانده است.
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در بخش هنرمندان گزارش خود از حکم شش سال حبس برای کارگردانان سرشناس سینمای ایران، جعفر پناهی و محمود رسول اف و حکم پنج سال زندان که در غیاب محسن نامجو برای این خواننده صادر شده، به عنوان نمونه های نقض حقوق بشر انتقاد کرده است.
آقای شهید در بخش وکلا، با استناد به گزارش شیرین عبادی؛ وکیل و برنده جایزه صلح نوبل، می گوید ۴۲ وکیل دادگستری در ایران عمدتا به خاطر دفاع از موکلین شان با آزار و اذیت، بازداشت، زندان و محدودیت در انجام وظایف وکالت مواجه شده اند.
در صدر این فهرست، نام نسرین ستوده و حکم ۱۱ سال زندان و ۲۰ سال محرومیت از وکالت در دادگاه بدوی قرار دارد.
این گزارش در بخش حامیان محیط زیست، به بازداشت دست کم ۶۰ نفر در پی اعتراضات مردم به خشک شدن دریاچه ارومیه اشاره می کند و از سرکوب حق اعتراض و آزادی بیان ابراز نگرانی می کند.
آقای شهید برای نمونه از خانم فرانک فرید که از زمان این اعتراضات در زندان تبریز به سر می‌برد نام برده است.
این گزارش در آغاز فصل آزادی اجتماعات با یادآوری به رسمیت شناخته شدن حق مردم برای تجمع مسالمت آمیز در کنوانسیون جهانی حقوق بشر که دولت ایران به آن پیوسته و باید آن را رعایت کند از "نقض گسترده" این حق در ایران انتقاد کرده است.
آقای شهید برای نمونه می گوید دولت ایران از صدور مجوز برای راهپیمایی در سالروز انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ خودداری کرد. او همچنین می گوید ماموران امنیتی از تجمع های کوچک تر از جمله گردهم آمدن دوستان و اقوام برای تشییع جنازه عزت الله سحابی ممانعت به عمل آوردند.
او در بخش حقوق زنان با اشاره به "قوانین تبعیض آمیز" علیه زنان در ایران به تلاش های فعالان حقوق آنان پرداخته است.
او می نویسد: "برای مثال زنانی که برای برابری حقوق زنان در کمپین یک میلیون امضا فعالیت می کرده اند به صورت مکرر مورد آزار و اذیت قرار می گیرند، تهدید، بازجویی و بازداشت می شوند."
این گزارش همچنین از برخوردهای خشن پلیس با زنانی که پوشش آنها مورد تایید حکومت نیست به شدت انتقاد کرده است و از احکام زندان فعالان سیاسی و اجتماعی از جمله بهاره هدایت، عضو دفتر تحکیم وحدت‌ که به نه سال و نیم زندان محکوم شده و محبوبه کرمی، که محکومیت سه سال زندان را می گذراند به عنوان مثال های نقض آزادی های ابتدایی نام برده است.
آقای شهید در بخش اقلیت های قومی و مذهبی، از "نقض گسترده" حقوق اساسی این بخش بزرگ از جامعه، توسط دولت ایران انتقاد کرده است.
او با اشاره به "آزار و اذیت تاریخی" بهائیان از شدت گرفتن تبعیض ها از جمله محروم شدن حق تحصیلات عالیه و فرصت های شغلی دولتی،‌ تخریت اموال و بازداشت بیش از ۱۰۰ نفر آنان در سال های اخیر از جمله زندانی شدن هفت رهبر این اقلیت شدیدا ابراز نگرانی کرده است.
این گزارش می گوید نقض حقوق اساسی اقلیت های مذهبی به بهاییان محدود نمی شود.
بنا بر این سند، مسیحیان به ویژه کسانی که از سایر ادیان به ویژه اسلام به مسیحیت گرویده اند به زندان می افتند و احکام سنگین از جمله اعدام برایشان صادر می شود.
از پرونده یوسف ندرخانی که بنا بر گزارش ها، در ۱۹ سالگی به مسیحیت گرویده است به عنوان نمونه یاد شده است.
آقای شهید می نویسد: "صوفیان نیز در جمهوری اسلامی ایران با نقض آزادی انجام آیین های مذهبی و محدودیت های گسترده و تبعیض های گسترده رو به رو هستند."
او از برخورد های اخیر با دراویش و حکم چهار سال زندان برای غلامعباس زارع حقیقی یکی از دروایش گنابادی، ابراز نگرانی کرده است.
او همچنین از محدودیت های جاری برای روحانیت مذهبی شیعه که با سیاست های حکومت مخالفت کرده اند از جمله آیت الله یوسف صانعی و احمد قابل انتقاد کرده است.
در این گزارش به عدم صدور مجوز ساخت مسجد برای اهل تسنن در تهران و "حمله به محل عبادت آنها و بازداشت روحانی حاضر در محل" به عنوان نمونه های این محدودیت ها استناد شده است.
آقای شهید از افزایش چشمگیر اعدام ها در زندان های ایران به شدت انتقاد کرده است.
او با اشاره به آمار رسمی ۲۰۰ اعدام در ۱۰ ماه اخیر و گزارش ها مبنی بر ۳۰۰ اعدام مخفیانه در زندان وکیل آباد مشهد و ۱۰۰ زندانی جوان و نوجوان که در انتظار اعدام به سر می برند، استفاده گسترده از این مجازات را بسیار نگران کننده خوانده است.
احمد شهید در پایان این گزارش ابراز امیدواری کرده است که حکومت ایران راه را برای گفتگوی سازنده باز کند.
او بار دیگر با ابراز نگرانی از وضعیت زندانیان سیاسی، از مقام های جمهوری اسلامی خواسته است اجازه دهند او به ایران سفر کند.

Thursday 20 October 2011

اجلاس شورای مرکزی جبهه ملی ایران - تهران

عصر روز پنجشنبه 28مهرماه 1390 جلسه شورای مرکزی جبهه ملی ایران به ریاست آقای ادیب برومند وبا حضور25 نفر از اعضاء تشکیل گردید. درابتدا صورت جلسه مربوط به جلسه گذشته شورا توسط بانوفرشیدافشار دبیر شورا قرائت شد وبه تصویب رسید . سپس دکتر حسین موسویان رئیس هیئت اجرائیه ، گزارش فعالیت های یک ماه گذشته را به استحضار شورا رسانید. وسرانجام دستور جلسه، دائر برانتخاب تعدادی از اعضای سازمان های جبهه ملی ایران برای عضویت در شورای مرکزی به اجراء درآمد . بدین منظور لیست اسامی 26نفر از اعضای سازمان های جبهه ملی که برای شرکت در پلنومی که به علت ممانعت حاکمیت جمهوری اسلامی ، امکان تشکیل نیافت انتخاب شده بودند وضمنا داوطلبی خودرا برای عضویت در شورای مرکزی اعلام کرده بودند ، دراختیار اعضای شورا گذاشته شد که ازبین آنها ده نفررا برای تکمیل نمودن شورا انتخاب نمایند . رای گیری به صورت کتبی ومخفی به عمل آمد ودرنتیجه تنها هفت نفر که توانستند برطبق اساسنامه بیشتر از دوسوم آرای رای دهندگان را کسب نمایند به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی ایران درآمدند . اسامی این هفت نفر عبارتست از آقایان دکترپوریا مطهری ، دکترنصراله جمشیدی ، دکتر جمشیدوحیدا ، جمشیدمیرعمادی ، محمدملک خانی ، محمد اولیائی فرد و مهندس علی محمدی . قبل از این شورای مرکزی عضویت آقایان دکترشاهین سپنتا و عباس همایونی نمایندگان اصفهان ومشهد را تصویب نموده بود .
تهران- روابط عمومی هیئت اجرائیه جبهه ملی ایران
28/7/1390

Wednesday 19 October 2011

سر مقاله از اخرین شماره پیام جبهه ملی ایران در تهران - شماره 186

ريشه هيچ فسادي قطع نمي‌شود مگر به تيشه «آزادي»
نسل جوان ایران چه میخواهد؟
اول مهر ماه، با شروع سال تحصيلي جديد حدود بيست ميليون نوجوان و جوان دانش‌آموز و دانشجوي ايراني كلاس‌هاي درس را آغاز كردند. اين خيل عظيم، بخشی از نسل جديد اين سرزمين را تشكيل مي‌دهند كه در زمان وقوع انقلاب سال 57 هنوز پا به عرصه وجود ننهاده بودند. اگر به اين عده، افراد در شرايط سني بين 33 تا 45 ساله را كه در هنگام انقلاب پايين‌تر از 12 سال سن داشته‌اند بيفزائيم و هم‌چنين عده كودكان زير شش سال را كه هنوز مدرسه را شروع نكرده‌اند به آنها اضافه كنيم به جمعيت بيش از پنجاه ميليون ايراني مي‌رسيم كه اكثريت 70 درصدي جامعه ايران را تشكيل مي‌دهند كه در رويداد انقلاب و پي‌آمدهاي آن كمترين نقشي نداشته‌اند و اكنون خواهان اظهار عقيده و اعمال نظر در مورد وطن آباء و اجدادي خود مي‌باشند و مي‌خواهند كه جامعه‌شان بر طبق راي و نظر آنها اداره شود.
از همين نقطه است كه تضاد و اختلاف آنان با حاكميت تمامت‌خواه برقدرت نشسته جمهوري اسلامي شروع مي‌شود. و از آنجا كه برقدرت نشستگان حاكم تحمل شنيدن فرياد تحول‌طلبي و آزاديخواهي و خواسته‌هاي اوليه انساني آنان را ندارند، هزاران جوان در سراسر كشور مورد شديدترين سركوب‌ها واقع شده و در پشت ميله‌هاي زندان‌هاي قرون وسطائي قرار گرفته و مي‌گيرند. امروز با توجه به پيشرفت‌هاي جامعه بشري در زمينه‌هاي تكنولوژيك و وقوع انقلاب در زمينه ارتباطات، جهان به دهكده‌اي كوچك تبديل شده، و جهانيان از هر واقعه‌اي كه دقايقي پيش در هر گوشه از دنيا روي داده مطلع مي‌گردند و ديگر براي فضاي بسته و استبداد و اختناق جايي باقي نمي‌ماند.
نسل امروز وقتي مي‌بيند در كشورهاي داراي دموكراسي يك نخست‌وزير فقط به خاطر توصيه بر اجاره دادن يك آپارتمان مسكوني دولتي با اندكي تخفيف و قيمتي قدري كمتر از ارزش واقعي به يكي از افراد هم حزبش به عنوان تخلف مالي به دادگاه فراخوانده مي‌شود؛ چگونه مي‌تواند اختلاس‌هاي هزاران ميليارد توماني و رانت‌خواريهاي بي‌شمار مقامات حاكم و آقازاده‌هايشان را باور و تحمل نمايد؟ يا وقتي مي‌بيند كه در كشوري ديگر يك رئيس جمهور به خاطر قرار دادن يك دستگاه استراق سمع در مركز حزب رقيب از اوج عزت به حضيض ذلت مي‌افتد و از اريكه قدرت به زير كشيده مي‌شود چگونه مي‌تواند اين همه فشار و مضيقه حاكميت بر دگرانديشان و مخالفان و حتي هم‌انديشان معتدل‌تر خود را پس از آن انتخابات سئوال برانگيز پذيرفته و قابل قبول بداند؟
امروز نسل جوان ايران يعني اكثريت قاطع اين ملت وقتي به بركت وجود رسانه‌هاي همگاني گسترده زندگي خود را با زندگي جوانان در ساير كشورها مقايسه مي‌كند و امكانات رفاهي و تامین اجتماعي و تامين آموزش و شغل و مسكن و آزاديهاي سياسي و اجتماعي آنان را مي‌بيند آه از نهادش بلند مي‌شود كه چرا در اين كشور ثروتمند و پهناور با اين تنوع آب و هوا و محصولات و تنوع معادن و ذخاير زيرزميني بايد در شرايطي دشوار زيست نمايد و با كمبودهاي آموزشي، بيكاري، فقدان امكانات درماني، نداشتن مسكن، تورم و گراني روزافزون دست به گريبان باشد و چرا بايد اين چنين گسترده دام‌هاي انحرافي مانند اعتياد، فحشا و جرم و جنايت در سر راهش گسترده باشند؟
امروز نسل جوان اين مرز و بوم به حق اين پرسش را مطرح مي‌كنند كه چرا بايد بازارهاي اين كشور از كالاهاي بنجل چين، مواد غذائي و ميوه‌جات خارجي، انواع پوشاك وارداتي و صدها محصول غالباً غير ضروري انباشته گردد؛ در حالي‌كه كارگاه‌ها و كارخانجات داخلي يكي پس از ديگري با ورشكستگي و تعطيلي روبرو شوند و كشاورزان و باغداران ايراني نتوانند محصولات خود را آنطور كه باعث جبران هزينه‌ها و تامين‌شان شود به فروش برسانند. آيا اتخاذ اين سياست اقتصادي ويرانگر جز باج دادن به چين به منظور جلب پشتيباني اين كشور از حاكميت منزوي جمهوري اسلامي و در ضمن پر كردن جيب واردكنندگاني كه اصلي‌ترين آنها وارداتچي‌هاي وابسته به حاكميت هستند چه هدفي را دنبال مي‌كند؟
نسل جوان ايران به خوبي آگاه است كه همه اين نابساماني‌هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي از فقدان آزادي و عدم دسترسي به انتخابات آزاد و حاكميت ملي نشأت مي‌گيرد. نسل جوان ايران به خوبي مي‌داند كه ريشه هيچ فسادي قطع نمي‌شود مگر به تيشه «آزادي» و ورود به عرصه ترقي و توسعه و رفاه هيچ راهي ندارد مگر طريق «آزادي» و براي دردهاي نفس‌گير و زخم‌هاي كهنه اجتماعي هيچ مرهمي وجود ندارد مگر مرهم «آزادي». و لذا در آغاز سال تحصيلي كه ميليون‌ها تن از نسل جوان اين سرزمين در مدارس و دانشگاهها، اين كانون‌هاي علم و معرفت گرد هم مي‌آيند و در ارتباط و تجمع روزانه با يكديگر قرار مي‌گيرند نيك مي‌دانند كه بايد تمامي خواسته‌هاي خود را در مطالبات آزاديخواهانه و رعايت حقوق بشر خلاصه نمايند. تحقق آزادي‌ها مثل آزادي بيان، آزادي مطبوعات، آزادي اجتماعات، آزادي احزاب و آزادي انتخابات پاسخ‌گوي تمامي نيازهاي جامعه ايران و كليد اصلي گشودن درهاي سعادت و نيك‌بختي به روي ملت ايران است.
با آغاز سال تحصيلي صدها هزار نفر معلم در سطوح مختلف از كلاس‌هاي ابتدايي تا آخرين درجات دانشگاهي نيز همراه جوانان دانش‌آموز و دانشجو كار خود را آغاز مي‌كنند. با اينكه حاكميت جمهوري اسلامي بسياري از معلمان شريف را اخراج و عده بسياري را زنداني نموده است و با اينكه در مورد استادان دانشگاهها نيز اخراج‌هاي مداوم و بازنشستگي‌هاي زودهنگام مستمراً انجام مي‌شود ولي باز هم اكثريت قاطع اين مربيان و هاديان نسل جوان را شخصيت‌هاي فرهيخته و ميهن دوست و وظيفه‌شناسي تشكيل مي‌دهند كه مسلماً در تربيت اين نسل و آموختن خواسته‌هاي آزادي‌خواهانه و استقلال‌طلبانه به آنان وظيفه حساس و نقش مهم ملي خود را ايفا مي‌نمايند. به خاطر داشته باشيم جملات تاريخي رهبر نهضت ملي ايران دكتر محمد مصدق را كه گفت:«اميد من به نسل جوان ايران است نسلي كه در آستانه تاريخ قرار گرفته و فرداي اين مملكت را خواهد ساخت».

Monday 17 October 2011

کنکاشی پیرامون مفهوم الترناتیوسیاسی

کوروش اعتمادی
قریب به سه دهه است طرح ایجاد یک ً نهاد اپوزیسیونال ً منسجم و دمکراتیک که قادر به مقابله جدّی با حاکمیت جمهوری اسلامی باشد، در دستور کار گروه بندیهای گوناگونِ اپوزیسیون قرار گرفته است. اگر چه تاکنون در این راستا تلاشهایی صورت گرفته است، امّا همچنان سامانه نهایی یک نهاد اپوزیسیونالِ فراگیر، مستقل و دمکراتیک تحقق نیافته است. بنظر میرسد یکی ازدلایلِ این ناکامی و عدم پیشرفت، مسئله ابهاماتِ نظری است که اغلب پیرامون پروژه های متناوب مطرح میشوند که هریک با تعابیر و تحلیل خاص خود از ماهیتِ رژیم وجناح بندیهای درون رژیم، کوشش میکنند شکلی از اجتماعِ اپوزیسیون، جهت تحولات سیاسی در کشور ایجاد کنند. شکی نیست پروژه ها متأثر از زیربناهای فکری و ایدئولوژیکی ابداع گران آنها میباشند که چندان حرجی هم بر نیات سیاسی این افراد نیست، چرا که ما در دنیای آزاد زندگی میکنیم و باورمندیم هر انسانِ اندیشه گری حقّ دارد برای تحقق آرمانهایش تلاشی آزادانه داشته باشد.
امّا گاه این ضرورت پیش میاید به نقد جّدی برخی از این پروژه ها بنشینیم که در قالب واژه های محکمه پسند و مُد روز، طرح هایی را ارائه میدهند که چه به لحاظ مفهومی و یا تعریف زبانی، گُنگ و متعارض با ماهیت پدیدهِ نهاد اپوزیسیونال دمکراتیک میباشند. در حقیقت مفهوم واقعی در پسِ ترکیب بندِ واژه ها پنهان میشوند و ذهنِ اندیشه گرعادی از درک واقعیت درمیماند. و طبیعی است در پس پردهِ همهء این شبهات گاه ابداع گر مورد پرسش قرار گیرد تا قدری در خصوص شاخص های پروژهِ خود که مدعی است محور آشتی و هم پیمانی دگراندیشان خواهد بود توضیح دهد.
به گمانی ما همچنان نیازمند به توسعه فرهنگِ گفتگو با یکدیگر هستیم. بی شک گفتگو رازِ یافتن حقیت است و دیالوگ اساس بازتولید آگاهی است. و نیز میدانیم زبان ابزارِ انتقال آگاهی، رمز دانستنیهای پنهان و کشف پدیده های نوین است که تا بامروز ناشناخته مانده اند. بدون گفتمانِ آزاد، شکیبانه و حکیمانه هرگز نخواهیم توانست دریچه شناخت و آگاهی را به روی خود بازگشاییم. گفتمان آزاد بدون تهمت و ناروا و تحقیر دیگران، قلب بنیاد فلسفه ای است که جهان مدرن و آزاد را متحول ساخت و راه شناخت و پیشرفت در جهان را هموار کرد. بدین سبب ذهن جستجوگر در پی پاسخِ پرسشی است که بداند ًآلترناتیو سیاسی ً که گفته میشود محور هم پیمانی و دگر کردن شرایط سیاسی حاکم برکشور است، از چه ویژگیهای بارزی برخوردار است. پرسش این است، شاخص های واقعی ًآلترناتیو سیاسی ً که بعبارتی نظم سیاسی جانشین بر ویرانه های حاکمیت جمهوری اسلامی خواهد بود چیست؟ امید است که اینبار هم توضیح خود به این پرسش را همچون همیشه محدود به یک سری تعاریف و اصول کلی نکنیم که اظهار میدارد؛ ًآلترناتیو سیاسی ً؛ نظم سیاسی دمکراتیک و سکولاری است که مبتنی است بر منشور جهانی حقوق بشر. این یک تعریف عام و کلی و بسته از همهء نظام های سیاسی دمکراتیک در جهان آزاد که گاه در قالب ًآلترناتیو سیاسی ً مطرح میشوند. منظور نظامهای سیاسی که در ساختارهای ظاهری با یکدیگر تفاوت های فاحش دارند ولی در بنیاد و محتوی بسیار یکسان عمل میکنند.
بی تردید لازمه پاسخ روشن به این پرسش این است که ذهن ابداع گر پذیرفته باشد که منظور از ًآلترناتیو سیاسی ،ً نظم سیاسی معینی است که قرار است پس از فروپاشی جمهوری اسلامی جانشین آن شود و مسئولیت اداره جامعه در همهء امور اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی ... را بعهده گیرد. چرا که تا آنجائیکه ذهن کنجکاوگر درک میکند، ًآلترناتیو سیاسی ً در مفهوم لغوی و کلاسیک اش یک معنای معین بیش ندارد. ًآلترناتیو سیاسی ً آن نظم سیاسی جانشین است که قرار است جایگزینِ نظم کهن شود تا همهء امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی ... را بر اساسی دیگر سامان دهد و پیش برد. حال در صورت پذیرش این تعریف کلی از ًآلترناتیو سیاسی ً ضروری است شرحی روشن تر از ویژگیهای زیربنا و نماد ظاهری این نظم سیاسی جانشین ارائه دهید و اظهار دارید که آیا ًآلترناتیوی سیاسی ً مورد نظر شما، ًآلترناتیوی سیاسی ً همهء جناح بندیهای درون اپوزیسیون است که باورهای متفاوت درباره ماهیت و شکل نظام سیاسی آینده ایران دارند؟
این موضوع را یکبار دیگر مجددا ً در همینجا تکرار میکنم که هرگز پذیرفته شدنی نیست که ذهن ابداع گر برای پاسخ به این پرسش و تعریف دقیق از ًآلترناتیو سیاسی ً، خود را محدود به شاخص های معین و کلی پیرامون آن کند که تاکنون مطرح شده است. میدانیم علیرغم همه وجوه متعارضی که در بین دمکراسی های گوناگون در جهان وجود دارد، ولی آنها نسبت به یکدیگر از وجوه مشترکی برخوردار هستند. همهء این نظامها علیرغم تفاوتهای ظاهریشان در محتوی سکولار، دمکراتیک و مردمی میباشند. در همین رابطه میتوان به نمونه های بارزِی از این نظامهای سیاسی در جهان اشاره برد که از برخی جهات دارای وجوه مشترک میباشند و در برخی زمینه ها بویژه در فرم ظاهری کاملا ً با یکدیگر متفاوت میباشند. میدانیم نظامهای پادشاهی در شمال اروپای امروز در عرصه هایی به مراتب بسیار دمکراتیک تر، مردمی تر و مدرن تر نسبت به نظامهای جمهوری در غرب عمل میکنند. قصد این نیست در این مقاله به چرایی درجه بندی شدت رشد دمکراسی و یا انسانی تر بودنِ اشکال گوناگون دمکراسیهای موجود در جهان قلمفرسایی کنم. قصد اصلی از برشمردن این مثالها بدین منظور است که یادآور شوم در جهان آزاد امروز ساختارهای سیاسی گوناگون با اشکال متفاوت وجود دارند که هم دمکراتیک میباشند و هم سکولار و پیوندِ ناگستنی با موازین منشورجهانی حقوق بشر دارند. بعبارتی دیگر این نظامهای سیاسی گوناگون با ظواهر سیاسی متفاوت، امّا در محتوی از ویژگیهای مشترک و یکسانی برخوردار هستند. به لحاظ محتوی و حقوقی همه سکولار و دمکراتیک میباشند و منشور جهانی حقوق بشر، منشور اداره سیاسی این نظامها محسوب میشوند. بطور واضح تر نظام پادشاهی در نروژ و یا جمهوری فرانسه در ماهیت امر، بنیادیشان دمکراتیک و سکولار و دولتمردان این حکومتها مقید به رعایت کامل موازین منشور جهانی حقوق بشر در رابطه با اداره سیاسی کشورشان میباشند.
امّا نکته مهّم در رابطه با این مثالهای ملموس این است که پرسش کنم که ًآلترناتیو سیاسی ً مورد نظر شما درابعاد نمادین (شکل ظاهر) و محتوی اش ( ساختار زیربنایی ) به کدام یک از این نظم های دمکراتیک شبیه است و یا اساسا ً همانند کدام یکی از این نظامهای سیاسی موجود در جهانِ آزاد میباشند؟ با زبانی ساده تر؛ ًآلترناتیو سیاسی ً که قرار است بر آوارِ رژیم اسلامی بنا گردد، در شکل ظاهری اش یک پادشاهی پارلمانی است و یا یک جمهوری پارلمانی؟ شاید هم شما در حوزهِ جامعه شناختی به کشف جدیدی از نظام سیاسی دست یافته اید که ًآلترناتیو سیاسی ً مورد نظر شما هیچ وجه تشابهی با نظامهای سیاسی که در طول حیات سیاسی بشریت پدید آمده اند ندارد! و بگونه ای شاید جهان میبایست در انتظار فرماسیون جدید اجتماعی باشد تا زمان پرده برداری از آن همچنان در بُهت و حیرت باقی بماند.
امّا یقینا ً بحث ًآلترناتیوی سیاسی ً بعنوان ابزار تقابل با جمهوری اسلامی و یا محور هم پیمانی بخشِ هایی از گروه بندیهای درون اپوزیسیون که باورمند به دمکراسی، سکولاریسم و منشور جهانی حقوق بشر میباشند، درعرصه ای گفتاری غیر منطقی نمی تواند باشد. آنجاکه اگر همهء گروه بندیهای جمهوریخواه در درون اپوزیسیون پیرامون آلترناتیو جمهوری و یا هواداران نظام پادشاهی حول نظام پادشاهی پارلمانی و یا گروه های چپ بر گردِ محور یک جمهوری سوسیالیستی بطور جداگانه و مستقل، هریک در خانواده خود، با یکدیگر هم پیمان شوند. امّا ازآنجائیکه مدعی هستیم که قصد داریم بخشی از گرایشها و خانواده های متفاوت سیاسی در درون اپوزیسیون را حول محور ًآلترناتیو سیاسی ً گردهم آوریم،موضوع بسیار سئوال برانگیز میشود که آیا ما اساسا ً درک درستی از مفهوم واقعی ًآلترناتیو سیاسی ً داریم و یا نه؟ این در واقع همان ابهامات سیاسی است که از روز نخست بدون فکر مطرح شد و اپوزیسیونی را دچار سردرگمی کرد. و از سویی دیگر چون بسیار خود شیفته هستیم و خود را ًخداوندگان اندیشه ً بر زمین میپنداریم، هرگز حاضر به تجدید نظر و رفع این ناروشنیها برنیامدیم.
استهکلم 16 اکتبر 2011

Wednesday 12 October 2011

مقاله از اقای رضا تقی زاده

انگیزه‌های محتمل برای ترور سفیر سعودی
واکنش سریع مقامات ایران در قبال اتهام دست داشتن «نیروی قدس» در طرح ترور عادل الجبیر، سفیر سعودی در واشینگتن، نشانه نگرانی جدی تهران نسبت به اقدام تلافی‌جویانه آمریکاست.
محمد خزاعی، نماینده ثابت ایران در سازمان ملل، در فاصله کوتاهی پس از برگزاری کنفرانس خبری روز گذشته اریک هولدر، دادستان کل آمریکا، و ایراد اتهام تازه تروریستی علیه ایران، طی نامه‌ای رسمی به بان گی مون، اتهامات وارده را «بی‌اساس» خواند.
محمد خزاعی در ۹ سپتامبر سال جاری نیز، پس از اظهارات نیکولا سرکوزی، رئیس جمهور فرانسه، پیرامون امکان حمله نظامی اسرائیل علیه تاسیسات اتمی ایران، طی نامه‌ای به بان گی مون، دبیرکل سازمان ملل، از جانب دولت متبوع خود اعلام داشته بود که در صورت مورد حمله قرار گرفتن، ایران بدون درنگ مبادرت به اقدام تلافی‌جویانه نظامی خواهد کرد.
اریک هولدر، دادستان کل آمریکا، طی کنفرانس خبری روز گذشته اعلام داشت که وزارت دادگستری آمریکا مشغول مذاکره با کاخ سفید، وزارت خارجه و وزارت خزانه‌داری آن کشور برای تعیین ماهیت اقدامات تلافی‌جویانه علیه ایران است.
وزارت خزانه‌داری آمریکا چند ساعت پیش از انتشار گزارش‌های خبری مربوط به اتهام دست داشتن غیرمستقیم «مقامات بالای امنیتی ایران» در طرح ترور سفیر سعودی در واشینگتن، تحریم‌های تازه‌ای را علیه چهار فرمانده سپاه، من‌جمله قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس، اعلام داشته بودند.
از این لحاظ باید انتظار داشت که تنبیهات تازه متفاوت با تحریم‌های فردی بوده، و تعیین نوع و حدود آن‌ها موکول به اتخاذ تصمیم مستقیم رئیس جمهور آمریکا و وزارت خارجه آن کشور بشود.
مطابق گزارش‌های انتشار یافته، اوباما از ماه ژوئن سال جاری در جریان اقدامات مربوط به انجام ترور مورد ادعای واشینگتن قرار داشته است.
نیروی قدس و کنترل رهبری
اگرچه مسئولان ارشد جمهوری اسلامی، من‌جمله علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، ایراد اتهام تروریستی تازه علیه ایران را «کودکانه و ناشیانه» معرفی کردند، در عین حال قرار گرفتن رئیس جمهور آمریکا در مسیر تحقیقات، و همچنین انعکاس فوق‌العاده خبری آن از یک سو، از سوی دیگر، وجود یک شخص حقیقی (منصور ارباب سیار)، با داشتن تابعیت آمریکایی در قلب ماجرا، کودکانه شمردن موضوع توجیه یا ماهیت جدی موضوع را خدشه‌دار نمی‌کند.
در موضوع ایراد اتهام ترور سفیر سعودی در واشینگتن، و حتی نشان دادن چراغ سبز برای کشتن شهروندان آمریکایی در یک رستوران (که در موضوع ایراد اتهام مورد اشاره قرار گرفته)، از نیروی قدس که بازوی برون‌مرزی سپاه محسوب می‌شود، به عنوان حامی مالی طرح نام برده شده است
بی‌شک رهبران جمهوری اسلامی به نوبه خود تحقیق پیرامون منصور ارباب سیار و غلام شکوری و ارتباط این دو نفر را با ماجرای انتشار یافته جداگانه مورد بررسی قرار خواهند داد.
مهم‌ترین نکته در قبول یا رد این اتهام، نزد رهبران ایران یا افکار عمومی، ثبوت انگیزه و معتبر بودن دلایل انجام آن است. بی‌شک چنان چه واشینگتن دلایل کافی برای نشانه رفتن انگشت اتهام به سوی ایران را در اختیار نداشت، موضوع را با گستردگی خبری روز گذشته و داخل ساختن رئیس جمهور و همچنین ارشد‌ترین وزیران کابینه در آن عنوان نمی‌کرد.
از این لحاظ رد اصل اتهام تنها با توسل به «کودکانه» قلمداد کردن ماهیت آن، نه می‌تواند به رد اتهام منجر شود و نه به خنثی ساختن عوارض ناشی از آن. ساده‌ترین نتیجه طرح اتهام تازه از سوی آمریکا علیه ایران، از میان رفتن شانس کاهش تنش در مناسبات تهران و واشینگتن، همچنین خنثی ساختن تلاش‌های تهران برای رفع کدورت با ریاض است.
در روز ۲۰ سپتامبر دریاسالار مایک مالن، رئیس ستاد نیرو‌های مسلح آمریکا، پیشنهاد کرد که به منظور پیشگیری از بروز یک بحران بزرگ، یک خط ارتباط قرمز با ایران برقرار شود. محمود احمدی‌نژاد در روز ۲۴ سپتامبر طی یک کنفرانس مطبوعاتی در نیویورک از این پیشنهاد استقبال به عمل آورد. او همچنین تاکید کرد که «فرصت ترمیم مناسبات ایران و آمریکا از دست نرفته است».
چهار روز بعد حبیب سیاری فرمانده نیروی دریایی ایران طی گفت‌وگو با تلویزیون العالم (وابسته به جمهوری اسلامی) اظهار داشت: «به خط ارتباط قرمز با آمریکا نیاز نداریم.» در‌‌ همان زمان فرمانده نیروی دریایی از اعزام ناوهای جنگی ایران به سواحل آمریکا در اقیانوس اطلس خبر داد که در هر حال اقدام تبلیغاتی خصمانه‌ای تلقی شد.
بی‌شک مناسبات ایران و آمریکا همچنان پیچیده‌ترین موضوع مورد اختلاف بین رهبران جمهوری اسلامی و نهاد‌های تصمیم‌گیرنده، مانند دفتر رهبر، وزارت خارجه و سپاه پاسداران به شمار می‌رود.
دولت مایل به بهبود مناسبات با آمریکاست، ولی سپاه با هر نوع نزدیکی تهران و واشینگتن مخالف است. رهبر جمهوری اسلامی نیز با وجود نداشتن تمایل به عادی‌سازی مناسبات با آمریکا، دور از ذهن است که اجرای طرح ترور سفیر سعودی در واشینگتن و کشتن شهروندان آمریکایی را به بهانه افزایش تنش با آمریکا مورد تائید قرار دهد.
از این جهت، در صورت ثبوت اصل اتهام، یافتن انگیزه نزد سپاه، و به کار گرفتن بازوی خارجی آن یعنی نیروی قدس در اجرای طرح، بیشتر توجیه عقلانی دارد.
این اقدام حتی در مراحل ابتدایی نیز، به تشدید تنش در مناسبات تهران و ریاض خواهد انجامید، حال آن که علی‌اکبر صالحی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی، بعد از دیدار و گفت‌وگو با وزیر خارجه بحرین در نیویورک، آماده عزیمت به کویت بود تا از این راه مسیر عادی‌سازی مناسبات با ریاض را هموار سازد.
سپاه پاسداران با موضوع تعامل مابین تهران و ریاض نیز موافق نیست و اعمال قدرت در آب‌های خلیج فارس را به سازش با همسایه بزرگ جنوبی ترجیح می‌دهد.
در ابتدای هفته جاری، جعفری فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اظهار داشت که «رهبر جمهوری اسلامی ایران هیچ گونه محدودیتی برای سپاه در انجام ماموریت قائل نیست و سپاه بازوی مسلح و غیر مسلح رهبری محسوب می‌شود».
در صورت دست داشتن نیروی قدس در طرح ترور سفیر عربستان در واشینگتن «دست رهبری» ظاهرا بدون اراده و اجازه مستقیم او، اینک در مسیری به حرکت درآمده که می‌تواند مصالح جمهوری اسلامی و سیاست‌های رسمی رهبر و دولت ایران را مستقیما تحت تاثیر قرار دهد.

Tuesday 11 October 2011

طرح ترور سفیر عربستان در امریکا

چهارشنبه 20 مهر 1390
دو ايرانی متهم به اقدام برای ترور سفير عربستان در واشنگتن شدند به گزارش خبرگزاری فرانسه، روز سه‌شنبه ۱۹ مهرماه، اريک هولدر، وزير دادگستری آمريکا اعلام کرد که اين دو ايرانی منصور ارباب‌سيار و غلام شکوری نام دارند. وزير دادگستری آمريکا گفت: "اين عمليات توسط عناصری در دولت ايران سازماندهی شده بود."
گزارش از خبرگزاری ای بی سی در آمریکا:
مقامات آمريکايی در اين رابطه شکايتی را عليه اين دو نفر به اتهام "توطئه برای کشتن يک مقام خارجی"، "استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی (مواد منفجره)" و "توطئه برای ارتکاب يک عمليات تروريستی بين‌المللی"، به دادگاه فدرال نيويورک تقديم کرده‌اند.
خبرگزاری جمهوری اسلامی ايران (ايرنا) نيز در خبر کوتاهی اين اقدام دولت آمريکا را "سناريوی جديد خبری تبليغاتی عليه ايران" عنوان کرد.
ايرنا نوشت: "در اين سناريو اين‌گونه طراحی شده است که مقامات آمريکايی مدعی می‌شوند ارباب‌سيار از دولت تهران دستور گرفته است."
وزير دادگستری آمريکا همچنين افزود منصور ارباب‌سيار که تابعيت آمريکا را نيز دارد در روز ۲۹ سپتامبر در فرودگاه کندی نيويورک دستگير شده بود و روز سه‌شنبه در دادگاهی در منهتن حاضر شد.
به گفته اريک هولدر، ارباب‌سيار که با نيروی قدس سپاه پاسداران در ارتباط بود به اين "توطئه"اعتراف کرده و گفته است دولت ايران در آن دخالت داشت.
منصور ارباب‌سيار ممکن است به حبس ابد محکوم شود اما غلام شکوری دستگير نشده و در ايران به‌سر می‌برد. وزير دادگستری ايالات متحده غلام شکوری را از مسئولان نيروی قدس سپاه پاسداران معرفی کرد.
تامی ويتور سخنگوی مشاور امنيت ملی آمريکا نيز اعلام کرد باراک اوباما، رئيس جمهور آمريکا از ماه ژوئن گذشته در جريان اقدام تروريستی عليه سفارت‌های اسرائيل و عربستان و ترور سفير عربستان در واشنگتن که گفته می‌شود توسط ايران طراحی شده بودند، قرار داشت.
سخنگوی مشاور امنيت ملی آمريکا افزود: "اوباما به دولت خود خبر داد که همه امکانات لازم برای بررسی اين پرونده را فراهم سازند."

Monday 10 October 2011

زندان و شلاق برای پیمان عارف

پیمان عارف از زندان آزاد شد
زندانپیمان عارف، ظهر امروز یکشنبه هفدهم مهرماه، با پایان دوران محکومیتش از زندان اوین آزاد شد. بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، پیمان عارف در شرایطی آزاد شده است که حکم ۷۴ ضربه شلاق وی صبح امروز و لحظاتی پیش از آزادی اش به اجرا در آمد.
خبرگزاری هرانا - پیمان عارف، ظهر امروز یکشنبه هفدهم مهرماه، با پایان دوران محکومیتش از زندان اوین آزاد شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، پیمان عارف در شرایطی آزاد شده است که حکم ۷۴ ضربه شلاق وی صبح امروز و لحظاتی پیش از آزادی‌اش به اجرا در آمد.
صبح امروز نزدیکان آقای عارف در حالی منتظر آزادی‌اش بودند که مسئولان وی را جهت اجرای این حکم به اجرای احکام منتقل نمودند. این فعال دانشجویی به" اتهام توهین به ریاست جمهوری" از سوی دادگاه انقلاب به ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده بود.
وی از بهمن ماه سال گذشته تاکنون در زندان اوین محبوس بود.
دادگاه انقلاب تهران پیمان عارف را به اتهام توهین به ریاست جمهوری به ۷۴ ضربه شلاق محکوم نموده بود. پیمان عارف از فعالان سابق دانشجویی و عضو سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران، بیست و یکم بهمن ماه سال گذشته جهت اجرای حکم حبس بازداشت شده بود.

Sunday 9 October 2011

اعلامیه سازمان پزشکان جبهه ملی ایران

برخورد خشونت بار با پزشگان بحرین را محکوم میکنیم
حرفه پزشگی حرفه ای است که به دلیل ارتباط با جان انسان ها ومسئولیت در قبال زندگی آنان از حساسیت وموقعیت ویژه ای برخوردار است . در سوگندنامه بقراط بعنوان پدر علم پزشگی ، پزشگان سوگندیاد میکنند که برای نجات جان بیماران از هیچ کوششی دریغ ننمایند . تعهد پزشگان به اقدام درجهت درمان بیماران ومصدومین صرفنظر از رنگ پوست ، نژاد ، سن ، جنس وطرز تفکر آنان تعهدی شناخته شده و وظیفه ای انسانی است که نه تنها توسط همه ملل و تمام جوامع بشری به رسمیت شناخته شده بلکه مورد انتظار اکید و توقع حتمی همگان نیزمیباشد . با این وصف ، جای تاسف بسیار است که رسانه های جهان خبر از برخورد ظالمانه حکومت دیکتاتوری آل خلیفه دربحرین باپزشگان این کشور به جرم مداوای مجروحین ومصدومین میدهند. حاکمیت استبدادی بحرین عده ای از پزشگان آن کشور را که دربیمارستان دولتی ، بنا بروظیفه حرفه ای وانسانی خود به درمان مجروحین خیزش آزادیخواهانه مردم بحرین پرداخته بودند،در محاکمات فرمایشی که ویژه حکومت های دیکتاتوری است به زندان های طولانی از 5 تا 15 سال محکوم نموده است . حاکمیت نامردمی بحرین از یک سوجنبش مسالمت آمیز مردم را به خاک وخون میکشد،وملتی را که جز آزادی وحقوق انسانی خود چیز دیگری را طلب نمیکنددر خیابان ها مورد ضرب وجرح وقتل قرار میدهد، واز سوی دیگرپزشگانی را که به حکم وظیفه به درمان مجروحین پرداخته اند به زندان های طولانی مدت محکوم مینماید .
ما پزشگان ایرانی وابسته به قدیمی ترین سازمان آزادیخواه واستقلال طلب این کشور ( سازمان جبهه ملی ایران )، برخورد حاکمیت بحرین با همکارانمان در آن کشور را بشدت محکوم میکنیم . واز سازمان های مدافع حقوق بشردر سراسر جهان واتحادیه بین المللی پزشگان وسازمان پزشگان بدون مرز میخواهیم که فریاد اعتراض خودرا نسبت به این برخورد های غیر انسانی با پزشگان بحرینی بلند نمایند . از دبیرکل سازمان ملل متحد درخواست میکنیم که از تمام توان دیپلوماتیک خود در حمایت از پزشگان بحرینی استفاده نماید . به امید آن روز که درتمام کشورهای جهان موهبت بی بدیل « دموکراسی » استقرار یابد وبساط حکومت های خودکامه و دیکتاتوری در تمام دنیا برچیده شود .
17 /7 /1390

رونوشت: دبیرکل سازمان ملل متحد، سازمان پزشگان بدون مرز، اتحادیه بین المللی پزشگان،سازمان عفوبین الملل

محکومیت حمید رضا خادم

تایید چهار سال زندان برای حمیدرضا خادم فعال سیاسی و حقوق بشر
حمیدرضا خادم، هموند سازمان مهندسان و سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران كه به علت فعالیت سیاسی و حقوق بشری در رویدادهای پس از انتخابات 1388، بازداشت و در شانزدهم آذر 1389 از سوی شعبه پانزدهم دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به پنج سال حبس تعزیری محکوم شده بود، با تایید شعبه 54 دادگاه تجدید نظر محكومیت او به چهار سال حبس تعزیری تایید شد. موارد اتهامی وی اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام در قالب نگارش مقاله و مصاحبه با رسانه ها می باشد . به حمید رضا خادم اخطار شده كه ظرف چند روز آینده خود را به شعبه اجرای احکام زندان اوین معرفی كند.

Friday 7 October 2011

از خوشکیش تا خاوری

از مهرداد حریری
هفته گذشته یکی دیگر از نمونه های فساد گسترده مالی مافیای اقتصادی جمهوری اسلامی افشا شد و در طی آن محمودرضا خاوری، رئیس بانک ملی ایران (و به قول وب سایت رسمی بانک ملی بزرگترین بانک دنیای اسلام) که از عوامل این رسوایی مالی بود به کانادا گریخت. زوایای این رسوایی مالی آنقدر است که رسیدگی به همه آنها نیاز به گروه های کارشناسی ویژه دارد، اما شاید بزرگترین رسوایی برای نظام جمهوری اسلامی این است که ارشدترین مقامات آن نظام نیز احساس امنیت اجتماعی نمی کنند و متوسل به شهروندی کشور دیگری می گردند. محمودرضا خاوری دارای شهروندی کانادا است و این اوج رسوایی نظامی است که جز پوسیدگی از آن چیزی نمانده است. نظامی که حتی لحظه ای توان ایستادن بدون اتکا به اسلحه را ندارد.
بیش از سه دهه پیش زمانی که شایسته سالاری نسبی در کشور حاکم بود، در جایگاه رئیس هیات مدیره بانک ملی ایران، یوسف خوشکیش بود که پس از پیروزی انقلاب دستگیر شد و مدتی بعد اعدام گردید. یوسف خوشکیش در ابتدا کارمند ساده بانک بود که پس از قبولی در کنکور اعزام کارمندان بانک به خارج به فرانسه رفت و دوره بانکداری را در آنجا تکمیل کرد. پس از بازگشت به ایران و چند سال خدمت در بانک با گذراندن امتحان دیگری از طرف بانک ملی برای تکمیل تحصیلات بانکداری، این بار به انگلستان رفت و پس از طی این دوران مجددا به ایران بازگشت و به خدمت خود در این بانک ادامه داد. وی به دلیل شایستگی ها و دانش گسترده در زمینه بانکداری مراتب ترقی را طی نمود تا به عضویت هیات مدیره بانک ملی رسید و نهایتا به ریاست هیات مدیره برگزیده شد. در طی مدیرت او بانک ملی به یک بانک معتبر جهانی تبدیل گشته و در رده بندی یکصد بانک معتبر دنیا جای می گیرد که تاکنون هیچ بانک ایرانی در چنین جایگاهی قرار نگرفته است. خوشکیش به مدیری مصمم و بسیار حساس به منافع بانک مشهور بود که حتی برای ایجاد حسابی برای کمک های ضروری به کارمندان بانک وجه اولیه آن را از حساب شخصی خود مصرف کرد تا به بانک ضرری نرسد. خوشکیش در ابتدای سال 57 به ریاست بانک مرکزی ایران رسید و پس از پیروزی انقلاب دستگیر و روانه زندان شد. شایع بود که او را وادار می کردند تا دستشویی های زندان را بشوید و وقتی او به این امر اعتراض کرد او را به دستور خلخالی و به روایتی به دستور خمینی تیرباران کردند. در گرماگرم انقلاب به خوشکیش هشدار می کنند که از ایران خارج شود، اما او ماند چون اعتقاد داشت گناهی مرتکب نشده و پرونده اش کاملا پاک است. اموال او در هنگام مرگ به منزل ویلایی اش در شمال تهران و اتومبیل شخصی اش محدود می شود.
حکایت خوشکیش و خاوری تنها حکایت دو فرد نیست. این داستان دو سیستم متفاوت است که یکی خوشکیش را می پروراند و دیگری خاوری را. یکی نظامی است که مدیریت اداری با نظمی نسبی دارد. یک کشور در حال توسعه با رشدی موزون و با ثبات و فضایی که در آن اندازه ای از شایسته سالاری حاکم است. افراد به سازمان خود دل بسته اند و مهمتر از آن امید به آینده وجود دارد. در نظام دیگر اما تنها چاپلوسی و نوکرمآبی است که حاکم است. تعهد نه به سازمانی است و نه به کشوری. مافیای رانت خواری است که برای هیچ چیز و هیچ کس ارزش و شأنی قائل نیست و بر تمام سازمان های اداری بر آن مستقر است.
در تاریخ جمهوری اسلامی این اولین باری نیست که اختلاس بزرگی کشف می شود. در دهه شصت بنیاد نبوت نمونه ای از اختلاس های کلان بود و تنها زمانی ماجرا افشا شد که رئیس بنیاد هوای آن کرده بود که کاندید ریاست جمهوری شود. این امر بر برخی گران آمد و به قولی زیرآبش را زدند. آن دیگر ماجرای اختلاس یکصد و بیست میلیارد تومانی بود که آقای رفیق دوست و برادرش درگیر آن بودند. این ماجرا توسط حشمت طبرزدی و در نشریه دانشجوی بسیجی افشا گردید. در پی آن حشمت طبرزدی دستگیر شد و نشریه اش توقیف گردید، اما متهم اصلی پرونده یعنی آقای رفیق دوست همچنان مشغول بیزینس است. طبرزدی در سیستمی که عدالتی وجود ندارد به جرم حق خواهی همچنان در زندان به سر می برد. چند سال پیش نیز ماجرای اختلاس صدها میلیون پول توسط شهرام جزایری برملا شد. آن هم تنها به این دلیل که با اصلاح طلبان هم سر و سری داشت اما ده ها آقازاده دیگر و در ابعادی بسیار بزرگتر همچنان به حیف و میل اموال بیت المال مشغول بوده و هستند. کشف چندباره صدها تن طلا و تبدیل شدن آنها به مس و کشف صدها میلیون ارز در حال خروج از مرزهای کشور تنها موارد کشف شده غارت منابع کشور توسط باند حاکم است.
در نظام جمهوری اسلامی همه چیز سرتاسر فاسد شده است. نظام بانکی کشور که زمانی یکی از سالم ترین نهادهای این کشور بود، آماج دست اندازی ها و فساد گسترده شبکه های مافیای قدرت شده است. از استقلال نظام بانک نیز همانند قوه قضاییه و دیگر نهادهای کشور چیزی باقی نمانده است. ایران ثروتمند در چمبره گروهی است که مملکت را مایملک خویش می دانند. گروهی ناشایست که با رجزگویی و نوکر مآبی به مقامی می رسند و تنها با زور اسلحه بر قدرت می مانند. بدین گونه است که در چهار گوشه ایران ثروتمند، فقر بیداد می کند. اقتصادی با درآمد یک صد میلیارد دلاری رشد آن صفر است و تولیدی وجود ندارد و تنها جولانگاه معامله گران ارز است. ایران ما در نازل ترین دوران خود به سر می برد و راهی جز با فروپاشی نظام دینی حاکم به بیرون از این بن بست نیست.

مهرگان روز ملی پیمان

مهرگان جشن بزرگ ملی ایرانیان، روز دادگری و راستی، و روز چیرگی سرشت نیک و درست ایرانی بر ستمگری و چيرگي دروغ و بیگانه اندیشي است. مهرگان روز پاسداری پیمان های اجتماعی و روز هشدار به پیمان شکنان است كه در فرهنگ ايراني، پيمان چه با راستي بسته شده باشد و چه با دروغ، آن يك پيمان است . مهرگان روز پاسداری از استقرار قانون بر پايه رای مردم و هشدار به قانون شکنان است.
دو سال پيش در چنين روزي پيشنهاد كردم كه اين روز مهر و وفای به پیمان را به نام "روز ملی پاسداری پیمان" گرامی داریم. یک ملت از پیمان مردمان به یکدیگر بوجود می آید، و وفای به این پیمان است که ملت ها را پایدار نگه می دارد؛ و وفای دولتمردان و نمایندگان مردم به پيمان خود که خدمتگذار ملت باشند. اين وفاي به پيمان با ملت است که آنان را بر سر کار نگه می دارد. شكسن پيمان با ملت، سرانجامي بسيار سخت دارد، چه در زندگي چه در تاريخ. در روز فرخنده مهرگان بود که فرشتگان به یاری کاوه آهنگر شتافتند تا مردمان ایران زمین را از گزند ضحاک پيمان شكن ستمگر، که مغز جوانان برومند ایرانی را خوراک مارهای برآمده از شانه هایش می کرد برهانند.
ما ایرانیان، در هر کجای جهان که باشیم، این روز خجسته را جشن مي گيريم و پاکشویی تن و روان مي کنیم. پاکشویی مي کنیم تا خود را از هرگونه آلودگی ناايراني چون دروغ و حسد و آز و کینه و خشونتگرايي بزداییم. امروز بار ديگر با یکدیگر هم پیمان می شویم که سه شعار ایرانی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک را راهنماي زندگی خود کنیم. هم پیمان می شویم تا دروغ و فساد را از میهن خود برانیم و راستی و درستی و شایسته سالاری را جانشین نماییم. هم پیمان می شویم که در این راه هرگز در برابر زور و زر و تهديد و فساد تسلیم نشویم. هم پیمان می شویم که هيچ فريب خورده بیگانه اندیش را كه علیه يكپارچگي و منافع ملت و میهنمان اقدام مي كند نپذیریم؛ و هم پیمان می شویم که بخواهیم فقط ایرانی باشیم چنانكه همه مردم جهان آرزو کنند ایرانی باشند. ما همه با هم پیمان می بنديم که تا حق آزاد و آزاده زیستن را كه آيين زندگي ما ايرانيان است بازپس نگیریم آرام ننشینیم.
کورش زعیم
14 مهر 1390

خاوری رئیس سابق بانک ملی ایران در کانادا

روزنامه انگلیسی خاوری را پیدا کرد
خانواده خاوری در کانادا زندگی می کند و اسناد مربوط به ثبت اسناد در کانادا نشان می دهد وی دارای منزلی به نام خود در تورنتو است. این خانه به مبلغ 2.925 میلیون دلار در 30 جولای 2007 خریداری شده است.
روزنامه انگلیسی گلوب اند میل با اشاره به خودداری مدیرعامل سابق بانک ملی از بازگشت به ایران نوشت وی کانادایی و دارای منزلی با قیمت حدود 4 میلیارد تومانی در تورنتو است.
به گزارش فارس، روزنامه انگلیسی گلوب اند میل با اشاره به اخبار منتشر شده در مورد عدم بازگشت مدیرعامل سابق بانک ملی به ایران نوشت .
محمد رضا خاوری که مدیریت بزرگترین بانک اسلامی جهان و یکی از بزرگترین بانک های ایران را عهده دار بوده است دارای تابعیت دوگانه ایرانی کانادایی است.
وی که برای سفری کاری به لندن سفر کرده بود از بازگشت به ایران خودداری کرده و از آن جا با پروازی به فرانکفورت آلمان و از فرانکفورت به مقصد تورنتو پرواز کرده است.
بانک ملی ایران نقش مهمی در زمینه اختلاس موسوم به 3 هزار میلیارد تومانی داشته است و در عین حال تاکنون اتهام مستقیمی علیه خاوری، مدیرعامل وقت این بانک مطرح نشده است.
.دولت کانادا نیز تاکنون از اظهارنظر در مورد حضور یا عدم حضور خاوری در کانادا خودداری کرده است. این کشور قرارداد استرداد مجرمان را با ایران امضا نکرده است.

Thursday 6 October 2011

در گذشت دکتر مهرداد مشایخی

مهرداد مشایخی، فعال سیاسی و استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه جورج تاون (واشنگتن) درگذشت.
مهرداد مشایخی پس از ماه‌ها مبارزه با بیماری سرطان لوزالمعده روز ۵ اکتبر (برابر ۱۳مهر خورشیدی) در واشنگتن از دنیا رفت.
از آقای مشایخی چندین کتاب و مقاله درباره وضعیت سیاسی و فرهنگی جامعه ایران، عوامل دیکتاتوری و عقب‌ماندگی در جامعه و سرانجام راه برون‌رفت از انسداد سیاسی و گذار به دموکراسی منتشر شده است.
مهرداد مشایخی ۱۶ مرداد سال ۱۳۳۲ به دنیا آمد و کودکی را در پاریس و تهران گذراند. او پس از گرفتن دیپلم دبیرستان، در دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت، اما یک سال بعد برای ادامه تحصیل راهی امریکا شد.
"مهرداد مشایخی به ویژه در سال‌های اخیر در پی‌ریزی شالوده‌ای نظری برای مبارزه مسالمت‌جویانه در راه آزادی و عدالت اجتماعی، تقویت جامعه مدنی در ایران و نهادینه‌سازی دموکراسی تلاش می‌کرد."
مهرداد مشایخی در آمریکا به تحصیل علوم انسانی رو آورد و در دانشگاه "وسترن ریزرو" در ایالت اوهایو لیسانس اقتصاد گرفت.
پس از آن تحت تأثیر دایی خود، امیر‌حسین آریان‌پور، رشته اقتصاد سیاسی و جامعه‌شناسی را انتخاب کرد و در دانشگاه آمریکن در واشنگتن به تحصیلات خود تا دکترا ادامه داد.
مهرداد مشایخی پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ به امید کار علمی و فعالیت دانشگاهی به ایران برگشت، اما پس از مدت کوتاهی، به خاطر شرایط ناهموار به امریکا برگشت.
او در کنار کار علمی و دانشگاهی به تلاش‌های اجتماعی و سیاسی نیز فعال بود.
آقای مشایخی به ویژه در سال‌های اخیر در پی‌ریزی شالوده‌ای نظری برای مبارزه مسالمت‌جویانه در راه بسط آزادی و عدالت اجتماعی، تقویت جامعه مدنی و نهادینه‌سازی دموکراسی در ایران تلاش می‌کرد.
مهرداد مشایخی با بسیاری از نشریات و سایت‌های فارسی همکاری داشت. گزیده‌ای از مقالات نظری او در کتابی به عنوان "جنبش اجتماعی و سياست مجادله‌آميز در ايران پس از انقلاب" منتشر شده است.

جبهه ملی ایران در خارج از کشور درگذشت مهرداد مشایخی را به بازماندگان او و همه مبارزان
و ازادیخواهان ایران تسلیت میگوید

Wednesday 5 October 2011

معلمان و شعار برابری جنسیتی

معلمان و شعاربرابری جنسیتی به عنوان شعارسال تحصیلی جدید
همانطورکه درمقاله ضرورت درهم شکستن تهاجم رژیم به محیط های آموزشی تحت عنوان اسلامی کردن فضاهای آموزشی امده است:
یک تهاجم سراسری وفراگیردرمحیط های دانشگاهی وسایرمؤسسات آموزشی را بدون واکنش های سراسری وهم آهنگ واستمرارآن نمی توان درهم شکست.درتحلیل نهائی چنین امر مهمی جزازطریق بسیج همه نیروهائی که مورد معارضه این تهاجم قراردارندناممکن است. نیروهائی که بطورمستقیم درمعرض چنین یورشی قراردارند شامل دانشجویان ودانش آموزان (وازاین طریق جوانان)،معلمان،جنبش زنان و هم چنین خانواده های دانشجوئی ودانش آموزی هستند که گستره اجتماعی وسیعی باپتانسیل عظیمی را تشکیل می دهند، که درصورت فعلیت یافتن قادراست تهاجم رژیم را درهم بشکند.
اکنون درنخستین گام دراعلامیه ای که به مناسب روزجهانی معلم توسط کانون صنفی معلمان ایران انتشاریافته *2، شعارامسال این روزآموزگاران، برابری جنسیتی عنوان شده است. به گفته آنها تبعیض جنسیتی چالشی خوانده شده است که حتی به سطح خردسالان پیش دبستانی هم، که اعلامیه آن رایکی ازباورهای سست وبی پایه کارگزاران آموزشی کنونی(و مایه شگفتی ودرد) می نامد، تسری یافته است.دراین بیانیه به وجوه دیگراین تهاجم فرهنگی نظیرتشدید حضورروحانیون درمدارس،دگرگونی نظام آموزشی، تغییرکتاب های درسی براساس سلیقه وتفکرخاص و...، وهم چنین برمطالبات رفاهی هم چون عدم تناسب بین حقوق معلمان بانرخ تورم وبیمه بازنشستگان و... اشاره کرده است. معلمان اکنون سالهاست که با سیاست های آموزشی ومداخله گرانه دولت درآموزش وپرورش وتحقق مطالبات رفاهی خود درگیرند.وجود معلمان زندانی وتجمع اخیرمعلمان شرکتی درمقابل مجلس برای چندمین بار تنها گوشه ای ازمبارزات آنها را تشکیل می دهد.
اسلامی کردن فضاهای آموزشی واعمال تبعیض وآپارتایدجنسی را باید کانون اصلی تهاجم ضدفرهنگی وضداجتماعی رژیم دانست که مستقیما گستره وسیعی ازاقشاراجتماعی،بویژه نسل جوان را، مورد آسیب مستقیم قرارداده است.
صدوربیانیه معلمان ازآنجاکه دست برروی نقطه اصلی ومهم این تهاجم یعنی تبعیض ونابرابری جنسیتی نهاده ومقاومت دربرابرآن را وظیفه معلمان دانسته است به عنوان گام نخست برای آگاهی وبسیج معلمان ودانش آموزان دارای اهمیت است،که به سهم خود می تواند بسترمناسبی باشد برای دامن زدن به جنبش های اجتماعی دانشجوئی،دانش آموزی وملعمان وجنبش زنان وفعال کردن ومقاومت خانواده ها نسبت به این سیاست ودرجهت پیوند آنها بایکدیگربرای گسترش دامنه مقاومت ونافرمانی دربرابر سیاست های مافوق ارتجاعی رژیم. گسترش پایگاه توده ای وتکیه برشعارهای ملموس، فراگیر وبسیج کننده بخصوص درشرایط سرکوب نقش بسیارمهمی درگسترش دامنه مقاومت و خنثی ساختن تیغ سرکوب دارد.
ناگفته نماند که تهاجم ضد فرهنگی تنها بخشی ازکل تهاجم رژیم را تشکیل میدهد.بازوی دیگراین تهاجم را تهاجم اقتصادی یعنی گسترش تورم وبیکاری و فقرخانواده ها وخصوصی کردن مدارس وافزایش شهریه های تحصیل تشکیل می دهد که نه فقط موجب تبعیض طبقاتی شدن بیش ازپیش آموزش گشته است،بلکه بنابه گزارش های جدید تعداد دانش آموزان را با رقم عجیب وبهت آورکاهش وترک تحصیل 7 میلیونی مواجه ساخته است.این کودکان ونونهالان بجای رفتن به مدرسه وآموزش اکثرا به صورت کودکان کارویا اشکال دیگرناهنجاری های اجتماعی بشدت مورد استثمار وبهره گیری های غیرانسانی قرارمی گیرند. آکسیون که چندی پیش درمیدان ولی عصرتهران توسط تعدادی ازجوانان نسبت به واقعیت تلخ کودکان کارصورت گرفت،ابتکارجالبی بود(گرچه هنوزدرمقیاسی کوچک است) برای جلب حساسیت وجدان جامعه به وقوع چنین فاجعه ای. واقعیت آنست که جامعه آکنده ازشکاف های طبقاتی وبراین بسترحکومت اسلامی واپسگرا، نسل جوان را بیش ازهرکسی مورد تهاجم بیرحمانه وغیرانسانی قرارداده وزندگی آنها وازجمله امکان زندگی سالم وطبیعی کودکی وجوانی کردن را ازآنها سلب کرده است. درچنین شرایطی طرح وفراگیرکردن شعارهائی چون تحصیل رایگان وممنوعیت کارکودکان وتضمین حق زندگی، بهمراه سایرمطالبات اجتماعی عدالت خواهانه واجد اهمیت است.
2011-10-04 ، 12-07-1390 تقی روزبه