Thursday 30 September 2010

مقاله از اقای علی ضرابی

چه اعتمادی به تاریخ

من به تاریخ معتقد نیستم زیرا آنچه را که لمس نکرده ام در باره آن نمی توانم قضاوت کنم هم اکنون جناب سیامک ستوده در یک برنامه دو ساعته تلویزیونی مبارزاتی را علیه ادیان ارائه می کند و برای این مبارزه مجبوراست از تاریخ استفاده کند یعنی دروغ هائیکه به نام تاریخ در کتابها نوشته شده دلیلی بر مبارزه میگیرد.
شاید اگر من دانش او را در طریق مبارزه با ادیان می داشتم برای مبارزه وضوحات از خود ادیان در مبارزه با آن استفاده میکردم که هم مستدل بود و هم از آنچه که ما خود ندیده ایم یعنی تاریخ استفاده نمی کردم. کجای تاریخ می تواند درست باشد. تاریخ یعنی اعتقاد به گذشته یعنی آنچه را که دیگران نوشته اند بدون کم و کاست قبول داشتن در زماینکه ما زندگی می کنیم و تکنولوژی همه چیز را مثل رادیو و تلویزیون، اینترنت و مطبوعات وخیلی چیزهای دیگر را در اختیار ما گذاشته باز هم هرآنچه در خبرها می آید در خیلی موارد درست نیست چون ساعتی بعد همان خبر را نوعی دیگر میشنویم وای به آنچه دیگران در زمان های بسیاردور آنهم زیر نفوذ سلاطین و اربابان خود نوشته اند و قاعدتاً طبق خواسته آنان بدین جهت تاریخ قابل استناد نیست.
هرودوت یونانی که از او به نام پدر تاریخ یاد می کنیم در کتاب خود می نویسد زمانی فرعون مصر برای ساختن اهرام ثلاثه کسر بودجه پیدا کرد و از مردم کمک خواست همه و هرکس به نوعی کمک میکرد منجمله دختر او که برای کمک به پدرو تهیه پول هرشب با هفتصد نفر همخوابه میشد،و یا لشکر دو میلیونی خشایارشا را در فراز تنگه ای به عرض 8 متر که هنوز پا برجاست همه سربازان پارسی زیر سنگ پرانی سیصد چند سرباز یونانی در ته دره جان به جان آفرین تسلیم کردند و چوپانی برای رسانیدن این خبربه مجلس یونان چهل وشش کیلومتر را یکسره و پیاده دوید و خبر را به اطلاع مجلس سنای یونان رسانید و خود در دم جان داد و مردم اروپا، وبه تازگی آمریکائیان هم همه ساله برای این فتح دروغین و مضحک جشن می گیرند و جالب اینکه ما ایرانیان هم درجشن دو ماراتن با آنها شریک میشویم؟
در این دوهزارچند صدسال کسی از پدرتاریخ نپرسید که آقا زمانیکه این نیروی میلیونی از دره عبور میکرد و جسدها روی هم انباشته میشد. ایا نیروی خشایارشا کور بودند و اجساد جلوی روی خط را نمیدیند؟ و آیا آنها بدستور خشایارشا روی اجساد میرفتند که تلمبار شوند؟ و با چنین فرضی مگر در تنگه ای به عرض 8 متر چند جسد را میشود روی هم تلمبار کرد؟ مضحک تر اینکه از این واقعه دروغین فیلم هایی با هزینه های عظیم هم میسازند.
من تصور نمی کنم اگر مادر بزرگی چنین واقعه ای را برای نوه خود به عنوان قصه تعریف کند آن کودک به مادر بزرگ نخندد.
در تاریخی مورخ می نویسد در جنگی بین اعراب و ایرانیان در خزیره در دشت خزیره به حدی از نیروی طرفین کشته شدند که خون تا سینه اسب سواران میرسید اگر سدی را هم به جای آب پر ازخون بکنند و آن را باز کنند خون همان اطراف سد را می پوشاند من کتابی را در کتابخانه دارم که از انگلیسی ترجمه شده و مثلا شرح حال حسین حلاج آن مرد وارسته می باشد.در این کتاب میخوانیم که حلاج با هیچ کس مراوده ای نداشت و جزانالحق کلمه ای به زبان نمی آورد آنقدراز خود بیخود میشد که شپش ها در تن او لانه کرده بودند و بزرگی بعضی شپشها به اندازه یک لاک پشت شده بود. این کتاب را هم مردم می خرند و می خوانند و از آن می گذرند.
زمانی من روزنامه یومیه ای را در ایران اداره میکردم، بعضی اوقات خبرنگاری خبری را به دفتر روزنامه می آورد و ساعتی بعد خبرنگار دیگری از همان واقعه خبری می آورد که با خبر اولی از زمین تا آسمان اختلاف داشت در همین اواخر شخصی به نام سپهر کتابی نوشت به نام ناسخ التواریخ یعنی نسخ کنده همه تاریخ ها وبه همین جهت از پادشاه وقت لقب مورخ الدوله گرفت و عجب آنکه آنچه او به آن استناد کرده بود تاریخ بود و این کتاب دروغ اندر دروغ نمیشود؟ پس ما نمی توانیم به تاریخ سندیت بدهیم فقط می توانیم شبیه یک داستان آنرا بخوانیم. مجموع تاریخ را می توان رمانهای زیبا و قشنگی به حساب آورد، وگر نه به جز تیترهای موجود در تاریخ ها که تا حدی قابل قبول میتواند باشد و آنها را با شک می توان قبول کرد. یعنی می توانیم قبول کنیم که مثلاً ناصرالدین شاه در چه زمانی میزیسته و وزیر کاردانی به نام امیرکبیر داشته است. دلیل آنهم وجود دارلفنون است ولی درست این است که باید از شاخ برگهای تاریخ بگذریم و برای آنها ارزش تاریخی قائل نباشیم.
خوشبختانه در زمان ما فرهنگ در کشورهای پیش رفته به این نکته توجه نموده و دانشجویان را ملزم به قبول آنچه در تاریخ ها آمده نمی کنند و توجه آنها را به این نکته مهم که برای ساختن آینده بهتر باید از آنچه داریم و برای ما قابل درک و لمس هست استفاده نمائیم. البته این بدان معنی نیست که ما تاریخ را به کلی کنار بگذاریم، بلکه اعتماد زیاده از حد به تاریخ صحیح نیست زیرا همراه تاریخ به کج راهه میرویم نمونه آن همان چند مثلی است که قبلا در این یادداشت کوتاه آمد.

No comments: