Sunday 6 February 2011

مغاله ای از کورش اعتمادی

ابهاماتی چند پیرامون تحولات سیاسی در خاورمیانه

موج جدید از گستردگی نفوذ اسلامگرایی در منطقه باز تکرار تراژدی انقلاب اسلامی ایران در خاورمیانه میباشد. انقلابی که جزء تباهی و سیه روزی برای مردم ایران ره آورد دیگری بهمراه نداشت. همانگونه که اشاره کردم شرایط اجتماعی و سیاسی در تمامی کشورهای درگیر در نزاعهای سیاسی اخیر در منطقه بیانگر این واقعیت است که پتانسیل گروه های اسلامی بیش از جریانات سیاسی عرفی است که قدرت سیاسی را نشانه رفته اند. یقینا ٌ یکی از دلایل اصلی این غیر متوازن بودن قدرت، نفوذِ گسترده مراکز دین و مذهبیون در سطح این جوامع در بین همهء طبقات و اقشار اجتماعی است. بعید بنظر میرسد در چنین وضعیت اجتماعی و سیاسی نابسامان در مدت زمانِ کوتاه گروههای سیاسی غیر دینی بتوانند خود را بسرعت سازمان بدهند و متشکل کنند و مذهبیون افراطی و بنیادگرا یان را از صحنه سیاست دور کنند.

هنوز بدرستی روشن نیست سرانجامِ روندِ تحولات سیاسی در خاورمیانه در پی تلاطمات اجتماعی اخیر چه سمت و سویی خواهند یافت. آیا این دگربارِ شدنها به یک عرفیگری سیاسی و رهائی ملل تحتِ ستم منطقه منتهی خواهد شد؟ و یا جهان باز نظاره گر تهاجمِ بنیادگرایان اسلامی به بنیاد قدرت خواهند بود که روزگاری اندیشه سیاسی رهروان آنها رهنمای خمینی برای تدوین تئوری انقلاب اسلامی بودند؟ در شرایط کنونی این پرسش مهّم پیش روی ما است که این دگرگونیهای سیاسی در کشورهای درگیرِ نزاع چه ماهیتی پیدا خواهند کرد؟ آیا با حادتر شدن بحران و سقوط دولت های خودکامه، سرنوشت سیاسی این کشورها همانند ایران سال 57 خواهند شد که درنبود آگاهی و الگوی سیاسی مدّون،قدرت سیاسی به اسلامگرایانی واگذار شوند تا ببار آورند آن همه فجایع انسانی که تا بامروز بشریت آنها را تجربه نکرده است؟ پرسش این است در صورت بقدرت رسیدن نیروهای بنیادگرای اسلامی در کشورهای مزبور این تحول سیاسی چه تأثیراتی بر روند مبارزات دمکراسیخواهی مردم ایران و منطقه خواهد گذاشت، که مدت زمانی است برآن شده اند تا غولِ استبداد مذهبی را از پای درآورند؟ براستی روندِ تحولات سیاسی در تونس، مصر، لبنان و محتملا ً در یمن و اردن به چه سوئی سوق خواهند یافت؟ و چه تأثیرِ بسزائی در روند ثبات و صلح خاورمیانه خواهند گذاشت؟ سرنوشت سیاسی لبنان و نزاع حزب الله لبنان با دولت اسرائیل چگونه رقم خواهد خورد اگر اخوان المسلمین در مصر، ارشد غنوشی رهبر حزب نهصت اسلامی در تونس و حزب الله در لبنان بر مسند قدرت بنشینند؟ و اینکه توازن قدرت مابین عربستان سعودی و جمهوری اسلامی در منطقه چگونه خواهد شد اگر تصور کنیم همهء این پیش فرض ها تحقق مادی بیابند؟
بی گمان شرایط سیاسی و اجتماعی بسیاری از کشورهای خاورمیانه که هم اکنون دستخوش تحولات سیاسی شده اند از بسیاری جهات بی شباهت به موقعیت سیاسی ایران در 32 سال پیش نیست، که اسلامگرایان امکان یافتند در نبود یک آلترناتیو سیاسی مترقی تمام و کمال زمام امور را در اختیار گیرند و شریعت اسلام را مبنای قانون اساسی بر مردم ایران تحمیل کنند. امّا آنچه که بیشترین وجوه اشتراک سیاسی این کشورها با ایرانِ دهه 50 را تشکیل میدهند؛ همان نفوذ گسترده سیاسی و اجتماعی مذهبیون در بین مردم بویژه در بخش تهیدستان جامعه و تشتت فکری و سیاسی نیروهای ً سکولار ً و ً ملی ً است. بدیهی است در شرایط کنونی اسلامگرایان به سبب نفوذ گسترده در بین فرودستان جامعه و ناکارآمدی نیروهای عرفی براحتی قادر هستند در فرصتهای استثنائی با بسیج عمومی زمام امور را در اختیار گیرند. از همین رو بسیار دشوار است در این کارزار بزرگ اجتماعی که در بخشهایی از جهان عرب آغاز شده است بسادگی در باره سرنوشت سیاسی هر یک از کشورهای مزبورقضاوت کرد. بطور نمونه آیا تونس الجزایر دیگری است که سرانجام در پی برگزاری یک انتخابات آزاد، گروههای اسلامگرا بتوانند با کسب آرای اکثریت قدرت دولتی را از آن خود کنند؟ مشخص است مصر، یمن و لبنان تا حدودی وضعیت سیاسی روشن تری را دارند و میدانیم در این کشورها گروههای اسلامگرا قوی تر و سازمان یافته تر از گروه های سیاسی غیر دینی هستند. همه میدانیم گروه اخوان المسلمین که در مصر سابقه و تجربه مبارزاتی 90 ساله دارد، بسیارسازمان یافته تر و مصمم تر از خمینی و دارودسته اش در دهه 50 برای کسب قدرت سیاسی تلاش میکنند. و پیشتر میدانیم جریان اخوان المسلین در مصر، گروه القاعده در یمن و حزب الله در لبنان مدت زمانِ طولانی است توانسته اند با کمک های مالی حکومتهای منطقه از جمله عربستان سعودی و جمهوری اسلامی پایگاههای وسیعی در کشورهای مزبور خود و منطقه بر پا کنند. بعبارتی دیگر آنها بسیار آماده تر از آیت الله ها و مسلمانان اهل سیاست ایرانی در اندیشه تصاحب قدرت سیاسی برای برقراری یک نظام اسلامی هستند. بی شک تغییر و تحولات سیاسی در دو کشور مصر و لبنان آنهم بسود اسلامگرایان موجب دگرگونی وسیعی در روند زندگی سیاسی در منطقه خواهد شد. روشن است تحولات سیاسی اخیر بویژه در مصر، تونس و لبنان بسود اسلامگرایان بسیاری از معادلات سیاسی در منطقه را دگرگون خواهد ساخت؛ روند صلح مابین فلسطینها و اسرائیل را دستخوش تغییرات اساسی خواهد کرد و کشمکش دو قدرت منطقه، عربستان سعودی و جمهوری اسلامی، وارد فاز جدیدی خواهد شد و مسلما ً روند جنبش دموکراسیخواهی در منطقه از جمله ایران مختل و بشدت تعضیف خواهد شد.


بهررو میبایست آماده بود تا در صورت به ثمر رسیدن تحولات سیاسی اخیر در کشورهای مزبور خود را برای دوران جدید از بحران های سیاسی در خاورمیانه آماده سازیم. موج جدید از گستردگی نفوذ اسلامگرایی در منطقه باز تکرار تراژدی انقلاب اسلامی ایران در خاورمیانه میباشد. انقلابی که جزء تباهی و سیه روزی برای مردم ایران ره آورد دیگری بهمراه نداشت. همانگونه که اشاره کردم شرایط اجتماعی و سیاسی در تمامی کشورهای درگیر در نزاعهای سیاسی اخیر در منطقه بیانگر این واقعیت است که پتانسیل گروه های اسلامی بیش از جریانات سیاسی عرفی است که قدرت سیاسی را نشانه رفته اند. یقینا ٌ یکی از دلایل اصلی این غیرمتوازن بودن قدرت، نفوذِ گسترده مراکز دین و مذهبیون در سطح این جوامع در بین همهء طبقات و اقشار اجتماعی است. بعید بنظر میرسد در چنین وضعیت اجتماعی و سیاسی نابسامان در مدت زمانِ کوتاه گروههای سیاسی غیر دینی بتوانند خود را بسرعت سازمان بدهند و متشکل کنند و مذهبیون افراطی و بنیادگرا یان را از صحنه سیاست دور کنند.
بی شک اگر در شرایط کنونی جنبش رهائبخش مردم ایران که از دوسال پیش آغاز شده بود، تداوم میافت و به نتایج منطقی دست مییافت شرایط سیاسی امروز در خاورمیانه به گونه ای دیگر تغییر میکرد. کاملا ً مشهود است با توّجه به گذشت 32 سال از حاکمیت نکبت بار جمهوری اسلامی بر ایران، جنبه هایی از مبارزات مردم ایران علیه رژیم اسلامی ضددین باشد. امّا با توجه به فروکش کردن این مبارزات و اوجگیری مبارزات مردمان دیگر در برخی از کشورهای عربی که بار مبارزاتی و اندیشه های سیاسی آنها متأثر از مذهب و آئین اسلام میباشند، موجب کاهش رشد و تعضیف جنبش دمکراسیخواهی دیگر ملل منطقه خواهد شد. در همین رابطه میتوان این ارزیابی را از هم اکنون از مبارزات آغاز شده مردم کشورهای مزبور داشت که به سبب نفوذ گسترده ای که نهادهای دین به لحاظ معنوی در سطح جوامع دارند، جنبه های دینی این مبارزات اجتماعی قوی تر میباشند. پایگاه دین در این کشورها گسترده و نهادهای سیاسی غیر دینی فاقد نفوذ در بین مردم میباشند، از این رو شانس بقدرت رسیدنِ مذهبیون در کشورهای مزبور همانند ایران در سال 57 بیش از هر نیروی آزادیخواه و غیر دینی خواهند بود. از همین رو نمی بایست چندان خوشبین بود که گستردگی این مبارزات علیه خودکامگی به نتایج مطلوب و آزادیخواهانه دست بیابند. بزبانی دیگر جنبش اعتراضی مردم تونس، مصر، یمن، اردن و لبنان هیچ روزنهِ امید برای رهائی ملل این منطقه ترسیم نمی کنند چرا که همچنان نقش دین و مذهبیون در این کارزارهای اجتماعی و سیاسی نقشی تعیین کننده میباشند. دین عاملی بازدارنده برای پیشرفت، ترقی و تمایلات دمکراسیخواه در منطقه محسوب میشود که بی شک بیشترین آسیب های اجتماعی و سیاسی برسرنوشت و زندگی مردمانِ منطقه وارد میسازد.

کورش اعتمادی

استهکلم 6 فوریه 2011

No comments: