Thursday 30 September 2010

مقاله از اقای علی ضرابی

چه اعتمادی به تاریخ

من به تاریخ معتقد نیستم زیرا آنچه را که لمس نکرده ام در باره آن نمی توانم قضاوت کنم هم اکنون جناب سیامک ستوده در یک برنامه دو ساعته تلویزیونی مبارزاتی را علیه ادیان ارائه می کند و برای این مبارزه مجبوراست از تاریخ استفاده کند یعنی دروغ هائیکه به نام تاریخ در کتابها نوشته شده دلیلی بر مبارزه میگیرد.
شاید اگر من دانش او را در طریق مبارزه با ادیان می داشتم برای مبارزه وضوحات از خود ادیان در مبارزه با آن استفاده میکردم که هم مستدل بود و هم از آنچه که ما خود ندیده ایم یعنی تاریخ استفاده نمی کردم. کجای تاریخ می تواند درست باشد. تاریخ یعنی اعتقاد به گذشته یعنی آنچه را که دیگران نوشته اند بدون کم و کاست قبول داشتن در زماینکه ما زندگی می کنیم و تکنولوژی همه چیز را مثل رادیو و تلویزیون، اینترنت و مطبوعات وخیلی چیزهای دیگر را در اختیار ما گذاشته باز هم هرآنچه در خبرها می آید در خیلی موارد درست نیست چون ساعتی بعد همان خبر را نوعی دیگر میشنویم وای به آنچه دیگران در زمان های بسیاردور آنهم زیر نفوذ سلاطین و اربابان خود نوشته اند و قاعدتاً طبق خواسته آنان بدین جهت تاریخ قابل استناد نیست.
هرودوت یونانی که از او به نام پدر تاریخ یاد می کنیم در کتاب خود می نویسد زمانی فرعون مصر برای ساختن اهرام ثلاثه کسر بودجه پیدا کرد و از مردم کمک خواست همه و هرکس به نوعی کمک میکرد منجمله دختر او که برای کمک به پدرو تهیه پول هرشب با هفتصد نفر همخوابه میشد،و یا لشکر دو میلیونی خشایارشا را در فراز تنگه ای به عرض 8 متر که هنوز پا برجاست همه سربازان پارسی زیر سنگ پرانی سیصد چند سرباز یونانی در ته دره جان به جان آفرین تسلیم کردند و چوپانی برای رسانیدن این خبربه مجلس یونان چهل وشش کیلومتر را یکسره و پیاده دوید و خبر را به اطلاع مجلس سنای یونان رسانید و خود در دم جان داد و مردم اروپا، وبه تازگی آمریکائیان هم همه ساله برای این فتح دروغین و مضحک جشن می گیرند و جالب اینکه ما ایرانیان هم درجشن دو ماراتن با آنها شریک میشویم؟
در این دوهزارچند صدسال کسی از پدرتاریخ نپرسید که آقا زمانیکه این نیروی میلیونی از دره عبور میکرد و جسدها روی هم انباشته میشد. ایا نیروی خشایارشا کور بودند و اجساد جلوی روی خط را نمیدیند؟ و آیا آنها بدستور خشایارشا روی اجساد میرفتند که تلمبار شوند؟ و با چنین فرضی مگر در تنگه ای به عرض 8 متر چند جسد را میشود روی هم تلمبار کرد؟ مضحک تر اینکه از این واقعه دروغین فیلم هایی با هزینه های عظیم هم میسازند.
من تصور نمی کنم اگر مادر بزرگی چنین واقعه ای را برای نوه خود به عنوان قصه تعریف کند آن کودک به مادر بزرگ نخندد.
در تاریخی مورخ می نویسد در جنگی بین اعراب و ایرانیان در خزیره در دشت خزیره به حدی از نیروی طرفین کشته شدند که خون تا سینه اسب سواران میرسید اگر سدی را هم به جای آب پر ازخون بکنند و آن را باز کنند خون همان اطراف سد را می پوشاند من کتابی را در کتابخانه دارم که از انگلیسی ترجمه شده و مثلا شرح حال حسین حلاج آن مرد وارسته می باشد.در این کتاب میخوانیم که حلاج با هیچ کس مراوده ای نداشت و جزانالحق کلمه ای به زبان نمی آورد آنقدراز خود بیخود میشد که شپش ها در تن او لانه کرده بودند و بزرگی بعضی شپشها به اندازه یک لاک پشت شده بود. این کتاب را هم مردم می خرند و می خوانند و از آن می گذرند.
زمانی من روزنامه یومیه ای را در ایران اداره میکردم، بعضی اوقات خبرنگاری خبری را به دفتر روزنامه می آورد و ساعتی بعد خبرنگار دیگری از همان واقعه خبری می آورد که با خبر اولی از زمین تا آسمان اختلاف داشت در همین اواخر شخصی به نام سپهر کتابی نوشت به نام ناسخ التواریخ یعنی نسخ کنده همه تاریخ ها وبه همین جهت از پادشاه وقت لقب مورخ الدوله گرفت و عجب آنکه آنچه او به آن استناد کرده بود تاریخ بود و این کتاب دروغ اندر دروغ نمیشود؟ پس ما نمی توانیم به تاریخ سندیت بدهیم فقط می توانیم شبیه یک داستان آنرا بخوانیم. مجموع تاریخ را می توان رمانهای زیبا و قشنگی به حساب آورد، وگر نه به جز تیترهای موجود در تاریخ ها که تا حدی قابل قبول میتواند باشد و آنها را با شک می توان قبول کرد. یعنی می توانیم قبول کنیم که مثلاً ناصرالدین شاه در چه زمانی میزیسته و وزیر کاردانی به نام امیرکبیر داشته است. دلیل آنهم وجود دارلفنون است ولی درست این است که باید از شاخ برگهای تاریخ بگذریم و برای آنها ارزش تاریخی قائل نباشیم.
خوشبختانه در زمان ما فرهنگ در کشورهای پیش رفته به این نکته توجه نموده و دانشجویان را ملزم به قبول آنچه در تاریخ ها آمده نمی کنند و توجه آنها را به این نکته مهم که برای ساختن آینده بهتر باید از آنچه داریم و برای ما قابل درک و لمس هست استفاده نمائیم. البته این بدان معنی نیست که ما تاریخ را به کلی کنار بگذاریم، بلکه اعتماد زیاده از حد به تاریخ صحیح نیست زیرا همراه تاریخ به کج راهه میرویم نمونه آن همان چند مثلی است که قبلا در این یادداشت کوتاه آمد.

Wednesday 29 September 2010

تحریم 8 نفر از مقامات جمهوری اسلامی توسط ایالات متحده امریکا

باراک اوباما، رئيس جمهوری آمريکا فرمانی را امضا کرده است که بر اساس آن نام هشت مقام نظامی، انتظامی و دولتی ايران در فهرست تحريم های دولت آمريکا قرار می گيرد.

سخنان هيلاری کلينتون درباره تحریم ۸ مقام ایرانی...

اين هشت نفر که به دست داشتن در "نقض جدی حقوق بشر و آزار مردم ايران" در جريان حوادث پس از انتخابات سال گذشته رياست جمهوری متهم شده اند، عبارتند از: محمدعلی جعفری (فرمانده کل سپاه پاسداران)، صادق محصولی (وزير رفاه فعلی و وزير سابق کشور)، غلامحسين محسنی اژه ای (دادستان کل کشور و وزير سابق اطلاعات)، سعيد مرتضوی (دادستان سابق عمومی و انقلاب تهران)، حيدر مصلحی (وزير اطلاعات)، مصطفی محمد نجار (وزير کشور و جانشين فرمانده کل قوا در نيروی انتظامی)، احمدرضا رادان (جانشين فرمانده کل نيروی انتظامی) و حسين طائب (معاون اطلاعات سپاه پاسداران و فرمانده سابق نيروی بسيج).

اين نخستين بار است که دولت آمريکا به دليل نقض حقوق بشر، تحريم هايی را عليه کسی اعمال می کند.
هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا و تيموتی گايتنر، وزير دارايی آمريکا امروز چهارشنبه ۷ مهر (۲۹ سپتامبر) در يک کنفرانس مطبوعاتی در مورد تصميم جديد دولت آمريکا توضيح دادند.
خانم کلينتون گفت: "شهروندان ايرانی تحت نظارت يا فرماندهی اين افراد بی جهت بازداشت شدند، کتک خوردند، مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفتند، تهديد و حتی کشته شدند".

وزير امور خارجه آمريکا گفت که اين اعمال با "ادعاهايی که اخيرا در سازمان ملل مطرح شده مبنی بر اينکه ايرانی ها از آزادی بيان برخوردارند و هيچ کس در ايران به دلايل سياسی در زندان نيست" تناقض دارد.
به نظر می رسد اشاره خانم کلينتون به سخنان محمود احمدی نژاد، رئيس جمهوری ايران در سفر اخيرش به نيويورک باشد.
وزارت دارايی آمريکا اعلام کرده است که افراد تحريم شده، مشمول محدوديت های مسافرتی و انسداد دارايی ها می شوند.
دفتر رياست جمهوری آمريکا با انتشار بيانيه ای اعلام کرد که دولت آمريکا همواره در کنار کسانی می ايستد که در ايران "خواهان شنيده شدن حرف هايشان هستند" و تأکيد کرد که مصرانه از دولت ايران می خواهد که حقوق اين مردم را رعايت کند.
کيم غطاس، خبرنگار بی بی سی در واشنگتن می گويد که به نظر می رسد دولت آمريکا به اين نتيجه رسيده که اکنون لازم است در مورد ايران، بر موضوعی به جز پرونده هسته ای هم تمرکز کند.

نامه امیر انتظام در رابطه با مرز بندیهای سنتی

در مبارزه علیه نقض گسترده و سازمان یافته حقوق بشر در ایران، در یک صف قرار گیریم/عباس امیرانتظام

من ۳۱ سال است که از دیدار فرزندان دلبندم محروم هستم. کدام جایزه و پاداش مادی و معنوی می‌تواند بخشی از این اندوه بزرگ و دلتنگی مرا تسکین دهد. فقط عشق به ایران و ایرانی است که مرا سرپا نگه داشته است. من به عنوان یک ایرانی به وطن و هموطنانم عشق می‌ورزم و این عشق بزرگ خود را هرگز با رنگ و جنس متعلقات دینی، سیاسی و اقتصادی آلوده نخواهم کرد. هر ایرانی که به آزادی و شکوه و سرافرازی ایران و ایرانی عشق می‌ورزد در قلب و جان من جای دارد. من به همه هموطنانم احترام می‌گذارم و هیچ تبعیضی بین آنها را برنمی‌تابم.

دوستان عزیز
در شرایطی به انشاء این یادداشت می‌پردازم که به تازگی بیست و ششمین عمل جراحی خود را پشت سر نهاده‌ام و هم اکنون مشغول معالجات بعد از عمل هستم و برای انجام دو عمل دیگر با پزشکانم در تبادل نظر می‌باشم. سرنوشت زندانی سیاسی در ایران یا اعدام به صورت متداول آن است و یا اعدام به صورت تدریجی از طریق تحمیل انواع شکنجه‌های جسمی و روحی.
من ۳۱ سال است که از دیدار فرزندان دلبندم محروم هستم. کدام جایزه و پاداش مادی و معنوی می‌تواند بخشی از این اندوه بزرگ و دلتنگی مرا تسکین دهد. فقط عشق به ایران و ایرانی است که مرا سرپا نگه داشته است. من به عنوان یک ایرانی به وطن و هموطنانم عشق می‌ورزم و این عشق بزرگ خود را هرگز با رنگ و جنس متعلقات دینی، سیاسی و اقتصادی آلوده نخواهم کرد. هر ایرانی که به آزادی و شکوه و سرافرازی ایران و ایرانی عشق می‌ورزد در قلب و جان من جای دارد. من به همه هموطنانم احترام می‌گذارم و هیچ تبعیضی بین آنها را برنمی‌تابم.

دوستان عزیز، با تمام توان خود برای ارتقاء نام ایران و ایرانی بطور خستگی ناپذیر بکوشید و مبارزه کنید. امیرانتظام‌ها می‌آیند و می‌روند، این ایران است که در همیشه تاریخ پایدار و سرافراز ایستاده و خواهد ایستاد. من ابتکار عمل شما را از آن جهت که به نام ایران و برای ایران صورت گرفته است تحسین می‌کنم و از اینکه مرا بهانه‌ی این حرکت ملی قرار داده‌اید به خود می‌بالم. دست فرزندان عاشق ایران را به گرمی می‌فشارم. خوشحالی من از آن رو در اوج است که در اقدام دوستان، شاهد مرزبندی‌های سنتی جریان‌های سیاسی نیستیم و این شروع مرحله جدید در همکاری میان گروه‌های نواندیش با احترام به تنوع دیدگاه‌ها و برنامه‌های یکدیگر است.
من در حد توان و فهم خود تلاش کرده‌ام که خود در مبارزه برای رهایی و سربلندی ایران را بپردازم. برای کاهش هزینه فعالیت‌های مدنی و سیاسی، باید با انتخاب شعارها و راهکارهای مناسب و تداوم و پافشاری در میدان عمل، تمامی لایه‌های تشکیل جامعه را برای مشارکت فعال در جنبش، تشویق و ترغیب نمود.
از دوستان عزیزم می‌خواهم بر تلاش‌های خود در جهت رفع موانع نظری و عملیِ «چه باید کرد!» بیافزایند. آرزوی بزرگ من تشکیل کنگره ملی ایرانیان می‌باشد. امیدوار هستم که فرزندان سخت کوش و هوشمند ایران این آرزوی ملی مرا جامه‌ی عمل بپوشانند.
در مبارزه علیه نقض گسترده و سازمان یافته حقوق بشر در ایران، همه باید در یک صف قرار بگیریم و از هر فرصتی در هر جای جهان برای ارتقا و استحکام جنبش مدنی - اجتماعی مردم ایران استفاده کنیم.
برای دستیابی به حق تعیین سرنوشت با بهره‌گیری از همه ظرفیت‌ها و امکانات می‌بایستی متکی به تلاش و توان خود باشیم. من آینده را بسیار روشن می‌بینم. امیدوارم این سعادت را داشته باشم که دستان گرم شما را به زودی در ایران عزیز بفشارم.

عباس امیرانتظام
۷ مهر ماه ۱۳۸۹
تهران

Tuesday 28 September 2010

شعری از فریدون مشیری با صدای شهرام ناظری

پس از اعتراض استاد شجریان به صدا و سیما و حمایت ایشان از جنبش سبز ، استاد شهرام ناظری نیز کاری منتشر نشده از خودشان را به نام "ایران کهن" در یوتیوب قرار دادند و به این ترتیب حمایت خودشان را از جنبش سبز اعلام کردند . فایل صوتی این تصنیف به صورت ام پی تری و با حجم یک مگابایت در این نامه اتچ شده و قابل دانلود است. شعرِ اثر، از زنده یاد فریدون مشیری است. متن شعر در ادامه نامه آورده شده است.


اى خشمِ به جان تاخته، توفانِ شرر شو
اى بغضِ گل انداخته، فريادِ خطر شو
اى روىِ برافروخته, خود پرچمِ ره باش
اى مشتِ برافراخته, افراخته ترشو
اى حافظِ جانِ وطن، از خانه برون آى
از خانه برون چيست كه از خويش به در شو
گر شعله فرو ريزد، بشتاب و مينديش
ور تيغ فرو بارد، اى سينه سپر شو
خاكِ پدران است كه دستِ دگران است
هان اى پسرم، خانه نگهدارِ پدر شو
ديوارِ مصيبت كده ىِ حوصله بشكن
شرم آيدم از اين همه صبرِ تو، ظفر شو
تا خود جگرِ روبهكان را بدرانى
چون شير درين بيشه سراپاى،جگر شو
مسپار وطن را به قضا و قدر اى دوست
خود بر سرِ آن، تن به قضا داده، قدر شو
فرياد به فرياد بيفزاى، كه وقت است
در يك نفسِ تازه اثرهاست، اثر شو
ايرانىِ آزاده! جهان چشم به راه است
ايران ِكهن در خطر افتاده، خبر شو
مشتى خس و خارند، به يك شعله بسوزان
بر ظلمتِ اين شامِ سيه فام، سحر شو

مصاحبه با هرمیداس باوند

هرميداس باوند: اظهارات احمدی‌نژاد درباره ۱۱ سپتامبر با منافع ملی ايران سازگار نيست، فرارو
فرارو- يک تحليل‌‌گر مسايل بين الملل اظهارات احمدی‌نژاد درباره ۱۱ سپتامبر را با منافع ملی ايران ناسازگار دانست و عنوان کرد: «ايران بيش از همه از حادثه ۱۱ سپتامبر منتفع شد.» به عقيده وی همچنين اين سخنان فضای مذاکرات آتی ايران با ۱+۵ را تيره خواهد کرد.

باراک اوباما در واکنش به اظهارات احمدی‌نژاد درباره حادثه ۱۱ سپتامبر، اين سخنان را "موهن و غير قابل قبول" توصيف کرد.
محمود احمدی‌نژاد در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد گمانه‌هايی را درباره حادثه ۱۱ سپتامبر مطرح کرد.
رئيس جمهور با عنوان کردن اينکه يکی از گمانه‌ها اين است که ۱۱ سپتامبر را بخشی از حاکمان آمريکا رقم زدند، خشم مقامات آمريکايی را برانگيخت.
از سوی ديگر قرار است در ماه اکتبر مذاکرات ايران با کشورهای ۱+۵ از سر گرفته شود.

برخی از کارشناسان معتقدند که اظهارات جنجالی رئيس جمهور در نيويورک تاثير مثبتی بر روی مذاکرات آتی ايران با ۱+۵ خواهد گذاشت.
داوود هرميداس باوند در گفت‌وگو با خبرنگار فرارو در اين باره گفت: «اظهار نظرهای احمدی‌نژاد درباره ۱۱ سپتامبر با منافع ملی ايران سازگار نبود. به ما ارتباطی ندارد که چه کسی ۱۱ سپتامبر را آفريد.»

وی افزود: «ايران بيش از همه از حادثه ۱۱ سپتامبر منتفع شد. چون يکی از نتايج ۱۱ سپتامبر سرکوب طالبان و القاعده بود و باعث شد ايران که در افغانستان خلع جايگاه شده بود دوباره به فضای افغانستان بازگردد.»
باوند ادامه داد: «از ديگر نتايج اين حادثه که به نفع ايران بود سرنگونی رژيم صدام است. اکنون ايران در عراق صاحب نفوذ شده است. در ضمن روند ۱۱ سپتامبر سبب شد که ارزش‌های در حال گسترش سلفی گری مهار شود.»
اين کارشناس مسايل خارجی درباره بازتاب سخنان رئيس جمهور در سازمان ملل اظهار کرد: «بازتاب عمده اين اظهارات در ميان افکار عمومی آمريکا و کنگره اين کشور نمايان خواهد شد و گنگره موضع شديدتری در قبال ايران در پيش خواهد گرفت.»
اين استاد دانشگاه درباره درخواست تعدادی از نمايندگان کنگره از اوباما برای اقدام فوری عليه ايران گفت: «اوباما واکنش فوری از خود نشان نمی‌دهد ولی اين اظهارات در بلند مدت تاثيرگذار خود را خواهد گذاشت.»
باوند همچنين درباره انجام مذاکرات ۵+۱ با ايران گفت که رسيدگی به مسئله هسته‌ای ايران به درخواست شورای امنيت انجام می‌گيرد و مذاکرات دير يا زود بايد صورت پذيرد.

وی با بيان اينکه اظهارات احمدی‌نژاد درباره ۱۱ سپتامبر حاکی از يک موضع عدم آمادگی برای حل مسايل تبيين خواهد شد، گفت: «هرچند که ماهيت مسئله هسته‌ای دارای اولويت ويژه‌ای است ولی بی ترديد اين اظهارات تا حدودی فضای مذاکرات را تيره می‌کند.»
اين تحليل‌گر مسايل بين الملل با اشاره به نقش هيلاری کلينتون در پرونده هسته‌ای ايران بيان کرد: «آقای اوباما پيگيری پرونده هسته ای ايران را به خانم کلينتون تفويض کرده است. با توجه به مواضعی که اوباما در آغاز رياست جمهوری‌اش اتخاذ کرده شايد چندان مايل نباشد که تصميماتی خيلی شديدی عليه ايران گرفته شود.»
وی در توضيح بيشتر اين مسئله افزود: «معنای اين تفويض اين است که اگر در پرتو نظرات کنگره، خط و مشی‌ شديدی عليه ايران اتخاذ شود، بدين وسيله اوباما خود را از اين خط و مشی برکنار می‌کند.»

Thursday 23 September 2010

مقاله از اثای حسن بهگر

«ایرانیت و اسلامیت » دیگر شعار ملیون نمی تواند باشد!
حسن بهگر
2010-09-14 استکهلم

حوادث یک قرن اخیر در ایران از انقلاب مشروطیت تا نهضت ملی کردن نفت و انقلاب 57 و بویژه تجربه بیش از سی سال حکومت اسلامی باید تجارب بسیاری را به ما آموخته باشد و پیش فرض ها و توهمات بسیاری را دگرگون کرده باشد اما با دریغ این اتفاق نیفتاده است. برای نمونه ما گویی هنوز از تجریبات دوران انقلاب مشروطیت محروم هستیم(1). پنجاه سال سلطنت پهلوی تنها تاریخ مشروطیت را به گورستان نسپرد بلکه دستاوردهای آن را چون قانون اساسی و مجلس را از درون تهی کرد و این تصور را پیش آورد که گویا انقلاب مشروطیت را ملایان راه انداخته اند و باید در هر انقلابی هم سکان آن را بدست ملایان سپرد در حالیکه حقیقت آنست که مدرنیته ی ایران از دل مشروطیت بیرون آمد و گروهی از ملایان خواه ناخواه زیر فشار مردم به مشروطیت پیوستند . تجربه ی نزدیک تر نهضت ملی است و جدایی کاشانی که در نهایت به کودتا پیوست و سپس عمری در انزوا و خفت زیست .در این مورد هم مردم این هوشیاری را داشتند که طرف کاشانی را نگرفتند . بنی صدر مدعی است نوار سخنرانی خمینی در شورش 15 خرداد را مصدق گوش کرد و گفت : «این آقایان ثابت کرده اند که تا آخر کار همراهی نمی کنند!»

یعنی ملایان در اوایل کار همه جا وارد می شوند ولی سرانجام توقعات خود را بنام شرع مقدس مطرح می فرمایند و تمام دستاوردها و زحمات را بباد می دهند .

در تجدید حیات جبهه ملی دوم اتفاق تازه ای افتاد و آن جدایی طالقانی و مهندس بازرگان از این جبهه به سبب انتخاب« ایدئولوژی و مرام اسلام» به عنوان اندیشه و «محرک اصلی» در برابر جبهه ملی بود که به گفته ی آنها فقط خواستار استقلال و آزادی ملت بود.

بدین ترتیب با این نقش دوگانه توانست مهم ترین نقش حیات سیاسی خود را با یاری رساندن به خمینی در انقلاب 57 در تاریخ ثبت کند.خمینی نمی توانست جمهوری اسلامی را یک تنه برپا کند او نیاز به محلل داشت و بازرگان از سوی نهضت آزادی این زحمت را برعهده گرفت.(2)

هنوز نهضت آزادی جرات نکرده است که مذاکرات درونی خود را در مورد چگونگی گرفتن طرف خمینی در برابر بختیار افشا کند، درحالی که می دانیم تردیدهای جدی در مورد خمینی وجود داشته است . خود بازرگان ذکر می کند که وقتی خمینی را در پاریس ملاقات کرد ، آریامهری را با عمامه دید. پرسش اینست پس چرا به او پیوستی ؟ چرا تصمیمی گرفتی که منجر به فاجعه ی بزرگ تاریخی شد ؟ تصمیم بازرگان در این مورد تعیین کننده بود و اگر بازرگان تصمیم به حمایت از بختیار می گرفت خمینی نمی توانست به این راحتی مانور بدهد و اصلا خواب حکومت را هم نه خودش و نه پیروانش نمی دیدند. تسلیم شدن طبقه متوسط و بسیاری از مردم دیگر به بازرگان به سبب مصدقی بودن او بود که او را روشنفکری دینی و متمدن و امروزی و آزادیخواه می دیدند. اما تعلق خاطر او به اسلام بود که وی را در جلسه ای با حضور بهشتی و سفیر آمریکا وادار کرد که به یک حکومت آخوندی با حمایت ارتش رضایت بدهد.

با کسب این تجارب است که امروز فضای سیاسی را باید شفاف کرد . این کار نه دشمنی با اسلام است و نه دشمنی با ملی اسلامی ها؛ بلکه باید گفت خواست آنها با معیارها ی آزادیخواهی و دموکراسی در تضاد است چون قوانین الهی ثابت است و با خواست مردم و تحولات جامعه که هر روز در حال تغییراست ناسازگار است . اگر پیوند لائیسیته را با دموکراسی نپذیریم و دموکراسی را از آن جدا سازیم ، قلچماقی دیگر با نمایش ضد آخوندی ،خود را قهرمان سکولاریسم به مردم معرفی خواهد کرد.

انشعاب بازرگان از جبهه ملی تحت عنوان نهضت آزادی و پیوستن آن به انقلاب 57 برای ملت ایران روشن کرد که این راه به کدامین جهنم ختم می شود.اکنون مشخص شده است که هرجا اسلام سیاسی پا بگذارد باید فاتحه ی دموکراسی را خواند ؛ از این رو شعار ایرانیت و اسلامیت ناسازگار است و این شعار فقط به مذاق فرزندان شریعتی و بازرگان خوش می آید و بس . زیرا این شعار به معنای نفی ملیت ایران نفی دیگر مذاهب و نفی ناباوران به دین است و این تفاوت گذاری در یک کلام انکار انسانیت مشترک است(ایزاک برلین).

رفتار صریح دکتر محمد مصدق بنا به تایید دشمنانش در برابر اقلیت های دینی چون بهاییت و یهودیت که هر بار ملایان پادرمیانی کردند تودهنی مودبانه خوردند بیانگر آنست که مصدق در عین مسلمان بودن لائیک بود. آگاهی از این نکته برا ی ملیونی که در داخل و خارج در سرگردانی بسر می برند ضروری است .اتخاذ این موضع به منزله ضدیت با دین نیست و در مساله اختلاف سیاسی اصلاح طلبان با اصول گرایان لبه ی تیز حمله را باید متوجه اصول گرایان کرد اما ملاحظه کاری و عدم افشای فکری این اصلاح گرایان هم که در اصل هیچ تفاوتی با جناح مخالف خود جز بدست آوردن قدرت ندارند غیر مسئولانه است . از دل هیچ دینی نمی توان دموکراسی بیرون آورد و نباید اسیر تعبیر و تفسیرهای مغلطه آمیز شد . در صورتی که ملیون به این نقد لازم کمر همت نبندند ابتکار عمل به دست هوادار استبداد خواهد افتاد و یا ملی اسلامی ها با اختراع تعابیر من در آوردی نوین جنبش را به ناکجاآباد دیگری خواهند برد.

وجود جمهوری اسلامی موجب رونق بازار اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها شده است از این رو برخی بر این باورند آنها قادرند اصول گرایان را با زبان خودشان خلع سلاح کنند یا به تعبیر عده ای همانطور که رل محلل برای حکومت اسلامی بازی کردند می توانند برای بازگشت به یک حکومت سکولار نیز همین نقش را بازی کنند . کاری به درست بودن یا نبودن این محاسبه ندارم ؛ مبارزه ی نظری با آنها ( نه مبارزه سیاسی ) جدا از مبارزه با ارتجاع نیست؛ اگر در این کار کوتاهی کنیم راه را برای گمراهی دیگری فراهم کرده ایم.

بسیاری پیش از انقلاب بر این تصور بودند که مذهبی ها قابلیت اداره ی حکومت را ندارند و چون دیگران بعلت ممنوع بودن طولانی فعالیتشان قابلیت تبدیل شدن به نیروی اجتماعی را ندارند گروه های مذهبی راحت تر می توانند مردم را از جا بکنند پس نباید با آنها مخالفت کرد؛ می توان با ایشان حکومت کرد و بعدهم فرستادشان به قم .(در آن دوره ای که ساواک دهان ملیون و سایر گروه ها را بسته بود مطهری و بهشتی در آموزش و پرورش و سنگلجی در دانشگاه ها و اداره ی سانسور و درمنابر کسانی چون طالقانی و اردبیلی و هزاران آخوند وطلبه دیگر در سراسر کشورو دکترشریعتی در حسینیه ارشاد به هدایت مردم مشغول بودند. ) اما این افراد غافل بودند که وقتی مردم با شعارهای سطحی و نادرست به میدان آورده شوند زمینه را برای عوامفریبان و سودجویان و فرصت طلبان فراهم خواهد شد تا مردم را به بیراهه ببرند؛ این دقیقا همان چیزی است که در سال 57 رخ داد. از این رو باید مفهوم واقعی آزادی و دموکراسی را به میان مردم برد و آنان را در این بحث شرکت داد . بحث بر سر این شخص یا آن شخص مثلا احمدی نژاد یا خامنه ای نیست. مساله آزادی ، دموکراسی و استقلال و لائیسیته است. هرچیزی که مخل این اهداف باشند باید پس زده شوند.

مقاله از اقای علی ضرابی

توقیف پان ایرانسیت ها بدون دلیل نوشته علی ضرابی

ازتلویزیون صدای امریکا مصاحبه ای را تماشا کردم که برایم جالب بود. نه از آن نظر که مصاحبه شونده شخصیتی مهم و یا اقتصاددانی مشهور و یا فیلسوفی سترک بود ابداً ایشان از گردانندگان حزب پان ایرانیسم بود که در امریکا مقام شامخی نیست، زیرا حزبی است خارجی که فقط در کشور ایران و برای ایرانیان ارزش و اهمیتی دارد و اما کجای این مصاحبه مهم بود توجه فرمائید. قبلاً لازم به تذکر است که چند روز پیش چهارنفر از دست اندرکاران حزب پان ایرانیست را درحالیکه با اتومبیل به سوی جنوب مسافرت میکردند توقیف میکنند واین خبر موجی از ناراحتی برای مردم ما فراهم کرد و مصاحبه فوق الذکر هم در صدای امریکا به همین جهت بود.
زمانیکه خانم مصاحبه کننده از دکتر کیانراد هموند حزب پان ایرانسیم پرسید می توانید بگوئید که این آقایان را چرا توقیف کرده اند؟ مصاحبه شونده مانده بود که چه بگوید. او چهره مصاحبه شونده معلوم بود که او نمی تواند علتی برای توقیف آنان پیدا کند و کاملاً مردد مانده بود زیرا آنها نه قاچاقچی بودند و نه قیام مسلحانه ای علیه حکومت انجام داده بودند ونه سرقتی کرده بودند و نه جاسوس امریکا و یا اسرائیل بودند و ایشان مقابل این سئوال خسته و مانده بود و خانم مصاحبه گر انتظار جواب را داشت. به نظر میرسید که او هرچه فکر می کند پاسخی نمی تواند پیدا کند و اجباراً برای اینکه خود را از این پاسخ رها کند. گفت: شاید این آقایان با جبهه ملی ایران و دیگر میهن پرستان و ایران دوستان نزدیک هستند که من متوجه شدم که خانم مصاحبه گر درحالیکه قانع نشده بود. مطلب دیگری را عنوان کرد. من یک لحظه خودم را به جای آقای دکترکیانزاد که یکی ازسران پان ایرانیست ها می باشد گذاشتم هرچه فکر کردم اگر این خانم چنین سئوالی را از من هم میکرد جوابی بهتر یعنی قانع کننده تراز سکوت ایشان نداشتم جوابی که چیزی را روشن نمی کرد ولی بر تاریکی ها می افزود. گروهی که ایران دوستی آنها اظهرمن الاشمس می باشد و شاید بشود. گفت: که پاکترین و میهن پرست ترین گروه سیاسی ایران هستند و پیشگامان آنها کسانی مثل دکتر تهرانی که متأسفانه در روزهای پیدایش انقلاب وسیله مذهبیون افراطی اعدام شد و آقای بزشکیورکه مبارزات او در مجلس شورای ملی با سیستم سلطنتی درجریان تجزیه بحرین نمونه ای از طرز تفکر روشنفکرانه و ایراندوستی او بود.
شاید پان ایرانسیتها شاخه ای از حزب رادیکال سومکا که سرپرستی و یا بنیان گذار آن زنده یاد دکتر منشی زاده بود که من با وی آشنایی نزدیک داشتم و اونیز مردی میهن پرست و به طرزحادی ناسیونالیست بود. پان ایرانیستها که در سیاست ازاو معتدل تر بودند از وی جدا شدند و سازمان پان ایرانیسم را بنیان نهادند و بسیار صحیح و درست و اندیشمندانه قدم های سیاسی و ناسیونالیستی معتقد به دموکراسی در راه بزرگی و عظمت ایران برداشتند و همواره خطاها و اشتباهات دولت ها و سازمانها را بی پروا به دولت ها گوشزد میکردند و می کنند. قاعدتاً یک دولت علاقمند به کشور باید چنین سازمان سیاسی با ارزش که با انتقاد از کج روی ها و ندانم کاریهای دولت ها می تواند راه گشای آنها باشد (البته نه دولت غیر مسئول و یاغی جمهوری اسلامی) ارزشمند بشمارد.
همین پان ایرانسیتها بودند که چندی قبل با افشا نمودن اینکه دولت عربستان صعودی درصدد جابجا کردن خط روسی در تاجیکستان با خط عربی هستند که با همکاری جبهه ملی ایران وایران دوستان داخل کشور سرانجام دولت تاجیکستان خط فارسی را جایگزین خط روسی نمود. چنین راهنمایی ها را بارها ما از دوستان پان ایرانیست دیده ایم. افسوس که تلاش و فداکاریهای آنها در موضوع تجزیه بحرین به جایی نرسید و بخشی از کشور ما مثل کشورهای اطراف بحر خزر از مادر جدا شد. امیدوارم سازمانهای سیاسی جهانی مثل حقوق بشر و سازمان ملل متحد با حرکتهای خود ایرانیها موجب آزادی فرزندان برومند ما را از زندان مخوف جمهوری اسلامی فراهم کند.

Wednesday 22 September 2010

مصاحبه با کورش زعیم

25 شهریور 1389

گفتگوی رادیو زمانه (مریم محمدی) با کورش زعیم
تشکیل جبهه هواداران اسفندیار رحیم مشایی

خبر: «جمعیت حامیان رییس دفتر محمود احمدی نژاد» روز دوشنبه پانزدهم شهریورماه، در تالار «میثاق» متعلق به ارتش اعلام موجودیت کرد. این خبر روز شانزدهم شهریورماه توسط برخی رسانه های اصولگرا و اصلاح طلب منتشر شد. پایگاه اینترنتی «الف» متعلق به احمد توکلی، نماینده اصولگرای مجلس و ار منتقدان جدی احمدی نژاد و معاون وی رحیم مشایی، تشکل دهندگان این جبهه را چند گروه ناشناس و مجعول خوانده بود.
به گزارش این رسانه، سخنرانان در این مراسم به شدت به منتقدان و مخالفان آقای مشایی از جمله روزنامه کیهان و حسین شرعتمداری حمله کردند. از سوی دیگر، به نظر می رسد که نشریات و رسانه های متعلق به اصولگرایان سنتی به عمد از انعکاس این خبر خودداری کرده باشند. روزنامه کیهان، رسالت و حتی روزنامه جمهوری اسلامی علی رغم حساسیت ها و انتقاداتی که نسبت به مسائل مربوط به رحیم مشایی دارد، درباره این روزنامه بطور کامل سکوت کرده اند.
پرسش: در شرایطی که احزاب و سازمان های سیاسی شناخته شده برای ادامه فعالیت ها مشکلات و موانع حکومتی مواجه هستند، بد نیست ببینیم مسئولان این احزاب و سازمان ها چه می گویند. کورش زعیم عضو شورای مرکزی «جبهه ملی داخل» می گوید:
کورش زعیم: ما در ایران، به ویژه امسال، نباید از رویدادهای غیرعادی که در درون جمهوری اسلامی رخ می دهد شگفت زده یا هیجان زده بشویم.[ از آغاز دولت نهم معلوم بود که یک سناریوی بزرگ با بازیگرانی که از خودشان اختیاری ندارند در شرف اجراست. من اینرا از آغاز این دوران در نوشته ها و سخنانم اشاره کرده بودم. ]اگر به یاد داشته باشید، آقای رحیم مشایی از همان آغاز دوره جدید ریاست جمهوری، پنج سال پیش، با تابو شکنی های خود ایجاد جنجال های رسانه ای زیادی کرد و جالب اینکه هیچ کدام از معترضان و مخالفان ایشان، از روحانیان بانفوذ و از اعضای مجلس شورای اسلامی گرفته تا راس نظام نتوانستند ایشان از جای خودشان تکان بدهند.[
اکنون هم که همه زیرساخت های مدیریتی و اقتصادی کشور نابود شده، کلیه درآمد ما صرف واردات و در راستای تغذیه قشری خاص و نابودسازی صنعت و کشاورزی شده، در صنایع نفت و گاز که منبع اصلی درآمد ملی ما بوده بزودی به واردکننده تبدیل خواهیم شد، همه همسایگان ما به دشمنان بالقوه تبدیل شده اند و تجزیه طلبی یک گروه خاص آشکار و میدانی شده، به نظر می رسد که پرده اول این نمایش پایان یافته است. بنابراین، اگر این خبر درست باشد، و تشکیل این جبهه واقعیت داشته باشد و به عمل برسد، شاید دیگر نقش رییس جمهوری کنونی در این سناریو به پایان خود نزدیک می شود، و از آنجا که هر دو نفر از یک منبع قدرت پشتیبانی می شوند، به نظر می رسد که بزودی پرده دوم نمایش بالا خواهد رفت.
پرسش: آقای زعیم، در پرده دوم نمایشی که می گویید چه می بینیم؟
کورش زعیم: البته این پرده دوم را به صراحت نمی شود بیان کرد، بهر حال این یک ارزیابی است که وقتی به صورت یک واقعیت ادا شود، آدم متهم به تشویش اذهان عمومی می شود. ولی من همین را می گویم که من از آغاز این ریاست جمهوری در سال 1384، از آنجا که از آغاز پیش بینی این رویدادهای را می کردیم که به وقوع هم پیوسته اند، اکنون هم می گویم که برای این جریان که حاکم بر کشور هست وهیچ گروهی حتا صنف روحانیان، و حتا راس نظام هم نمی توانند کنترل کنند، وارد مرحله بعدی میشود که موجودیت خودش را و چیرگی خودش را بر سیاست کشور ایران تثبیت بکند.
پرسش: این پرسش باز هم پیش می آید: وقتی امروز این جریان از حمایت روحانیت و از حمایت، حتی آنطور که شما عنوان کردید، رهبری هم برخوردار نیست، به پشتوانه چه نیرویی باز هم حرکت می کند؟
کورش زعیم: همان نیرویی که دولت دهم را روی کار آورد، اعتراضات میلیونی مردم را سرکوب کرد و اکنون هم حاکم است. فکر می کنم همه آن نیرو را مشاهده کرده اند. ولی البته ما پایانی دلخواه برای آنها در این جریان نمی بینیم، ولی به هر حال یک واقعیت است که به وقوع می پیوندد و ما باید صبر کنیم و ما که اکنون بیرون زندان هستیم، باید مواظب جملات و اظهارنظرهایمان باشیم. ولی من در تمام نوشته هایم در این چند ساله اشاره کرده ام به روندی که از سال 78 آغاز شده و همین طور پیشروی کرده تا امروز.
پرسش: شاید از این منظر نیز این موضوع قابل تامل باشد: در شرایطی که در ایران هر نوع تشکل و تجمعی می تواند مورد هجوم و حمله اصولگرایان افراطی قرار بگیرد، نشست حامیان رحیم مشایی در تالار میثاق ارتش صبعا با محافظت کامل برگزار می شود.
کورش زعیم: این موضوع خیلی آشکار بود. اگر یادتان باشد ما در اوایل حکومت دولت نهم، حمله کردیم به آقای مشایی و متهمشان کردیم به نابودسازی عمدی میراث فرهنگی و تاریخی کهن ایران. از آن موقع که کورش و میراث کهن ایرانی گسترده مطرح شد و جهانی شد، اکنون این آقایان شروع کرده اند مسیرشان را تغییر دادن، و خودشان را هوادار فرهنگ کهن ایرانی و حتا کورش نشان دادن با نامگذاری روز کورش، که ما ملت ایران آن را نامگذاری کرده بودیم بعنوان روز جهانی کورش. اینها می خواهند سوار موج احساسات مردمی بشوند و به آن هدفی که دارند برسند. ما باید صبر کنیم ببینیم نتیجه چه خواهد بود. ولی نتیجه کار آنچه این آقایان تصور می کنند نخواهد بود، ولی تصور می کنم که برای مردم ایران رو به مثبت است.

قرار داد با دولت چین

حکومت اسلامی در آستانه تحمیل قرار داد خیانت بار دیگری به مردم ایران
تلاش های حکومت ايران برای دور زدن تحريم ها و تامين منافع گروه های نظامی وابسته به حاکميت روز به روز گسترش می يابد و در اين راه دريغی از حراج کردن آشکارسرمايه های ملی ايران ندارد.
به گزارش کارشناسان اقتصادی ايران سبز از شرق آسيا هفته گذشته گروهی ار مقامهای سياسی و امنيتی به سرپرستی مجتبی خامنه ای فرزند رهبر دولت اسلامی وارد شانگهای چين شد تا مذاکراتی را با شرکت های بزرگ اقتصادی اين منطقه انجام دهند.
هدف از اين ديدار و گفتگو رسيدن به توافق در باره تضمين واردات به ايران ، در ازاء ارائه امتيازات ويژه اقتصادی به شرکنت های چينی است.
بر اساس پيشنهاد اين هيات ، در صورتی که طرف چينی به هر نحو ممکن کالاهای مورد نياز حکومت را به ايران وارد نمايد مديريت کامل واردات و ترخيص کالا در چهار بندر بزرگ بوشهر ، بندرعباس ، بندرلنگه ( اسکله های يک و دو ) و قشم برای مدت ۱۵ سال به طرف چينی واگذار خواهد شد. به گزارش کارشناسان اقتصادی ايران سبز حجم واردات از اين چهار بندر بزرگ بين ۸۴ تا ۸۶ درصد کل واردات کشور را در بر می گيرد و در صورت انعقاد چنين قرار دادی بخش عمده ای از اقتصاد تجاری و بندرگاهی کشور در چنگ چينی ها قبضه خواهد شد.
فارغ از دارا بودن صلاحيت شرکت های چينی برای تصدی چنين فعاليتی در ايران ، اصولا ماهيت چنين اقدامی خيانت به کشور تلقی می شود و حکومت بايد جوابگوی اين اقدام خود باشد زيرا واگذاری چنين امتيازی به يک دولت يا شرکت خارجی ، ملت ايران را از بخش قابل توجهی از درآمدهای ملی محروم می سازد.
رفتارهای سياسی و اقتصادی دولت ايران که بدون برنامه ريزی های عقلايی و صرفا بر پايه مخالفت و مواجهه با غرب صورت می پذيرد و اولويت آن را تامين منافع سپاه پاسداران و گروههای حامی قدرت تشکيل می دهند يکی پس از ديگری منافع ملی را به ورطه نابودی سوق می دهد و هزينه های کمرشکنی را به مردم ايران تحميل می کند.
به گزارش خبرنگاران اقتصادی ايران سبز اين هيات در پی ديدارها و مذاکرات انجام شده در شانگهای ضمن توافق اوليه با يکی از شرکنت های بزرگ چينی از آنها خواسته است تا طرح پيشنهادی و عملياتی خود را برای چگونگی اجرای اين توافق ارائه کند. توافقی که در صورت امضای نهايی ، برگ ديگری از واگذاری امتيازات ننگين به دولت های بيگانه را به تاريخ ايران خواهد افزود

Tuesday 21 September 2010

نامه اعتراض

اعتراض به نقض حقوق قانونی و حياتی زندانیان سیاسی

به نام خدا

اعتراض و اعتصاب غذای جمعی از زندانیان سیاسی در هفته‌های اخیر و واکنش غيرمسوولانه برخی مسوولان سازمان زندان‌ها و قوه قضائیه به آن‌ها یکی از مهم‌ترین جلوه‌های وضعیت وخیم فضای سياسی کشور در كل و زندان‌ها به طور اخص و نقض مسلم حقوق اولیه نخبگان ایران بود که اين روزها در زندان اسیرند.
امروزه ده‌ها نفر از فرهيختگان سياسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران به دلیل اعتراض به مشی و تصميم‌سازی های مغاير منافع ملی دولت دهم و مراجع رسمی هم‌سو با رييس دولت، در زندان به سر می‌برند و در شرایطی که زندان‌های ایران بنا به تصریح مسوولان فاقد امکانات و استانداردهای اولیه از نظر سرانه فضا و امکانات است، محبوس نمودن جمعی از دل‌سوزترین فرزندان ایران در چنین زندان‌هایی ظلمی آشکار و خطایی جبران ناپذیر ‌و از مصاديق بارز آسيب‌رسانی به سرمايه‌های عظيم انسانی اين سرزمين محسوب می شود.
با تاسف بايد اذعان داشت كه در طول يك سال گذشته، در نتيجه بی توجهی مسوولان قضايی، حقوق قانونی و "حق حیات" زندانیان سیاسی كه تنها به اتهام طرح پرسش " رای من كجاست؟ " محبوس گشته‌اند، در حدی گسترده و به نحوی كم‌سابقه و به صورت مستمر مورد نقض قرار گرفته و منجر به بروز نگرانی جدی از وضعيت سلامت جسمی و روانی اين زندانيان آرمان‌گرا در افكار عمومی ملت ايران و جهانيان شده است.
برخی از زندانیان بازداشت شده از بیش از یک‌سال گذشته تاکنون از مرخصی محروم و از اين حق قانونی منطبق بر فصل سوم آيين‌نامه اجرايی سازمان زندان‌ها بی بهره بوده‌اند و حتی برخی مسوولان قضايی و مقامات سازمان زندان‌ها ابايی ندارند كه صراحتاً بر نقض این حق تاکید كرده و رسماً اعلام دارند كه بهره‌مندی زندانیان سیاسی از مرخصی و يا آزادی مشروط، منوط به ابراز ندامت، استرداد شكايت و عدم اعتراض به دولت و در نهايت، اخذ موافقت نهادهای امنیتی می باشد و در صورت موافقت با مرخصی معدودی از زندانیان سياسی از آنان وثیقه‌ای درخواست می شود كه تا 20 برابر بهای تامينی است كه از مجرمان جرايم عمومی مانند كلاه‌برداران و سارقان اخذ می‌شود.
جمعی از زندانیان سیاسی به صورت تنبیهی به زندان رجایی شهر منتقل شده‌اند، جایی که هیچ تفکیکی مابین قاتلان، جانیان و روزنامه‌نگاران وجود ندارد و حال آن كه اولاً وفق اصول و قواعد معتبر كيفری، اعمال هرگونه تنبيه بر مجرمان سياسی ممنوع بوده و دوم آن كه انتقال زندانيان تنها بايد منطبق با مقررات موجود در فصل چهارم آيين‌نامه ياد شده به عمل آيد و بديهی است كه مقامات زندان بايد استدلال و توجيه متناسب با اين تصميم را ابراز دارند.

ماده 191 آيين‌نامه يادشده حق نامه‌نگاری به خانواده و مقامات قضايی برای زندانيانی كه ممنوع‌الملاقات نيستند را به رسميت شناخته و حال آن كه تا كنون زندانيان سياسی از اين حق برخوردار نبوده‌اند و متاسفانه گزارشات رسيده از وضعيت زندانيان سياسی حكايت از آن دارد كه استاندارد غذايی و بهداشتی مندرج در مواد 91 و فصل دوم آيين‌نامه ياد شده هرگز رعايت نمی شود.
جامعه ايران و افكار عمومی جهانيان انتظار دارد مسوولان قوه قضائیه برای یک‌بار هم كه شده، وضعیت زندانیان سياسی را بررسی نمایند تا مشخص شود چه تعداد از بازداشت شدگان یک‌ساله اخیر، تحصیلات عالیه و یا تجربه مدیریت و خدمات ارزشمندی در سطوح کلان کشور دارند؟ آیا محبوس نگهداشتن این افراد با زندانیانی که با جرایم قتل، تجاوز، سرقت و مواد مخدر به زندان افتاده‌اند، در راستای اصول كرامت انسانی و منافع ملی قرار دارد؟

در بند زنان زندان اوین بحران عظيم‌تری وجود دارد و زندانیان عقیدتی و سياسی زن در این بند که آن را " بند متادون" می نامند حتی از بسیاری از حقوق و امکانات سایر بخش‌های زندان نیز بی بهره‌اند.
فقدان رسیدگی پزشکی و آیین نامه‌های عجیب و غریب ممنوعیت تجویز داروهایی نظیر اسید فولیک که به دلایل پزشکی حتی در مدارس دخترانه نیز به صورت عمومی توزیع می‌شود و حتی جلوگیری از توزیع این داروها در داروخانه زندان و ممانعت تهیه این داروها توسط خانواده‌های زندانیان با هزینه شخصی آنها نیز عملاً موجب تردیدهای جدی در مورد اهداف مسوولان قوه قضائیه از اعمال این محدودیت‌ها شده است.
آیین‌نامه‌های ملاقات زندانیان به صورت کاملاً سلیقه‌ای اعمال می‌شود. تبصره 1 ماده 182 آيين‌نامه مذكور تصريح دارد كه برنامه ملاقات بايد به گونه‌ای تنظيم شود كه هر زندانی حداقل هفته‌ای يك بار ملاقات داشته باشد و مدت آن كم‌تر از 20 دقيقه نباشد و حال آن كه طبق اخبار رسيده از خانواده‌های زندانيان سياسی، اولاً در موارد متعددی كه هم‌اكنون نيز استمرار دارد، در زندان رجایی شهر هر هفته نیمی از خانواده ها از ملاقات با عزیزانشان محرومند و ملاقات‌های هفتگی بند 209 اوین نیز بدون هیچ دلیلی به دوهفته یکبار کاهش پیدا کرده و به دفعات ديده شده است كه يك زندانی بدون نظر و تصميم مقام قضايی و تنها به تشخيص رييس بند و يا كارشناس امنيتی مربوطه كه قاعدتاً ضابط قضايی بوده و بر اساس قانون، از حق سلب ملاقات‌های زندانيان برخوردار نيست، به يك باره و بدون هيچ علتی از ملاقات محروم شده است.

خبر تاسف‌آور ديگری كه در روزهای اخير منتشر شده است حكايت از آن دارد كه مقامات شبه قضايی زندان اوين رسماً اعلام كرده‌اند كه قصد دارند بند 350 اوين را به بازداشتگاه موقت امنيتی تبديل كرده و بدين طريق در كنار بند 209 فضای امنيتی حاكم بر زندان اوين و امكان‌گسترده‌تر نقض حقوق زندانيان سياسی را افزايش دهند و حال آن كه اين كار خلاف آشكار مقررات حاكم در خصوص زندان‌ها تلقی می شود.
امضا کنندگان ذیل این بیانیه از باب فریضه امر به معروف ونهی از منکر به مسوولان قوه قضائیه يادآوری می كنند که زندانیان سیاسی عموما از سرمایه‌های اجتماعی و ملی کشور هستند که در برابر منکراتی که در اداره جامعه می‌دیدند سکوت را جایز ندانسته و بسیاری از آن‌ها فقط به اتهام اظهار نظر در شکل نهی از منکر کلامی و یا قلمی از حاکمان به زندان افتاده‌اند . هرگونه بی توجهی نسبت به حقوق قانونی و سلامت آنان، افزون بر نقض اصول 20، 23، 24، 26، 27، 32، و 36، 38 و 39 قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران و برخورداری از عناوين مجرمانه موضوع مواد 570، 572، 575، 578 و 579 قانون مجازات اسلامی لطمات جبران ناپذیری برای این ملک و ملت و همچنین برای نظام سياسی كشور در پی خواهد داشت و هنوز هم سنجیده‌ترین کار در فرصت باقیمانده برای اصلاح امور این است که حاكميت و قوه قضاييه به عنوان مسوول احيای حقوق عامه و گسترش عدالت و آزادی های مشروع و نظارت بر حسن اجرای قوانين، ضمن پيگرد قضايی عاملان و آمران واقعی نقض حقوق قانونی ملت ايران و آزادی تمامی زندانیان عقیدتی و سیاسی و باز کردن فضای سیاسی کشور، خود را از نصایح مشفقانه و مشاوره دلسوزانه کسانی که دغدغه‌ای جز خدمت به ایران عزیز و تقویت مبانی اخلاقی و باورهای انسانی مردم ندارند بهره‌مند سازد.

۲۷ شهریور ۱۳۸۹

حميد آصفی، سعید آل آقا، فریدون آقاسی، ادیب برومند، لقا اردلان، فرشید افشار، عباس امیر انتظام، فرهاد امیر ابراهیمی، احمد آریانفرد، حسین اعرابی، محمد اسدی، اعظم اکبر زاده، محمد ابرهيم زاده، حميد احراری، علی رضا اکبرزادگان، علی اکرمی، مهدی امينی زاده، بهروز برومند، جهانشاه برومند، داود هرمیداس باوند، پروين بختيار نژاد، ابوالفضل بازرگان، عبدالعلی بازرگان، محمد نويد بازرگان، ایمان براتیان، رحمت الله برهانی، مرتضی بدیعی، محمد بسته نگار، مهدی بسته نگار، محمد حسین بنی اسدی، حميد بهشتی، محمد بهزادى، محمد بهفروزى، مسعود پدرام، حبيب الله پيمان، مجيد پيمان، مصطفى تنها، محمد تهوری، غلامعباس توسلى، محمد توسلى، محمد رضا توسلی، مجيد جابرى، ،عیسی خان حاتمی، اسماعیل حاج قاسمعلی، علی حاج قاسمعلی، رضا حاجى، جلال الدین حجتی، حسین حريرى، ، فاطمه حقیقت جو، ابوالفضل حكيمى، عبدالكريم حكيمى، محمد رضا حمسی، محمد حيدری، فخرالدین حیدریان، ، جعفر خائف، ، امير خرم، مصطفی خسروی، علی اصغر خطیب، حمید رضا خادم، محمد خطيبی، ابراهيم خوش سيرت سليمی، محمدعلى دادخواه، محمد دادفر، رسول دادمهر، پرویز دبیری، جمال درودی، فریبا درودی، سعيد درودى، محمود دل آسايى، مصيب دوانى، حسین راضی، علی رشیدی، آرش رحمانی، اشکان رضوی، تقی رحماني، جواد رحیم پور، روح الله رحیم پور، محمدجواد رجائيان، عليرضا رجايى، محمد صادق رسولی، احد رضائى، محمد رضائی، بهمن رضا خانى، سعيد رضوى فقيه، حسين رفيعى،رضا رئيس طوسى، کورش زعیم، نفیسه زارع کهن، جمال زره ساز، محمد ابراهيم زمانى، سید مجتبی سادات، عليرضا ساريخانى، احمد ساعى، عزت الله سحابى، فريدون سحابى، هاله سحابى، محمود سعیدزاده، بیوک سعيدی، عبدالفتاح سلطانی، علی اشرف سلطانی آذر، مرتضی سلطانیه ، علی سیاسی راد، ، محمدعلی سيدنژاد، خسرو سیف، محمود بصير شاددل، ابراهيم شاكرى، تقى شامخى، على شاملو محمودی ، حسين شاه حسينى، حسین شاه اویسی، علی شجاع، حجت شریفی، جواد شرف‌الدين، الله وردى شمبورى، حسن شهیدی، صابرشيخلو، آمنه شیرافکن، محمد صادقی، هاشم صباغيان، یوسف صحفی، احمد صدر حاج سيدجوادى، سمیرا صدری، مسعود صفاریان، مهدى صراف، على اشرف ضرغامى، فريدون ضرغامى، اعظم طالقانى، طاهره طالقانى، اكبر طاهرى، امير طيرانی، حسین عزت زاده، روئين عطوفت، جواد علائی، محمدباقر علوى، رضا علیجانی، محمود عمرانى، هما عابدی، على اصغر غروى، علی غفرانی، فریده غیرت ، باقر فتحعلی بیگی، ناصر فربد، محسن فرشاد، پویان فخرایی، مهدی فخرزاده، حسن فرح آبادی،غفار فرزدى، مهرآوه فردوسی، اصغر فنی پور، بهرام فیاضی، علی قادری، لیلی قاسم زاده، حسن قاضی مرادی، باقر قدیری اصلی، حسن قدیانی، عبدالحسین قمی زاده، عبدالمجيد قندى زاده، نظام الدين قهارى، مرتضى كاظميان، هادی كحال‌زاده، محسن کدیور، فریدون کشکولی، ناصر كميليان، فاطمه گوارايی ، حسين لقمانيان، پریچهر مبشری، حسین مجتهدی، سعید محمدی، نرگس محمدی، نوشين محمدی، محمد محمدى اردهالى، فرزین مخبر، حسين مدنی، سعيد مدنى، ماشاءالله مديحى، فريد مرجائی، ، صادق مسرت، مصطفى مسكين، ضیاء مصباح، عباس علی مصلحى، مهدی معتمدی مهر، احمد معصومی، ضياء مصباح، ياسر معصومی، کاظم ملکی، محمد ملکی، منوچهر ملک قاسمی، حمید منزه، محمد ابراهیم منتصری، خسرو منصوريان، هرمز ممیزی، ، سید علی اكبر موسوی خوئينی، سید حسین موسویان، مهدی موید زاده، سراج الدین میردامادی، وحيد ميرزاده، مرضيه مرتاضی لنگروی، اسماعیل ناطقی، مهدی ناطقی، رضا نخشب، حسن نراقی، علی اکبر نقی پور، محمود نكوروح، بهرام نمازی، حسین نوری زاده، ابوالفضل نیماوری، خسرو وحیدی منش، محمد هاشمی، ناصر هاشمی، عليرضا هندى، احسان هوشمند، رسول ورپايى، صديقه وسمقی، رحیم یاوری، ابراهيم يزدى، مير محمود يگانلي ، حسن یوسفی اشکوری.

Tuesday 7 September 2010

پیام کورش زعیم به گردهمائی همبستگی استکهلم

جنبش مردمی ایران از نگاه احزاب و سازمانهای سیاسی
13 شهریور 1389 (4 سپتامبر 2010)

مهمترین پیش نیاز پیروزی مسالمت آمیز در جنبش های مردمی آزادیخواهانه برای دموکراسی،
همبستگی سازمان های سیاسی برون از حاکمیت است؛ و بزرگترین مانع پیروزی مسالمت آمیز جنبش های مردمی برای دموکراسی هم سازمان های سیاسی برون از حاکمیت هستند.
ما هنوز نیاموخته ایم که اگر هدف ما آزادی گزینش، آزادیهای مدنی و سیاسی و تضمین حقوق شهروندی است، یا بطور کلی برای دموکراسی مبارزه می کنیم، باید اختلافات تاکتیکی خود را کنار بگذاریم، دستکم تا هنگامی که به آن آزادی برسیم. در هدف دستیابی به دموکراسی، همه همراه هستیم و می توانیم همبسته باشیم. وقتی از آزادی های سیاسی و مدنی برخوردار شدیم، آنگاه می توانیم به راحتی به نشر و ترویج دیدگاههای راهبردی و کاربردی خود بپردازیم و آنقدر نسبت به هم بردبار باشیم که انتخاب نهایی را برعهده مردم بگذاریم.
ولی شوربختانه همیشه از لحظه ای که مبارزه بنیادین مردم آغاز می شود، در حالیکه خود اجازه نفس کشیدن علنی را نداریم، با وجود اینکه صدایمان را کسی نمی شنود، رای ما را نمی خوانند، به جرم کوچکترین ابراز عقیده زندانی می شویم، مورد تجاور قرار می گیریم، به قتل می رسیم و یا از ترس اینها جلای وطن می کنیم و جرات بازگشت نداریم، مبارزه سیاسی را مبارزه با یکدیگر می دانیم. چون زورمان به حاکمیت نمی رسد، از دور به او اعتراض می کنیم ولی از نزدیک به جان هم می افتیم. مبارزه سیاسی برای برخی از ما یعنی مبارزه با دیگر سازمانهای بیرون از حاکمیت به قصد تحمیل عقاید و سلیقه های خود در تبادل بی هدف.
وقتی رسانه های مدعی مبارزه برای دموکراسی را بررسی می کنیم، مشاهده می نماییم که حتا آنان که خود را هموند و ارگان یک سازمان سیاسی می خوانند در رقابت یا مبارزه با هموندان فعال همان سازمان عمل می کنند، خبرها، مطالب یا رویدادها را گزینشی نشر می دهند، و یا اینکه برخی اعضای سازمان خودشان را، به ویژه آنان که فعالتر و مبارزتر و مطرح تر هستند، از دایره خبرسانی خود حذف می کنند. این رویداد تاسفبار را من در میان رسانه های اینترنتی ملی گرا می بینیم، در میان رسانه های سوسیالیستی می بینیم، در میان رسانه های پادشاهی خواه می بینیم و همچنین در میان رسانه های اصلاح طلب مخالف رژیم. همه ما با هم در ستیز هستیم، و جمهوری اسلامی از این لذت می برد و خودبزرگ بینی های ما را و حسادتهای ما را نسبت به یکدیگر دامن می زند و به تماشا می نشیند. چرا رژیم باید ما را که مخالف هستیم به زندان بیاندازد، وقتی هموندان سازمانهای خودمان ما را در زندان رسانه ای خود قرار می دهند؟
من روزی خودم را در آینه نگریستم و به خود گفتم تو که دهها سال است به عظمت شخصیت مصدق می نازی، تو که چیزی بجز درباره اینکه او که بود و چه گفت و چه کرد نمی نویسی و نمی گویی، بگو خودت کی هستی؟ خودت برای این کشور چه کرده ای؟ تو برو خودت را به مردم بشناسان که مصدق نیاز به شناخته شدن ندارد. مصدق را به تاریخ نویسان بسپار. آیا تو کاری کرده ای یا برنامه ای پیش کشیده ای که ملت را به سوی آنچه مصدق به ما آموخت هدایت کند؟ من پس از این خودنگری در آینه، از خود شرمنده شدم که نه تنها هیچ نکرده ام که دیگران را هم با خودبزرگ بینی خود بازداشته ام. من باور دارم که در همه سازمانهای سیاسی اوپوزیسیون چنین خودنگری ضروری است. ما فعالان اوپوزیسیون با رفتار جداسازانه خودمان این پندار را در میان مردم ایران و در جامعه سیاسی بین المللی که به پشتیبانی معنویشان نیازمندیم به وجود می آوریم که جامعه اوپوزیسیون سیاسی ایران توان ایجاد یک جبهه مشترک را حتا برای آزادی خودش ندارد.
آیا من انگیزه و توان آن را دارم که از خود بگذرم و فقط در اندیشه پرتوان کردن این جنبش بزرگ و تاریخی ملت ایران برای رسیدن به پیروزی و دستیابی به آزادی باشم؟ آیا من می توانم بی ریا و بی غرور دست در دست شما بگذارم تا یک جبهه گسترده توانمند را در برابر خودکامگی و خشونت و فسادی که گریبانگیر ملت ما شده سامان دهیم؟ این پرسشی است که همه آنان که سخنان مرا می شنوند یا می خوانند نیز باید پاسخ آن را به ملت بدهند. ملت ایران باید تکلیف خود را با مدعیان مبارزه برای آزادی و دموکراسی و حقوق بشر روشن کند که آیا می تواند روی ما حساب کند یا باید از ما دست شوید و جوری با رژیم کنونی کنار آید؟ با امکانات و گستردگی اطلاعات و آگاهی رسانی امروز، دیگر نمی توانیم سرمان را در برف فرو کنیم و بپنداریم آنچه ما از خودمان می بینیم دیگران هم همین می بینند.
جنبش های مردمی برای تغییر مسالمت آمیز و خردمندانه در نظام سیاسی کشور در یک مرحله و یک شبه به نتیجه نمی رسند. تغییر یک شبه فقط توسط خشونت سازمان یافته رخ می دهد و نتیجه آن انتقال یک نظام خودکامه به یک نظام خودکامه دیگر است. نوع دیگر تغییر نظام، آشوبهای خیابانی و در نتیجه پذیرفتن خطر جنگ داخلی است که کشور را به سوی هرج و مرج و تجزیه و استقرار حکومتهای دیکتاتوری به بهانه تامین ثبات هدایت می کند. آنان که به حمله نظامی بیگانگان دل بسته اند نیز سرانجامی جز این را نمی توانند انتظار داشته باشند. در رویارویی با روشهای خشونت آمیز، خطر کودتای نظامی هم دور از احتمال نیست، که ما را به خانه اول بر می گرداند، و یک نسل دیگر ملت ما فدای نادانی، خودشیفتگی، پراکندگی و بی برنامگی ما می شود.
آنچه می تواند جنبش مردمی ایران را با آرامش وقاطعیت به پایانی پذیرفتنی و خردمندانه برساند، همبستگی همه ما برای یک هدف بزرگ و ورجاوند که همانا دموکراسی است می باشد. حکومتی که بر پایه هیچ ایدئولوژی یا مذهبی نباشد، ولی همه باورها و دیدگاهها بتوانند در سیاستها و قانونهای آن، از راههای دموکراتیک و با پشتیبانی مردم، تاثیرگذار باشند. بگذارید توان خود را در یک جبهه قدرتمند برای این مقصد که خواسته همه ما، جدا از دیدگاههای گوناگونمان درباره اداره کشور، است متمرکز کنیم. آنگاه که حقوق مدنی و بشری همه ما تضمین شد و به انتخابات آزاد رسیدیم، می توانیم در مبارزات انتخاباتی و یا در مجلس های شورای ملی درباره دیدگاههای خود جر و بحث کنیم تا همه ملت بشنود و تحلیل کند، و در تصمیم گیری آنچه از ما پذیرفتنی است مشارکت داشته باشد.
در اینجا، از درون سرزمین پرافتخارمان، با امید بسیار به آینده ای روشن و نزدیک، به شما اطمنیان می دهم که نه تنها اکثریت ملت ایران در این راه با ما هستند، که اکثریت آنان که در درون رژیم جمهوری اسلامی هم هستند، که شامل ارتش و سپاه و بسیج و حوزه ها هم می شود، علیرغم سرکرده هایشان با ملت ایران هستند. من نمی خواهم بدانم ایدئولوژی شما چیست، چه شخصیت تاریخی را نماد دیدگاه خود می شناسید یا چه دینی دارید؛ من فقط می خواهم دست خود را در دست شما بگذارم تا با یاری هم دموکراسی و حقوق بشر را در ایران برقرار و نهادینه کنیم.
کورش زعیم

ایران وطن ماست

مراد ثقفی

ایران نه یک مکتب است نه یک مرام و نه یک مسلک، ایران وطن ماست. ایران تمامی آن‌چیزی است که ما داریم و طرفه آنکه امروز به هیچ گرفته می‌شود. به هیچ گرفته می‌شود از سوی کسانی که اعتقاد و ایمان خویش را مستمسکی می‌دانند برای اهانت به تاریخ و به فرهنگ و به اسطوره‌های این سرزمین؛ و به هیچ گرفته می‌شود توسط کسانی که می‌خواهند وطن ما را به توشه یک‌روزه‌ای برای راه بی‌مبداء و بی‌مقصدشان تخفیف دهند. ایران وطن ما و مبداء و مقصد ماست. ایران ما، ایران مردمانی است که طی قرن‌های متمادی در آن سکنی گزیدند و هر یک به فراخور توان خویش از وجود آن، از همیت و از تمامیتش حفاظت کردند. ایران وطن ماست.
اگر به تمامی کسانی که از جان و دل برای حفاظت از آن تلاش می‌کنند تا به ابد احترام خواهیم گذاشت، اگر تمامی کسانی را که باعث سربلندی آن و سرافرازی مردمانش می‌شوند تا به ابد ارج خواهیم نهاد، و اگر از تمامی کسانی که ایران را خوار و زبون می‌خواهند و آن را ابزار قدرت‌طلبی خود قرار می‌دهند بیزاریم، به این دلیل است که ایران وطن ماست.
نگاهی به تاریخ معاصرمان بیندازیم و ببینیم هر بار به خیالی و وهمی وجود ایران را نادیده انگاشته‌ایم، تمامیتش را دستِ‌کم گرفته‌ایم، یا آن را بدیهی فرض‌ کرده‌ایم چگونه همچون برگشت یک بومرنگ بر صورت‌ خودمان سیلی زده‌ایم، ببینیم هر بار کسی از میان ما آتشی علیه آن بر پا کرده دود آن چشمان خودش را آزرده است و شاهد باشیم هربار که به نام مسلکی یا مرامی ایران را در مقام و مرتبه‌ای که شایسته آن نیست نشانده‌ایم نتیجه‌ عکس گرفته‌ایم و ایران آنچنان اهمیت وجودش را به ما اثبات کرده‌ که برای تصحیح اشتباه خویش بهایی گزاف پرداخته‌ایم.
اما اگر ایران همه آن‌چیزی است که ما مشترکاً داریم چرا باید امروز به بازیچه دست میان‌مایگانی تبدیل شود که برای هیچ ایمان و اعتقادی ارزش و احترام قائل نیستند و هر روز به رنگی و با پرچمی به دنبال بازاری برای متاع جعلی خویش می‌گردند؟ اگر ایران همه آن چیزی است که ما مشترکاً داریم چرا باید اعلام دلبستگی به وطن، که می‌تواند بر زبان شهروند هر کشوری در توصیف موطن خویش جاری شود امروز به حدی بعید به نظر می‌رسد و چنان رنگ‌و‌بوی سیاسی به خود می‌گیرد که خشم صاحبان قدرت را بر می‌انگیزد و به عکس‌العمل‌های پیش‌پا افتاده وادار می‌کند؟
اگر بازگو کردن این واقعیت که ایران وطن ماست، امروز گفتاری سیاسی شده‌ به این دلیل است که گویی هموطن بودن ما از معنای اصلی آن یعنی از برابری ما تهی شده‌است. به این دلیل است که فاصله میان فقیر و غنی چنان بیداد می‌کند که در مقایسه با نابرابری ملموس و رزومره در کشورمان، برابری ما در ایرانی بودن‌مان به چهره رنگ‌پریده‌ای تبدیل شده‌است. به این دلیل است که آنقدر به شهروند درجه یک و دو سه تقسیم شده‌ایم و برای هر یک از ما محدوده‌ای چنان متفاوت ترسیم شده‌ که در مقایسه با آن، برابری ما در ایرانی بودن‌مان شوخی تلخی بیش نیست.
همه ساکنان کره خاکی برای خود عقایدی دارند که به آن احترام می‌گذارند و از دیگران نیز توقع احترام به آن را دارند. همه مردم در قلب خود به قهرمانی و قدیسی اقتدا کرده و تلاش می‌کنند اندیشه و عمل وی را الگوی کردار و رفتار خویش قرار دهند. و چه جای تعجب از اینکه نزد دیگران مبلغ آن روشی باشند که راه رستگاری خویش می‌دانند؟ اینها هیچکدام نافی برابری اولیه و اساسی ما در ایرانی بودن‌مان نیست. نه کم و بیش عرفی بودن و نه بیش و کم دیندار بودن جای این حقیقت که ما همه ایرانی هستیم و ایران وطن همه ماست را نمی‌گیرد.
در تمامی این سال‌ها به عوض آنکه برابری‌مان در ایرانی بودن را زمینه‌ای ببینیم برای کشف عرصه‌هایی که باید این برابری به آن تعمیم یابد، چنان از وظیفه‌مان در گسترش عدل غفلت کرده‌ایم و چنان تفاوت در آراء و عقاید و منافع را بزرگ و حیاتی جلوه داده‌ایم که کاملاً از یادها رفته‌است که ایران لحظه برابری ماست. این برابری و این وطن همه آن چیزی است که ما داریم و طرفه آنکه هم این و هم آن امروز به هیچ گرفته می‌شود.
ایران فقط آن نیست که از بد حادثه وجود و حضورش را به یاد می‌آوریم و به دامانش پناه می‌بریم. ایران آن نیست که به دلیل جانفشانی برای تمامیتش بتوانیم برای خود حقی فراتر از سایر هموطنان‌مان قائل شویم. نه عشق ما به ایمان مشخصی و نه نفرت‌مان از کسانی که می‌بینیم مطامع خویش را بر منافع ما مردم ترجیح می‌دهند هیچیک نمی‌تواند جای برابری ما در ایرانی بودن‌مان را بگیرد. بر زمینه این برابری است که می‌توانیم با افتخار مدعی به رسمیت شناختن تفاوت‌های‌مان شویم و شاهد همسویی و همراهی اعتقادات و عقاید گوناگون در تلاش برای آزادی‌ باشیم. اگر می‌توانیم از حقوق برابر مردم صحبت کنیم، اگر اعم از ترک و لر و فارس و بلوچ و عرب در همان روز پای صندوق‌های رأی می‌رویم، اگر می‌توانیم بخواهیم که رأی مردم منبع مشروعیت به شمار آید، اگر فارغ از تمامی تفاوت‌های‌مان لحظات سربلندی کشور را جشن می‌گیریم و اگر اعم از شیعه و سنی و مسیحی و کلیمی آرزوی سعادت ملت ایران را داریم، همه و همه به این دلیل است که ایران وطن ماست.
بدون شناسایی این وطن و بدون رعایت این برابری، نه ترسیم چشم‌اندازی برای عدالت ممکن است و نه زمینه‌ای وجود دارد برای احترام به حقوق اساسی ملت. ایران شاهد و ضامن برابری ماست.
ایران وطن ماست

Saturday 4 September 2010

روحانیت و کودتای 28 مرداد

آن رسیده است که روحانیت مسئولیت نقش خود در سرنگونی مصدق را قبول کند این موضوعی است که «ری تاکیه – Ray Takeyh»، محقق و تحلیلگر تاریخ سیاسی ایران و خاور میانه، در مقاله ای جالب و مهم که امروز در روزنامه «واشنگتن پست» چاپ شده است به آن پرداخته است.

از آنجا که گمان میبرم این مقاله در عین حال که مهم و باارزش است اما ممکن است موجب برانگیختن مخالفتهائی نیز باشد، ترجیح دادم تا به جای گزارشی در مورد آن کل مقاله را ترجمه و در اختیار دوستان علاقه مند قرار دهم. از شنیدن عکس العمل های شما راجع به محتوای این مقاله ممنون خواهم شد. گفتنی است که محقق تاریخ معاصر ایران، داریوش بایندُر، کتابی در همین زمینه و با عنوان «ایران و سازمان سیا: بازبینی سقوط مصدق – Iran and the CIA: The Fall of Mosaddeq Revisited» منتشر کرده است که به نظر میرسد مرجع مقاله ری تاکیه نیز بوده باشد.
روحانیون مسئول شکست تلاشهای ایرانیان برای رسیدن به دموکراسی هستند
نوشتهٔ ری تاکیه – Ray Takeyh
روزنامهٔ واشنگتن پست، چهارشنبه 18 آگوست 2010
ترجمه به فارسی توسط صادق رحیمی
بازنشر این متن با ذکر مرجع (وبلاگ کالچراللاجیک) و نام مترجم بلامانع است.
این پنج شنبه سالروز یکی از افسانه شده ترین وقایع در تاریخ یعنی کودتای 1953 در ایران است، که نخست وزیر وقت محمد مصدق را سرنگون کرد. همکاری سازمان سیا در آن واقعه مدتهاست که سیاستمداران آمریکائی را به عذر خواهی واداشته است و رژیم مذهبی ایران را به سرزنش و توبیخ.
اما مسئله این حکایتِ آشنا چیست؟ مسئله اش این است که در عالم واقعیت نقش سازمان سیا در سقوط محمد مصدق ناچیز بود. واقعیت این است که بزرگترین نقش در سقوط مصدق را جامعه روحانیت ایران ایفا کرد، و نبایستی به جمهوری اسلامی این اجازه داده شود تا گناه روحانیون را به راحتی پنهان کند.
داستان دراماتیکی که در آن امریکائیان بد طینت کودتائی بر علیه مصدق به راه میاندازند، یا همان «عملیات آژاکس» مشهور، آنقدر بی تامل بازگفته شده که به نوعی واقعیت تبدیل گشته است. انصاف بدهیم، لیست بازیگران این حکایت حیرت آور است، «کرمیت روزولت»، برآمده از یکی از مهمترین خانواده های عالم سیاست امریکا، به اوباش و اراذل پول میدهد که بر علیه مصدق از همه جا بیخبر اغتشاش به راه بیاندازند، از آنطرف ماموران امریکائی شاه سرگردان را قانع میکنند که به کشورش برگردد و تاج تختش را پس بگیرد، و در عین حال کمونیست های دو آتشه و اغتشاشگران ناسیونالیست هم از آمریکا پول گرفته اند تا در خیابانها تظاهرات به راه بیاندازند . ادامه داستان هم به این ترتیب است که آنوقت ایران که در ورطه غلطید و از بحرانی به بحران دیگر رفت، روزولت نظامیها را مجبور کرد که بر علیه خواست قلبی شان وارد معرکه بشوند و دولت کوتاه اما پر اهمیت دموکراتیک مصدق را به پایان برسانند.
اما این قصه بخش عمده ای از واقعیت آن چه که در این جریان اتفاق افتاده است را از چشم پنهان میکند. ایران در سال 1953 در دل یک بحران اقتصادی بود. با ملی شدن نفت توسط تهران، انگلیس نفت ایران را تحریم کرده بود، و فشار ناشی از آن بین متحدان دولت مصدق شکاف انداخته بود. طبقه متوسط، که نگران وضع مالی خودشان بودند آرام آرام از کنار مصدق پراکنده شده بودند. بازاریان از مقاومت سرسختانه مصدق در مقابل انگلیس نگران بودند. لایه های تحصیلکرده رفته رفته از تمایلات خود محورانهٔ مصدق احساس نگرانی میکردند، و زمانی که افسران نیروهای مسلح نیز شروع به صحبت از ناخشنودی خود از مصدق و دخالت در امور سیاسی کردند آنوقت شایعات در مورد کودتای نظامی در دهانها افتاد.
این تنها بخت نبود که از مصدق برگشته بود، بلکه گروههای زیادی از جامعه ایران هم وی را تنها گذاشته بود.
و البته در همین گیر و دار سازمان سیا در تلاش برای سرنگون کردن مصدق بود. سازمان سیا با شاه ایران، که طبق معمول قادر به تصمیم گیری نبود، و با نظامیان ایرانی تماس برقرار کرد، از جمله با ژنرال فضل الله زاهدی که یک افسر فرصت طلب بود وخود چشم طمع به نخست وزیر شدن داشت. روزولت نقشه ای کشیده بود که طبق آن شاه با یک «فرمان حکومتی» مصدق را برکنار میکرد؛ فرمانی که قرار بود پانزدهم آگوست به او رسانده شود، اما فرمانده ارتشی که قرار بود پیغام را به مصدق تحویل دهد خود دستگیر شد و آن نقشه به سرعت در هم ریخت.
و اینجاست که داستان یک چرخش پیدا میکند. با فاش شدن خبر نقشهٔ کودتا، شاه از ایران فرار کرد و زاهدی پنهان شد. اما آنچه حیرت انگیز است این است که مدارک سری امریکائی که در دهه اخیر قابل دسترس شده اند نشان میدهند که امریکا نقشه دومی برای استفاده در صورت شکست نقشه ابتدائی نداشت، و واشنگتن در حال آماده شدن برای قبول شکست بود. تلگرافهای وزارت امور خارجه و سازمان سیا حاوی اعلام شکست کامل برنامه های مخفی آنها بود.
اما درست در زمانی که امریکائی ها امیدهای خودشان را برباد رفته میدیدند و برای ترک صحنه آماده میشدند، ارتش و روحانیون با هم متحد شدند تا مصدق را سرنگون کنند. مراجع روحانی از آغاز نسبت به بحران ناشی از ملی گرائی مصدق ظنین و نگران بودند. روحانیت همیشه در مقابل تلاشهای سیاستمداران سکولار از قبیل مصدق برای مدرنیزه کردن کشور و برای ایجاد یک سیستم جمهوری و ایجاد آزادی های مدنی مقاومت کرده بود. ملا ها احترامی که شاه با وجود همه کم و کاستهایش برای مراجع و روحانیون قائل بود را عمیقا به افکار و برنامه های سکولار مصدق ترجیح میدادند.
بعد از ناکام ماندن کودتا، روحانیون بلند پایه در قم پشتیبانی تلویحی خود را از آیت الله کاشانی که سخنگوی مجلس بود اعلام کردند، و از طریق روابط خود با بازار و نفوذ جدی که بر توده مردم داشتند نقشی مرکزی در ایجاد تظاهراتی که تهران را در خود غرق کرد ایفا کردند. مصدق تنها شده بود، و پس از اینکه با تاثیر روحانیت تظاهرات خیابانی هم به نفع شاه عوض شد، آنوقت ارتش وارد قضیه شد و مصدق را برکنار کرد. و به این ترتیب تنها چند روز بعد از تلاش شکست خوردهٔ سازمان سیا، شاه در میان جشن و هلهله به ایران برگشت.
واقعیت این است که در طی این جریانات، روزولت و همدستانش توطئه گرش بیشتر نقش تماشاگرانی حیرت زده را بازی کردند تا عاملانی موفق. در حقیقت بزرگترین تاثیر روزولت بر تاریخ ایران این بود که روایتی پر شاخ و برگ و اغراق آمیز از ماجراجوئی های خود را بیش از بیست سال پس از آن کودتا منتشر کند. این حکایت پر خطا سپس تبدیل شد به مرجعی برای تحلیل آن وقایع تاریخی، و دستمایه ای برای تخیل عوام، اگرچه واقعیت این بود که واشنگتن در عمل با خامی خاصی در مواجهه با وقایع تهران عاجز مانده بود. پرزیدنت آیزنهاور وقتی حکایت جریان را از روزولت شنید گفت، «من گزارش پر شاخ و برگ روزولت را شنیدم، بیشتر به داستانهای یک رمان ارزان قیمت میمانست تا واقعیتهای تاریخی.»
سیاستمداران امریکائی علاقه خاصی به قبول تقصیر و عذر خواهی برای بدرفتاری های قدیمی دارند. اما حقیقت این است که مسئولیت خفه کردن امیدهای دموکراتیک مردم ایران در تابستان 1953 در درجه اول بر گردن همانهائیست که یک حرکت دموکراتیک دیگر را در تابستان 2009 نیز خفه کردند:‌ روحانیون. آنهایند که بایستی از مردم ایران عذر خواهی کنند.

Friday 3 September 2010

حملات به منزل کروبی

ادامه ی حمله به منزل مهدی کروبی و انتقال سرتیم محافظان وی به بیمارستان
پنجشنبه 11 شهریور 2569 ساعت 19:55 |

خبرگزاری هرانا - در پی ادامه ی حمله ی نیروهای مسلح بسیج و لباس شخصی به منزل مهدی کروبی، آقای یاری سرتیم محافظان وی به بیمارستان منتقل شد.
سر تیم محافظان کروبی که برای صحبت با مهاجمین به سمت آنان رفته بود، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت به حالت اغما فرو رفت و همراهان وی، به سرعت به بیمارستان منتقلش نمودند.

بر اساس گزارش تکمیلی سایت سحام نیوز در مورد حمله نیروهای خودسر به منزل کروبی در آستانه ی روز قدس، افراد مهاجم ضمن تیر اندازی به ساختمان، اقدام به قطع کردن تمامی چراغ های خیابان کرده اند.
منزل مهدی کروبی تا لحظه ی تنظیم خبر هم چنان در محاصره ی این نیروهای مهاجم است.

گفته می شود آن ها در اقدامی دیگر لوله های انتقال آب را تخریب کردند و موجب قطعی آب شده اند.
هم چنین به گزارش جرس فرزند مهدی کروبی با تایید اخبار منتشر شده در این رابطه گفت: مهاجمان به اسلحه سرد و گرم و مواد آتش زا مسلحند و خطر جدی نسبت به جان آقای کروبی وجود دارد در حالی که نیروی انتطامی با وجود تماس های مکرر تا کنون از حاضر شدن در صحنه خودداری نموده است.
در همین لحظات شیخ مهدی کروبی درباره یورش مسلحانه به منزلش آرام و با متانت به خانواده و نزدیکان و محافظانش گفته بود که محکم باشند و نگران نباشند. اینگونه مسائل ایشان را نسبت به راه و هدفی که برگزیرند مقام تر و راسخ تر میکند.

محمد تقی کروبی در این گفتگو که در میان صدای تیراندازی تاکید کرد که اینجا وضعیت جنگی حاکم است و نیروهای بسیج و لباس شخصی ها به ساختمان حمله کردند. تلفن ما در میان هیاهوی بیرون قطع شد.‬
پس از قطعی این تماس، حسین کروبی، دیگر فرزند مهدی کروبی، با بیان این که "اینجا فلسطین شده است"، گفت: دارند به شیشه های خانه شلیک می‌کنند. محافظ‌ ها هم مجبور به تیراندازی شدند. اینجا واقعا فلسطین شده."
در هنگام این گفت و گو، لحظه ای صدای فریادها و تیراندازی قطع نشد و حسین کروبی که بیش از این امکان صحبت نداشت تنها اضافه کرد: گاز اشک آور انداختند داخل خانه، معلوم نیست چه می خواهند و چه کار دارند می کنند.
نیروهای محاصره کننده منزل کروبی پس از شکستن در منزل اقدام به ورود به ساختمان کردند. به گفته حسین کروبی این افراد در شب قدر با هدف ایجاد رعب و وحشت اقدام به این کار کردند
ا این حال نیروهای انتظامی به رغم حضور در صحنه تاکنون اقدامی نکردند.
در پی حمله شب گذشته این افراد، فاطمه کروبی در نامه ای به آقای خامنه ای گفته بود که اختلاف همسرم با جنابعالی در مسائلی که همگان بر آن واقفند چه ارتباطی با حق زیستن خانواده ما دارد؟

Thursday 2 September 2010

نامه از زندان رجائی شهر به کارلا برونی

نامه جمعی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر به بانوی اول فرانسه کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: جمعی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج، در نامه ای به کارلا برونی، همسر نیکلا سارکوزی، رئیس جمهوری
فرانسه، با ابراز انزجار از اقدام غیراخلاقی و اهانت آمیز روزنامه حکومتی کیهان، و یادآوری سوابق ننگین این روزنامه در اتهام پراکنی، از این روزنامه به عنوان ابزاری در دست ولی فقیه جمهوری اسلامی برای اهانت، فحاشی و تهمت زنی بر علیه دگر اندیشان، آزادی خواهان و طرفداران دموکراسی و حقوق بشر نام برد.

متن نامه جمعی از زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج به کارلا برونی:

خانم کارلابرونی

بانوی اول ملت بزرگ فرانسه.
با درودهای فراوان.
با شگفتی و شرمساری بسیار، آگاه شدیم روزنامه ای متعلق به حاکمیت در ایران به نام «روزنامه ی کیهان»، با زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی متعارف در جامعه های بشری، مطالبی تحریف شده و اهانت آمیز در مورد بانوی اول کشور متمدن فرانسه، منتشر و ضمن خدشه دار نمودن احساسات انسانی و میهن دوستانه ی ملت دوست فرانسه، موجبات رنجش خاطر رئیس جمهوری فرانسه، بانوی اول و سایر مقامات آن کشور انسان دوست را فراهم آورده است.

ما زندانیان سیاسی جنبش سبز ایران، در این روزهای ماه رمضان که مسلمانان به پاکی درون پرداخته تا زبان از بدخواهی و بداخلاقی دورنگاه بدارند و کرامات اخلاقی پیامبر خود و زیبایی های روانی انسان شایسته را الگوی عملی زندگی خود قرار دهند، از طرف ملت بزرگ و کهن ایران، از این حرکت غیر اخلاقی، غیر ایرانی و غیر انسانی روزنامه ی مذکور اعلام تنفر کرده و با ذکر توضیحاتی، امید تسکین رنج احساسات پایمال شده ی شما و ملت بزرگ فرانسه را داریم. روزنامه ی کیهان که توسط نماینده ی ولی فقیه جمهوری اسلامی اداره می شود، در میان ملت آگاه ایران به روزنامه ای بد نام شهرت دارد. و سال ها است که با حمایت قوای حکومتی به اهانت، فحاشی، تهمت زنی و افترا پراکنی علیه دگر اندیشان، آزادی خواهان و طرفداران دموکراسی و حقوق بشر در ایران مشغول است و طی سال گذشته که جنبش سبز ایران در مخالفت با این کژاندیشی ها پا به میدان سیاست گذارد رهبران و هواداران این جنبش مردمی و دموکراسی خواه، مشمول درج غیر اخلاقی ترین مطالب در مورد خود و خانواده هایشان، در این روزنامه ی بدنام بوده اند.
خدا را سپاسگزاریم که شاهد هستیم، افراد نادان، منحرف و قدرت طلب، در پافشاری بر انحرافات خود اصرار ورزیده و تا آن جا پیش می روند که حتی مردمان سایر نقاط جهان را که حس همدلی با منافع عام بشری در درون خود پرورده اند را رنجیده خاطر می کنند تا زمینه های بازشناسی کارهای درست از نادرست بیش از پیش فراهم گردد.
باید یادآور شویم که ما زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران نیز قربانی اتهامات ناروا در محاکم غیر صالحه توسط حامیان و همفکران همین روزنامه ی کیهان و امثال آن بوده و به حبس های ناعادلانه و طولانی مدت محکوم شده ایم. تا روزیکه معلوم شود، هیچ سلطه و قدرت بشری نمی تواند ظلم و ستم را با حکم و فرمان به ظاهر قانونی استقرار بخشد، یا حقیقت را از دیده ی انسان های نیک سرشت پنهان نگه دارد.
در طی دوران آدمیان خام اندیش فراوانی پیداشده اند که باور داشته اند هر احساس ذهنی آن ها، یک رازگشایی و پرده برداری از واقعیت عینی است و امروز نیز چنین افرادی حاکمیت بر ملت ایران را بر عهده گرفته اند و اراده ی خود را عین حق و اراده ی مخالفین را عین باطل بر می شمارند و تا آن جا پیش رفته اند که محروم کردن افراد از آزادی، تجاوز و سلب حقوق قانونی دیگران، دشمنی و بداخلاقی با جامعه ی بین الملل و اکنون اهانت، تحقیر و مرگ اخلاقیات را برای ملت ایران و به نام ایرانی به ارمغان آورده اند!

ملت بزرگ ایران که شاهد همدردی شما با یک زن ستم دیده ی ایرانی، که محکوم به مرگ از طریق سنگسار شده می باشد، عمیقا از این حس نوع دوستانه، ابراز رضایت نموده و آن را ستوده اند. اگرچه سانسور و سرکوب شدید اجازه ی بروز این احساس را نمی دهد. دولت و ملت فرانسه در تاریخ معاصر، همواره پیشگام دفاع از آزادی، عدالت، حقوق بشر و دموکراسی بوده و در مقطع حساس کنونی نیز، از حقوق بشر در ایران پشتیبانی کرده و بی گمان هتاکی های روزنامه ی حکومتی کیهان به دلیل همین رویکرد انسانی دولت فرانسه و شخص رییس جمهوری و بانوی اول فرانسه است.
گاهی اندیشه ی بد است که الهام بخش اندیشه های خوب می شود و شاید کژاندیشی های امروزی حکام ایران موجب همدردی و همبستگی بیشتر جامعه های دیگر با انسان هایی شود که قربانی این کژاندیشی و بدرفتاری ها شده اند.
به امید روزی که کلیه ی انسان ها در جامعه های گوناگون، در صلح، عدالت، آزادی و با رعایت اصول اخلاقی نسبت به یکدیگر و در زیستی مسالمت آمیز به سر ببرند و طبق سنت دیرینه ی ما ایرانیان، هیچگاه شاهد اهانت به مقام بانوان در انظار عمومی نباشیم.

زندان رجایی شهر / شهریور ماه / 1389 خورشیدی

منصور اسانلو ، رسول بداقی
مجید توکلی ، رضا رفیعی فروشان ، حشمت الله طبرزدی