Wednesday 10 August 2011

مقاله از اقای علی ضرابی

پاسخی به دعوت صدا وسیمای جمهوری اسلامی
دیروز از سازمان صدا وسیمای جمهوری اسلامی دعوت نامه ای دریافت داشتم که برای بازدید از کشور وضمن دیدار از خویشان وکسان خود از پیشرفتهائیکه دولت جمهوری اسلامی به یمن آزادی و استقلالی که برای هم میهمنان شما در داخل ترتیب داده شده ، دیدن کنید؟. بیائیم به کجا بیائیم به دیدار کدام خویشان وبستگان خود برویم. به ان که ماهیانه ششصد هزار تومان معادل تقریباً پانصد دلار حقوق دریافت می کند و چهارصد هزار تومان اجاره خانه میدهد و همسرش برای کمک به زندگانی مرگبارش درب خانه این وآن به کارگری میپردازد و گوشت را کیلویی بیست هزارتومان و نان را هزاروپانصد تومان وبقیه مایحتاج زندگیش را هم به همین منوال باید از بازارتهیه کند. کجا من می توانم خانه این کس وکار بروم وسرسفره آنها بنشینم که به یمن قطع یارانه ها پرداخت ماهیانه برق وگاز وهمه چیز زندگی او یکباره ده برابر شده (ده برابر؟!)
این کس وکاربیچاره من در سیستم گذشته که سیستمی فاسد و دست نشانده وغیردموکراسی بود. زندگانی نسبتاً مناسبی داشت درآمد و گذران زندگی او تا آنجا که بیاد دارم از من بهتربود. من کجا می توانم به دیداراین کس وکاره منی که فقط از او بهتر فکر کرده ام و توانسته ام از آن منجلاب به هرنحوه بوده خود را نجات بدهم ودر هر کجا که زندگی می کنم. خود را با فرهنگ آن دیار عجین کرده ام ومثل همه آنها که ازکشورخارج شده اند لااقل از آزادی و بهره بری از دموکراسی استفاده می کنم. شغلی دست وپا کرده ام و اگر جوان بوده ام به دانشگاهی رفته ام و حقوق من کفاف زندگی ام را می کند فرزندانم به دانشگاه راه یافته اند واز مزایای دانشگاه وفرهنگ وهرنوع آسایشی مثل دیگران بهره مند هستم. من به الونک این کس وکاره فرضی بروم وچه بگویم زیرا میدانم هر سئوالی را که از من بکند من نمی توانم به او پاسخ بدهم زیرا هرچه به او بگویم موجب افسوس او میشود که او چرا درهمان زمان که من جلای وطن کردم و خود را نجات دادم، وی خود را نجات نداد. البته او هم چیزی ندارد که گفتن آن برای من دوست دیرین، ملال آور نباشد.
آیا می تواند به من بگوید چند مرتبه دختر او را پلیس و یا لباس شخصی ها به مسجد یا کلانتری ها برده اند و آن بدبخت را به تخته شلاق بسته و ته مانده آبروی او را برده اند بگوید، ویا پسرانش را که به دام اعتیاد هم افتاده اند چند بار به زندان برده اند. ویا پسر کوچکتر او را مأمورین نهی از منکر به آنجهت که پیراهن آستین کوتاه پوشیده وبا سروکله ورم کرده به خانه فرستاده اند بگوید. البته من میدانم رفتار و کردارمیهماندارنی که مرا به وطن فلک زده ام دعوت کرده اند.با من بسیار عالی خواهد بود میدانم مرا به رستورانها وهتل هایی میبردند که در امریکا واروپا هم ندیده ام و میدانم در ایام تعیین شده برای اقامت من در وطنم زیباترین های ممکن را در کیش و اصفهان و گردشگاه های دیگر خواهم دید ورفتار مأمورین و خادمین نظام با من تا چه حد محترمانه است.
ما می بینیم و میشنویم که در میهن ما چه می گذرد. گرانی ارزاق عمومی مردم را به فلاکت انداخته است. امنیت تا به آن حد رسیده است که روز روشن به خانه مردم میریزند ومردها را از زن ها جدا می کنند وبا زنان در مقابل همسران و پدر و برادران آنها اعمالی انجام میدهند که نوشتن آن برای من سخت است.
در خیابانها در پارک ها در کوه ها ودر همه جا مأمورین نهی از منکر ویا پلیس های مخفی مردم را کنترل می کنند. اگردختری با پسری خندید ویا روسری او از سرش تا حدی کنار رفته بود او را توقیف و در مقابل مردم حتک حرمت او را می کنند. البته همین رفتار با جوانان آنها را به آنجا می کشاند که از دیوار مردم بالا میروند وبه زنان و دختران تجاوز می کنند. در دانشگاه ها به حدی به دانشجویان پسر و دختر سخت گیری می کنند که دانشجویان و اولیاء آنها وسائل زندگی خود را میفروشند و فرزندانشان را از کشور خارج می کنند. زندانهای ما پر است از دانشجویان ناراضی و نویسندگان و دانشمندان و هنرمندان.
ما ملت با فرهنگی بوده ایم و هنوز هم هستیم فرهنگ در خون و فکر ایرانی عجین شده است. ما ملتی بوه ایم که گهواره تمدن بشریت را جنبانده ایم، آنوقت سزاوار چنین رفتاری هستیم که هم اکنون حکومت ما به ما روا میدارد؟
ابداً اینطور نیست ، دین و ایمان یک امر شخصی است. درکجای دنیا با هر گروهی مثلاً با تیم های ورزشی و تورهای دانشجویی آخوندی را هم همراه می کنند که آنها را به وضو ونماز و اذان وا دارد. نمونه ملت ایران همین ها هستند که در خارج زندگی می کنند ودر هرکشوری که هستند افتخارهموطنان خود می باشند نمونه اخلاق و رفتار در بیشتر کشورها ایرانیان هستند و همیشه دانشجویان ایرانی در صدردانشجویان دانشگاه ها قرار دارند تدریس علوم در دانشگاه ها اغلب در اختیار اساتید ایرانی هست.
بزرگترین سازمان تکنولوژی و فضایی جهان ناسا در امریکاست که در صدرآن مهندس فیروزنادری تکیه زده و ده ها دانشمندان دیگر ایرانی این مرکز پیشرفت بشریت را اداره می کنند. هم اکنون دو کالسکه در کره مریخ به فرماندهی ایرانیان مشغول تحقیقات است.
نشستن این دو کالسکه در کره مریخ برای بشر قابل تصور نبود ولی به یمن دانش و بینش ایرانیان عملی شد وبازده آن را مردم دنیا بخوبی می بینند و خواهند دید.
ایرانیان در سازمانهای درجه اول تکنولوژی جهان مثل گوگل – یاهو، یا ماکروسافت، حرف اول را میزنند. یک آباده ای جوان ، گوگل را سرپرستی می کند. سازمانی که دنیا در اختیاراوست.
وقتی وارد دان تان لوس آنجلس مرکز بزرگ اقتصاد امریکا میشویم مثل اینست که وارد بازارتهران شده ایم همه با هم فارسی صحبت می کنند و بخش بزرگی از بازاراقتصاد جهان را ازهمانجا اداره می نمایند. آنها در اقتصاد امریکا پیش ترازچینی ها حرکت می کنند بخشی از حرکت های بزرگ تکنولوژی در اختیار ایرانی ها هست به جز جناب مهندس نادری که در رأس تکنولوژی جهان قرار دارد، شصت نفر از مقامات ارشد ناسا ایرانیان جوانی هستند که اگر در ایران بودند باید راننده تاکسی یا دلال مواد مخدرمیشدند.
چندسال قبل اتوبوس دانشجویان در راه شیرازبه تهران به دره ای پرت شد و متأسفانه سی ونه نفر دانشجویان ما درآن دره جان دادند و فقط یک نفر ازآنها زنده ماند که کسان او هر طوربود وی را برای ادامه تحصیل به خارج فرستادند و آن دانشجوی بازمانده از سی ونه نفر،هم اکنون خانم دکتر مریم میرزاخانی است که با توفیق در بازکردن یک مسئله مهم فیزیک که دانشمندان شانزده سال از حل آن عاجزمانده بودند بدست و فکرتوانای این دختر جوان ایرانی حل شد. این دختر جوان در ردیف ده مغزمتفکرجهان جای دارد.می گویند هرکس به دانشگاه استانفورد میرود از او می خواهد که عکسی برایش امضاء کند. جناب شیرزاد معاون وزارت اقتصاد هست و خانم عاملی یزدی معاونت وزارت خارجه امریکا را عهده دار هست. ایرانیان با تکیه به هوش و دانش خود همه موفق هستند و برای بردن نام ایرانیان موفق کتابی لازم است. حال مرا دعوت می کنید که چه، پس ازبرگشتن از ایران بیایم به امریکا یا اروپا و یا کشورهای دیگرو برای هموطنان شما تعریف کنم که رفتم میهن عزیزرا دیدم و چه زیبا وهمه مردم در رفاه و غرق در شادی ومکنت هستند؟! واقعاً که زهی خیال باطل. بیائید وبا پول بادآورده نفت که کیسه کیسه به جیب اعراب فلسطین ویا اردن ویا سوریه میریزید. کمی به فکر رفاه صاحبان نفت باشید آنها شب روی طلای سیاه می خوابند روزبنزین را با کوپن آنهم به قیمت امریکا باید تهیه کنند، به فکر بالا بردن سطح زندگی آنها باشید نه به فکربالا بردن قیمت آنچه مورد احتیاج آنهاست. راننده تاکسی لیسانسه را از تاکسی پایین بکشید و شغلی مناسب ارزش تحصیلی او برایش فراهم کنید. کمی آزادی به مردم بخصوص بانوان بدهید.
جاسوسان و چماقداران لباس شخصی را از زندگی مردم دور کنید. شما اگر اندکی آزادی و دموکراسی در کشورما پیاده کنید برای جلب مردم هیچ احتیاجی به دعوت از من و امثال من ندارید به امید اینکه این طوربشود.

No comments: