Wednesday 17 October 2012

سایه سنگین دکتر محمد مصدق! - نوشته از هنگامه افشار

بیش از نیم قرن است که دستگاههای تبلیغاتی استبداد و استعمار تواما در تخریب شخصیت دکتر محمد مصدق کوشیده‌اند. حدیث مردی که ملی شدن صنعت نفت ایران و خلاصی از استعمار دولت فخیمه انگلیس، به نام او ثبت شده است. مردی که مقابل تک روی سلطنت پهلوی‌ها ایستاد و جهت پاسداری از آرمانهای مشروطه و نگه داشت حرمت خون‌های ریخته مشروطه خواهان، مصر بود که شاه فقط سلطنت کند و حکومت را بسپارد به دست مردم. اصرار داشت که مجموعه دربار و شاه، با حفظ احترام به خود و به مردم، به عنوان یک نهاد سنتی، نقش تشریفاتی داشته باشد و گام‌های سازندگی در مملکت سپرده شود به نمایندگان منتخب مردم در مجلس و سایر نهادهای دولتی تحت نظارت نخست وزیر. اما عملا چنین نشد و آرمانهای مشروطه عقیم ماند. در روزگار پهلوی اول، به جهت آنکه تلاشهای مصدق جهت نگهداشت قانون اساسی و میراث دموکراسی مشروطه بجایی نرسید، وی از صحنه سیاست دامن فراچید و به احمدآباد رفت. داستان نقشه قتل و تبعید او توسط رضا شاه، داستان دیگری است که در این مختصر نمی‌گنجد. بعد از حمله متفقین و فرار شاه به سال ۱۳۲۰ شمسی و رنسانس دموکراسی ایران، دکتر مصدق دوباره به صحنه سیاست رجعت کرد و وارد فعالیت‌های پارلمانی شد که نهایتا این کوشش‌ها به نخست وزیری او انجامید. در دوران نخست وزیری او بود که بزرگترین دستاورد حکومت او که ملی کردن صنعت نفت و کوتاه کردن دست استعمار انگلیس بود حاصل شد. در دو دوره پهلوی اول و پهلوی دوم، قلم آزادیخواهان شکسته شد ، سیاسیون از صحنه سیاست حذف شدند، شعرا و نویسندگان و جمع خردمندان، توسط دستگاه اختناق یا کشته شدند یا به بند افتادند، رشته‌ها پنبه و رفت آنچه رفت. انگیزه خصومت بر علیه این مرد چیست؟ مردی که طول دو سال و اندی نخست وزیری، گام‌های بلند و سریع برای ایران برداشت. آرمان و افکارش با گذشت زمان، پر و بال گرفت. مرزهای ایران را درنور دید تا جایی که امروز پژواک آن سر مشق عدیده آزادیخواهان جهان شده است. مردی که علی رغم تمام تبلیغات منفی و پرخاشگری‌ها و سیاه نویسی بر علیه‌اش، پژوهشگران سیاسی و فلسفی غرب و شرق که باریک‌تر از مو را می‌بینند، به اجماع نظر رسیده‌اند، اینکه اگر از افکار سازنده و بنیادی دکتر مصدق حمایت میشد، امروز هم ایران و هم منطقه خاور میانه، از نقطه نظرهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کم از کشورهای دموکراتیک و پیشرفته غرب نداشت. دیدگاه دیگر اعتقاد به این نظر که مصدق یک نعمت و فرصت استثنایی تاریخی بود که از دست رفت و ضایعه آن منجر شد به سقوط شاه و سلطنت و قدرت‌گیری قبیله آخوندی که پس لرزه‌هایش، شیوع رادیکالیسم اسلامی، نزج تروریزم و گسترش بحران عظیم در منطقه و جهان شده است. در واقع خصومت و کینه عوامل نظام سابق با آمال و اندیشه‌های دکتر مصدق از این رو است که معیارهای او را در سیاست، مانع باز تولید استبداد پهلوی‌ها می‌داند که در عمل، بازگشت “شاهزاده رضا” را با مشکلات متعددی روبرو کرده است. نگاه دقیق به این واقعیت روشن، اثبات کرده که بجز عوامل استبداد سابق، افکار دکتر مصدق مورد پذیرش و احترام قاطبه ملت ایران قرار گرفته است. از افراطی‌های چپ گرفته “چپ وابسته، چپ مستقل و چپ میانه” تا ملیون، مجاهدین، مذهبیون، روحانیون و البته مشروطه‌خواهان. همین وجه اشتراک در پذیرش این شخصیت سیاسی است که عبور آزاد و بلامانع “شاهزاده” را بعنوان یک آلترناتیو مسدود کرده است. هرچند شاهزاده با گفتارش، از خود چهره‌ای مجزا و دموکرات منش ارائه داده است اما بدان سبب که هم پدر و هم پدربزرگ ایشان با ژستی مشابه آمدند اما به محض قبضه قدرت، مردم را دور زدند، نفس‌ها را بریدند، بر اریکه قدرت نشستند، تازیدند و تاراندند، از اینرو مردم اعتماد چندانی به مانور دیپلماسی دموکراتیک گونه این فرزند بر جا مانده ندارند. بویژه که امروز بنوعی آرمان و اندیشه دکتر مصدق، آرمان و اندیشه جمعی شده است و مردم ، تا حد زیادی پدر و پدربزرگ شاهزاده را مسئول و مسبب دسیسه‌ها و ترفندهایی می‌دانند که هم مصدق را خانه نشین کرد و هم ملت را محروم از خدمات استقلال طلبانه و آزادیخواهانه او. در نهایت، فرومایه گان و سفله سالاران نظام آخوندی را، فرزند خلف سیاستهای 53 سال سلطنت پهلوی‌ها می‌دانند که دکتر مصدق فروپاشی آن را پیوسته گوشتزد می‌کرد و هشدار می‌داد و جهت حفظ نهاد پادشاهی و جلوگیری از اضمحلال و انحطاط آن، دلسوز و امین بود. امروز در خارج از کشور، یک معضل عمده، هواخواهان خود شاهزاده هستند که پیوسته با شیوه‌های جاهلانه، وقیحانه و هتاکانه، با مردم برخورد کرده‌اند. که متاسفانه این نحوه حمایت، به حساب ضعف و سوء مدیریت خود او و دفتر او تلقی می‌شود. چنین شبهه‌ای نیز در افکار عمومی تقویت می‌گردد که آیا طراح اصلی چنین استراتژی، دور و بری‌های خود شاهزاده هستند و وی به چند و چون آن آگاه است؟! حال جهت زدودن تصویر چنین مردی از اذهان عمومی است که عوامل اختناق رژیم سابق، پروژه تخریب دکتر محمد مصدق را با هزینه‌ای گزاف تدارک دیده‌اند. از طریق دامن زدن به یک جنگ روانی در سطح سامانه‌های اینترنتی، از طریق معامله با معامله‌گران کاسبکار رسانه‌ای، پرداخت چاپ کتاب به افرادی که ته جیب‌شان سوراخ است و یا از قبیله چپ‌های پشیمان آمده‌اند یا از کهنسالان فرسوده‌ای هستند که حوصله‌شان از خانه‌نشینی سر رفته است و یا افراد مشکوکی که یک دستشان در کاسه آش نظام آخوندی است و دست دیگرشان در جیب عوامل فراری ساواک! هدف نهایی اینست که تصویر مثبت حک شده در ذهن و روح و روان مردم را از مردی که هم نفت و هم غرور و شرافت را ملی کرد، خدشه‌دار کنند! با استفاده از ابزار و ماخذی که هرگز در کارنامه دکتر مصدق نبوده است. آنچه از خود اوست پاک است و زلال، وی حتی بابت یک روز کار برای ملت، دستمزد نگرفت که از ثروت شخصی‌اش به فقرا نیز بخشید. پرسش این است که طومار جعلیات نوشتاری و گفتاری بر علیه محمد مصدق، از کدام آبشخور می‌آید که قلم‌ها را آلوده و دهان‌ها را لمپن وار در منجلاب حرف و سخن فرو برده است؟! آقای استیفن کنزر، روزنامه‌نگار و نویسنده مشهور آمریکایی و نویسنده کتاب “تمام مردان شاه” چند سال از عمر خود را وقف تحقیق پیرامون زندگی خصوصی و سیاسی دکتر محمد مصدق کرد. او در کتاب توضیح عجیبی دارد در ارتباط با دخالت‌های سازمان سیای آمریکا و دولت محمدرضا شاه پهلوی برای بیرون کردن مصدق از صحنه سیاست. استیفن کنزر، شرح می‌دهد که طرح و توطئه جهت بدنام کردن مصدق در ذهن ایرانیانی که او را بسیار دوست می‌داشتند، با همکاری آمریکا و انگلیس تا به آنجا کشیده شد که روزنامه‌های چاپ ایران، با کمبود مطلب هتاکی و پرونده‌سازی بر علیه او مواجه بودند، بطوری که انبار ذهن و قلم مزد بگیران، از تهمت زنی‌های مسحجن تهی میشد. بنابر دستور و طرح، قرار بود ۸۰ درصد مطالب آن روزها “حول و حوش ۲۸ مرداد” اختصاص به مطالب چرکین، زننده و دروغین بر علیه مصدق باشد و هفته‌ای چند بار “سازمان سیا” مطالب را تنظیم و توسط هواپیما به دست روزنامه‌های ایران برساند. وقتی اطرافیان دکتر مصدق او را ترغیب به بستن این روزنامه‌ها و توقیف مدیران جراید می‌نمودند، وی همواره می‌گفت: «این مردم دموکراسی نداشته‌اند، اجازه دهید هر چه می‌خواهند، بگویند». همان مطالب که هر روز ۸۰ درصد روزنامه‌های ایران را پر می‌کرد، امروز خوراک انتشاراتی شده است که در مجموعه مقاله کتاب و گفتار بر علیه دکتر مصدق، پراکنده و تبلیغ می‌شود و یک جنگ زرگری را هدایت می‌کند. سد بازگشت “شاهزاده رضا پهلوی” به ایران آخوند نیست که ذهن بیدار و هوشیار ملتی است که در حسرت از دست دادن مردی چون مصدق، در فکر فرو رفته است. باند تخریب بر علیه دکتر مصدق، شعبه‌هایش از دالاس تگزاس گرفته تا لس آنجلس و پاریس و دورترک‌ها، فعال است. جالب اینکه هزینه گزافی که بابت این تخطئه کاری‌ها صرف می‌شود، به هدر می‌رود، نه بازگشت دارد و نه خریدار. برای مثال، در دالاس تگزاس، ایرانی‌ها یکی از این اراجیف نامه‌ها را رایگان در صندوق پستی‌شان دریافت می‌کنند، متعجب از اینکه ناشر یا گردآورنده مطالب “چسب و قیچی” جهت ارسال این رایگان نامه، چگونه به آدرس شخصی آنها دست یافته است؟ باند تخریب بر علیه دکتر محمد مصدق، با سرمایه‌ای کلان و برنامه‌ریزی دقیق در عین حال ناشیانه - «چرا که هر چه بیشتر لجن پراکنی شود، مصدق خوش نام‌تر و محبوب‌تر، از دل تاریخ سر بلند می‌کند»- در حال حفر چاهی هستند که آب ندارد اما برای بعضی‌ها نان دارد. نانی گرم و حرام برای غوغاگران تلویزیونی تا با غوغاگری و تخطی از اخلاق رسانه‌ای، ایجاد تشنج کنند، با هوچی‌گری و پرده‌زنی، احوال پریشان خود را به نمایش بگذارد. مدام روشنفکران را محکوم کنند و مردم و ملت ایران را جماعتی مخبط و قدرناشناس قلمداد کنند که چرا دو پادشاه خدای‌گونه پهلوی را از ایران بیرون کردند و جشن و پایکوبی براه انداختند. حال تا چه حد ایمان فردی در این اخلال‌گری رفتار نقش دارد، مورد تردید است چرا که بکرات دیده شده است این گروه مانند اعضای باند مافیا، گاه بر سر منافع، یکدیگر را در آغوش می‌فشارند و گاه با کلاه گذاشتن بر سر یکدیگر، همدیگر را می‌فریبند.

No comments: