دستاوردهای مثبت و منفی «جهانیسازی»
روند «جهانیسازی» همچون هر پدیده دیگری دارای جنبههای مثبت و منفی است و در این جستار پایانی میکوشیم نخست جنبههای مثبت و سپس جنبههای منفی این روند را مورد بررسی قرار دهیم.
نخست آن که از سوی هواداران «جهانیسازی» با ارائه آمارهای مختلف ادعا میشود که با آغاز این روند به رشد اقتصادی کشورهای صنعتی افزوده شده و سطح رفاء در این سرزمینها بالا رفته است. اما همین آمارها نشان میدهند که با شتاب روند «جهانیسازی» نسبت سودآوری سرمایه به افزایش دستمزدها چندین برابر شده است. در آلمان طی ده سال گذشته سودآوری سرمایه بهطور متوسط 5% در سال بود، در حالی که رشد سطحدستمزدها در این کشور منفی بود، یعنی طی 10 سال به سطح دستمزدها فقط 2% افزوده شد، در حالی که در همین دوران نرخ متوسط تورم در هر سال برابر با 1,2% بود، یعنی از قدرت خرید شاغلین این کشور طی 10 سال 10% کاسته شد، در حالی که سرمایهها توانستند در همان زمان50% به ارزش خود بیافزایند. دگرگونیهای رفائی در دیگر کشورهای صنعتی نیز کم و بیش شبیه آلمان بوده است، یعنی برای جلوگیری از «فرار سرمایه» از این کشورها از سهم شاغلین از کل ثروت اجتماعی به سود سرمایه کاسته شد. به عبارت دیگر میتوان گفت که هر چند «جهانیسازی» موجب رشد اقتصادی کشورهای پیشرفته صنعتی گشت، اما از آنجا که تقسیم ثروت اجتماعی بهسود صاحبان سرمایه و به زیان شاغلین انجام میگیرد، هر چند جامعه ثروتمندتر شده، اما اکثریت توده مردم که از شاغلین تشکیل میشود، تهیدستتر گشته است.
دنباله مقاله در سایت www.manouchehr-salehi.de
Tuesday, 30 November 2010
مصاحبه منتشر نشده با مرحوم دکتر ورجاوند
شانزده آذر يک روز فراموش نشدني و نقطه ي عطف در تاريخ ايران
حسين زندي
زنده ياد دکتر پرويز ورجاوند در سال 1313 به دنيا آمد و نوزدهم خرداد 1386 در تهران درگذشت . زندگي پرتلاطم او از جنبه هاي گوناگون علمي ، فرهنگي و سياسي درخور اهميت است .
پايه گذاري اولين روزنامه ي دانش آموزي ايران به نام «دانش آموز» در نوجواني ، انتشار روزنامه ي «ايران آزاد» در اروپا، مسئوليت بخش مردم شناسي و ايلات و عشاير موسسه ي تحقيقات علوم اجتماعي دانشگاه تهران ، مسئوليت مرکز آموزش برنامه ريزي خدمات جهان گردي، مشاور عالي و مشئول بخش تربيت کادر حفظ مرمت آثار باستاني سازمان ملي حفاظت آثار باستاني ، انتشار مجله هاي باستان شناسي و هنر، فرهنگ و معماري ،عضو هيئت تحريريه مجله ي هنرو معماري و هنر و مردم، افزودن پژوهش هاي ميداني و برنامه هاي رشته ي باستان شناسي در سطح کارشناسي و کارشناسي ارشد، کاوش هاي باستان شناسي در هفت تپه ،بيشابور، تخت سليمان و رصدخانه ي مراغه و دها سايت باستان شناسي ديگر ،بازگشايي سينما بعد از انقلاب ،ثبت تخت جمشيد ،نقش جهان وچغازنبيل در يونسکو به عنوان ميراث جهاني (با همکاري شهريار عدل)، همکاري با دايره المعارف ايرانيکا ، دايره المعارف تشيع، دانش نامه ي بزرگ فارسي ، دانش نامه ي زنان، دايره المعارف اسلامي ، وزارت فرهنگ و هنر دولت موقت ، نوشتن صدها مقاله و کتاب هايي چون 1-يادنامه ي دکتر صديقي
2-پيشرفت و توسعه بر بنياد هويت فرهنگي 3-روش بررسي و شناخت ايلات و عشاير 4-بامدي طايفه اي از بختياري 5-ايران و قفقاز اران و شروان 6-ميراث تمدن هاي ايراني در سرزمين هاي آسيايي اتحاد شوروي 7-آثار ايراني در موزه هاي اتحاد شوروي 8- سرزمين قزوين بررسي آثار و بناهاي باستاني و تاريخي قزوين 9-هنر معماري در سرزمين هاي اسلامي 10-خراسان و ماوراالنهر(آسياي ميانه) 11-کاوش رصدخانه ي مراغه نگاهي به دانش ستاره شناسي ايران 12-سيماي تاريخ و فرهنگ قزوين در سه جلد 13-سفرنامه ي جنوب 14-فهرست انتشارات دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي....
فعاليت در نهضت ملي و جبهه ي ملي از 15 سالگي و از اولين فعالان کنفدراسيون دانشجويي در فرانسه، او سالها از عمرش را هم پيش و هم پس از انقلاب در زندان گذراند از سال 1329به جبهه ي ملي پيوست و تا پايان زندگي از چهره هاي تاثيرگذار اين تشکل سياسي بود بعد از انقلاب نيز سخنگوي جبهه ي ملي بود .
بزرگ ترين نگراني زندگي پربارش ايران بود و جوانان و دانشجويان سرزمين اش . پس از انقلاب با همه ي پشتوانه ي علمي از دانشگاه و دانشجو دور نگه داشته شد اما همواره در کنار هر فعاليتي با دانشجويان و فرزندان سرزمين اش همگام و همراه بود گفتگوي کوتاهي که در پي مي آيد از دلبستگي هايش به دانشجويان و دانشگاه حکايت دارد
روانش شاد و يادش گرامي
سوال:جناب دکتر شما در گفتگويي فرموده بوديد که نهضت مقاومت ملي جرياني است که پس از شانزده آذر سال سي و دو به وجود آمد آيا معتقديد که اين نهضت تحت تاثير جنبش دانشجويي بوده ؟
پاسخ :نهضت مقاومت ملي را که من اشاره کرده ام هميشه ،بر اساس اسناد و مدارک موجود از فرداي 28 مرداد شروع مي شود در اين جريان نيروي موثر در کنار بازار ونيروي محلات نيروي دانشجويي و دانش آموزي است يعني در واقع فعالان ميداني ،آنهايي که در کار تظاهرات شرکت کردند،در برنامه هاي مختلف حضور پيدا کردند. به طور مثال در 30 تير 1333تظاهرات گسترده اي که در شهر ري صورت گرفت عمده ي اين تظاهرکنندگان را دانش آموزان و دانشجويان تشکيل دادند با توجه به شانزده آذر در تمام مراسم بعد از اين فاجعه ي ملي يعني سوم و هفتم و چهلم اين حضور گسترده نيروهاي دانش آموزي بود و بنابر اين مي شود گفت موتور جريان نهضت مقاومت ملي در ابعاد گسترده اش را نيروهاي دانشجويي و دانش آموزي تشکيل مي دادند که با همگامي قابل ملاحظه ي نيروهاي محلات و نيروهاي بازار توانستند نهضت مقاومت ملي را براي مدت قابل ملاحظه اي در توانمندترين وضعيت خودش روي پا نگه دارند
سوال: پس بنابراين ورود نيکسون به ايران در آستانه شانزده آذر هم براي حاکميت هم براي مردم يک مسئله فرعي بوده . دانشجويان همراه بازاريان و مردم از مدتي قبل در اعتراض به دادگاه دکتر مصدق فعاليت خود را آغاز کرده بودند حکومت نيز بدون توجه به عواقب اين عمل وحشيانه با حمله به دانشگاه مرتکب چنين فاجعه اي شد و سه نفر از جوانان دانشجو (قندچي ،شريعت رضوي و بزرگ نيا) را به شهادت رساند
پاسخ: من اين را هميشه توضيح داده ام چون يک عده برآنند که تنها پديده ي شانزده آذر آن هم در آستانه ورود مقام خارجي را به عنوان يک واکنش در مقابل مسئله ي آمدن نيکسون تلقي بکنند. در حالي که دانشگاه تهران از چندين روز قبل در دو زمينه واکنش هاي فراواني نشان داد. گردهمايي هايي داشت و تظاهراتي در دانشگاه صورت داد يکي در مورد محاکمه دکتر مصدق بود يکي در زمينه ي مسئله ي تجديد رابطه با انگلستان ، که در مورد هر دو زمينه دانشگاه تهران موضع [گيري] داشت و تظاهرات مي کرد و در آن روزي که اين ها يورش بردند به دانشگاه تهران در شانزده آذر[ يک]در واقع حرکت گوشمالي دهنده بود براي اين که فردا [که] نيکسون به ايران پا مي گذارد با توجه به تظاهرات و گردهمايي هاي دانشجويان جلوي هر نوع اعتراض و جلوي هر نوع اقدام و تشنج را گرفته باشند و شرايطي به وجود بياورند که دانشگاه تهران از يک موضع گيري گسترده در مسير حرکت اين آدم بر کنار باشد
سوال: با توجه به گذشته ي جنبش دانشجويي (پيش از انقلاب) وضعيت دانشجويان را بعد از انقلاب چگونه ارزيابي مي کنيد و آينده ي اين جنبش را در رابطه با حاکميت چگونه مي بينيد؟
پاسخ: اين جنبش به هر حال در دوران بعد از انقلاب با همه اينکه حاکميت تمهيدات فراواني را به کار برد تا بتواند محيط هاي دانشگاهي را از به اصطلاح فعاليت هاي سياسي و موضع گيري در مقابل خودش دور بدارد توفيق پيدا نکرد . دست به حتي کار ساختن انجمن هاي اسلامي[موازي] کرده براي اين که بتواند اين ها را از نظر مالي و غيره زير پوشش خودش نگه دارد اما سرانجام اين توفيق به دست نيامد و ما شاهد اين هستيم که طي چندين سال گذشته اکثريت انجمن ها تبديل شدند به جرياني که بالاخره در قالب تحکيم وحدت توانستند يک نيروي موثر را در دانشگاه ها به وجود بياورند .تلاش مجدد دستگاه حاکم براي متلاشي کردن تحکيم وحدت هم به جايي نرسيد و نيروي اقليت طيف شيراز نتوانست نيرويي باشد که قدرت چالش کردن [که] با اکثريت طيف علامه را به دست بياورد در وضع موجود نيز شکي نيست که روند آينده ايران با حضور نيروي جوان و به ويژه جنبش دانشجويي گره خورده و اين نيرو از توانمندي هاي فراوان برخوردار خواهد بود براي اينکه بتواند هوشمندانه در مسيري که منجر به اين بشود که حاکميت را وادار به تمکين از خواست هاي ملت بکند بتواند فعاليت کند
سوال:با تشکر، در پايان اگر ناگفته اي در رابطه با شانزده آذر باقي مانده بفرماييد؟
پاسخ:هيچ ،جز اينکه شانزده آذر از نظر همه نيروهاي دانشجويي بايد به عنوان يک روز فراموش نشدني و [يک] به اصطلاح نقطه عطف مورد توجه قرار بگيرد و به اعتبار بزرگداشت اين روز بايد نيروي دانشجويي تلاش بکند که اين همبستگي و اين يکپارچگي را که تا به حال علي رغم فشارهاي حاکميت توانسته حفظ بکند از اين به بعد به صورت چشم گيرتري حفظ کند و بداند که رسالت بزرگي را به عهده دارد .
حسين زندي
زنده ياد دکتر پرويز ورجاوند در سال 1313 به دنيا آمد و نوزدهم خرداد 1386 در تهران درگذشت . زندگي پرتلاطم او از جنبه هاي گوناگون علمي ، فرهنگي و سياسي درخور اهميت است .
پايه گذاري اولين روزنامه ي دانش آموزي ايران به نام «دانش آموز» در نوجواني ، انتشار روزنامه ي «ايران آزاد» در اروپا، مسئوليت بخش مردم شناسي و ايلات و عشاير موسسه ي تحقيقات علوم اجتماعي دانشگاه تهران ، مسئوليت مرکز آموزش برنامه ريزي خدمات جهان گردي، مشاور عالي و مشئول بخش تربيت کادر حفظ مرمت آثار باستاني سازمان ملي حفاظت آثار باستاني ، انتشار مجله هاي باستان شناسي و هنر، فرهنگ و معماري ،عضو هيئت تحريريه مجله ي هنرو معماري و هنر و مردم، افزودن پژوهش هاي ميداني و برنامه هاي رشته ي باستان شناسي در سطح کارشناسي و کارشناسي ارشد، کاوش هاي باستان شناسي در هفت تپه ،بيشابور، تخت سليمان و رصدخانه ي مراغه و دها سايت باستان شناسي ديگر ،بازگشايي سينما بعد از انقلاب ،ثبت تخت جمشيد ،نقش جهان وچغازنبيل در يونسکو به عنوان ميراث جهاني (با همکاري شهريار عدل)، همکاري با دايره المعارف ايرانيکا ، دايره المعارف تشيع، دانش نامه ي بزرگ فارسي ، دانش نامه ي زنان، دايره المعارف اسلامي ، وزارت فرهنگ و هنر دولت موقت ، نوشتن صدها مقاله و کتاب هايي چون 1-يادنامه ي دکتر صديقي
2-پيشرفت و توسعه بر بنياد هويت فرهنگي 3-روش بررسي و شناخت ايلات و عشاير 4-بامدي طايفه اي از بختياري 5-ايران و قفقاز اران و شروان 6-ميراث تمدن هاي ايراني در سرزمين هاي آسيايي اتحاد شوروي 7-آثار ايراني در موزه هاي اتحاد شوروي 8- سرزمين قزوين بررسي آثار و بناهاي باستاني و تاريخي قزوين 9-هنر معماري در سرزمين هاي اسلامي 10-خراسان و ماوراالنهر(آسياي ميانه) 11-کاوش رصدخانه ي مراغه نگاهي به دانش ستاره شناسي ايران 12-سيماي تاريخ و فرهنگ قزوين در سه جلد 13-سفرنامه ي جنوب 14-فهرست انتشارات دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي....
فعاليت در نهضت ملي و جبهه ي ملي از 15 سالگي و از اولين فعالان کنفدراسيون دانشجويي در فرانسه، او سالها از عمرش را هم پيش و هم پس از انقلاب در زندان گذراند از سال 1329به جبهه ي ملي پيوست و تا پايان زندگي از چهره هاي تاثيرگذار اين تشکل سياسي بود بعد از انقلاب نيز سخنگوي جبهه ي ملي بود .
بزرگ ترين نگراني زندگي پربارش ايران بود و جوانان و دانشجويان سرزمين اش . پس از انقلاب با همه ي پشتوانه ي علمي از دانشگاه و دانشجو دور نگه داشته شد اما همواره در کنار هر فعاليتي با دانشجويان و فرزندان سرزمين اش همگام و همراه بود گفتگوي کوتاهي که در پي مي آيد از دلبستگي هايش به دانشجويان و دانشگاه حکايت دارد
روانش شاد و يادش گرامي
سوال:جناب دکتر شما در گفتگويي فرموده بوديد که نهضت مقاومت ملي جرياني است که پس از شانزده آذر سال سي و دو به وجود آمد آيا معتقديد که اين نهضت تحت تاثير جنبش دانشجويي بوده ؟
پاسخ :نهضت مقاومت ملي را که من اشاره کرده ام هميشه ،بر اساس اسناد و مدارک موجود از فرداي 28 مرداد شروع مي شود در اين جريان نيروي موثر در کنار بازار ونيروي محلات نيروي دانشجويي و دانش آموزي است يعني در واقع فعالان ميداني ،آنهايي که در کار تظاهرات شرکت کردند،در برنامه هاي مختلف حضور پيدا کردند. به طور مثال در 30 تير 1333تظاهرات گسترده اي که در شهر ري صورت گرفت عمده ي اين تظاهرکنندگان را دانش آموزان و دانشجويان تشکيل دادند با توجه به شانزده آذر در تمام مراسم بعد از اين فاجعه ي ملي يعني سوم و هفتم و چهلم اين حضور گسترده نيروهاي دانش آموزي بود و بنابر اين مي شود گفت موتور جريان نهضت مقاومت ملي در ابعاد گسترده اش را نيروهاي دانشجويي و دانش آموزي تشکيل مي دادند که با همگامي قابل ملاحظه ي نيروهاي محلات و نيروهاي بازار توانستند نهضت مقاومت ملي را براي مدت قابل ملاحظه اي در توانمندترين وضعيت خودش روي پا نگه دارند
سوال: پس بنابراين ورود نيکسون به ايران در آستانه شانزده آذر هم براي حاکميت هم براي مردم يک مسئله فرعي بوده . دانشجويان همراه بازاريان و مردم از مدتي قبل در اعتراض به دادگاه دکتر مصدق فعاليت خود را آغاز کرده بودند حکومت نيز بدون توجه به عواقب اين عمل وحشيانه با حمله به دانشگاه مرتکب چنين فاجعه اي شد و سه نفر از جوانان دانشجو (قندچي ،شريعت رضوي و بزرگ نيا) را به شهادت رساند
پاسخ: من اين را هميشه توضيح داده ام چون يک عده برآنند که تنها پديده ي شانزده آذر آن هم در آستانه ورود مقام خارجي را به عنوان يک واکنش در مقابل مسئله ي آمدن نيکسون تلقي بکنند. در حالي که دانشگاه تهران از چندين روز قبل در دو زمينه واکنش هاي فراواني نشان داد. گردهمايي هايي داشت و تظاهراتي در دانشگاه صورت داد يکي در مورد محاکمه دکتر مصدق بود يکي در زمينه ي مسئله ي تجديد رابطه با انگلستان ، که در مورد هر دو زمينه دانشگاه تهران موضع [گيري] داشت و تظاهرات مي کرد و در آن روزي که اين ها يورش بردند به دانشگاه تهران در شانزده آذر[ يک]در واقع حرکت گوشمالي دهنده بود براي اين که فردا [که] نيکسون به ايران پا مي گذارد با توجه به تظاهرات و گردهمايي هاي دانشجويان جلوي هر نوع اعتراض و جلوي هر نوع اقدام و تشنج را گرفته باشند و شرايطي به وجود بياورند که دانشگاه تهران از يک موضع گيري گسترده در مسير حرکت اين آدم بر کنار باشد
سوال: با توجه به گذشته ي جنبش دانشجويي (پيش از انقلاب) وضعيت دانشجويان را بعد از انقلاب چگونه ارزيابي مي کنيد و آينده ي اين جنبش را در رابطه با حاکميت چگونه مي بينيد؟
پاسخ: اين جنبش به هر حال در دوران بعد از انقلاب با همه اينکه حاکميت تمهيدات فراواني را به کار برد تا بتواند محيط هاي دانشگاهي را از به اصطلاح فعاليت هاي سياسي و موضع گيري در مقابل خودش دور بدارد توفيق پيدا نکرد . دست به حتي کار ساختن انجمن هاي اسلامي[موازي] کرده براي اين که بتواند اين ها را از نظر مالي و غيره زير پوشش خودش نگه دارد اما سرانجام اين توفيق به دست نيامد و ما شاهد اين هستيم که طي چندين سال گذشته اکثريت انجمن ها تبديل شدند به جرياني که بالاخره در قالب تحکيم وحدت توانستند يک نيروي موثر را در دانشگاه ها به وجود بياورند .تلاش مجدد دستگاه حاکم براي متلاشي کردن تحکيم وحدت هم به جايي نرسيد و نيروي اقليت طيف شيراز نتوانست نيرويي باشد که قدرت چالش کردن [که] با اکثريت طيف علامه را به دست بياورد در وضع موجود نيز شکي نيست که روند آينده ايران با حضور نيروي جوان و به ويژه جنبش دانشجويي گره خورده و اين نيرو از توانمندي هاي فراوان برخوردار خواهد بود براي اينکه بتواند هوشمندانه در مسيري که منجر به اين بشود که حاکميت را وادار به تمکين از خواست هاي ملت بکند بتواند فعاليت کند
سوال:با تشکر، در پايان اگر ناگفته اي در رابطه با شانزده آذر باقي مانده بفرماييد؟
پاسخ:هيچ ،جز اينکه شانزده آذر از نظر همه نيروهاي دانشجويي بايد به عنوان يک روز فراموش نشدني و [يک] به اصطلاح نقطه عطف مورد توجه قرار بگيرد و به اعتبار بزرگداشت اين روز بايد نيروي دانشجويي تلاش بکند که اين همبستگي و اين يکپارچگي را که تا به حال علي رغم فشارهاي حاکميت توانسته حفظ بکند از اين به بعد به صورت چشم گيرتري حفظ کند و بداند که رسالت بزرگي را به عهده دارد .
Monday, 29 November 2010
ترور دو نفر از استادان دانشگاه در تهران
براساس گزارش منابع خبری داخل ایران، روز دوشنبه، 8 آذر (29 نوامبر)، بین ساعت 7 و 8 بامداد به وقت محلی، افراد ناشناس مجید شهریاری و فریدون عباسی، استادان فیزیک دانشگاه شهید بهشتی (ملی) در شمال تهران را که عازم محل کار خود در دانشگاه بودند هدف سوء قصد قرار دادند.
رادیو دولتی ایران در گزارشی در مورد حادثه روز دوشنبه گفته است که "عوامل مزدور صهیونیستی" این دو استاد فیزیک و عضو هیات علمی دانشگاه را که همراه خانواده، عازم محل کار خود در دانشگاه شهید بهشتی بودند مورد سوء قصد قرار دادند و خبرگزاری فارس در خبری تحت عنوان "آمریکا و رژیم صهیونیستی امروز دو استاد دانشگاه را ترور کردند" گزارش کرده که افراد موتور سوار با چسباندن یک وسیله انفجاری به اتومبیل پژوی 504 مجید شهریاری او را به قتل رساندند.
این گزارش افزوده است که در نزدیکی همین محل، افراد موتورسوار با استفاده از همین روش، اتومبیل پژو 206 فریدون عباسی دوانی را منفجر کردند اما موفق به قتل او نشدند.
هنوز هیچ گروهی مسئولیت سوء قصد به جان این دو فیزیکدان ایرانی را بر عهده نگرفته اما رادیو و تلویزیون دولتی گفته است که "دشمنان" جمهوری اسلامی که متوجه بی تاثیر بودن تحریم های اقتصادی شده اند، "همچون گذشته از حربه ناکارآمد ترور استفاده کرده اند."
اسامی مجید شهریاری و فریدون عباسی دوانی در فهرست اعضای هیات علمی دانشکده مهندسی هسته ای دانشگاه شهید بهشتی دیده می شود و به گفته برخی منابع خبری، آقای شهریاری، همانند مسعود علیمحمدی، فیزیکدان ایرانی که چند ماه پیش ترور شد، از نمایندگان ایران در برنامه علمی سزامی (طرح مرکز تابش سنکروترون خاورمیانه در اردن) بود که تعدادی از کشورهای منطقه، از جمله اسرائیل، در آن مشارکت دارند.
در دیماه سال گذشته و همزمان با ادامه اعتراضات علیه نتایج بحث برانگیز انتخابات ریاست جمهوری، مسعود علیمحمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران، هنگام خروج از خانه خود به مقصد دانشگاه در انفجار بمبی نیرومند که در یک موتورسیکلت جاسازی شده بود به قتل رسید.
هنوز انگیزه و عوامل قتل مسعود علیمحمدی مشخص نشده هر چند منابع خبری دولتی او را یک متخصص مسلمان و متعهد به نظام حکومتی معرفی کردند و ترور او را نیز به دشمنان نظام جمهوری اسلامی نسبت دادند.
در مقابل، برخی سایت های خبری متعلق به مخالفان دولت گفتند که آقای علیمحمدی به نامزدهای مخالف محمود احمدی نژاد گرایش داشت و در جریان انتخابات از آنان حمایت کرده بود.
به نوشته این سایت ها، به همین دلیل هم مراسم ترحیم مسعود علیمحمدی در میان تدابیر شدید امنیتی و با حضور گسترده ماموران دولتی برگزار شد.
چندی پیش نیز دو پزشک ایرانی هدف حمله افراد مسلح قرار گرفتند و کشته شدند.
در حالیکه مقامات امنیتی و قضایی قتل آنان را غیرسیاسی اعلام کردند، برخی از سایت های خبری مخالفان، این قتل ها را نیز با مسایل سیاسی، از جمله شکنجه و قتل بازداشتیان در بازداشتگاه کهریزک مرتبط دانستند.
رادیو دولتی ایران در گزارشی در مورد حادثه روز دوشنبه گفته است که "عوامل مزدور صهیونیستی" این دو استاد فیزیک و عضو هیات علمی دانشگاه را که همراه خانواده، عازم محل کار خود در دانشگاه شهید بهشتی بودند مورد سوء قصد قرار دادند و خبرگزاری فارس در خبری تحت عنوان "آمریکا و رژیم صهیونیستی امروز دو استاد دانشگاه را ترور کردند" گزارش کرده که افراد موتور سوار با چسباندن یک وسیله انفجاری به اتومبیل پژوی 504 مجید شهریاری او را به قتل رساندند.
این گزارش افزوده است که در نزدیکی همین محل، افراد موتورسوار با استفاده از همین روش، اتومبیل پژو 206 فریدون عباسی دوانی را منفجر کردند اما موفق به قتل او نشدند.
هنوز هیچ گروهی مسئولیت سوء قصد به جان این دو فیزیکدان ایرانی را بر عهده نگرفته اما رادیو و تلویزیون دولتی گفته است که "دشمنان" جمهوری اسلامی که متوجه بی تاثیر بودن تحریم های اقتصادی شده اند، "همچون گذشته از حربه ناکارآمد ترور استفاده کرده اند."
اسامی مجید شهریاری و فریدون عباسی دوانی در فهرست اعضای هیات علمی دانشکده مهندسی هسته ای دانشگاه شهید بهشتی دیده می شود و به گفته برخی منابع خبری، آقای شهریاری، همانند مسعود علیمحمدی، فیزیکدان ایرانی که چند ماه پیش ترور شد، از نمایندگان ایران در برنامه علمی سزامی (طرح مرکز تابش سنکروترون خاورمیانه در اردن) بود که تعدادی از کشورهای منطقه، از جمله اسرائیل، در آن مشارکت دارند.
در دیماه سال گذشته و همزمان با ادامه اعتراضات علیه نتایج بحث برانگیز انتخابات ریاست جمهوری، مسعود علیمحمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران، هنگام خروج از خانه خود به مقصد دانشگاه در انفجار بمبی نیرومند که در یک موتورسیکلت جاسازی شده بود به قتل رسید.
هنوز انگیزه و عوامل قتل مسعود علیمحمدی مشخص نشده هر چند منابع خبری دولتی او را یک متخصص مسلمان و متعهد به نظام حکومتی معرفی کردند و ترور او را نیز به دشمنان نظام جمهوری اسلامی نسبت دادند.
در مقابل، برخی سایت های خبری متعلق به مخالفان دولت گفتند که آقای علیمحمدی به نامزدهای مخالف محمود احمدی نژاد گرایش داشت و در جریان انتخابات از آنان حمایت کرده بود.
به نوشته این سایت ها، به همین دلیل هم مراسم ترحیم مسعود علیمحمدی در میان تدابیر شدید امنیتی و با حضور گسترده ماموران دولتی برگزار شد.
چندی پیش نیز دو پزشک ایرانی هدف حمله افراد مسلح قرار گرفتند و کشته شدند.
در حالیکه مقامات امنیتی و قضایی قتل آنان را غیرسیاسی اعلام کردند، برخی از سایت های خبری مخالفان، این قتل ها را نیز با مسایل سیاسی، از جمله شکنجه و قتل بازداشتیان در بازداشتگاه کهریزک مرتبط دانستند.
مقایسه دو ملا
نوشته : علی ضرابی
ملا عمر افغانی و و ملا محمود ایرانی
در مقایسه ریاست جمهوری ایران با ملا عمر که دوره ای سردمدار افغانستان بود به نکات جالب توجهی برمی خوریم . ابتدا شباهت های آنان .
محمود احمدی نژاد و ملاعمر افغانی دو چرخ یک گاری در حرکت هستند . گاری که به سوی دوران اعراب بادیه نشین و صدر اسلام پس می رود . این دو برای تامین هزینه برنامه ها و دستیابی به اهداف خود که همانا شستشوی مغزی ملت های ایران و افغان است نیاز به منابع مالی دارند . ملاعمر پشتوانه ای چون بن لادن و ملا محمود منابع نفت ایران را در اختیار دارند. ملا محمود نیز مانند ملا عمر در تمامی عرصه ها با هر نشانه ای از دنیا معاصر و مدرن به تقابل می پردازد . از لباس و پوشش گرفته تا تیشه زدن به ریشه هنر و ادبیات و و تغییر کتاب های درسی به بهانه بومی سازی و امروز تلاش در خدشه دار کردن مفاهیم علوم انسانی . از تلویزیون جمهوری اسلامی مراسم فارغ التحصیلی یا سرگذاردن عمامه به جای کلاه و لباس فارغ التحصیلی طلاب دانشکده یا دارالعلم حقوق قم را دیدم آنها سفیران ترویج مذهب و خدمت به نظام ارتجاعی هستند . حتم می دانید که در مقطع دبیرستان ها قرار است به تدریس کتبی چون بحارالانوار و از این دست بپردازند . در تمام سطوح و عرصه ها اعم از فرهنگی ، اداری و ورزشی کشور ملایی را می بینیم که مثل نماینده ساواک در سیستم گذشته مراقب است . مثلا کسی از نماز ظهر غافل نشود و یا شخصی بدون ریش در جایی ظاهر نشود و یا زنی با مردی روی نیمکت حتی در پارک پهلوی هم ننشینند . البته برای جلو گیری از چنین گناهانی پارک ها را هم زنانه و مردانه کرده اند . همراه هر تیم فوتبالی در زمان بازی ملای معممی حضور دارد و فوتبالیست ها باید قبل از بازی نماز بخوانند . در موقع نماز او کاپیتان تیم است و همه پشت سر او باید بایستند و بعد به مسابقه بپردازند . معلوم نیست تیموریان ارمنی و یا یک فوتبالیست سنی که قبله او با قبله شیعیان فرق می کند چه می کنند .
این دو تفاوت هایی نیز دارند . مثلا ملا عمر از روی حماقت دستور نابودی مجسمه های بودا را که از میراث فرهنگی دنیا به شمار می رفت می دهد . از سویی ملا محمود در یافتن امامزاده های مجهول و تامین بودجه برای ساخت مسجد و محوطه و گماردن ملایی به عنوان امام جماعت آنها ید طولایی دارد . اما در مورد ساخت سد بالای مقبره کوروش کبیر حرفی ندارد . زیرا کوروش که مسلمان نبوده . ملا عمر پول های بن لادن را به شیخ حسن نصراله و یا رهبران غزه نمی دهد و فقط به افغان های هم وطنش می دهد که جلوی توپ و تفنگ آمریکایی ها را بگیرند . ولی ملامحمود برای هر کدخدایی که از بیروت و یا فلسطین و یا سوریه به دست بوس رهبر بیایند چمدان های دلار فشرده شده را تا داخل هواپیمای آنها می برد .
ملا عمر فعلا کاری به مردم افغانستان یا وضع زندگی و معیشت مردم ندارد . ولی ملا محمود کلید چاه های نفت که درآمد ملی مردم ایران هست در دست گرفته و کوپن بنزین به ملتی می دهد که بر اقیانوسی از نفت می خوابند . آن هم به قیمتی گران تر از نرخ بعضی از کشورها بدون نفت. سرمایه مردم کشور را به عنوان سرمایه گذاری در کشورهایی که نیمی از ایرانیان و حتی اروپائیان اسم آنها را غلط تلفظ می کنند به هدر داده و می دهد . مثلا سرمایه گذاری در اوگاندا و یا چنین کشورهایی . ملا عمر حتی در همان زندگی کوهستانی که برای خود ساخته جز نان بخور و نمیر ، چیزی به کس و کار خود نمی دهد ولی ملا محمود مشاغل نان و آب دار را بین خویشان درجه اول تا سوم خود تقسیم کرده . ملا عمر چون مسلمان معتقدی است ابدا دروغ نمی گوید . ملا محمود چون دین و ایمانی ندارد به هیچ راهی مستقیم به راحتی دروغ می گوید . آن هم دروغ های شاخداری مثل ( کشور ایران در این پنج سال ابر قدرت جهان شده است و یا درآمد سرانه مردم ایران در این پنج سال سه برابر افزایش یافته و در ردیف درآمد مردم کشورهای درجه اول درآمده ) در هر حال مردم از این دو ملا ( ملا محمود و ملاعمر ) جانشان به لب رسیده و بدبختانه نمی دانند چه باید بکنند . لابد باید پی ملای دیگری بگردند ؟
ملا عمر افغانی و و ملا محمود ایرانی
در مقایسه ریاست جمهوری ایران با ملا عمر که دوره ای سردمدار افغانستان بود به نکات جالب توجهی برمی خوریم . ابتدا شباهت های آنان .
محمود احمدی نژاد و ملاعمر افغانی دو چرخ یک گاری در حرکت هستند . گاری که به سوی دوران اعراب بادیه نشین و صدر اسلام پس می رود . این دو برای تامین هزینه برنامه ها و دستیابی به اهداف خود که همانا شستشوی مغزی ملت های ایران و افغان است نیاز به منابع مالی دارند . ملاعمر پشتوانه ای چون بن لادن و ملا محمود منابع نفت ایران را در اختیار دارند. ملا محمود نیز مانند ملا عمر در تمامی عرصه ها با هر نشانه ای از دنیا معاصر و مدرن به تقابل می پردازد . از لباس و پوشش گرفته تا تیشه زدن به ریشه هنر و ادبیات و و تغییر کتاب های درسی به بهانه بومی سازی و امروز تلاش در خدشه دار کردن مفاهیم علوم انسانی . از تلویزیون جمهوری اسلامی مراسم فارغ التحصیلی یا سرگذاردن عمامه به جای کلاه و لباس فارغ التحصیلی طلاب دانشکده یا دارالعلم حقوق قم را دیدم آنها سفیران ترویج مذهب و خدمت به نظام ارتجاعی هستند . حتم می دانید که در مقطع دبیرستان ها قرار است به تدریس کتبی چون بحارالانوار و از این دست بپردازند . در تمام سطوح و عرصه ها اعم از فرهنگی ، اداری و ورزشی کشور ملایی را می بینیم که مثل نماینده ساواک در سیستم گذشته مراقب است . مثلا کسی از نماز ظهر غافل نشود و یا شخصی بدون ریش در جایی ظاهر نشود و یا زنی با مردی روی نیمکت حتی در پارک پهلوی هم ننشینند . البته برای جلو گیری از چنین گناهانی پارک ها را هم زنانه و مردانه کرده اند . همراه هر تیم فوتبالی در زمان بازی ملای معممی حضور دارد و فوتبالیست ها باید قبل از بازی نماز بخوانند . در موقع نماز او کاپیتان تیم است و همه پشت سر او باید بایستند و بعد به مسابقه بپردازند . معلوم نیست تیموریان ارمنی و یا یک فوتبالیست سنی که قبله او با قبله شیعیان فرق می کند چه می کنند .
این دو تفاوت هایی نیز دارند . مثلا ملا عمر از روی حماقت دستور نابودی مجسمه های بودا را که از میراث فرهنگی دنیا به شمار می رفت می دهد . از سویی ملا محمود در یافتن امامزاده های مجهول و تامین بودجه برای ساخت مسجد و محوطه و گماردن ملایی به عنوان امام جماعت آنها ید طولایی دارد . اما در مورد ساخت سد بالای مقبره کوروش کبیر حرفی ندارد . زیرا کوروش که مسلمان نبوده . ملا عمر پول های بن لادن را به شیخ حسن نصراله و یا رهبران غزه نمی دهد و فقط به افغان های هم وطنش می دهد که جلوی توپ و تفنگ آمریکایی ها را بگیرند . ولی ملامحمود برای هر کدخدایی که از بیروت و یا فلسطین و یا سوریه به دست بوس رهبر بیایند چمدان های دلار فشرده شده را تا داخل هواپیمای آنها می برد .
ملا عمر فعلا کاری به مردم افغانستان یا وضع زندگی و معیشت مردم ندارد . ولی ملا محمود کلید چاه های نفت که درآمد ملی مردم ایران هست در دست گرفته و کوپن بنزین به ملتی می دهد که بر اقیانوسی از نفت می خوابند . آن هم به قیمتی گران تر از نرخ بعضی از کشورها بدون نفت. سرمایه مردم کشور را به عنوان سرمایه گذاری در کشورهایی که نیمی از ایرانیان و حتی اروپائیان اسم آنها را غلط تلفظ می کنند به هدر داده و می دهد . مثلا سرمایه گذاری در اوگاندا و یا چنین کشورهایی . ملا عمر حتی در همان زندگی کوهستانی که برای خود ساخته جز نان بخور و نمیر ، چیزی به کس و کار خود نمی دهد ولی ملا محمود مشاغل نان و آب دار را بین خویشان درجه اول تا سوم خود تقسیم کرده . ملا عمر چون مسلمان معتقدی است ابدا دروغ نمی گوید . ملا محمود چون دین و ایمانی ندارد به هیچ راهی مستقیم به راحتی دروغ می گوید . آن هم دروغ های شاخداری مثل ( کشور ایران در این پنج سال ابر قدرت جهان شده است و یا درآمد سرانه مردم ایران در این پنج سال سه برابر افزایش یافته و در ردیف درآمد مردم کشورهای درجه اول درآمده ) در هر حال مردم از این دو ملا ( ملا محمود و ملاعمر ) جانشان به لب رسیده و بدبختانه نمی دانند چه باید بکنند . لابد باید پی ملای دیگری بگردند ؟
داستان محکومیت شهبازی
يكشنبه ۷ آذر ۱۳۸۹
راديو فردا
عبدالله شهبازى، مورخ و نويسنده كه پيشتر آيتالله حائرى شيرازى را به «زمين خوارى» متهم كرده بود، به يك سال و نيم حبس تعزيرى محكوم شد. عبدالله شهبازى، مورخ و نويسنده به يك سال و نيم زندان محكوم شد. آقاى شهبازى پيشتر آيت الله حائرى شيرازى، امام جمعه سابق شيراز را به ضبط غيرقانونى زمين هاى شخصى افراد مختلف متهم كرده بود.
آقاى شهبازى نويسنده كتاب هايى چون «ظهور و سقوط سلطنت پهلوى» است اما گفته مىشود وى به دليل نوشتن كتابى با عنوان «زمين و انباشت ثروت: تكوين اليگارشى جديد در ايران امروز» به اتهام «تهمت، افترا، توهين و نشر اكاذيب» به زندان محكوم شده است.
محور اين كتاب كه آقاى شهبازى آن را در وب سايت شخصى اش در شبكه اينترنت منتشر كرده است، «زمين خوارى» در استان فارس است كه از جمله اتهاماتى به آيتالله حائرى شيرازى در آن وارد شده است.
در پى شكايت افرادى چون عبدالعلى نجفى، فرمانده سابق «سپاه انصار المهدى» كه توسط آقاى شهبازى به همكارى با آيت الله حائرى در زمين خوارى در استان فارس متهم شده است، پرونده اى براى اين پژوهشگر در دادگاه باز شد.
آقاى شهبازى اين افراد را متهم كرده كه با تاسيس موسساتى در پوشش فعاليت هاى هاى مذهبى و خيريه اقدام به زمين خوارى مى كنند.
وى همچنين مصطفى پور محمدى، وزير سابق كشور، را به زمينه سازى تشكيل مافياى نفتى و روح الله حسينيان از مقامات سابق امنيتى، دوست سعيد امامى و نماينده فعلى مجلس شوراى اسلامى را به «بهايى» بودن متهم كرده است.
راديو فردا
عبدالله شهبازى، مورخ و نويسنده كه پيشتر آيتالله حائرى شيرازى را به «زمين خوارى» متهم كرده بود، به يك سال و نيم حبس تعزيرى محكوم شد. عبدالله شهبازى، مورخ و نويسنده به يك سال و نيم زندان محكوم شد. آقاى شهبازى پيشتر آيت الله حائرى شيرازى، امام جمعه سابق شيراز را به ضبط غيرقانونى زمين هاى شخصى افراد مختلف متهم كرده بود.
آقاى شهبازى نويسنده كتاب هايى چون «ظهور و سقوط سلطنت پهلوى» است اما گفته مىشود وى به دليل نوشتن كتابى با عنوان «زمين و انباشت ثروت: تكوين اليگارشى جديد در ايران امروز» به اتهام «تهمت، افترا، توهين و نشر اكاذيب» به زندان محكوم شده است.
محور اين كتاب كه آقاى شهبازى آن را در وب سايت شخصى اش در شبكه اينترنت منتشر كرده است، «زمين خوارى» در استان فارس است كه از جمله اتهاماتى به آيتالله حائرى شيرازى در آن وارد شده است.
در پى شكايت افرادى چون عبدالعلى نجفى، فرمانده سابق «سپاه انصار المهدى» كه توسط آقاى شهبازى به همكارى با آيت الله حائرى در زمين خوارى در استان فارس متهم شده است، پرونده اى براى اين پژوهشگر در دادگاه باز شد.
آقاى شهبازى اين افراد را متهم كرده كه با تاسيس موسساتى در پوشش فعاليت هاى هاى مذهبى و خيريه اقدام به زمين خوارى مى كنند.
وى همچنين مصطفى پور محمدى، وزير سابق كشور، را به زمينه سازى تشكيل مافياى نفتى و روح الله حسينيان از مقامات سابق امنيتى، دوست سعيد امامى و نماينده فعلى مجلس شوراى اسلامى را به «بهايى» بودن متهم كرده است.
Sunday, 28 November 2010
فراخوان برای 16 اذر روز دانشجو
===================================================================================
فراخوان برگزاری مراسم سراسری : شانزده آذراز طرف تشکلات دانشجویی خارج از کشور – روز دانشجو
در حالی به استقبال روز دانشجو میرویم که دانشگاه همچنان سنگر زنده مقاومت در برابر استبداد و اقتدارگرایی است و منازعه بین مدافعان آزادی و سرسپردگان قدرت خودکامه ، محور اصلی تکاپوهای دانشجویی را تشکیل می دهد. اگر چه دانشگاه رنجور از زخم های متعددی است که حاکمیت پادگانی و حامیان دانشگاه مطیع و توجیهگر قدرت در طول سالیان اخیر بر پیکره آن وارد ساخته اند، اما کماکان چراغ حقیقت طلبی، خردورزی و اندیشه انتقادی در آن روشن است.
شانزده آذر به برکت سه آذر اهورایی ( قندچی ، شریعت رضوی و بزرگ نیا) روزی است که به شکل نمادین، نسل های مختلف جنبشدانشجویی و تلاشهای آنان برای دفاع از استقلال دانشگاه ، گسترش دموکراسی، حقوق بشر و عدالت خواهی را به هم پیوند میدهد
جنبش دانشجویی سرافراز از هفت دهه کوشش مستمر و خستگی ناپذیر در راه اعتلای میهن ، بهروزی ملت و تداوم سنت روشنگری دانشگاه، اکنون با تنگناهای مختلفی دست و پنجه نرم می کند. بگونه ای که در خانه خود محروم از حق برگزاری مراسم و بزرگداشت روزی شده، که به نام آیندهسازان کشور مزین است.
در سالهای اخیر، هر روزه فشار های حکومت بر علیه فعالیتهای مسالمتآمیز مدنی در دانشگاهها افزایش مییابد. دانشجویان به بهانههای واهی زندانی میشوند و یا از تحصیل محروم می گردند. سناریوهای دروغین بر علیه آنان ساخته و پرداخته می شود تا با تحریف فعالیتهای مشروع آنان به عناوین بیاساسی چون پروژه براندازی نرم ،فتنهگری و وابستگی به بیگانگان، دانشجویان را از بدیهیترین حقوق مدنی و آزادیهای آکادمیک محروم سازند.
از این رو به عنوان جمعی از تشکلهای دانشجویی و دانشگاهی ایرانی خارج از کشور وظیفه خود میدانیم تا پژواک فریاد حقطلبانه دانشجویان مظلوم ایرانی را در عرصه بینالمللی ارتقاء بخشیده، فعالیتهای گستردهای را برای بزرگداشت روز دانشجو و دفاع از مطالبات جنبش دانشجویی ایران سازمان دهیم.
به باور ما اینک رسالت سنگینی بر دوش دانشجویان ایرانی برون مرزی قرار دارد تا با استفاده از ظرفیت های موجود و بسیج دانشگاههای خارج از کشور به یاری جنبش دانشجویی ایران برخیزند و مکمل فعالیتهای دانشجویان داخل کشور باشند. افزایش همگرایی در مسیر فعالیتها و گسترش کمی و کیفی تشکل های دانشجویی ایرانی در سرتاسر جهان، گام های ضروری برای تحرک مجدد جنبش دانشجویی خارج از کشور است که در سالهایی نه چندان دور از ارکان اصلی حرکت آزادیخواهانه ایرانیان بود.
بیایید دستهایمان را در حمایت از مطالبات دانشجویان ایرانی به یکدیگر دهیم و شانزده آذر امسال را به نقطه عطفی در فعالیتهای دانشجویی سالیان اخیر بدل سازیم.
محور های پیشنهادی ما برای کمپین سراتاسری بزرگداشت روز دانشجو عبارتند از :
آزادی بدونشرط ،عزتمندانه و فوری بیش از هفتاد دانشجوی زندانی
الغاء احکام کمیتههای انضباطی در محرومیت موقت و دائمی دانشجویان از امکانات رفاهی و تحصیلی
رعایت آزادی های آکادمیک و پایان بخشیدن به رفتارهای ناقض حقوقبشر در دانشگاهها
پایان بخشیدن به مداخله ایدئولوژیک حکومت در آموزش و پژوهش علوم انسانی
دفاع از استقلال دانشگاه و پایان دخالت دولت در مدیریت دانشگاه ها
توقف برنامه فراگیر اخراج و بازنشستگی اساتید مستقل و جایگزینی ایشان با سرسپردگان کمسواد
لغو انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران و پایان مداخلات خلقالساعه و غیرکارشناسانه دولت در ساختار دانشگاهها
توقف بومی گزینی ، مداخلات سیاسی، تبعیض های عقیدتی، جنسیتی و دینی در گزینش دانشجویان
انعکاس نظرات جنبش دانشجویی ایران در خصوص مسائل مهم کشور
افزایش فعالیت جمعی و تشکیلاتی دانشجویان ایرانی خارج از کشور
حمایت از تحریم مقامات دولتی و حکومتی ناقض حقوق بشر از سوی جامعه جهانی
آستین برای ایران – شاخه دانشجویی
مرکز بیندانشگاهی اروپایی برای حقوق بشر و دموکراسی
انجمن فرهنگی ایرانیان دانشگاه جورج تاون
دمکراسی سبز- استکهلم
دانشجویان سبز برای ایران دموکراتیک ( جنوب کالیفرنیا)
گروه ایرانیان دمکرات دانشگاه جورج واشنگتن
ر;اه سبز مالزی (رسام)
جنبش راه سبز اتاوا
مجمع دانشجويان سبز مقیم لبنان
جوانان پیشروی ایرانی
پ;رسا: پویش راه سبز دانش آموختگان و دانشجویان ایرانی
سبز هیوستون
دانشجویان ایرانی رم
تشکل دانشجویان برای حقوق مدنی در ایران – سن دیگو
س;یگما -گروه دانشجویان برای حرکت سبز ایران
اتحاد برای ایران
کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی
فعالان حقوق بشر دانشگاه یورک کانادا رای من کجاست – نیویورک
فراخوان برگزاری مراسم سراسری : شانزده آذراز طرف تشکلات دانشجویی خارج از کشور – روز دانشجو
در حالی به استقبال روز دانشجو میرویم که دانشگاه همچنان سنگر زنده مقاومت در برابر استبداد و اقتدارگرایی است و منازعه بین مدافعان آزادی و سرسپردگان قدرت خودکامه ، محور اصلی تکاپوهای دانشجویی را تشکیل می دهد. اگر چه دانشگاه رنجور از زخم های متعددی است که حاکمیت پادگانی و حامیان دانشگاه مطیع و توجیهگر قدرت در طول سالیان اخیر بر پیکره آن وارد ساخته اند، اما کماکان چراغ حقیقت طلبی، خردورزی و اندیشه انتقادی در آن روشن است.
شانزده آذر به برکت سه آذر اهورایی ( قندچی ، شریعت رضوی و بزرگ نیا) روزی است که به شکل نمادین، نسل های مختلف جنبشدانشجویی و تلاشهای آنان برای دفاع از استقلال دانشگاه ، گسترش دموکراسی، حقوق بشر و عدالت خواهی را به هم پیوند میدهد
جنبش دانشجویی سرافراز از هفت دهه کوشش مستمر و خستگی ناپذیر در راه اعتلای میهن ، بهروزی ملت و تداوم سنت روشنگری دانشگاه، اکنون با تنگناهای مختلفی دست و پنجه نرم می کند. بگونه ای که در خانه خود محروم از حق برگزاری مراسم و بزرگداشت روزی شده، که به نام آیندهسازان کشور مزین است.
در سالهای اخیر، هر روزه فشار های حکومت بر علیه فعالیتهای مسالمتآمیز مدنی در دانشگاهها افزایش مییابد. دانشجویان به بهانههای واهی زندانی میشوند و یا از تحصیل محروم می گردند. سناریوهای دروغین بر علیه آنان ساخته و پرداخته می شود تا با تحریف فعالیتهای مشروع آنان به عناوین بیاساسی چون پروژه براندازی نرم ،فتنهگری و وابستگی به بیگانگان، دانشجویان را از بدیهیترین حقوق مدنی و آزادیهای آکادمیک محروم سازند.
از این رو به عنوان جمعی از تشکلهای دانشجویی و دانشگاهی ایرانی خارج از کشور وظیفه خود میدانیم تا پژواک فریاد حقطلبانه دانشجویان مظلوم ایرانی را در عرصه بینالمللی ارتقاء بخشیده، فعالیتهای گستردهای را برای بزرگداشت روز دانشجو و دفاع از مطالبات جنبش دانشجویی ایران سازمان دهیم.
به باور ما اینک رسالت سنگینی بر دوش دانشجویان ایرانی برون مرزی قرار دارد تا با استفاده از ظرفیت های موجود و بسیج دانشگاههای خارج از کشور به یاری جنبش دانشجویی ایران برخیزند و مکمل فعالیتهای دانشجویان داخل کشور باشند. افزایش همگرایی در مسیر فعالیتها و گسترش کمی و کیفی تشکل های دانشجویی ایرانی در سرتاسر جهان، گام های ضروری برای تحرک مجدد جنبش دانشجویی خارج از کشور است که در سالهایی نه چندان دور از ارکان اصلی حرکت آزادیخواهانه ایرانیان بود.
بیایید دستهایمان را در حمایت از مطالبات دانشجویان ایرانی به یکدیگر دهیم و شانزده آذر امسال را به نقطه عطفی در فعالیتهای دانشجویی سالیان اخیر بدل سازیم.
محور های پیشنهادی ما برای کمپین سراتاسری بزرگداشت روز دانشجو عبارتند از :
آزادی بدونشرط ،عزتمندانه و فوری بیش از هفتاد دانشجوی زندانی
الغاء احکام کمیتههای انضباطی در محرومیت موقت و دائمی دانشجویان از امکانات رفاهی و تحصیلی
رعایت آزادی های آکادمیک و پایان بخشیدن به رفتارهای ناقض حقوقبشر در دانشگاهها
پایان بخشیدن به مداخله ایدئولوژیک حکومت در آموزش و پژوهش علوم انسانی
دفاع از استقلال دانشگاه و پایان دخالت دولت در مدیریت دانشگاه ها
توقف برنامه فراگیر اخراج و بازنشستگی اساتید مستقل و جایگزینی ایشان با سرسپردگان کمسواد
لغو انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران و پایان مداخلات خلقالساعه و غیرکارشناسانه دولت در ساختار دانشگاهها
توقف بومی گزینی ، مداخلات سیاسی، تبعیض های عقیدتی، جنسیتی و دینی در گزینش دانشجویان
انعکاس نظرات جنبش دانشجویی ایران در خصوص مسائل مهم کشور
افزایش فعالیت جمعی و تشکیلاتی دانشجویان ایرانی خارج از کشور
حمایت از تحریم مقامات دولتی و حکومتی ناقض حقوق بشر از سوی جامعه جهانی
آستین برای ایران – شاخه دانشجویی
مرکز بیندانشگاهی اروپایی برای حقوق بشر و دموکراسی
انجمن فرهنگی ایرانیان دانشگاه جورج تاون
دمکراسی سبز- استکهلم
دانشجویان سبز برای ایران دموکراتیک ( جنوب کالیفرنیا)
گروه ایرانیان دمکرات دانشگاه جورج واشنگتن
ر;اه سبز مالزی (رسام)
جنبش راه سبز اتاوا
مجمع دانشجويان سبز مقیم لبنان
جوانان پیشروی ایرانی
پ;رسا: پویش راه سبز دانش آموختگان و دانشجویان ایرانی
سبز هیوستون
دانشجویان ایرانی رم
تشکل دانشجویان برای حقوق مدنی در ایران – سن دیگو
س;یگما -گروه دانشجویان برای حرکت سبز ایران
اتحاد برای ایران
کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی
فعالان حقوق بشر دانشگاه یورک کانادا رای من کجاست – نیویورک
Friday, 26 November 2010
بیانیه بنیاد میراث پاسارگاد
در مورد تجاوز به داشته های ملی مردمان ایران
هموطنان گرامی، کارشناسان حقوقی، و وکلای شریف و انساندوست!
به دلیل بی کفایتی حکومت اسلامی و بی توجهی سران این حکومت به ثروت های ملی سرزمین مان، هر روزه بخشی از این داشته ها، اعم از طبیعی و فرهنگی و تاریخی و مادی، به تاراج می رود. سال هاست که برخی از کشورهای حاشیه ی خلیج فارس، کشورهای عربی، جمهوری های جداشده از شوروی سابق، که بیشترشان چون سرزمین ما دیکتاتورزده اند، و دولت هاشان به قوانین حقوق بشر و قوانین بین المللی بی توجه، بی اطلاع و یا با همکاری دولت ایران، دست طمع بسوی داشته های ملی ما دراز کرده و هر کدام قصد تصاحب بخشی از آب و خاک و میراث های معنوی و فرهنگی و مادی ما را داشته اند. و اکنون کار به جایی رسیده که کشورهایی که بر قوانینی دموکرات تکیه زده اند نیز در مورد ثروت های ملی ما تصمیم گرفته و آن ها را در قبال معاملات سیاسی و اقتصادی خود بذل و بخشش می کنند.
اخیرا، نیروی دریایی آمریکا، در سایت اختصاصی خود به نويسندگان مطالب و گردانندگان سايت ها دستور داده است که در مکالمات و مکاتبات خود به جای نام خلیج فارس از نام جعلی عربی استفاده کنند.
به راستی معلوم نیست چرا بخشی از نیروی نظامی کشوری چون آمریکا، که بر اساس قوانین بین المللی و در مجموعه ی سازمان ملل عمل می کند، به خود اجازه می دهد که برخلاف قوانین بین المللی نام خلیجی را، با هزاران سال قدمت، تغيير داده و پيوستگی تاريخی ـ فرهنگی آن را از کشوری سلب و آن را به کشورهای دیگری ببخشد.
ما می پذيريم که حاکمان مسلط بر سرزمین ما، با قانون شکنی های داخلی و خارجی خود، هیچ خط و مرز احترام آمیزی را در فضای دیپلماسی بين المللی برای خود باقی نگذاشته اند اما این واقعيت نبايد بهانه ای باشد برای مجازات کردن مردمان ایران که از یک سو صاحبان اصلی سرزمین شان بشمار می روند و از سویی دیگر گرفتار شدیدترین خفقان و تبعیض های سیاسی و فرهنگی بوده و امکان هر نوع حق طلبی از آن ها سلب شده است.
با این حال و همچنان هر کدام از این تجاوزها نسبت به داشته های ملی کشورها، نوعی تجاوز به حریم میلیون ها انسان بوده و بر اساس قوانین و اسناد بین المللی کاملاً غیر قانونی محسوب می شوند. و مردمان ایران می توانند چون دیگر مردمان جهان نسیت به این تجاوزهای شفاهی، کتبی یا عملی، به خصوص اگر از سوی دولت های متعهد به قوانین بین المللی باشد، معترض بوده و از اين بابت به مجامع بین المللی شکایت کنند.
بنیاد میراث پاسارگاد با مشاهده ی روزافزون این نوع تجاوزها، و از آنجا که باور دارد ـ در نبود حکومتی برخاسته از مردم و برای مردم ـ وظیقه ی هر انسان شرافتمندی است که به حفظ و نگاهبانی از داشته های ملی خود برخیزد، از همگان، و به خصوص از کارشناسان حقوقی و وکلای شریف وانساندوست، می خواهد که برای بوجود آوردن «کمیته ای ملی» و تهیه دادخواست هایی در این مورد و تسليم آنها به سازمان های مربوط به حقوق بشر و حقوق بین المللی با اين بنياد همکاری کنند.
تنها اتحاد و همراهی همه ی ايرانيان می تواند بر اين نوع تجاوزهای بی پروا نقطه ی پايان بگذارد.
با مهر و احترام
شکوه میرزادگی
از سوی بنیاد میراث پاسارگاد
24 نوامبر 2010
هموطنان گرامی، کارشناسان حقوقی، و وکلای شریف و انساندوست!
به دلیل بی کفایتی حکومت اسلامی و بی توجهی سران این حکومت به ثروت های ملی سرزمین مان، هر روزه بخشی از این داشته ها، اعم از طبیعی و فرهنگی و تاریخی و مادی، به تاراج می رود. سال هاست که برخی از کشورهای حاشیه ی خلیج فارس، کشورهای عربی، جمهوری های جداشده از شوروی سابق، که بیشترشان چون سرزمین ما دیکتاتورزده اند، و دولت هاشان به قوانین حقوق بشر و قوانین بین المللی بی توجه، بی اطلاع و یا با همکاری دولت ایران، دست طمع بسوی داشته های ملی ما دراز کرده و هر کدام قصد تصاحب بخشی از آب و خاک و میراث های معنوی و فرهنگی و مادی ما را داشته اند. و اکنون کار به جایی رسیده که کشورهایی که بر قوانینی دموکرات تکیه زده اند نیز در مورد ثروت های ملی ما تصمیم گرفته و آن ها را در قبال معاملات سیاسی و اقتصادی خود بذل و بخشش می کنند.
اخیرا، نیروی دریایی آمریکا، در سایت اختصاصی خود به نويسندگان مطالب و گردانندگان سايت ها دستور داده است که در مکالمات و مکاتبات خود به جای نام خلیج فارس از نام جعلی عربی استفاده کنند.
به راستی معلوم نیست چرا بخشی از نیروی نظامی کشوری چون آمریکا، که بر اساس قوانین بین المللی و در مجموعه ی سازمان ملل عمل می کند، به خود اجازه می دهد که برخلاف قوانین بین المللی نام خلیجی را، با هزاران سال قدمت، تغيير داده و پيوستگی تاريخی ـ فرهنگی آن را از کشوری سلب و آن را به کشورهای دیگری ببخشد.
ما می پذيريم که حاکمان مسلط بر سرزمین ما، با قانون شکنی های داخلی و خارجی خود، هیچ خط و مرز احترام آمیزی را در فضای دیپلماسی بين المللی برای خود باقی نگذاشته اند اما این واقعيت نبايد بهانه ای باشد برای مجازات کردن مردمان ایران که از یک سو صاحبان اصلی سرزمین شان بشمار می روند و از سویی دیگر گرفتار شدیدترین خفقان و تبعیض های سیاسی و فرهنگی بوده و امکان هر نوع حق طلبی از آن ها سلب شده است.
با این حال و همچنان هر کدام از این تجاوزها نسبت به داشته های ملی کشورها، نوعی تجاوز به حریم میلیون ها انسان بوده و بر اساس قوانین و اسناد بین المللی کاملاً غیر قانونی محسوب می شوند. و مردمان ایران می توانند چون دیگر مردمان جهان نسیت به این تجاوزهای شفاهی، کتبی یا عملی، به خصوص اگر از سوی دولت های متعهد به قوانین بین المللی باشد، معترض بوده و از اين بابت به مجامع بین المللی شکایت کنند.
بنیاد میراث پاسارگاد با مشاهده ی روزافزون این نوع تجاوزها، و از آنجا که باور دارد ـ در نبود حکومتی برخاسته از مردم و برای مردم ـ وظیقه ی هر انسان شرافتمندی است که به حفظ و نگاهبانی از داشته های ملی خود برخیزد، از همگان، و به خصوص از کارشناسان حقوقی و وکلای شریف وانساندوست، می خواهد که برای بوجود آوردن «کمیته ای ملی» و تهیه دادخواست هایی در این مورد و تسليم آنها به سازمان های مربوط به حقوق بشر و حقوق بین المللی با اين بنياد همکاری کنند.
تنها اتحاد و همراهی همه ی ايرانيان می تواند بر اين نوع تجاوزهای بی پروا نقطه ی پايان بگذارد.
با مهر و احترام
شکوه میرزادگی
از سوی بنیاد میراث پاسارگاد
24 نوامبر 2010
Sunday, 21 November 2010
مقاله از هوشنگ کردستانی
هوشنگ کردستانی
رهایی ایران با یک ائتلاف ملی امکان پذیر است
با آنکه بیش از یکصد سال از پیروزی انقلاب مشروطه و استقرار حکومت قانون می گذرد، آرمان های آن جز در پاره ای اوقات عملاً تحقق پیدا نکرد. انقلابی که برای جایگزین کردن مشروطه پادشاهی به جای استبداد سلطنتی بود.
گرچه برخی از روشنفکران و نظریه پردازان نهضت آزادیخواهی بر آن بودند که روحانیت در رأس حرکت مردم قرار گیرد ولی رهبران واقع بین نهضت مشروطه و نیز مردم به جان آمده از جور و ستم و جنایت هایی که گروهی از دکانداران دین در همدستی با عوامل استبداد مرتکب شده بودند راضی به این امر نشدند و جز تنی چند از مراجع و روحانیت وارسته را که صادقانه با نهضت همراهی کرده و تا آخر نسبت به آن وفادار ماندند، نپذیرفتند و جنایت هایی را که دین فروشان به نام دین انجام می دادند کم از اعمال عوامل وابسته به سلطنت استبدادی نمی دانستند، از این رو نه آنکه تسلیم آخوندهای متعصب و واپسگرا که می گفتند «ما پیرو قرآنیم، مشروطه نمی خواهیم» و در پی استقرار نظامی «مشروعه» بودند نشدند بلکه مهمترین روحانی مخالف نهضت مشروطه را به دار مکافات آویختند.
چه شد که پس از گذشت هفت دهه از تصویب قانون اساسی مشروطه و کوتاه شدن دخالت روحانیت از امور مملکت، خمینی و آخوندهای همراهش توانستند بساط مشروطیت را گرچه قانون اساسی آن بطور صحیح اجرا نمی شد برچینند و قدرت را بطور کامل قبضه کنند و حکومت مشروعه را جایگزین آن سازند؟
اگر چه عوامل گوناگونی در به قدرت رساندن خمینی دخالت داشت ولی شاید دو عامل از بقیه مهم تر بوده باشد:
نخست، آنکه گذشت زمان، جنایت هایی را که پیش از استقرار نظام مشروطه توسط شاه و همچنین دکانداران دین صورت می گرفت از حافظه تاریخی و بایگانی ذهنی نسل جوان دوران انقلاب اسلامی کمرنگ نموده و عدم وجود آزادی بیان و نوشتار در رژیم گذشته هم این فراموشی را مضاعف کرده بود.
دوم: عدم اجرای کامل اصول قانون اساسی بویژه آن اصولی که به سلطنت مربوط می شد این امکان را به خمینی داد که خود و جامعه روحانیت را پایگاه مبارزه با خودکامگی و طرفدار خواست های مردم معرفی کند و با نیرنگ، ندای آزادی و استقلال را که مردم ایران خواستار آن بودند سر دهد.
اکنون که پس از گذشت 32 سال از عمر جمهوری اسلامی، از سویی ماهیت و سرنوشت دکانداران دین بیش از گذشته برای مردم به ویژه نسل جوان کشور روشن شده و از سویی دیگر مبارزه کسب قدرت که میان جناح های حاکمیت در گرفته و روز به روز بر شدت آن افزوده می شود نظام را دچار شکاف و چند دستگی کرده است فرصت و مجال مناسبی را برای مردم فراهم آورده تا در سایه یک همبستگی ملی به دور محورِ آرمان های تاریخی بتوانند از تسلط استبداد مذهبی رهایی پیدا کرده و مانع امکان برپایی و استقرار نظام استبدادی دیگری در آینده ایران گردند.
آرمان های تاریخی که ملت ایران بیش از صد سال است برای تحقق آن مبارزه، فداکاری و جانبازی کرده و می کند عبارتند از:
آزادی های سیاسی، دینی و اجتماعی، برقراری حاکمیت مردم بر سرنوشت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ... کشور که در تضاد با نظام استبداد مذهبی حاکم و اساساً هر نوع استبداد ایدئولوژیکی، نظامی و سلطنتی و ... می باشد.
آزادی و مردم سالاری هنگامی تحقق می یابد که تسلط مذهب بر حکومت پایان پذیرد.
تسلط نظام استبداد مذهبی بر کشور فاجعه ای است که افزون بر زیان های جبران ناپذیر جانی، مالی و معنوی پدید آمده، می تواند باعث به خطر افتادن تمامیت ارضی کشور گردد.
از این رو ایران یاران، برای جلوگیری از امکان هر نوع تجزیه ناشناخته می بایست بیش از هر کاری برای تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری تلاش و فداکاری نمایند.
آزادی و استقلال دو روی یک سکه هستند.
مردم هنگامی که از آزادی برخوردارند از استقلال میهن شان دفاع می نمایند .
در نبود آزادیست که استقلال کشور و تمامیت ارضی می تواند به خطر افتد.
عشق به ایران و میهن دوستی هنگامی که با باور به آزادی و حاکمیت مردم همراه نباشد نارسا و ناکامل است.
باور به دو اصل آزادی و حاکمیت مردم می تواند معیار درست تشخیص احساس میهن دوستی زمامداران کشور باشد.
اشاره شد که پس از گذشت سه دهه که از عمر نظام سرکوبگر و جنایت پیشه کنونی می گذرد، و پی آمدهای فاجعه آمیزی که برای ملت ایران به ارمغان آورده بر همگان روشن است، اکنون مردم ایران برای پایان دادن به بساط حکومت خودکامگانی که از احساسات مذهبی موجود در جامعه سوءاستفاده می کنند مردانه به پا خاسته اند.
خیزش مردمی ایران و شرکت گروههای مختلف با آرمانهای متفاوت خود نشاندهنده مخالفت مردم با عملکرد حکومت و رژیم اسلامی می باشد .
پرسش این است که چرا، با وجود آنکه اکثریت بزرگی از مردم که بیشتر روشنفکر، دانشجو و در حقیقت از نخبگان و برگزیدگان جامعه هستند موفق به پدید آوردن یک همبستگی یا یگانگی ملی در راستای برکناری نظام ولایت فقیه نشده اند؟
در جامعه کنونی ایران چند جریان یا طیف فکری (متفاوت)وجود دارد که دارای موضع گیری های گوناگون در رویارویی با نظام اسلامی هستند. در ذیل به چند مورد از آن اشاره می کنیم:
1- جریان معروف به اصلاح طلبی
جریانی که سردمداران آن وابسته به حاکمیت و زمانی در رأس قدرت بوده و اکنون اهرم های قدرت را از دست داده اند. این جریان بر این باور است که ادامه سیاست دولتمردان کنونی اسلامی می تواند بقای نظام را به خطر اندازد، از این رو در پی آن است که اهرم های قدرت را از دست آنها خارج و خود در اختیار بگیرد و با اصلاحاتی به بقای نظام اسلامی تداوم بخشد.
این جریان از حمایت رسانه های گروهی دولت های غربی و نیز پشتیبانی برخی از گروه ها و شخصیت های سیاسی - بیشتر چپ گرا- خارج از حاکمیت برخوردار است.
طرفداران این جناح نه در پی سقوط نظام ولایی، بلکه در تلاش برای بقای آن از راه جابجایی قدرت در درون همین نظام هستند.
2- جریان طرفداران نظام گذشته
این جریان در مقایسه شرایط دوران ایران برباددِه کنونی با دوران رژیم گذشته، با وجود تأکید بر کاستی ها و نبودِ آزادی سیاسی در آن زمان، برتری را به آن دوران می دهند و کاستی ها و کمبودها و عدم اجرای کـامل قانـون اســاسی مشروطه را در مقایسه با جنایت های هولناک جانی، مالی، معنوی که سردمداران اسلامی باعث شده اند توجیه می نمایند.
بیشترین طرفداران این طیف را طرفداران نظام گذشته، توده های از هستی ساقط شده و نیز آنان که آبادانی کشور و رفاه مردم را بر اصل آزادی و حاکمیت برتری می دهند تشکیل می دهند. با وجود تفاوت اساسی اعتقادی که میان تفکر جریان اصلاح طلب و طرفداران نظام گذشته وجود داشته و دارد، برخی از طرفداران نظام گذشته بر این باورند که می توانند ائتلافی با جریان اصلاح طلب پدید آورند.
3- جریان ملی گرایی
جریان ملی گرایی تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری، پیشرفت کشور و رفاه مردم را در برکناری کلیت نظام استبداد مذهبی و نه جا به جایی قدرت میان جناح ها می داند. این جریان بیشترین طرفدار را در میان بانوان، جوانان و روشنفکران که اکثراً از طبقه متوسط جامعه برخاسته اند دارد.
شعارهای داده شده در تظاهرات یکسال گذشته، سرودن و خواندن اشعار میهنی، حضور در آرامگاه کوروش کبیر و کنارتندیس فرودسی بزرگ در لحظه تحویل سال نو و آغاز هر نشست و گردهمآیی با خواندن سرود «ای ایران» و شعار « نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» همه بر گرایش مردم به ملی گرایی و توجه به دوران های پرافتخار ایران حکایت دارد.
نباید فراموش شود که هنوز هم بخشی از افراد جامعه به دلیل نیاز مالی و وابستگی سازمانی یا باورهای تعصب آمیز مذهبی پشتیبان جمهوری اسلامی هستند.
ضمن احترام گذاردن به موجودیت سازمان ها و تشکل های سیاسی، باید پذیرفت که هیچ گروه و حزبی قادر نیست در راستای رویارویی با نظام حاکم یک حرکت گسترده مردمی پدید آورد. از این رو، رسیدن به یک همبستگی و یگانگی ملی نه بر وحدت سازمان های سیاسی بلکه بر همکاری و ائتلاف میان آنها امکان پذیر است. آنچه در شکل گیری و پیروزی یک حرکت ملی و آزادیخواه مهم می تواند باشد:
- باور به آزادی و مردم سالاری
- اعتقاد به نیروی مردم - قدرت ملی -
- صداقت نسبت به آرمان ها و تلاش و فداکاری جهت تحقق آنهاست
تردید نیست که انتخاب نوع حکومت پس از اضمحلال رژیم اسلامی بستگی به رأی مستقیم مردم دارد.
وجود آزادی و استقرار حاکمیت مردم سبب می شود که سرمایه های ملی به عوض سوءاستفاده مالی، ولخرجی، حاتم بخشی به بیگانگان، خرید فراورده های بی مصرف و از رده خارج شده کشورهای دیگر، در خدمت رفاه مردم و ترقی مملکت قرار گیرد. منابع زیرزمینی کشور را باید پیش از هر چیز در جهت ایجاد کارخانه و واحدهای تولیدی، گسترش شبکه های راه و راه آهن، گسترش مؤسسات فرهنگی و دانشگاهی و سازندگی نسلی متخصص، کارآمد و کاردان بکار گرفت تا بیکاری و تنگدستی از جامعه رخت بر بندد، کشور در مسیر پیشرفت و ترقی قرار گیرد و نسل جوان و آینده ساز این مرز و بوم توانایی آن را بیابد که عقب ماندگی های علمی، فرهنگی و صنعتی کنونی را جبران و ایران را با حرکت پرشتاب کاروان تمدن
رهایی ایران با یک ائتلاف ملی امکان پذیر است
با آنکه بیش از یکصد سال از پیروزی انقلاب مشروطه و استقرار حکومت قانون می گذرد، آرمان های آن جز در پاره ای اوقات عملاً تحقق پیدا نکرد. انقلابی که برای جایگزین کردن مشروطه پادشاهی به جای استبداد سلطنتی بود.
گرچه برخی از روشنفکران و نظریه پردازان نهضت آزادیخواهی بر آن بودند که روحانیت در رأس حرکت مردم قرار گیرد ولی رهبران واقع بین نهضت مشروطه و نیز مردم به جان آمده از جور و ستم و جنایت هایی که گروهی از دکانداران دین در همدستی با عوامل استبداد مرتکب شده بودند راضی به این امر نشدند و جز تنی چند از مراجع و روحانیت وارسته را که صادقانه با نهضت همراهی کرده و تا آخر نسبت به آن وفادار ماندند، نپذیرفتند و جنایت هایی را که دین فروشان به نام دین انجام می دادند کم از اعمال عوامل وابسته به سلطنت استبدادی نمی دانستند، از این رو نه آنکه تسلیم آخوندهای متعصب و واپسگرا که می گفتند «ما پیرو قرآنیم، مشروطه نمی خواهیم» و در پی استقرار نظامی «مشروعه» بودند نشدند بلکه مهمترین روحانی مخالف نهضت مشروطه را به دار مکافات آویختند.
چه شد که پس از گذشت هفت دهه از تصویب قانون اساسی مشروطه و کوتاه شدن دخالت روحانیت از امور مملکت، خمینی و آخوندهای همراهش توانستند بساط مشروطیت را گرچه قانون اساسی آن بطور صحیح اجرا نمی شد برچینند و قدرت را بطور کامل قبضه کنند و حکومت مشروعه را جایگزین آن سازند؟
اگر چه عوامل گوناگونی در به قدرت رساندن خمینی دخالت داشت ولی شاید دو عامل از بقیه مهم تر بوده باشد:
نخست، آنکه گذشت زمان، جنایت هایی را که پیش از استقرار نظام مشروطه توسط شاه و همچنین دکانداران دین صورت می گرفت از حافظه تاریخی و بایگانی ذهنی نسل جوان دوران انقلاب اسلامی کمرنگ نموده و عدم وجود آزادی بیان و نوشتار در رژیم گذشته هم این فراموشی را مضاعف کرده بود.
دوم: عدم اجرای کامل اصول قانون اساسی بویژه آن اصولی که به سلطنت مربوط می شد این امکان را به خمینی داد که خود و جامعه روحانیت را پایگاه مبارزه با خودکامگی و طرفدار خواست های مردم معرفی کند و با نیرنگ، ندای آزادی و استقلال را که مردم ایران خواستار آن بودند سر دهد.
اکنون که پس از گذشت 32 سال از عمر جمهوری اسلامی، از سویی ماهیت و سرنوشت دکانداران دین بیش از گذشته برای مردم به ویژه نسل جوان کشور روشن شده و از سویی دیگر مبارزه کسب قدرت که میان جناح های حاکمیت در گرفته و روز به روز بر شدت آن افزوده می شود نظام را دچار شکاف و چند دستگی کرده است فرصت و مجال مناسبی را برای مردم فراهم آورده تا در سایه یک همبستگی ملی به دور محورِ آرمان های تاریخی بتوانند از تسلط استبداد مذهبی رهایی پیدا کرده و مانع امکان برپایی و استقرار نظام استبدادی دیگری در آینده ایران گردند.
آرمان های تاریخی که ملت ایران بیش از صد سال است برای تحقق آن مبارزه، فداکاری و جانبازی کرده و می کند عبارتند از:
آزادی های سیاسی، دینی و اجتماعی، برقراری حاکمیت مردم بر سرنوشت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ... کشور که در تضاد با نظام استبداد مذهبی حاکم و اساساً هر نوع استبداد ایدئولوژیکی، نظامی و سلطنتی و ... می باشد.
آزادی و مردم سالاری هنگامی تحقق می یابد که تسلط مذهب بر حکومت پایان پذیرد.
تسلط نظام استبداد مذهبی بر کشور فاجعه ای است که افزون بر زیان های جبران ناپذیر جانی، مالی و معنوی پدید آمده، می تواند باعث به خطر افتادن تمامیت ارضی کشور گردد.
از این رو ایران یاران، برای جلوگیری از امکان هر نوع تجزیه ناشناخته می بایست بیش از هر کاری برای تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری تلاش و فداکاری نمایند.
آزادی و استقلال دو روی یک سکه هستند.
مردم هنگامی که از آزادی برخوردارند از استقلال میهن شان دفاع می نمایند .
در نبود آزادیست که استقلال کشور و تمامیت ارضی می تواند به خطر افتد.
عشق به ایران و میهن دوستی هنگامی که با باور به آزادی و حاکمیت مردم همراه نباشد نارسا و ناکامل است.
باور به دو اصل آزادی و حاکمیت مردم می تواند معیار درست تشخیص احساس میهن دوستی زمامداران کشور باشد.
اشاره شد که پس از گذشت سه دهه که از عمر نظام سرکوبگر و جنایت پیشه کنونی می گذرد، و پی آمدهای فاجعه آمیزی که برای ملت ایران به ارمغان آورده بر همگان روشن است، اکنون مردم ایران برای پایان دادن به بساط حکومت خودکامگانی که از احساسات مذهبی موجود در جامعه سوءاستفاده می کنند مردانه به پا خاسته اند.
خیزش مردمی ایران و شرکت گروههای مختلف با آرمانهای متفاوت خود نشاندهنده مخالفت مردم با عملکرد حکومت و رژیم اسلامی می باشد .
پرسش این است که چرا، با وجود آنکه اکثریت بزرگی از مردم که بیشتر روشنفکر، دانشجو و در حقیقت از نخبگان و برگزیدگان جامعه هستند موفق به پدید آوردن یک همبستگی یا یگانگی ملی در راستای برکناری نظام ولایت فقیه نشده اند؟
در جامعه کنونی ایران چند جریان یا طیف فکری (متفاوت)وجود دارد که دارای موضع گیری های گوناگون در رویارویی با نظام اسلامی هستند. در ذیل به چند مورد از آن اشاره می کنیم:
1- جریان معروف به اصلاح طلبی
جریانی که سردمداران آن وابسته به حاکمیت و زمانی در رأس قدرت بوده و اکنون اهرم های قدرت را از دست داده اند. این جریان بر این باور است که ادامه سیاست دولتمردان کنونی اسلامی می تواند بقای نظام را به خطر اندازد، از این رو در پی آن است که اهرم های قدرت را از دست آنها خارج و خود در اختیار بگیرد و با اصلاحاتی به بقای نظام اسلامی تداوم بخشد.
این جریان از حمایت رسانه های گروهی دولت های غربی و نیز پشتیبانی برخی از گروه ها و شخصیت های سیاسی - بیشتر چپ گرا- خارج از حاکمیت برخوردار است.
طرفداران این جناح نه در پی سقوط نظام ولایی، بلکه در تلاش برای بقای آن از راه جابجایی قدرت در درون همین نظام هستند.
2- جریان طرفداران نظام گذشته
این جریان در مقایسه شرایط دوران ایران برباددِه کنونی با دوران رژیم گذشته، با وجود تأکید بر کاستی ها و نبودِ آزادی سیاسی در آن زمان، برتری را به آن دوران می دهند و کاستی ها و کمبودها و عدم اجرای کـامل قانـون اســاسی مشروطه را در مقایسه با جنایت های هولناک جانی، مالی، معنوی که سردمداران اسلامی باعث شده اند توجیه می نمایند.
بیشترین طرفداران این طیف را طرفداران نظام گذشته، توده های از هستی ساقط شده و نیز آنان که آبادانی کشور و رفاه مردم را بر اصل آزادی و حاکمیت برتری می دهند تشکیل می دهند. با وجود تفاوت اساسی اعتقادی که میان تفکر جریان اصلاح طلب و طرفداران نظام گذشته وجود داشته و دارد، برخی از طرفداران نظام گذشته بر این باورند که می توانند ائتلافی با جریان اصلاح طلب پدید آورند.
3- جریان ملی گرایی
جریان ملی گرایی تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری، پیشرفت کشور و رفاه مردم را در برکناری کلیت نظام استبداد مذهبی و نه جا به جایی قدرت میان جناح ها می داند. این جریان بیشترین طرفدار را در میان بانوان، جوانان و روشنفکران که اکثراً از طبقه متوسط جامعه برخاسته اند دارد.
شعارهای داده شده در تظاهرات یکسال گذشته، سرودن و خواندن اشعار میهنی، حضور در آرامگاه کوروش کبیر و کنارتندیس فرودسی بزرگ در لحظه تحویل سال نو و آغاز هر نشست و گردهمآیی با خواندن سرود «ای ایران» و شعار « نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» همه بر گرایش مردم به ملی گرایی و توجه به دوران های پرافتخار ایران حکایت دارد.
نباید فراموش شود که هنوز هم بخشی از افراد جامعه به دلیل نیاز مالی و وابستگی سازمانی یا باورهای تعصب آمیز مذهبی پشتیبان جمهوری اسلامی هستند.
ضمن احترام گذاردن به موجودیت سازمان ها و تشکل های سیاسی، باید پذیرفت که هیچ گروه و حزبی قادر نیست در راستای رویارویی با نظام حاکم یک حرکت گسترده مردمی پدید آورد. از این رو، رسیدن به یک همبستگی و یگانگی ملی نه بر وحدت سازمان های سیاسی بلکه بر همکاری و ائتلاف میان آنها امکان پذیر است. آنچه در شکل گیری و پیروزی یک حرکت ملی و آزادیخواه مهم می تواند باشد:
- باور به آزادی و مردم سالاری
- اعتقاد به نیروی مردم - قدرت ملی -
- صداقت نسبت به آرمان ها و تلاش و فداکاری جهت تحقق آنهاست
تردید نیست که انتخاب نوع حکومت پس از اضمحلال رژیم اسلامی بستگی به رأی مستقیم مردم دارد.
وجود آزادی و استقرار حاکمیت مردم سبب می شود که سرمایه های ملی به عوض سوءاستفاده مالی، ولخرجی، حاتم بخشی به بیگانگان، خرید فراورده های بی مصرف و از رده خارج شده کشورهای دیگر، در خدمت رفاه مردم و ترقی مملکت قرار گیرد. منابع زیرزمینی کشور را باید پیش از هر چیز در جهت ایجاد کارخانه و واحدهای تولیدی، گسترش شبکه های راه و راه آهن، گسترش مؤسسات فرهنگی و دانشگاهی و سازندگی نسلی متخصص، کارآمد و کاردان بکار گرفت تا بیکاری و تنگدستی از جامعه رخت بر بندد، کشور در مسیر پیشرفت و ترقی قرار گیرد و نسل جوان و آینده ساز این مرز و بوم توانایی آن را بیابد که عقب ماندگی های علمی، فرهنگی و صنعتی کنونی را جبران و ایران را با حرکت پرشتاب کاروان تمدن
Saturday, 20 November 2010
مقاله از اقای رضا تقی زاده
دفاع از آب های ايرانی خزر
رضا تقی زاده - تحلیلگر سیاسی
امضاء پروتکل امنيتی در گردهمايی سران کشور های حاشيه خزر در باکو، پيش از دست يافتن به توافق نهايی پيرامون نظام حقوقی تازه، و عدم تعيين قطعی و روشن حدود و حقوق ملی ايران در آبها و منابع کف دريا، ميتواند به منع استفاده از ظرفيت های دفاعی در جهت حفظ تماميت کشور و دفاع از منافع ملی کشور بيانجامد.
اقدام دولت ايران در قبول مفاد پيمان امنيتی تازه خزر تنها زمانی قانوناً تنفيذ خواهد شد که توسط قوه مقننه رسما مورد تصويب قرار گيرد. از اين لحاظ بررسی دقيق سند تازه مسئوليت مستقيم قوه مقننه ايران است.
دولت ايران که در گذشته حتی پيوستن به پروتکل الحاقی منع گسترش سلاحهای هسته ای را موکول به تصويب آن در مجلس ساخته بود مکلف است قبول تعهدات تازه در باکو را به طرح، بررسی و صدور رای نهايی قوه مقننه ايران موکول سازد.
امضاء سند همکاری های امنيتی خزر در باکو توسط رييس دولت در حالی صورت گرفته که کشور همسايه آذربايجان در حدودی که ايران مدعی مالکيت آن است به اکتشاف و بهره بداری از منابع کف دريا مشغول است.
خواسته های اوليه
اعلام حقوق و حدود ايران در آبهای خزر و منابع کف دريا توسط جمهوری اسلامی، از سال ۱۹۹۱ به اين سو و پس از انحلال اتحاد شوروی، همواره دستخوش تجديد نظر، تغيير و مالاً عقب نشينی محترمانه بوده است.
ايران از ابتدا خواستار استفاده مشاع از دريا و حقوق مساوی ۵۰-۵۰ در آبهای خزر بود. اين خواسته و روش برخورد با آن، همراه با تغيير دولت های وقت در تهران تغيير کرد.
در مورد استفاده مشاع از آبهای خزر، بدون در نظر گرفتن نسبت سهم ايران، در ابتدا مسکو با تهران هم نظر بود.
بعد از تثبيت نسبی موقعيت خود در خزر و گرفتن سهم کافی از منابع نفت و گاز کف دريا بخصوص در آذربايجان، روسيه تدريجا از ايران فاصله گرفت و به سه کشور ديگر ساحلی نزديک شد.در ژوئيه سال ۱۹۹۸ بوريس يلتسين رييس جمهور وقت روسيه، بی اعتنا به دعاوی ايران، با قزاقستان قراردادی را در زمينه تعيين حدود ملی خود در خزر به امضاء رساند.
ايران متعاقباً خواسته های خود را در خزر تعديل کرد و از پنجاه در صد به داشتن ۲۰ درصد سهم از آبهای و منابع کف دريا رضايت داد.
ايران تلويحاً به تقسيم آب و منابع کف دريای خزر به بخشهای ملی نيز رضايت داد مشروط بر اينکه تقسيم حدود ملی هر کشور با رعايت حقوق مساوی و بر اساس سهم در صد صورت گيرد.
حوزه البرز در خزر
بمنظور احراز حقوق و تثبيت حدود و بهرهبرداری از آنها، ايران در سال ۱۹۹۸ يکی از حوزه های شناخته شده نفت در خزر را که با هر روش تقسيم در منطقه آبهای متعلق به ايران قرار ميگيرد، بمنظور لرزه نگاری و اکتشاف مورد استفاده قرار داد.
اين حوزه که البرز ناميده ميشود در شمال محور آستارا-حسينقلی و در جنوب غربی آبهای خزر قرار دارد. جمهوری آذربايجان مدعی حوزه البرز است و آنرا الاف ميخواند. اين حوزه در آبهای عميق دريای خزر واقع شده و اکتشاف و بهره برداری از آن نيازمند نصب سکوی دريايی ثابت و استفاده از تکنولوژی آبهای عميق است که در حال حاظر در اختيار ايران نيست.
در سال ۱۹۹۹ و بعد از انجام امور لرزه نگاری توسط شرکت بريتانيايی لاسمو و شل، شرکت نفت ايران از يک شرکت نروژی بنام فوگرو برای ادامه لرزه نگاری ۲ بعدی در آن حوزه دعوت بعمل آورد و در نوامبر همان سال يک کشتی روسی بنام ناليوکين برای انجام اين ماموريت عازم ايران شد.
در آن زمان الهام عليف رييس جمهور کنونی آذربايجان و فرزند رييس جمهور سابق، حيدر عليف، که معاون شرکت نفت آذربايجان (سوکار ) بود با اين ادعا که حوزه البرز در آبهای جنوبی جمهوری آذربايجان قرار دارد، مدير شرکت فوگرو در باکو را احضار و تهديد کرد که در صورت ادامه کار در البرز تمامی سرمايه های شرکت ياد شده را در آذربايجان مصادر خواهد کرد.
آذربايجان حوزه البرز را در محدوده ملی خود و مشمول مناطق مربوط به قرارداد اکتشاف و بهره برداری با کنسرسيوم تشکيل شده در آن کشور ميداند.
ملاحظات حدود ملی
اختلاف نظر بر سر مالکيت و حقوق بهره برداری از حوزه البرز در خزر تنها بخشی از ملاحظات امنيتی و اقتصادی و زيست محيطی وسيعتر در خزر است. ملاحظاتی که چهار کشور ديگر همسايه خزر بجز ايران در جهت حفظ مصالح خود بسيار جدی گرفته اند.
اين ملاحظات حتی با وجود اختلاف نظر های مشابه پيرامون حدود ملی مابين آذربايجان و ترکمنستان بر سر تعيين خط ميانه در سواحل خود در خزر و قبول و يا رد دماغه آپشورن ( آبشوران ) بعنوان نقطه ساحلی آذربايجان، مانع از بهره برداری آنها از منابع خزر نشده، حال آنکه ايران تنها به امضاء کردن سند و تشکيل جلسه و بحث و گفتگو پيرامون حقوق خود در خزر بسنده کرده است.
امضاء سند همکاری های امنيتی نيز پيش از دست يافتن به يک توافق جمعی پيرامون نظام حقوقی تازه در خزر از اين قاعده مستثنی نيست. روسيه با تکيه بر اين سند مانع از حضور ناتو در همسايگی خود خواهد شد و آذربايجان که با پيشروی در حدود ملی ايران در خزر عملا مشغول بهره برداری از اين منابع است، وضع موجود را بيش از پيش تثبيت شده خواهد ديد.
در مورد تقسيم خزر به حدود ملی کشور های ساحلی، پيشتر، حيدر عليف رييس جمهور قبلی آذربايجان گفته است:"مشکل، رسيدن به تفاهم با ايران است. دراين مورد من از پوتين خواسته ام در مورد يافتن راه حلی برای بن بست مربوط به نظام حقوقی دريای خزر، زبان مشترکی را با ايران بيابد. اعتقاد به داشتن سهم برابر از سطح و کف دريای خزر معقول نيست."
پنجسال بعد از آن و در زمان رييس جمهوری الهام عليف، رييس جمهور ايران ظاهرا در جهت حل " مشکل ايران " گام برداشته و سندی را در باکو امضاء کرده است که رعايت آن عملا استفاده از ظرفيتهای دفاعی در جهت تامين حدود و حقوق ملی کشور را منع ميکند.
کاربرد ظرفيت های دفاعی
بی شک استقرار آرامش و حفظ صلح و عدم استفاده از ظرفيتهای نظامی و قابليتهای دفاعی در هر منطقه و مابين هر دو يا چند کشور همسايه، شرايطی آرمانی و کمال مطلوب است، مشروط بر آنکه تماميت ملی کشور های همسايه رعايت و حقوق عادلانه آنها برسميت شناخته شده باشد.
درغير اين صورت ايجاد قابليتهای دفاعی توجيه عقلی خود را از دست ميدهند. ادامه وضع موجود و اعلام منطقه صلح در دريای خزر و حتی اعلام موافقت با منع استفاده از نيروهای نظامی در خزر زمانی شيرين و موثر خواهد بود که پيشتر حقوق ملکی تمامی ۵ کشور همسايه در خزر تعيين شد ه باشد.
آقای احمدی نژاد در باکو و هنگام امضاء بيانيه پايانی کنفرانس سران و سند همکاری های امنيتی کشور های حاشيه خزر ابراز اميدواری کرده است که تا سال ۲۰۱۱ نظام حقوق تازه در اين دريا به نتيجه نهايی برسد. ميبايد اميدوار بود که در طول يک سال آينده، تعديل تازه ای در تعيين حدود و حقوق ايران در خزر دست يافتن به هدف ياد شده را زمينه ساز نشود!
رضا تقی زاده - تحلیلگر سیاسی
امضاء پروتکل امنيتی در گردهمايی سران کشور های حاشيه خزر در باکو، پيش از دست يافتن به توافق نهايی پيرامون نظام حقوقی تازه، و عدم تعيين قطعی و روشن حدود و حقوق ملی ايران در آبها و منابع کف دريا، ميتواند به منع استفاده از ظرفيت های دفاعی در جهت حفظ تماميت کشور و دفاع از منافع ملی کشور بيانجامد.
اقدام دولت ايران در قبول مفاد پيمان امنيتی تازه خزر تنها زمانی قانوناً تنفيذ خواهد شد که توسط قوه مقننه رسما مورد تصويب قرار گيرد. از اين لحاظ بررسی دقيق سند تازه مسئوليت مستقيم قوه مقننه ايران است.
دولت ايران که در گذشته حتی پيوستن به پروتکل الحاقی منع گسترش سلاحهای هسته ای را موکول به تصويب آن در مجلس ساخته بود مکلف است قبول تعهدات تازه در باکو را به طرح، بررسی و صدور رای نهايی قوه مقننه ايران موکول سازد.
امضاء سند همکاری های امنيتی خزر در باکو توسط رييس دولت در حالی صورت گرفته که کشور همسايه آذربايجان در حدودی که ايران مدعی مالکيت آن است به اکتشاف و بهره بداری از منابع کف دريا مشغول است.
خواسته های اوليه
اعلام حقوق و حدود ايران در آبهای خزر و منابع کف دريا توسط جمهوری اسلامی، از سال ۱۹۹۱ به اين سو و پس از انحلال اتحاد شوروی، همواره دستخوش تجديد نظر، تغيير و مالاً عقب نشينی محترمانه بوده است.
ايران از ابتدا خواستار استفاده مشاع از دريا و حقوق مساوی ۵۰-۵۰ در آبهای خزر بود. اين خواسته و روش برخورد با آن، همراه با تغيير دولت های وقت در تهران تغيير کرد.
در مورد استفاده مشاع از آبهای خزر، بدون در نظر گرفتن نسبت سهم ايران، در ابتدا مسکو با تهران هم نظر بود.
بعد از تثبيت نسبی موقعيت خود در خزر و گرفتن سهم کافی از منابع نفت و گاز کف دريا بخصوص در آذربايجان، روسيه تدريجا از ايران فاصله گرفت و به سه کشور ديگر ساحلی نزديک شد.در ژوئيه سال ۱۹۹۸ بوريس يلتسين رييس جمهور وقت روسيه، بی اعتنا به دعاوی ايران، با قزاقستان قراردادی را در زمينه تعيين حدود ملی خود در خزر به امضاء رساند.
ايران متعاقباً خواسته های خود را در خزر تعديل کرد و از پنجاه در صد به داشتن ۲۰ درصد سهم از آبهای و منابع کف دريا رضايت داد.
ايران تلويحاً به تقسيم آب و منابع کف دريای خزر به بخشهای ملی نيز رضايت داد مشروط بر اينکه تقسيم حدود ملی هر کشور با رعايت حقوق مساوی و بر اساس سهم در صد صورت گيرد.
حوزه البرز در خزر
بمنظور احراز حقوق و تثبيت حدود و بهرهبرداری از آنها، ايران در سال ۱۹۹۸ يکی از حوزه های شناخته شده نفت در خزر را که با هر روش تقسيم در منطقه آبهای متعلق به ايران قرار ميگيرد، بمنظور لرزه نگاری و اکتشاف مورد استفاده قرار داد.
اين حوزه که البرز ناميده ميشود در شمال محور آستارا-حسينقلی و در جنوب غربی آبهای خزر قرار دارد. جمهوری آذربايجان مدعی حوزه البرز است و آنرا الاف ميخواند. اين حوزه در آبهای عميق دريای خزر واقع شده و اکتشاف و بهره برداری از آن نيازمند نصب سکوی دريايی ثابت و استفاده از تکنولوژی آبهای عميق است که در حال حاظر در اختيار ايران نيست.
در سال ۱۹۹۹ و بعد از انجام امور لرزه نگاری توسط شرکت بريتانيايی لاسمو و شل، شرکت نفت ايران از يک شرکت نروژی بنام فوگرو برای ادامه لرزه نگاری ۲ بعدی در آن حوزه دعوت بعمل آورد و در نوامبر همان سال يک کشتی روسی بنام ناليوکين برای انجام اين ماموريت عازم ايران شد.
در آن زمان الهام عليف رييس جمهور کنونی آذربايجان و فرزند رييس جمهور سابق، حيدر عليف، که معاون شرکت نفت آذربايجان (سوکار ) بود با اين ادعا که حوزه البرز در آبهای جنوبی جمهوری آذربايجان قرار دارد، مدير شرکت فوگرو در باکو را احضار و تهديد کرد که در صورت ادامه کار در البرز تمامی سرمايه های شرکت ياد شده را در آذربايجان مصادر خواهد کرد.
آذربايجان حوزه البرز را در محدوده ملی خود و مشمول مناطق مربوط به قرارداد اکتشاف و بهره برداری با کنسرسيوم تشکيل شده در آن کشور ميداند.
ملاحظات حدود ملی
اختلاف نظر بر سر مالکيت و حقوق بهره برداری از حوزه البرز در خزر تنها بخشی از ملاحظات امنيتی و اقتصادی و زيست محيطی وسيعتر در خزر است. ملاحظاتی که چهار کشور ديگر همسايه خزر بجز ايران در جهت حفظ مصالح خود بسيار جدی گرفته اند.
اين ملاحظات حتی با وجود اختلاف نظر های مشابه پيرامون حدود ملی مابين آذربايجان و ترکمنستان بر سر تعيين خط ميانه در سواحل خود در خزر و قبول و يا رد دماغه آپشورن ( آبشوران ) بعنوان نقطه ساحلی آذربايجان، مانع از بهره برداری آنها از منابع خزر نشده، حال آنکه ايران تنها به امضاء کردن سند و تشکيل جلسه و بحث و گفتگو پيرامون حقوق خود در خزر بسنده کرده است.
امضاء سند همکاری های امنيتی نيز پيش از دست يافتن به يک توافق جمعی پيرامون نظام حقوقی تازه در خزر از اين قاعده مستثنی نيست. روسيه با تکيه بر اين سند مانع از حضور ناتو در همسايگی خود خواهد شد و آذربايجان که با پيشروی در حدود ملی ايران در خزر عملا مشغول بهره برداری از اين منابع است، وضع موجود را بيش از پيش تثبيت شده خواهد ديد.
در مورد تقسيم خزر به حدود ملی کشور های ساحلی، پيشتر، حيدر عليف رييس جمهور قبلی آذربايجان گفته است:"مشکل، رسيدن به تفاهم با ايران است. دراين مورد من از پوتين خواسته ام در مورد يافتن راه حلی برای بن بست مربوط به نظام حقوقی دريای خزر، زبان مشترکی را با ايران بيابد. اعتقاد به داشتن سهم برابر از سطح و کف دريای خزر معقول نيست."
پنجسال بعد از آن و در زمان رييس جمهوری الهام عليف، رييس جمهور ايران ظاهرا در جهت حل " مشکل ايران " گام برداشته و سندی را در باکو امضاء کرده است که رعايت آن عملا استفاده از ظرفيتهای دفاعی در جهت تامين حدود و حقوق ملی کشور را منع ميکند.
کاربرد ظرفيت های دفاعی
بی شک استقرار آرامش و حفظ صلح و عدم استفاده از ظرفيتهای نظامی و قابليتهای دفاعی در هر منطقه و مابين هر دو يا چند کشور همسايه، شرايطی آرمانی و کمال مطلوب است، مشروط بر آنکه تماميت ملی کشور های همسايه رعايت و حقوق عادلانه آنها برسميت شناخته شده باشد.
درغير اين صورت ايجاد قابليتهای دفاعی توجيه عقلی خود را از دست ميدهند. ادامه وضع موجود و اعلام منطقه صلح در دريای خزر و حتی اعلام موافقت با منع استفاده از نيروهای نظامی در خزر زمانی شيرين و موثر خواهد بود که پيشتر حقوق ملکی تمامی ۵ کشور همسايه در خزر تعيين شد ه باشد.
آقای احمدی نژاد در باکو و هنگام امضاء بيانيه پايانی کنفرانس سران و سند همکاری های امنيتی کشور های حاشيه خزر ابراز اميدواری کرده است که تا سال ۲۰۱۱ نظام حقوق تازه در اين دريا به نتيجه نهايی برسد. ميبايد اميدوار بود که در طول يک سال آينده، تعديل تازه ای در تعيين حدود و حقوق ايران در خزر دست يافتن به هدف ياد شده را زمينه ساز نشود!
نامه اقای نبوی به خامنه ای
آقای خامنه ای! خائن کیست؟
سید ابراهیم نبوی
حضرت تان فرموده اید که " ایجاد یاس و تفرقه خیانت واضح به ملت است." و منظورتان چنین کامل شده که " منفی بافی خیانت واضح است." لابد بخوبی می دانید که این جمله به آن معناست که اگر تا دیروز با تعاریف شما، که فی المثل معترضان جنبش سبز را خائنین و میکروب های سیاسی خواندید و با این تعبیر، تعداد خائنین به کشور مثلا بیست میلیون نفر تعریف شدند، با تعریف جدید، یعنی " خائن بودن کسانی که یاس و تفرقه ایجاد می کنند و منفی بافی می کنند" قطعا از چهل میلیون نفر هم بیشتر خواهد بود. براستی، بجز برخی اطرافیان شخص رئیس جمهور چه کسی نگاهی مثبت به این اوضاع دارد؟ و آیا با تعریفی که فرمودید آیا خودتان بیش از همه مردم، در ایجاد یاس و بدبینی و تفرقه میان مردم نقش نداشتید؟ و آیا با این تعریف بخش اعظم حکومت که باعث شده جامعه ایران به یاس و نومیدی برسد، جزو خائنین به ملت نیستند؟
معمولا وظیفه یک رهبر که لاجرم باید استراتژیست باشد، این است که کاری کند که تعداد خائنین به کشور دائما کمتر بشود، نه بیشتر. و اصولا عقل اقتضا نمی کند که رهبر چنان واژه ها را تعریف کند که بیش از هفتاد درصد مردم کشورش " خائن" و " مجرم" بشمار بیایند، بخصوص اینکه نباید چنان واژه ها را تعریف کند که خودش هم یکی از خائنین به شمار رود. البته آنچه من می گویم اقتضای عقل است، وگرنه اگر بخواهید بر روش های دیگر تاکید و اصرار کنید، شاید به این نتیجه برسید که ایجاد حکومتی که هفتاد درصد مردمش دشمن هستند و ده درصد مردم قابل اعتمادند، و نود درصد مردم با ترس و وحشت از آن ده درصد زندگی می کنند، برای حکومت فعلی و حال فعلی تان از همه بهتر باشد.
اما، از شما تمنا می کنم که کمی به معنای واژه ها توجه کنید. نخست اینکه فرمودید " ایجاد یاس خیانت است." و بیایید معیار یاس را با یک اندازه اجتماعی تعریف کنیم. مثلا حضور مردم در صحنه تغییرات سیاسی، شما بارها و بارها گفتید که انتخابات خرداد 88 و حضور مردم در خیابان، نشانه شور و هیجان و امید در جامعه بود، می دانید و می دانیم که بیش از چند ماه مردم با نشاط بسیار در خیابان بودند و امید به دولتی منتخب خودشان بسته بودند. این در حالی بود که یک سال بعد از آن جامعه دچار یاس و سرخوردگی شد. جز شخص شما و دولت منتخب و مورد حمایت شما، چه کسی در این سرخوردگی و نومیدی نقش داشت؟ چه کسی باعث شد تا دهها و صدها چهره مهم سیاسی کشور که تا قبل از خرداد حامی شما و امیدوار به دولت تان و سیاست تان بودند، نه تنها دست از حمایت شما بردارند، که حتی برخی از آنان راهی زندان شوند و برخی دیگر خود را از هر صحنه ای کنار بکشند. چه کسی جز شما عامل این یاس و سرخوردگی بود. آیا می شود که شما دست و پای کسی را ببندید و او را در اتاقی بگذارید و از او بخواهید پرنشاط و پر امید باشد؟ آیا اگر چنین دیوانه ای پیدا شد خودتان در عقل او شک نمی کنید که این چه دیوانه ایست که در بند است و می خندد و امیدوار است؟
بیایید دو تفاوت بزرگ دیگر را به شما نشان بدهم، اولی جمعیت حاضر در روز قدس امسال و سال گذشته و دوم جمعیت حاضر در روز سیزده آبان امسال و سال گذشته. هر دو مراسم جنبه دولتی داشت و اگر تعریف رسمی برای آن انتخاب شود، اولی روز حمایت از فلسطین بود و دومی روز مخالفت با آمریکا. جمعیت حاضر در هر دو مراسم در سال گذشته، حداقل ده برابر امسال بود، چرا که در سال گذشته هنوز مردم این همه خشونت را تحمل نکرده بودند و هنوز تا این حد فشار بر آنها وارد نیامده بود. به هر حال مردمی بودند امیدوار که برای تغییر به خیابان آمده بودند. لابد می گوئید آن سه میلیون نفر مردم شعار نه غزه نه لبنان می دادند، و این صد هزار نفر حامیان دولت در مراسم امسال می گفتند مرگ بر اسرائیل. من از شما می پرسم، پارسال که تلویزیون جمهوری اسلامی جمعیت را نشان می داد، آیا گفت که اکثریت مردم ایران در روز قدس به خیابان آمدند تا بگویند که قصد جنگ با هیچ دولت و حکومتی را ندارند؟ یا تنها جمعیت انبوه سبزها را از بالا نشان داد و این موج عظیم بسرقت رفته را امید شما و خار چشم دشمنان، البته از راه دور، نامید؟ اگر ماهیت و کیفیت جمعیت اهمیت ندارد و صرفا کمیت آن مهم است، پس چرا اینهمه به شرکت کنندگان در انتخابات- کودتای خرداد 88 فخر می کنید؟ مگر نگفته اندتان و نمی دانید که دو روز قبل از انتخابات 300 شهر سبزپوش بود و تهران و شهرهای بزرگ با زنجیره انسانی سبزها، رنگین شده بود؟ اگر این جمعیت که اکثرا مخالف شما بودند، این همه شادتان می کند، چرا جمعیت انبوه روز قدس پارسال خار چشم تان است و بارها از سوزش آن در اندرون و بیرون شکوه کرده اید؟
آقای خامنه ای!
اگر یک نفر و فقط یک نفر مسبب اصلی ایجاد یاس در مردم باشد، آن شخص شمائید، حالا می خواهید به خیانت خود اعتراف کنید، خود دانید. شما بودید که مردم شادمانی را که اراده کرده بودند در محدوده قوانین کشور و افراد مورد تائید حکومت کسی را برگزینند که شما نمی خواستید، فقط بخاطر همین کاری کردید که این مردم امیدوار و پرشور، بروند و گوشه ای بنشینند و کار به جایی برسد که وقتی جلوی انبوه مردم و پلیس، مردی در میدان کاچ با چاقو کشته می شود، هیچ کس سر از گریبان برنیاورد و مردم هم بدانند که همین پلیسی که برای یک الله اکبر آنها مثل قوم مغول مجتمع مسکونی سبحان را تاراج می کند، مثل گاو سرش را پائین می اندازد و شاهد مرگ شهروندی از شهروندان کشور می شود.
گفته اید " منفی بافی خیانت واضح است". ای کاش می آموختید که وقتی جامعه ای جز سیاهی تولیدی ندارد، کسی لازم نیست برایش سیاه نمایی کند، این خانه سیاه است. وقتی این فرشی که خیالش شما را به عرش می برد، تارش را با بی عرضگی و بی لیاقتی و منحنی های دائما منفی دولت نالایق دست نشانده شما می ریسند و پودش را ظلم و ستم و بیداد قوه قضائیه رشته می کند، ما نیستیم که منفی می بافیم. منفی هست. هیچ و مطلقا هیچ استانداردی را نمی توانید نام ببرید که با وجود هشت برابر شدن درآمد کشور، در سالهای حکومت خودمختار شما و ملیجک بیت تان، حتی در حد برابر با شانزده سال گذشته باشد. این منحنی منفی را چه کسی بافته است؟ چنان می گوئید منفی بافی، انگار که خیالبافی است. کسی این خبرهای تلخ و سیاه را نمی سازد. اینها همه در مملکتی رخ می دهد که شما رهبرش هستید. توسعه روزافزون فقر، بی رحمی و بی عدالتی، جنایت و فحشا، ظلم و ستمی که از این جامعه بوی گندش بیرون می زند، حاصل تصمیمات و اجرای احکام و دستورات شماست. البته که منفی بافی هم می توان کرد، ولی باور کنید هیچ منحنی را پیدا نمی کنید که از زمانی که شما نقطه عطف و فصل الخطاب شدید رو به بالا رفته باشد. و خیال هم نکنید اگر همه کشور را خائن بخوانید این روند منفی رو به سقوط نخواهد رفت. خود کرده را تدبیر نیست.
آقای خامنه ای!
سومین برداشت از جملات گهربار آن حضرت موج خنده را بیشتر برمی انگیزد. اینکه شما " تفرقه " را خیانت واضح دانسته اید. شمایی که حاضر نیستید حرف رفیق 45 ساله تان را بشنوید و به او بی بصیرت می گوئید، شما که نخست وزیری که هشت سال مجری دولت تان بود را جاسوس می نامید و حتی پاسخی به چرندیات کسانی که می گویند ایشان در دولت شما هم جاسوس بوده نمی زنید، شما که رئیس دفتر خودتان را بخاطر اختلاف نظر حذف می کنید و او را از دایره محرمان بیرون می اندازید، شما که هفتاد درصد روحانیت و مراجع کشور را عامل بیگانه می خوانید، شما که دولت هایی را که در زمان خودتان برسر کار بودند و مشروع و مقبول بودند، تحمل نمی کنید، با چه کسی وحدت می کنید. دست راست تان به دست چپ تان دستور قطع معامله شکر می دهد و آن یکی به دلایل عدیده اطاعت نمی کند. چهار تا عجزه را در دارالعجزه جمهوری ولوی تان جمع کرده اید و دل تان خوش است که مجمع الجزایر قمر متحد استراتژیک شماست. خبر ندارید که آنها هم رابطه شان را دارند با شما قطع می کنند و نیجریه هم هر روز یک مدرک جرم از دولت خلافکار شما پیدا می کند.
این حرف ها را از سر کین و نفرت نگفتم، خوب می دانید که کشوری که آن همه امکان در نیروی انسانی و منابع طبیعی و سابقه فرهنگی و تاریخ سیاسی و بنیادهای اجتماعی دارد، اندازه اش این نیست که شما رهبرش باشید و احمدی نژاد رئیس جمهورش. قطعا شنیده اید که یکی از بزرگان علوم اجتماعی که حوزه علمی اش حال تان را بد می کند، درباره کشورهایی نظیر ایران چه گفته است، باور کنید مشکل دقیقا همین است که " بزرگترین دلیل عقب ماندگی بسیاری از کشورهای شرق این است که ضریب هوشی حکومت آنها از ضریب هوشی ملت شان کمتر است." گفتم هوش و نگفتم زرنگی و سیاست، می دانم که شما موجودی مکار هستید. فرق آدم باهوش و آدم مکار این است که آدم باهوش به دیگران حق می دهد تا خودش هم حقی داشته باشد، ولی آدم مکار حق همه را می گیرد و آخر سر هم همه چیز را از دست می دهد.
ابراهیم نبوی، 29 آبان 1389
سید ابراهیم نبوی
حضرت تان فرموده اید که " ایجاد یاس و تفرقه خیانت واضح به ملت است." و منظورتان چنین کامل شده که " منفی بافی خیانت واضح است." لابد بخوبی می دانید که این جمله به آن معناست که اگر تا دیروز با تعاریف شما، که فی المثل معترضان جنبش سبز را خائنین و میکروب های سیاسی خواندید و با این تعبیر، تعداد خائنین به کشور مثلا بیست میلیون نفر تعریف شدند، با تعریف جدید، یعنی " خائن بودن کسانی که یاس و تفرقه ایجاد می کنند و منفی بافی می کنند" قطعا از چهل میلیون نفر هم بیشتر خواهد بود. براستی، بجز برخی اطرافیان شخص رئیس جمهور چه کسی نگاهی مثبت به این اوضاع دارد؟ و آیا با تعریفی که فرمودید آیا خودتان بیش از همه مردم، در ایجاد یاس و بدبینی و تفرقه میان مردم نقش نداشتید؟ و آیا با این تعریف بخش اعظم حکومت که باعث شده جامعه ایران به یاس و نومیدی برسد، جزو خائنین به ملت نیستند؟
معمولا وظیفه یک رهبر که لاجرم باید استراتژیست باشد، این است که کاری کند که تعداد خائنین به کشور دائما کمتر بشود، نه بیشتر. و اصولا عقل اقتضا نمی کند که رهبر چنان واژه ها را تعریف کند که بیش از هفتاد درصد مردم کشورش " خائن" و " مجرم" بشمار بیایند، بخصوص اینکه نباید چنان واژه ها را تعریف کند که خودش هم یکی از خائنین به شمار رود. البته آنچه من می گویم اقتضای عقل است، وگرنه اگر بخواهید بر روش های دیگر تاکید و اصرار کنید، شاید به این نتیجه برسید که ایجاد حکومتی که هفتاد درصد مردمش دشمن هستند و ده درصد مردم قابل اعتمادند، و نود درصد مردم با ترس و وحشت از آن ده درصد زندگی می کنند، برای حکومت فعلی و حال فعلی تان از همه بهتر باشد.
اما، از شما تمنا می کنم که کمی به معنای واژه ها توجه کنید. نخست اینکه فرمودید " ایجاد یاس خیانت است." و بیایید معیار یاس را با یک اندازه اجتماعی تعریف کنیم. مثلا حضور مردم در صحنه تغییرات سیاسی، شما بارها و بارها گفتید که انتخابات خرداد 88 و حضور مردم در خیابان، نشانه شور و هیجان و امید در جامعه بود، می دانید و می دانیم که بیش از چند ماه مردم با نشاط بسیار در خیابان بودند و امید به دولتی منتخب خودشان بسته بودند. این در حالی بود که یک سال بعد از آن جامعه دچار یاس و سرخوردگی شد. جز شخص شما و دولت منتخب و مورد حمایت شما، چه کسی در این سرخوردگی و نومیدی نقش داشت؟ چه کسی باعث شد تا دهها و صدها چهره مهم سیاسی کشور که تا قبل از خرداد حامی شما و امیدوار به دولت تان و سیاست تان بودند، نه تنها دست از حمایت شما بردارند، که حتی برخی از آنان راهی زندان شوند و برخی دیگر خود را از هر صحنه ای کنار بکشند. چه کسی جز شما عامل این یاس و سرخوردگی بود. آیا می شود که شما دست و پای کسی را ببندید و او را در اتاقی بگذارید و از او بخواهید پرنشاط و پر امید باشد؟ آیا اگر چنین دیوانه ای پیدا شد خودتان در عقل او شک نمی کنید که این چه دیوانه ایست که در بند است و می خندد و امیدوار است؟
بیایید دو تفاوت بزرگ دیگر را به شما نشان بدهم، اولی جمعیت حاضر در روز قدس امسال و سال گذشته و دوم جمعیت حاضر در روز سیزده آبان امسال و سال گذشته. هر دو مراسم جنبه دولتی داشت و اگر تعریف رسمی برای آن انتخاب شود، اولی روز حمایت از فلسطین بود و دومی روز مخالفت با آمریکا. جمعیت حاضر در هر دو مراسم در سال گذشته، حداقل ده برابر امسال بود، چرا که در سال گذشته هنوز مردم این همه خشونت را تحمل نکرده بودند و هنوز تا این حد فشار بر آنها وارد نیامده بود. به هر حال مردمی بودند امیدوار که برای تغییر به خیابان آمده بودند. لابد می گوئید آن سه میلیون نفر مردم شعار نه غزه نه لبنان می دادند، و این صد هزار نفر حامیان دولت در مراسم امسال می گفتند مرگ بر اسرائیل. من از شما می پرسم، پارسال که تلویزیون جمهوری اسلامی جمعیت را نشان می داد، آیا گفت که اکثریت مردم ایران در روز قدس به خیابان آمدند تا بگویند که قصد جنگ با هیچ دولت و حکومتی را ندارند؟ یا تنها جمعیت انبوه سبزها را از بالا نشان داد و این موج عظیم بسرقت رفته را امید شما و خار چشم دشمنان، البته از راه دور، نامید؟ اگر ماهیت و کیفیت جمعیت اهمیت ندارد و صرفا کمیت آن مهم است، پس چرا اینهمه به شرکت کنندگان در انتخابات- کودتای خرداد 88 فخر می کنید؟ مگر نگفته اندتان و نمی دانید که دو روز قبل از انتخابات 300 شهر سبزپوش بود و تهران و شهرهای بزرگ با زنجیره انسانی سبزها، رنگین شده بود؟ اگر این جمعیت که اکثرا مخالف شما بودند، این همه شادتان می کند، چرا جمعیت انبوه روز قدس پارسال خار چشم تان است و بارها از سوزش آن در اندرون و بیرون شکوه کرده اید؟
آقای خامنه ای!
اگر یک نفر و فقط یک نفر مسبب اصلی ایجاد یاس در مردم باشد، آن شخص شمائید، حالا می خواهید به خیانت خود اعتراف کنید، خود دانید. شما بودید که مردم شادمانی را که اراده کرده بودند در محدوده قوانین کشور و افراد مورد تائید حکومت کسی را برگزینند که شما نمی خواستید، فقط بخاطر همین کاری کردید که این مردم امیدوار و پرشور، بروند و گوشه ای بنشینند و کار به جایی برسد که وقتی جلوی انبوه مردم و پلیس، مردی در میدان کاچ با چاقو کشته می شود، هیچ کس سر از گریبان برنیاورد و مردم هم بدانند که همین پلیسی که برای یک الله اکبر آنها مثل قوم مغول مجتمع مسکونی سبحان را تاراج می کند، مثل گاو سرش را پائین می اندازد و شاهد مرگ شهروندی از شهروندان کشور می شود.
گفته اید " منفی بافی خیانت واضح است". ای کاش می آموختید که وقتی جامعه ای جز سیاهی تولیدی ندارد، کسی لازم نیست برایش سیاه نمایی کند، این خانه سیاه است. وقتی این فرشی که خیالش شما را به عرش می برد، تارش را با بی عرضگی و بی لیاقتی و منحنی های دائما منفی دولت نالایق دست نشانده شما می ریسند و پودش را ظلم و ستم و بیداد قوه قضائیه رشته می کند، ما نیستیم که منفی می بافیم. منفی هست. هیچ و مطلقا هیچ استانداردی را نمی توانید نام ببرید که با وجود هشت برابر شدن درآمد کشور، در سالهای حکومت خودمختار شما و ملیجک بیت تان، حتی در حد برابر با شانزده سال گذشته باشد. این منحنی منفی را چه کسی بافته است؟ چنان می گوئید منفی بافی، انگار که خیالبافی است. کسی این خبرهای تلخ و سیاه را نمی سازد. اینها همه در مملکتی رخ می دهد که شما رهبرش هستید. توسعه روزافزون فقر، بی رحمی و بی عدالتی، جنایت و فحشا، ظلم و ستمی که از این جامعه بوی گندش بیرون می زند، حاصل تصمیمات و اجرای احکام و دستورات شماست. البته که منفی بافی هم می توان کرد، ولی باور کنید هیچ منحنی را پیدا نمی کنید که از زمانی که شما نقطه عطف و فصل الخطاب شدید رو به بالا رفته باشد. و خیال هم نکنید اگر همه کشور را خائن بخوانید این روند منفی رو به سقوط نخواهد رفت. خود کرده را تدبیر نیست.
آقای خامنه ای!
سومین برداشت از جملات گهربار آن حضرت موج خنده را بیشتر برمی انگیزد. اینکه شما " تفرقه " را خیانت واضح دانسته اید. شمایی که حاضر نیستید حرف رفیق 45 ساله تان را بشنوید و به او بی بصیرت می گوئید، شما که نخست وزیری که هشت سال مجری دولت تان بود را جاسوس می نامید و حتی پاسخی به چرندیات کسانی که می گویند ایشان در دولت شما هم جاسوس بوده نمی زنید، شما که رئیس دفتر خودتان را بخاطر اختلاف نظر حذف می کنید و او را از دایره محرمان بیرون می اندازید، شما که هفتاد درصد روحانیت و مراجع کشور را عامل بیگانه می خوانید، شما که دولت هایی را که در زمان خودتان برسر کار بودند و مشروع و مقبول بودند، تحمل نمی کنید، با چه کسی وحدت می کنید. دست راست تان به دست چپ تان دستور قطع معامله شکر می دهد و آن یکی به دلایل عدیده اطاعت نمی کند. چهار تا عجزه را در دارالعجزه جمهوری ولوی تان جمع کرده اید و دل تان خوش است که مجمع الجزایر قمر متحد استراتژیک شماست. خبر ندارید که آنها هم رابطه شان را دارند با شما قطع می کنند و نیجریه هم هر روز یک مدرک جرم از دولت خلافکار شما پیدا می کند.
این حرف ها را از سر کین و نفرت نگفتم، خوب می دانید که کشوری که آن همه امکان در نیروی انسانی و منابع طبیعی و سابقه فرهنگی و تاریخ سیاسی و بنیادهای اجتماعی دارد، اندازه اش این نیست که شما رهبرش باشید و احمدی نژاد رئیس جمهورش. قطعا شنیده اید که یکی از بزرگان علوم اجتماعی که حوزه علمی اش حال تان را بد می کند، درباره کشورهایی نظیر ایران چه گفته است، باور کنید مشکل دقیقا همین است که " بزرگترین دلیل عقب ماندگی بسیاری از کشورهای شرق این است که ضریب هوشی حکومت آنها از ضریب هوشی ملت شان کمتر است." گفتم هوش و نگفتم زرنگی و سیاست، می دانم که شما موجودی مکار هستید. فرق آدم باهوش و آدم مکار این است که آدم باهوش به دیگران حق می دهد تا خودش هم حقی داشته باشد، ولی آدم مکار حق همه را می گیرد و آخر سر هم همه چیز را از دست می دهد.
ابراهیم نبوی، 29 آبان 1389
سخنانی کوتاه و اموزنده از دکتر مصدق در زندان
نداشتن حب جاه و مال
ا
از نظر حب جاه، دو بار مرا به رياست دولت دعوت كردند و من به جهاتي نپذيرفتم. اين بار هم به عشق تحقق بخشيدن به امر ملي شدن نفت، رياست دولت را قبول كردم. از نظر حب مال هم در تمام دوران مشروطيت هر خدمتي به من ارجاع شده، حقوق آن را يا نگرفته ام، يا اگر گرفته ام به مصارف امور خيريه رسانده ام. حقوق نخست وزيري در دو سال و چند ماه اخير ـ منظور سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ ـ در حدود صد و ده هزار تومان مي شد كه حواله كردم به بنگاه حمايت مادران و مسلولين بدهند و تمام مخارج دستگاه نخست وزيري را در منزل خود، و مسافرت به امريكا و بعضي تكلفات كه به عهده اين مقام بوده از كيسه خود پرداخته ام. آري محرك من در آنچه كرده ام نه جاه طلبي بوده و نه مال دوستي، بلكه همواره ميخواستم هدف ملت ايران عملي شود و كشور ما همان مقامي را كه داشته مجدداً به دست آورد.
دفاع دكتر مصدق از نفت در زندان زرهي، حسن صدر، ص ۳۶ و ۳۷
ا
از نظر حب جاه، دو بار مرا به رياست دولت دعوت كردند و من به جهاتي نپذيرفتم. اين بار هم به عشق تحقق بخشيدن به امر ملي شدن نفت، رياست دولت را قبول كردم. از نظر حب مال هم در تمام دوران مشروطيت هر خدمتي به من ارجاع شده، حقوق آن را يا نگرفته ام، يا اگر گرفته ام به مصارف امور خيريه رسانده ام. حقوق نخست وزيري در دو سال و چند ماه اخير ـ منظور سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ ـ در حدود صد و ده هزار تومان مي شد كه حواله كردم به بنگاه حمايت مادران و مسلولين بدهند و تمام مخارج دستگاه نخست وزيري را در منزل خود، و مسافرت به امريكا و بعضي تكلفات كه به عهده اين مقام بوده از كيسه خود پرداخته ام. آري محرك من در آنچه كرده ام نه جاه طلبي بوده و نه مال دوستي، بلكه همواره ميخواستم هدف ملت ايران عملي شود و كشور ما همان مقامي را كه داشته مجدداً به دست آورد.
دفاع دكتر مصدق از نفت در زندان زرهي، حسن صدر، ص ۳۶ و ۳۷
بیانیه جبهه ملی ایران - تهران - در رابطه با قتلهای زنحیره ای
ملت ایران هرگز قتل های زنجیره ای نفرت انگیز را از یاد نخواهد برد
درود به پروانه و داریوش فروهر، محمد مختاری وجعفرپوینده شهدای راه آزادی
دوازده سال ازآن جنایت هولناک گذشت . در شامگاه روز اول آذر1377 داریوش فروهر و همسر فداکارش پروانه رهبران حزب ملت ایران که از سال های دهه بیست و از زمان نوجوانی در راه آزادی و استقلال و در صفوف نهضت ملی ایران به رهبری مصدق بزرگ مبارزه کرده بودند در منزل مسکونی خود به دست عوامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به نحوی فجیع و با ضربات کارد به قتل رسیدند. در همان ایام محمد مختاری و جعفر پوینده دو نویسنده ای که به جز نوشتن کاری انجام نداده و به جز قلم سلاحی دردست نداشتند توسط همان عوامل ربوده شده و پس از به قتل رسیدن اجسادشان در بیابان ها رها گردید. با انتشار اخبار مربوط به این قتل ها،جوی پر از التهاب و انزجار و تنفر جامعه را فراگرفت و این قتل ها که تعداد واقعی آنها هیچگاه مشخص نگردید به عنوان قتل های سیاسی زنجیره ای معروف گردید. سرانجام در تاریخ 15 دیماه 1377 وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با صدور بیانیه ای رسمی اعلام کرد که این قتل ها توسط عناصری خودسر از آن وزارت خانه صورت گرفته است وآقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور وقت آنها را قتل های نفرت انگیز نامید و قول داد که این محفل خودسر را که چون غده ای سرطانی در پیکر وزارت اطلاعات جای گرفته است جراحی نماید. بدنبال آن افشاگری عده ای ازاعضای وزارت اطلاعات ازجمله سعید امامی معاون آن وزارت خانه بازداشت شدند، ولی محاکمات آنها روال صحیحی را نپیمود وگفته شد که متهم ردیف اول پرونده که همان سعید امامی بود خودکشی نموده وازمیان رفته است و ظاهرا" همه سرنخ ها که به او منتهی می گردید کور گردید. شگفت انگیز آنکه وکیل خانواده های قربانیان قتل های زنجیره ای آقای دکتر زرافشان نیز به جرم دفاع از حقوق موکلان خود به زندان افتاد. در اولین سالگر دقتل های پاییز 77 حادثه حمله به کوی دانشگاه تهران توام با ضرب و جرح و قتل دانشجویان همراه با تخریب و به آتش گشیده شدن خوابگاه آنان اتفاق افتاد و آقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور اظهار نمود که « می دانستم افشا کردن قتل های زنجیره ای تاوان سنگینی به دنبال دارد». در محاکمه عاملان قتلهای زنجیره ای هیچگاه از آمران و طراحان اصلی نامی برده نشد و فقط چند عامل خودفروخته که اجرای قتلها را به عهده داشتند به قصاص محکوم شدند ولی خانواده های قربانیان قتل های زنجیره ای با روشن بینی از درخواست قصاص در مورد آنها امتناع کردند زیرا که آمران و فرماندهان را مجرمین واقعی و اصلی میدانستند نه مجریان رده های پایین که برای امرار معاش جز اجرای دستورات مافوق چاره ای برای خود ندیده اند .
ملت ایران مانند همه ملل جهان با پرداخت مالیات و با گذاشتن منابع ملی خود در اختیار حکومت و با شرکت در تشکیل نیروهای نظامی و انتظامی در خدمت حکومت قرار گرفته تا حکومت هم از امنیت مالی و جانی شهروندان و تمامیت ارضی کشورش دفاع نماید نه آنکه نیروهائی که با استفاده از منابع مالی این مرز و بوم ارتزاق میکنند و وظیفه حفظ امنیت مالی و جانی مردم را بر عهده دارند با تمام امکاناتی که از این مردم گرفته اند توطئه قتل بهترین فرزندان همین مردم را بچینند و ماجرای آن قتل های زنجیره ای نفرت انگیز را رقم بزنند . در این سالها حاکمیت کوشیده است تا داستان آن قتلهای فجیع را با آن محاکمات نمایشی و قلابی پایان یافته قلمداد نماید و حتی برای آنکه آن حوادث شنیع بدست فراموشی سپرده شود از برگزاری مراسم سالگرد آن شهیدان سرافراز راه آزادی و استقلال ایران جلوگیری مینماید ولی از نظر ملت ایران پرونده قتل های زنجیره ای هیچگاه بسته نشده و روزی مجرمین اصلی آن قتل های ناجوانمردانه و نفرت انگیز باید پاسخ گوی اعمال جنایتکارانه خود باشند .
تهران – جبهه ملی ایران
30/8/89
درود به پروانه و داریوش فروهر، محمد مختاری وجعفرپوینده شهدای راه آزادی
دوازده سال ازآن جنایت هولناک گذشت . در شامگاه روز اول آذر1377 داریوش فروهر و همسر فداکارش پروانه رهبران حزب ملت ایران که از سال های دهه بیست و از زمان نوجوانی در راه آزادی و استقلال و در صفوف نهضت ملی ایران به رهبری مصدق بزرگ مبارزه کرده بودند در منزل مسکونی خود به دست عوامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به نحوی فجیع و با ضربات کارد به قتل رسیدند. در همان ایام محمد مختاری و جعفر پوینده دو نویسنده ای که به جز نوشتن کاری انجام نداده و به جز قلم سلاحی دردست نداشتند توسط همان عوامل ربوده شده و پس از به قتل رسیدن اجسادشان در بیابان ها رها گردید. با انتشار اخبار مربوط به این قتل ها،جوی پر از التهاب و انزجار و تنفر جامعه را فراگرفت و این قتل ها که تعداد واقعی آنها هیچگاه مشخص نگردید به عنوان قتل های سیاسی زنجیره ای معروف گردید. سرانجام در تاریخ 15 دیماه 1377 وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با صدور بیانیه ای رسمی اعلام کرد که این قتل ها توسط عناصری خودسر از آن وزارت خانه صورت گرفته است وآقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور وقت آنها را قتل های نفرت انگیز نامید و قول داد که این محفل خودسر را که چون غده ای سرطانی در پیکر وزارت اطلاعات جای گرفته است جراحی نماید. بدنبال آن افشاگری عده ای ازاعضای وزارت اطلاعات ازجمله سعید امامی معاون آن وزارت خانه بازداشت شدند، ولی محاکمات آنها روال صحیحی را نپیمود وگفته شد که متهم ردیف اول پرونده که همان سعید امامی بود خودکشی نموده وازمیان رفته است و ظاهرا" همه سرنخ ها که به او منتهی می گردید کور گردید. شگفت انگیز آنکه وکیل خانواده های قربانیان قتل های زنجیره ای آقای دکتر زرافشان نیز به جرم دفاع از حقوق موکلان خود به زندان افتاد. در اولین سالگر دقتل های پاییز 77 حادثه حمله به کوی دانشگاه تهران توام با ضرب و جرح و قتل دانشجویان همراه با تخریب و به آتش گشیده شدن خوابگاه آنان اتفاق افتاد و آقای سید محمد خاتمی رئیس جمهور اظهار نمود که « می دانستم افشا کردن قتل های زنجیره ای تاوان سنگینی به دنبال دارد». در محاکمه عاملان قتلهای زنجیره ای هیچگاه از آمران و طراحان اصلی نامی برده نشد و فقط چند عامل خودفروخته که اجرای قتلها را به عهده داشتند به قصاص محکوم شدند ولی خانواده های قربانیان قتل های زنجیره ای با روشن بینی از درخواست قصاص در مورد آنها امتناع کردند زیرا که آمران و فرماندهان را مجرمین واقعی و اصلی میدانستند نه مجریان رده های پایین که برای امرار معاش جز اجرای دستورات مافوق چاره ای برای خود ندیده اند .
ملت ایران مانند همه ملل جهان با پرداخت مالیات و با گذاشتن منابع ملی خود در اختیار حکومت و با شرکت در تشکیل نیروهای نظامی و انتظامی در خدمت حکومت قرار گرفته تا حکومت هم از امنیت مالی و جانی شهروندان و تمامیت ارضی کشورش دفاع نماید نه آنکه نیروهائی که با استفاده از منابع مالی این مرز و بوم ارتزاق میکنند و وظیفه حفظ امنیت مالی و جانی مردم را بر عهده دارند با تمام امکاناتی که از این مردم گرفته اند توطئه قتل بهترین فرزندان همین مردم را بچینند و ماجرای آن قتل های زنجیره ای نفرت انگیز را رقم بزنند . در این سالها حاکمیت کوشیده است تا داستان آن قتلهای فجیع را با آن محاکمات نمایشی و قلابی پایان یافته قلمداد نماید و حتی برای آنکه آن حوادث شنیع بدست فراموشی سپرده شود از برگزاری مراسم سالگرد آن شهیدان سرافراز راه آزادی و استقلال ایران جلوگیری مینماید ولی از نظر ملت ایران پرونده قتل های زنجیره ای هیچگاه بسته نشده و روزی مجرمین اصلی آن قتل های ناجوانمردانه و نفرت انگیز باید پاسخ گوی اعمال جنایتکارانه خود باشند .
تهران – جبهه ملی ایران
30/8/89
Thursday, 18 November 2010
مقاله از اقای تقی روزبه
جدال جمهوری اسلامی وافکارعمومی جهان پیرامون سنگسارسکینه محمدی
شهروندی جهانی ودردسرهای جمهوری اسلامی!
ابرقدرت افکارعمومی
مدتی است که مخالفت با حکم سنگسارسکینه محمدی ومقابله با آن تبدیل به یک کارزارجهانی شده است که پیش ازآن کم سابقه بوده است وبیادماندنی ودرس گرفتنی. دامنه چنین مخالفتی چنان گسترش یافته وهمه گیرشده که حتی مقامات مهمی چون رئیس جمهورآمریکاوصدراعظم آلمان ووزیرامورخارجه فرانسه نیز به ابرازمخالفت علنی با آن پرداخته وخواهان لغوآن شده اند. بااین وجود موتوراصلی این اعتراض های جهانی خیل گسترده ای از فعالان حقوق بشروسازمانهای مدافع حقوق زن وروشنفکران و هنرمندان دراقصی نقاط جهان وازجمله فعالین ایرانی هستند که به اشکال گوناگون وابتکاری،برانگیختگی واعتراض وجدان بشریت را نسبت به خطروقوع این جنایت به نمایش می گذارند.بطوری که فوکوس افکارعمومی ونظارت روزمره آن نسبت به چگونگی پیشرفت این پرونده واقدامات دستگاه قضائی دراین باره بدجوری رژیم جنایت واعدام را درمخمصه قرارداده است.اشکال اعتراضی بسیارمتنوع بوده وازتجمع وطومارونظارت وخبررسانی روزمره ودهها نوع دیگرگرفته تا نیمه برهنه شدن زنان معترض به آن دراوکراین- اقدامی که عمله وانصار رژیم دراوج خشم آنرا "اعتراض مبتذلانه" نامیده اند- را دربرمی گیرد.
برای مقابله وبی اثرساختن این حساسیت وبرانگیختگی جهانی، رژیم تبه کارولایت فقیه،تلاش های مذبوحانه و فراوانی را بکارگرفته است:تشکیل شوهای تلویزنی مبنی براعتراف گیری ازسکینه محمدی وفرزندوی،تادستگیری وکلای مدافع وخبرنگاران آلمان واتهام جاسوسی به آنها.آخرین اقدام ازاین نمونه شوی تلویزیونی جدیدی است که پیرامون این مساله ترتیب داده واززبان سکینه وفرزندش درمذمت جهانی شدن این پرونده وتخطئه این اعتراضات برپاکرده است.غافل ازآنکه طشت رسوائی این نوع نمایشات مضحک ومهوع ازبام افتاده است وبرعکس بیش ازپیش موجب افزایش انزجارو خشم عمومی وبرملاشدن ماهیت ناانسانی وآدمخوارنظام اسلامی می شود.مشکل رژیم آن است که هم اجرای سنگسارسکینه برایش بیش ازاندازه پرهیزینه شده است وهم هرنوع عقب نشینی می تواند تعبیربه شکست وی و پیروزی مخالفان سنگساروتشویق آنها گردد.وباتوجه به اینکه حاکمیت اسلامی درفاز انحطاطی خود بیش ازهرزمان مترصد اعمال خشونت و اجرای قواعدقرون وسطائی فقه اسلامی است،این عقب نشینی برای رژیم دارای پی آمدها و عواقب فراموردی است. رژیم نگران تسری وتعمیم این گونه فشارها به عرصه ها و موضوعات و جنایت های بیشمار دیگری است که هرروزوهرساعت مرتکب می شود.ازهمین رو کوشش می کند باترتیب دادن سناریوهای گوناگون وتاخت زدن این مساله با مسائلی چون جاسوسی ویا باحربه اعتراف گیری ومحتملا تغییرنوع مجازات ازسنگساربه اعدام ونظایرآن برای خود راه گریزی پیداکند.واین درحالی است که کوچکترین اقدام وترفند ومانورش زیرذره بین نگاه فعالین وافکارعمومی جهان قراردارد. ما بایک پرونده با برد جهانی مواجهیم، فی الواقع مخالفت با ارتکاب چنین جنایت سبعانه ای، کیفرخواست علیه رژیمی است که بقاء ودوام خود را درانجام این گونه آدم کشی ها می داند. اینکه بشریت امروزنمی تواند ارتکاب به چنین قساوتی را شاهد باشد ودم برنیاورد،آن چالشی است که ارکان نظام نابهنگام ولایت فقیه را به لرزه درآورده است.
درهرحال کانونی شدن سنگسارسکینه محمدی درمقیاس جهانی،نمونه درخشانی است ازماهیت جهان شمول حقوق پایه ای بشرصرفنظرازمقررات وتعلقات ملی و قومی ومذهبی وبویژه حساسیت روزافزون نسبت به بی حقوقی مضاعف زنان که نقض فاحش آن دررژیم ولایت فقیه ونظام های مشابه آن بیدادمی کند.هم چنین شاهدی است برفرایند پژمرده شدن قلمرواقتدار حاکمیت دولت -ملت ها و مرزهای ملی ودرهم شکسته شدن حرمت وتبعیت آوربودن قوانین ملی-بومی وبالأخره بیانگر نقش فشارافکارعمومی در جهان درحال بی مرزشدن . ازقضایکی ازخطاهای استراتژیک جمهوری اسلامی همانا نادیده گرفتن نقش روزافزون عوامل فرامرزی وسست شدن برج های حفاظتی قلمروهای ملی است که موجب ارزیابی های غلطی ازمعادله توازن نیرومی گردد.
دستگاه حاکمیت واحمدی نژادبا عربده های پایان ناپذیرخود دایما دم ازالگوی نظام جمهوری اسلامی برای جهان می زنند که گویا برای تمامی مشکلات ودردهای جامعه امروزبشری نسخه های حاضرآماده و نجات بخشی درخرجین خود دارند.آنها خود را قدر قدرتی فرهنگی وارزشی می دانند که آماده اند برای حل مشکلات جهانی پای میزمذاکره با قدرت های بزرگ به نشیند.دلیل عمده این نوع هذیان گوئی ها،کانونی شدن بیش ازپیش تحولات درونی ایران درمقیاس جهانی است.او "راست" می گوید.درواقع اقدامات تبه کاران حاکم برمردم ایران درجهان امروز"الگو"شده است ولی نه برای سرمشق گرفتن بلکه یک الگوی منفی که مشام جهان را می آزارد.یعنی الگوئی که برای تقویت رهائی وآزادی ومدنیت انسانی در جهان باید باتمام مظاهرآن مبارزه شود.درحقیقت فوران رسوبات وگنداب ها ومانداب های قرون وسطائی درقرن بیست ویکم، وجدان بشریت را به دردآورده وسبب نضج عزم و انگیزه ای شده است برای تصفیه حساب با بقایای چنین رسوباتی درجهان نوین. دراین میان مردم ایران بیش ازشهروند هرکشوری باید باوجدان معذب خودو بارسوبات بجامانده ازکثافات قرون وسطا وسهم خویش درآن تصفیه حساب کنند.نمره دستگاه ولایت وبویژه احمدی نژاد درجهانی کردن مبارزه با رسوبات ولجن های تاریخی 20 است.دستش درد نکند!
2010-11-17- 26-08-89 تقی روزبه
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
شهروندی جهانی ودردسرهای جمهوری اسلامی!
ابرقدرت افکارعمومی
مدتی است که مخالفت با حکم سنگسارسکینه محمدی ومقابله با آن تبدیل به یک کارزارجهانی شده است که پیش ازآن کم سابقه بوده است وبیادماندنی ودرس گرفتنی. دامنه چنین مخالفتی چنان گسترش یافته وهمه گیرشده که حتی مقامات مهمی چون رئیس جمهورآمریکاوصدراعظم آلمان ووزیرامورخارجه فرانسه نیز به ابرازمخالفت علنی با آن پرداخته وخواهان لغوآن شده اند. بااین وجود موتوراصلی این اعتراض های جهانی خیل گسترده ای از فعالان حقوق بشروسازمانهای مدافع حقوق زن وروشنفکران و هنرمندان دراقصی نقاط جهان وازجمله فعالین ایرانی هستند که به اشکال گوناگون وابتکاری،برانگیختگی واعتراض وجدان بشریت را نسبت به خطروقوع این جنایت به نمایش می گذارند.بطوری که فوکوس افکارعمومی ونظارت روزمره آن نسبت به چگونگی پیشرفت این پرونده واقدامات دستگاه قضائی دراین باره بدجوری رژیم جنایت واعدام را درمخمصه قرارداده است.اشکال اعتراضی بسیارمتنوع بوده وازتجمع وطومارونظارت وخبررسانی روزمره ودهها نوع دیگرگرفته تا نیمه برهنه شدن زنان معترض به آن دراوکراین- اقدامی که عمله وانصار رژیم دراوج خشم آنرا "اعتراض مبتذلانه" نامیده اند- را دربرمی گیرد.
برای مقابله وبی اثرساختن این حساسیت وبرانگیختگی جهانی، رژیم تبه کارولایت فقیه،تلاش های مذبوحانه و فراوانی را بکارگرفته است:تشکیل شوهای تلویزنی مبنی براعتراف گیری ازسکینه محمدی وفرزندوی،تادستگیری وکلای مدافع وخبرنگاران آلمان واتهام جاسوسی به آنها.آخرین اقدام ازاین نمونه شوی تلویزیونی جدیدی است که پیرامون این مساله ترتیب داده واززبان سکینه وفرزندش درمذمت جهانی شدن این پرونده وتخطئه این اعتراضات برپاکرده است.غافل ازآنکه طشت رسوائی این نوع نمایشات مضحک ومهوع ازبام افتاده است وبرعکس بیش ازپیش موجب افزایش انزجارو خشم عمومی وبرملاشدن ماهیت ناانسانی وآدمخوارنظام اسلامی می شود.مشکل رژیم آن است که هم اجرای سنگسارسکینه برایش بیش ازاندازه پرهیزینه شده است وهم هرنوع عقب نشینی می تواند تعبیربه شکست وی و پیروزی مخالفان سنگساروتشویق آنها گردد.وباتوجه به اینکه حاکمیت اسلامی درفاز انحطاطی خود بیش ازهرزمان مترصد اعمال خشونت و اجرای قواعدقرون وسطائی فقه اسلامی است،این عقب نشینی برای رژیم دارای پی آمدها و عواقب فراموردی است. رژیم نگران تسری وتعمیم این گونه فشارها به عرصه ها و موضوعات و جنایت های بیشمار دیگری است که هرروزوهرساعت مرتکب می شود.ازهمین رو کوشش می کند باترتیب دادن سناریوهای گوناگون وتاخت زدن این مساله با مسائلی چون جاسوسی ویا باحربه اعتراف گیری ومحتملا تغییرنوع مجازات ازسنگساربه اعدام ونظایرآن برای خود راه گریزی پیداکند.واین درحالی است که کوچکترین اقدام وترفند ومانورش زیرذره بین نگاه فعالین وافکارعمومی جهان قراردارد. ما بایک پرونده با برد جهانی مواجهیم، فی الواقع مخالفت با ارتکاب چنین جنایت سبعانه ای، کیفرخواست علیه رژیمی است که بقاء ودوام خود را درانجام این گونه آدم کشی ها می داند. اینکه بشریت امروزنمی تواند ارتکاب به چنین قساوتی را شاهد باشد ودم برنیاورد،آن چالشی است که ارکان نظام نابهنگام ولایت فقیه را به لرزه درآورده است.
درهرحال کانونی شدن سنگسارسکینه محمدی درمقیاس جهانی،نمونه درخشانی است ازماهیت جهان شمول حقوق پایه ای بشرصرفنظرازمقررات وتعلقات ملی و قومی ومذهبی وبویژه حساسیت روزافزون نسبت به بی حقوقی مضاعف زنان که نقض فاحش آن دررژیم ولایت فقیه ونظام های مشابه آن بیدادمی کند.هم چنین شاهدی است برفرایند پژمرده شدن قلمرواقتدار حاکمیت دولت -ملت ها و مرزهای ملی ودرهم شکسته شدن حرمت وتبعیت آوربودن قوانین ملی-بومی وبالأخره بیانگر نقش فشارافکارعمومی در جهان درحال بی مرزشدن . ازقضایکی ازخطاهای استراتژیک جمهوری اسلامی همانا نادیده گرفتن نقش روزافزون عوامل فرامرزی وسست شدن برج های حفاظتی قلمروهای ملی است که موجب ارزیابی های غلطی ازمعادله توازن نیرومی گردد.
دستگاه حاکمیت واحمدی نژادبا عربده های پایان ناپذیرخود دایما دم ازالگوی نظام جمهوری اسلامی برای جهان می زنند که گویا برای تمامی مشکلات ودردهای جامعه امروزبشری نسخه های حاضرآماده و نجات بخشی درخرجین خود دارند.آنها خود را قدر قدرتی فرهنگی وارزشی می دانند که آماده اند برای حل مشکلات جهانی پای میزمذاکره با قدرت های بزرگ به نشیند.دلیل عمده این نوع هذیان گوئی ها،کانونی شدن بیش ازپیش تحولات درونی ایران درمقیاس جهانی است.او "راست" می گوید.درواقع اقدامات تبه کاران حاکم برمردم ایران درجهان امروز"الگو"شده است ولی نه برای سرمشق گرفتن بلکه یک الگوی منفی که مشام جهان را می آزارد.یعنی الگوئی که برای تقویت رهائی وآزادی ومدنیت انسانی در جهان باید باتمام مظاهرآن مبارزه شود.درحقیقت فوران رسوبات وگنداب ها ومانداب های قرون وسطائی درقرن بیست ویکم، وجدان بشریت را به دردآورده وسبب نضج عزم و انگیزه ای شده است برای تصفیه حساب با بقایای چنین رسوباتی درجهان نوین. دراین میان مردم ایران بیش ازشهروند هرکشوری باید باوجدان معذب خودو بارسوبات بجامانده ازکثافات قرون وسطا وسهم خویش درآن تصفیه حساب کنند.نمره دستگاه ولایت وبویژه احمدی نژاد درجهانی کردن مبارزه با رسوبات ولجن های تاریخی 20 است.دستش درد نکند!
2010-11-17- 26-08-89 تقی روزبه
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
Sunday, 14 November 2010
مقاله از اقای علی ضرابی
هدیه جدید آقای احمدی نژاد
تخصص آقای احمدی نژاد در دروغ گویی و دروغ پردازی امری است که خاص و عام به آن واقف هستند. به کرات و با مصدایق بسیار به همگان ثابت شده است. از دیگر صفات و محسنات و تخصص ایشان، انتخاب همکاران غیر متخصص و کم سواد بوده و هست. اما اکنون این ویژه گی ارتقاء یافته و همکاران و همراهان جاعل و بی سواد را از کیسه مارگیری خود بیرون آورده و به مقامات بزرگ کشور منصوب می فرمایند. از آقای کردان گرفته تا جناب آقای فقیه. این شخص پیش از ریاست سازمان بهزیستی کل کشور، در مسئولیت هایی همچون مدیر کل روابط عمومی شهرداری تهران در زمان محمود احمدی نژاد، مدیر کل روابط عمومی پزشکی قانونی مشغول به فعالیت بوده و مسئولیت هایی هم در جامعه اسلامی دانشجویان و نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه ها داشته است.
متن حكم محمود احمدينژاد بدين شرح است(به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری در 12 اردیبهشت) جناب آقاي دكتر ابوالحسن فقيه در اجراي بند(5) قسمت (ب) ماده (10) اساسنامه جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران، مصوب 1382.2.24 مجلس شوراي اسلامي و نظر به معرفي شوراي عالي، به موجب اين حكم جنابعالي را كه داراي دانش و تجربيات ارزنده و سوابق اجرايي مفيد هستيد، به مدت چهار سال به سمت رييس جمعيت هلالاحمر جمهوري اسلامي ايران منصوب ميكنم. از جنابعالي انتظار مي رود با استفاده از انديشههاي صاحبنظران و اساتيد محترم و جلب مشاركت آحاد مردم شريف، سازمانهاي مردم نهاد و همكاران فداكار جمعيت هلالاحمر، مساعي و تدابير لازم را در پيشبرد امور بكار بنديد.ضمن آرزوي توفيق جنابعالي در اين مسئوليت خطير، لازم ميدانم از جناب آقاي دكتر سيدمسعود خاتمي به خاطر تلاشهاي مجدانه و زحمات فراوانشان در طول دوره تصدي مسؤليت جمعيت هلال احمر صميمانه سپاسگزاري كرده و توفيقات روزافزونشان را در ظلّ توجهات حضرت وليعصر(عج) از خداوند منان مسئلت نمايم به نقل از سایت های آزاد.
ابوالحسن فقیه در سال1368 در رشته پزشکی در دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی در سال۱۳۷۳ مشخص شد که نامبرده با استفاده از سهمیه رزمندگان وارد دانشگاه شده است. بررسی های بعدی نشانگر مخدوش بودن مدارک ارائه شده وی برای ورود به دانشگاه بود و نهایتا مشخص شد که مدارک ارائه شده مربوط به برادر وی بوده و با دستکاری بنام وی تغییر یافته است. پس از مدت ها کشاکش ایشان در سال پنجم تحصیل از دانشگاه اخراج شد. بنابراین، ایشان بر خلاف آنچه در حکم احمدی نژاد قید شده دکتر نیست و این یک عنوان جعلی است. حتی وی فاقد شماره نظام پزشکی است.
در ادامه، بخشی از مصاحبه رئیس جدید هلال احمر را، در تاریخ 16 مهر 1388، زمانی که وی رئیس سازمان بهزیستی بوده، با "جام جم آنلاین" بخوانید: خبرنگاری از وی پرسید: شما متولد سال 1352 هستید و اعلام کرده بودید که سابقه جبهه دارید و به دلیل سابقه حضور در جبهه از سربازی معاف شده اید. آیا این موضوع صحت دارد؟ که وی با تکان دادن سر و گفتن بله تایید کرد که سابقه جبهه دارد.
آقا ی احمدی نژاد شما انصاف، وجدان و شرافت کاری و هر چه از این قبیل هست را به انضمام در آمد ملی یکجا بلعیده اید. 5/18 (هجده ونیم میلیارد دلار) را به همراه کامیون حامل آن به ترکیه تقدیم کردید که بیعانه دوستی شما باشد و در ردیف دشمنان اسرائیل قرار گیرد . هر کس و ناکسی که به عنوان رئیس جمهور فلان کشور آفریقایی یا آمریکای لاتین به فرودگاه تهران وارد شد با چمدان دلارهای مردم ایران بدرقه می شود. جالب این که افرادی مثل رئیس جمهور افغانستان این صحبت های دلاورانه را در مصاحبه تلویزیونی روشن بیان می کند و معتقد است که ما راستش را می گوئیم. کاری که شما یک مرتبه نکردید. یعنی هیچ گاه راست نگفتید. بعضی به شوخی می گویند احمدی نژاد از آتش جهنم که مرکز دروغ گویان است ترسی ندارد . زیرا معتقد است امام زمان در ایام زنده بودن او ظهور خواهد کرد و حکم و فرمان ریاست جمهوری ایران و غزه را به مدت نامحدود به نام وی صادر خواهد نمود . پس چرا دروغ نگوید. واقعا شاید هم این طور تصور می کند.
تخصص آقای احمدی نژاد در دروغ گویی و دروغ پردازی امری است که خاص و عام به آن واقف هستند. به کرات و با مصدایق بسیار به همگان ثابت شده است. از دیگر صفات و محسنات و تخصص ایشان، انتخاب همکاران غیر متخصص و کم سواد بوده و هست. اما اکنون این ویژه گی ارتقاء یافته و همکاران و همراهان جاعل و بی سواد را از کیسه مارگیری خود بیرون آورده و به مقامات بزرگ کشور منصوب می فرمایند. از آقای کردان گرفته تا جناب آقای فقیه. این شخص پیش از ریاست سازمان بهزیستی کل کشور، در مسئولیت هایی همچون مدیر کل روابط عمومی شهرداری تهران در زمان محمود احمدی نژاد، مدیر کل روابط عمومی پزشکی قانونی مشغول به فعالیت بوده و مسئولیت هایی هم در جامعه اسلامی دانشجویان و نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه ها داشته است.
متن حكم محمود احمدينژاد بدين شرح است(به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری در 12 اردیبهشت) جناب آقاي دكتر ابوالحسن فقيه در اجراي بند(5) قسمت (ب) ماده (10) اساسنامه جمعيت هلال احمر جمهوري اسلامي ايران، مصوب 1382.2.24 مجلس شوراي اسلامي و نظر به معرفي شوراي عالي، به موجب اين حكم جنابعالي را كه داراي دانش و تجربيات ارزنده و سوابق اجرايي مفيد هستيد، به مدت چهار سال به سمت رييس جمعيت هلالاحمر جمهوري اسلامي ايران منصوب ميكنم. از جنابعالي انتظار مي رود با استفاده از انديشههاي صاحبنظران و اساتيد محترم و جلب مشاركت آحاد مردم شريف، سازمانهاي مردم نهاد و همكاران فداكار جمعيت هلالاحمر، مساعي و تدابير لازم را در پيشبرد امور بكار بنديد.ضمن آرزوي توفيق جنابعالي در اين مسئوليت خطير، لازم ميدانم از جناب آقاي دكتر سيدمسعود خاتمي به خاطر تلاشهاي مجدانه و زحمات فراوانشان در طول دوره تصدي مسؤليت جمعيت هلال احمر صميمانه سپاسگزاري كرده و توفيقات روزافزونشان را در ظلّ توجهات حضرت وليعصر(عج) از خداوند منان مسئلت نمايم به نقل از سایت های آزاد.
ابوالحسن فقیه در سال1368 در رشته پزشکی در دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی در سال۱۳۷۳ مشخص شد که نامبرده با استفاده از سهمیه رزمندگان وارد دانشگاه شده است. بررسی های بعدی نشانگر مخدوش بودن مدارک ارائه شده وی برای ورود به دانشگاه بود و نهایتا مشخص شد که مدارک ارائه شده مربوط به برادر وی بوده و با دستکاری بنام وی تغییر یافته است. پس از مدت ها کشاکش ایشان در سال پنجم تحصیل از دانشگاه اخراج شد. بنابراین، ایشان بر خلاف آنچه در حکم احمدی نژاد قید شده دکتر نیست و این یک عنوان جعلی است. حتی وی فاقد شماره نظام پزشکی است.
در ادامه، بخشی از مصاحبه رئیس جدید هلال احمر را، در تاریخ 16 مهر 1388، زمانی که وی رئیس سازمان بهزیستی بوده، با "جام جم آنلاین" بخوانید: خبرنگاری از وی پرسید: شما متولد سال 1352 هستید و اعلام کرده بودید که سابقه جبهه دارید و به دلیل سابقه حضور در جبهه از سربازی معاف شده اید. آیا این موضوع صحت دارد؟ که وی با تکان دادن سر و گفتن بله تایید کرد که سابقه جبهه دارد.
آقا ی احمدی نژاد شما انصاف، وجدان و شرافت کاری و هر چه از این قبیل هست را به انضمام در آمد ملی یکجا بلعیده اید. 5/18 (هجده ونیم میلیارد دلار) را به همراه کامیون حامل آن به ترکیه تقدیم کردید که بیعانه دوستی شما باشد و در ردیف دشمنان اسرائیل قرار گیرد . هر کس و ناکسی که به عنوان رئیس جمهور فلان کشور آفریقایی یا آمریکای لاتین به فرودگاه تهران وارد شد با چمدان دلارهای مردم ایران بدرقه می شود. جالب این که افرادی مثل رئیس جمهور افغانستان این صحبت های دلاورانه را در مصاحبه تلویزیونی روشن بیان می کند و معتقد است که ما راستش را می گوئیم. کاری که شما یک مرتبه نکردید. یعنی هیچ گاه راست نگفتید. بعضی به شوخی می گویند احمدی نژاد از آتش جهنم که مرکز دروغ گویان است ترسی ندارد . زیرا معتقد است امام زمان در ایام زنده بودن او ظهور خواهد کرد و حکم و فرمان ریاست جمهوری ایران و غزه را به مدت نامحدود به نام وی صادر خواهد نمود . پس چرا دروغ نگوید. واقعا شاید هم این طور تصور می کند.
Thursday, 11 November 2010
نامه علی میرفطروس به سناتور گراهام
نامه اى به سناتور لیندسی گراهام ،سناتورجمهوریخواه آمریکا
* مشکل منطقه و جهان، پایگاه های اتمی ایران نیست، بلکه مشکل اساسی، خود رژیم جمهوری اسلامی است که با سوءاستفاده از درآمدهای سرشار نفت، در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و … ایدئولوژی کینه و نفرت و مرگ منتشر می کند، ایدئولوژی هولناکی که اینک در منطقه و جهان در تدارک «هولوکاست دوم» است.
*تنها و تنها با کوبیدن پایگاه ها و ستادهای سرکوب حکومت اسلامی و برداشتن سقف سرکوب و ترس و تهدید و در نتیجه: با خیزش مردم ایران و سرنگونی این رژیم ضد ایرانی و ضد انسانی بدست آنان است که می توان شاهد استقرار آرامش و صلح و ثبات در منطقه و جهان بود. لذا، هرگونه حمله به تأسیسات مردمى و زیرساخت هاى صنعتى ونفتى ایران،موجب نفرت وکینۀ دیرپاى ایرانیان نسبت به آمریکاو همپیمانانش خواهد شد.
سناتور لیندسی گراهام عزیز!
بعنوان یک ایرانی و محقّق در تاریخ ایران و اسلام، از موضع گیری شجاعانۀ شما در کنفرانس امنیّت بین المللی «هالیفاکس» در کانادا، بسیار سپاسگزاری می کنم. متأسفانه دولت کنونی آمریکا با شناخت نادرست از ماهیّت رژیم اسلامی ایران ، فرصت های فراوانی را در گفتگو با مردم ایران و حمایت از مبارزات آزادیخواهانۀ آنان از دست داده است. مبارزات مردم ایران، خصوصاً در دو سال اخیر، گواه روشنی است که این رژیم قرون وسطائی، مشروعیّت و پایگاهی در میان مردم ایران ندارد و اینک، تنها به زور اسلحه و سرکوب های خونین و هولناک به حکومت خود ادامه می دهد. بنابراین: هر حمله ای که پایگاه ها و ستادهای سرکوب رژیم ایران را بقول شما « اخته» کند، باعث رضایت و شادمانی مردم ایران خواهد بود و به آنان فرصت خواهد داد تا بدون ترس از سرکوب پاسداران رژیم، به خیابان ها ریخته و خود به حیات این رژیم فاشیستی نقطۀ پایان بگذارند.
روشن تر بگویم: دولتمردان آمریکا باید بدانند که مشکل منطقه و جهان، پایگاه های اتمی ایران نیست، بلکه مشکل اساسی، خود رژیم جمهوری اسلامی است که با سوءاستفاده از درآمدهای سرشار نفت،اینک در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و … ایدئولوژی کینه و نفرت و مرگ منتشر می کند، ایدئولوژی هولناکی که در منطقه و جهان در تدارک«هولوکاست دوم» است.
* مشکل منطقه و جهان، پایگاه های اتمی ایران نیست، بلکه مشکل اساسی، خود رژیم جمهوری اسلامی است که با سوءاستفاده از درآمدهای سرشار نفت، در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و … ایدئولوژی کینه و نفرت و مرگ منتشر می کند، ایدئولوژی هولناکی که اینک در منطقه و جهان در تدارک «هولوکاست دوم» است.
*تنها و تنها با کوبیدن پایگاه ها و ستادهای سرکوب حکومت اسلامی و برداشتن سقف سرکوب و ترس و تهدید و در نتیجه: با خیزش مردم ایران و سرنگونی این رژیم ضد ایرانی و ضد انسانی بدست آنان است که می توان شاهد استقرار آرامش و صلح و ثبات در منطقه و جهان بود. لذا، هرگونه حمله به تأسیسات مردمى و زیرساخت هاى صنعتى ونفتى ایران،موجب نفرت وکینۀ دیرپاى ایرانیان نسبت به آمریکاو همپیمانانش خواهد شد.
سناتور لیندسی گراهام عزیز!
بعنوان یک ایرانی و محقّق در تاریخ ایران و اسلام، از موضع گیری شجاعانۀ شما در کنفرانس امنیّت بین المللی «هالیفاکس» در کانادا، بسیار سپاسگزاری می کنم. متأسفانه دولت کنونی آمریکا با شناخت نادرست از ماهیّت رژیم اسلامی ایران ، فرصت های فراوانی را در گفتگو با مردم ایران و حمایت از مبارزات آزادیخواهانۀ آنان از دست داده است. مبارزات مردم ایران، خصوصاً در دو سال اخیر، گواه روشنی است که این رژیم قرون وسطائی، مشروعیّت و پایگاهی در میان مردم ایران ندارد و اینک، تنها به زور اسلحه و سرکوب های خونین و هولناک به حکومت خود ادامه می دهد. بنابراین: هر حمله ای که پایگاه ها و ستادهای سرکوب رژیم ایران را بقول شما « اخته» کند، باعث رضایت و شادمانی مردم ایران خواهد بود و به آنان فرصت خواهد داد تا بدون ترس از سرکوب پاسداران رژیم، به خیابان ها ریخته و خود به حیات این رژیم فاشیستی نقطۀ پایان بگذارند.
روشن تر بگویم: دولتمردان آمریکا باید بدانند که مشکل منطقه و جهان، پایگاه های اتمی ایران نیست، بلکه مشکل اساسی، خود رژیم جمهوری اسلامی است که با سوءاستفاده از درآمدهای سرشار نفت،اینک در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان و … ایدئولوژی کینه و نفرت و مرگ منتشر می کند، ایدئولوژی هولناکی که در منطقه و جهان در تدارک«هولوکاست دوم» است.
Subscribe to:
Posts (Atom)