Tuesday 29 June 2010

گزارش بزرگداشت استاد ادیب برومند

بزرگداشت استاد ادیب برومند، رییس شورای مرکزی و هیئت رهبری جبهه ملی ایران و شاعر ملی، در روز آدینه 28 خرداد 1389، به ابتکار سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران در سرای ایشان، با حضور خانواده، اعضای شورای مرکزی جبهه ملی و نمایندگان گروههای سیاسی و شخصیت های ادبی و فرهنگی، برگزار شد.

در آغاز، سرود ملی ای آیران به مراسم رسمیت بخشید و استاد ادیب برومند به میهمانان خوشامد گفت و از حضور آنان در این نکوداشت سپاسگزاری کرد. سپس مهندس کورش زعیم، پس از خواندن متن لوح سپاس شورای مرکزی، لوح را به پاس یک عمر مبارزه و تلاش استوار و خستگی ناپذیر به استاد ادیب برومند تقدیم کرد.

در فرازی از این لوح آمده: "ملت ایران شما را سراینده ملی خود می شمارد، زیرا سروده های میهنی و حماسی و سراپا نشان از عشق شما به این آب و خاک و به این مردم بی مانند، است ... ایران ما با داشتن چنین فرزندانی هرگز نخواهد مرد و ملت ایران با داشتن چنین مردانی هرگز سر فرود نخواهد آورد."

در این مراسم، آقایان دکتر هرمیداس باوند، حسین شاه حسینی، دکتر سید حسین موسویان، دکتر محسن فرشاد و مهندس حسین عزت زاده، از شورای مرکزی جبهه ملی ایران، درباره جایگاه سیاسی و ادبی استاد برومند سخنرانی کردند. همچنین استاد شمس خلخالی، استاد حسین موسوی، آقایان دروش، کازرونی و بانوان فرشید افشار و مریم حسینی سروده های خود را برای حاضران خواندند که مورد توجه قرار گرفت. از شخصیت های دیگری که در این مراسم حضور داشتند، می توان مهندس عباس امیرانتظام، بانو دکتر لقا اردلان، بانو الهه امیر انتظام، آقای خسرو سیف (حزب ملت ایران)، آقایان محمد بسته نگار و هدی صابر (شورای ملی مذهبی)، آقای علیرضا افشاری (انجمن افراز) مهندس غلامرضا اربابی، دکتر خواجه نوری، و اعضای دفتر پژوهشهای هیئت رهبری را نام برد.

این مراسم به گردانندگی آقایان هوتن دولتی و علی قادری، هموندان سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران اجرا شد و نامبردگان در پایان لوح سپاس سازمان دانش آموختگان را به استاد ادیب برومند تقدیم کردند.

Friday 25 June 2010

مصاحبه با مهندس کورش زعیم

گفتگوی رادیو فرانسه (ویدا سامعی) با کورش زعیم

2 تیر 1389 (23 ژوئن 2010)

چایگاه نهاد مجلس در سیاست ایران

ویدا سامعی: پس از آنکه مجلس شورای اسلامی مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در خصوص دانشگاه آزاد را همچنان معتبر دانست، این تصمیم که بر خلاف میل دولت بود به مذاق حامیان دولت احمدی نژاد خوش نیامد و بسیجیان با تظاهراتی در مقابل مجلس تهدید کردند که بهارستان را به توپ خواهند بست.

پرسش 1: آقای کورش زعیم، ما شورای نگهبان را داریم و تشخیص مصلحت را بالای سر مجلس. اما، وقتی اختلافی پیش می آید بین دولت و مجلس، و طرحی را که مجلس نظر می دهد خوشایند دولت نمی آید، در این صورت جایگاه مجلس به نوعی از طرف حامیانی که این نظر برایشان غیرقابل قبول است، زیر سئوال می رود. مثل همین مورد اخیر که عده ای روز گذشته تجمع می کنند جلوی مجلس و مجلس را تهدید می کنند که به توپ می بندند. جایگاه مجلس در نظام جمهوری اسلامی کجاست؟

کورش زعیم: این مجلس شورای اسلامی را نباید بر پایه اصول یک قوه قانونگذاری مستقل از قوه های اجرایی و قضاییه که در یک نظام دموکراتیک هستند داوری کرد. مجلس شورای اسلامی همیشه بازوی اجرای منویات دولت یا مراکز قدرت بوده. در طی شش دهه گذشته، نمی گویم که فقط در جمهوری اسلامی. تا کنون ما هیچ مجلس شورای مستقلی که با رای آزاد مردم انتخاب شده باشد نداشته ایم. نمایندگان این مجلس ها، که نمایندگان مجلس کنونی هم از این قماش هستند، با اراده مرکز قدرت به مجلس راه یافته اند. بنابراین، طبیعی است که وفاداری آنها هم به همان مراکز قدرتی است که آنها را به مجلس فرستاده نه با مردم.

تحریم هوشمند یا سیاسنمدار هوشمند

نوشته اقای رامین کامران

یكی از این عبارات نوساخته كه توسط اصحاب رسانه و با گرته برداری از اصطلاحات فرنگی و با عجله ضرب گشته و به سرعت هم دست به دست شده و در همه جا رواج یافته این «تحریم هوشمند» است كه هر كس اول بار آنرا روی كاغذ (یا مونیتور) آورده حتی به خود زحمت نداده تا یك پسوند «انه» به آن اضافه كند تا بلكه سر و وضعش كمی مرتب بشود و بتوان بدون وجوب كفاره به شكلش نگاه كرد یا احیاناً از آن درست چیزی فهمید. ظاهراً زور عبارت فرنگی به قدری زیاد بوده كه یاور خویشاوند كج و كولۀ فارسی خود هم گشته و باعث شده تا كمتر كسی به خود زحمت بدهد تا بپرسد اصلاً این چه نوع فارسی است و از فارسی هم گذشته این چه تحریمی است كه قرار است خودش هوشمند باشد و اگر این اندازه هوشمند است چرا همه دائم در بارۀ تأثیرش ابراز شك میكنند.

آلات و ادوات هوشمند

هوشمند بودن این چیز و آن چیز كه در زبان های فرنگی رایج شده انعكاسی از تحولات تكنیكی (سیبرنتیك) بر زبان است و چنان برای همه پذیرفته شده كه برخی كم كم باورشان شده كه بار فكر كردن و ابراز هوش از دوش خودشان برداشته شده و همانطور كه می توانند به جای نفس زدن و از پله بالا رفتن سوار آسانسور شوند، برای رسیدن به هر مقصد یا مقصود دیگری هم می توانند با آرامش تمام و بدون صرف زحمت كار را به چیزی محول كنند كه خودش فكر می كند و تصمیم می گیرد كه چه باید بكند و چگونه باید بكند.

این نسبت هوش اول به سلاح هایی داده شد كه ظرف چند دهۀ اخیرتولید شده و یك قسمت از راهیابی به سوی هدف را خود بر عهده می گیرد. از تیرهای عهد بوق كه فقط نشانه گیری داشت و چون رها می شد بازنمی آمد رسیده بودیم به آن هایی كه در میانۀ راه هم گوش به فرمان می ماند و هدایت شونده بود. مرحلۀ بعدی این شد كه هدایت پذیری هم منتفی گشت و سلاح چنان صاحب استقلال شد كه نه فقط بازآمدنی نباشد بلكه در وسط کار فرمانبری هم نكند و اختیار كار را خود به دست بگیرد و گوش به حرف احدی ندهد.

به این ترتیب بود كه ما صاحب انواع و اقسام بمب و موشك و اژدر و... «هوشمند» شدیم كه در حقیقت استقلال و خودسری شان به حساب هوش گذاشته شده بود. چون باید انصاف داد اگر بمبی سزاوار صفت هوشمند باشد آن بمبی است كه منفجر نمیشود تا آزارش به كسی نرسد وگرنه سر به دنبال مردم گذاشتن نشانۀ هوشمندی نیست، همان صفت «زبل» (smart) كه آمریكایی ها برای این نوع سلاح ابداع كرده اند كلمۀ مناسب تری است چون مقداری خباثت در آن درج است و از نجابت هوش در آن اثری نیست.

در جمع می بینیم كه تمامی این تحولات بار هوش را بر دوش نظامیان سبك كرده است و برخی شان را حتی از تظاهر به داشتن این صفت هم معاف نموده است. جنگ های دهۀ اخیر را همه شاهد بوده ایم.

تحریم هوشمند

حالا ترقی كرده ایم و رسیده ایم به تحریم هوشمند و آن امتیازی كه به نظامیان عرضه شده بود حالا نصیب سیاستمداران هم شده است. دیگر نوبت گروه اخیر است تا تصور بکند راهی جسته تا بار تفكر استراتژیك و ارزیابی دیپلماتیك را از دوش خود بردارد و به طور اتوماتیك به هدف برسد. حكایت تحریم جمهوری اسلامی مثال بسیار خوبی است از این نوع لاابالیگری. بد نیست اگر نگاهی به آن بیاندازیم چون از روزی كه پروندۀ اتمی ایران به شورای امنیت سازمان ملل فرستاده شد، به طور دائم شاهد زاد و ولد این تحریم های «هوشمند» هستیم.

وقتی می پرسید تحریم برای چه؟ برایتان توضیح می دهند كه هدف وادار كردن جمهوری اسلامی به ختم غنی سازی است و اگر كمی صبر كنید باز هم بدون اینكه سؤالی كرده باشید اضافه می كنند كه به هر صورت آگاه هستند كه اینها چارۀ غنی سازی نمی شود! اگر حیرت كنید و در انتظار توضیح بیشتر بمانید دیگر جوابی نخواهید گرفت و كسی به شما نخواهد گفت كه مقصود فقط افزودن بر هزینۀ برنامۀ اتمی است نه توقف آن و به هر حال باید كاری كرد تا مردم تصور نكنند قدرت های قدر اول جهان در برابر جمهوری آخوندی دست روی دست گذاشته اند.

در عین حال از طرف دیگر (و در این «طرف دیگر» ایرانیانی هم كه چنین سخنی را می پراكنند كم نیستند) به گوشتان می خوانند كه این تحریم ها (درست به دلیل هوشمندی) اصلاً قرار نیست به مردم لطمه ای بزند یا زندگی را كه حكومت اسلامی به اندازۀ كافی به كامشان تلخ كرده، بر آنها سخت كند بلكه فقط دولت و نهادهایی را هدف می گیرد كه دست اندر كار اتم و امور نظامی هستند وگرنه (این را هم در صورت لزوم اضافه می كنند و كاری به تباینش با دیگر انگیزه هایی كه عنوان كرده اند، ندارند) این زحمات در نهایت به قصد بهبود وضع مردم ایران و حتی خلاص كردنشان از حكومت اسلامی است كه صورت میگیرد!

خلاصه اینكه از همه طرف می كوشند تا این تحریم ها را به مردم ایران و بخصوص مخالفان رژیم چنان عرضه كنند كه خریدار و پشتیبان بیابد، با این توجیه كه اگر ضرری داشته باشد برای حكومت است و برای مردم جز نفع نخواهد داشت. بی توجه به اینكه اگر مخارج برنامه ای كه دولت اسلامی با زحمت زیاد و با تأیید ضمنی مردم ایران تعقیب می كند، بالا برود، به هر صورت زندگی مردم هم سخت تر خواهد شد.

می ماند مسئلۀ تحریم های نفتی كه از روز اول بر شدت و گستره شان افزوده شده است و نه فقط خارج از سازمان ملل و از طرف این كشور و آن اتحادیه، بلكه حتی گاه خارج از نهادهای دولتی و فقط با ایجاد فشار بر شركت های خصوصی اعمال می گردد. شاهدیم كه همان گفتار تبلیغاتی كه راجع به تحریم بانك ملی یا ممنوعیت سفر این و آن صاحب منصب سپاه به ما عرضه می گردد، در این مورد هم تكرار می شود. كسی هم نمی گوید در كشوری تك محصولی كه بخش اعظم درآمدش از نفت تأمین می گردد چگونه می توان در درجۀ اول و قبل از هر چیز سرمایه گذاری در صنعت نفت را تحریم كرد و از شمار خریداران این محصول كاست و در عین حال مدعی شد كه مردم صدمه نخواهند دید.
تقویت كه و تضعیف كه؟

ببینیم در عمل چه می توان از این تحریم ها چشم داشت.

صحبت از تضعیف یا نابودی این نظام با تحریم بی جاست چون نظام های توتالیتر كه شوروی نمونۀ بزرگ آن بود و كرۀ شمالی و كوبا آخرین پسمانده های آن است، با تحریم اقتصادی تضعیف شدنی و كشتنی نیست. اگر بود تا به حال دیده بودیم و همه فهمیده بودند. اگر كشوری به فقر كرۀ شمالی علیرغم تحریم های چندین ساله از هیچ بخش سیاستش كه برای كشورهای غربی نامطبوع است صرف نظر نكرده است و تغییری در روش و منش خود نداده، كشوری مانند ایران كه از بابت امكانات انسانی و مادی در موقعیت بسیار بهتری قرار دارد، چنین نخواهد كرد.

نتیجۀ مستقیم این تحریم ها تضعیف طبقۀ متوسط ایران است كه فقیر شدنش خواه ناخواه توان حق ستانی اش را كاهش خواهد داد و در مبارزه با حكومتی كه نمی خواهد، تضعیفش خواهد كرد.

تقسیم ثروت در ایران بر اساس رقابت آزاد صورت نمی پذیرد وبخش عمدۀ آن متكی به درآمد نفت است و تحت نظارت دولت. از این دیدگاه اولویت شمارۀ یك افزایش عمر نظام است و تأمین رفاه بلندپایگان و رضایت طبقات میانی و پست آن. عامۀ مردم و بخصوص طبقۀ متوسط كه مهمترین پایگاه اجتماعی ایجاد تغییر است، اولین گروهی است كه دولت با كمال میل در كام فقر خواهد انداخت، همانطور كه در دهۀ اول انقلاب و دوران جنگ كرد. نظام اسلامی نه تنها از این سركوب اقتصادی آسیب نخواهد دید ، بلكه تقویت هم خواهد شد. اگر امثال احمدی نژاد از هیچ تحریمی ترس به دل راه نمی دهند، برای این است كه همان دوران خوش استحكام نظام را طی دهۀ اول انقلاب در خاطر دارند و خواستار تكرارش هستند.

طنز داستان اینجاست که همان هایی كه شدیدترین تبلیغات را علیه حكومت اسلامی انجام می دهند و بر توتالیتر بودن آن (به حق) اصرار می ورزند جایی كه صحبت از سرنگون كردنش پیش می آید راهكارهایی عرضه می كنند كه هیچكدام به این نوع رژیم ها كارگر نیست. كدام رژیم توتالیتری دیده شده كه (به غیر از حملۀ نظامی پیروزمند خارجی) با وسیله ای به غیر از ضعف و چنددستگی دستگاه حكومتی و قیام مردم خودش سقوط كرده باشد؟ پس چرا قرار است حكومت ایران اسلام زده با این سیاست های نامعقول ساقط گردد؟ این قبیل كارها فقط به حكومتهای اتوریتر كارگر است یا به دمكراسی های ضعیف، آن هم با جمع آمدن هزار و یك شرط، نه به طور اتوماتیك.

تنش گستری یا تنش زدایی

نظام توتالیتر شوروی كه بهترین یا لااقل چشمگیرترین مثال از این قماش است، در دورانی كه دولت های غربی و در صدر آنها آمریكا كوشیدند تا طی جنگ سرد در انزوا و تحت فشار قرارش دهند از پا نیافتاد. مرگ شوروی در پی دوران تنش زدایی و به مقدار زیاد بر اثر همین تنش زدایی حاصل گشت كه هم نقاط ضعف آنرا بهتر بر همه هویدا كرد و هم انگیزۀ مقاومت برای حفظ نظام را در بین سران آن سست نمود و هم شور و جرأت مخالفت را در بین مردمانش بیشتر. تذكر بدهم كه مقصود من این نیست كه تنش زدایی «تنها» دلیل برافتادن شوروی بود، به هیچوجه. این را می گویم كه كم شدن تنش هم خود این حكومت را سست كرد و هم فرصتی را برای فشار آوردن بدان به مردمش عرضه كرد كه در صورت دیگر نمی توانست فراهم شود.

حكومت اسلامی از این بابت تفاوت اساسی با مورد مثال آشنایی كه ذكر كردم ندارد. این حكومت از روز اول بیش از دوستان به دشمنانش اتكا داشته و همیشه احتیاج به تنش و دشمنی خارجی داشته تا بتواند وجود خود و فشارهایی را كه به مردم می آورد، توجیه نماید. باید این بهانۀ ارزان بها را كه دول غربی از روز اول زایشش و با نهایت گشاده دستی بدان تقدیم كرده اند، از این حكومت گرفت و تكیه گاه ارزشمندی را كه در اختیارش گذاشته اند از بین برد.

حكومت اسلامی از بدو تولد هرگاه با جنگ و و تشنج خارجی درگیر بوده به مردم بیشترین فشار را وارد آورده است و هر گاه كه از این قبیل بهانه ها محروم گشته، ناچار شده به مردم امتیاز بدهد. تحریم و انزوا و حتی جنگ، همانطور كه بنیانگذارش گفته برای این حكومت نعمت است. كسی كه مختصری حواس جمع دارد و به روابط بین المللی نظر می كند باید این را بفهمد و متوجه بشود كه با تقویت این عوامل فقط رژیم را تقویت خواهد كرد. نه امتیازی از آن خواهد گرفت و نه به مردم یاری خواهد نمود تا شرش را از سر خود بكنند. این تحریم ها به هر شكل و هر عنوان كه طرح و اجرا و توجیه شود و چه «هوشمند» قلمداد شود و چه نه، دو اثر روشن و مكمل هم خواهد داشت : تقویت حكومت و تضعیف جامعه. در مقابل آنچه این نظام را به سوی سقوط خواهد راند ختم فشار بیرونی است و تقویت فشار درونی. هر كس با فشار خارجی به نظام اسلامی فرصت بدهد تا به نوبه ی خود مردم ایران را زیر فشار بگذارد یار و یاور همین حكومت و همین احمدی نژاد است و ادعای مخالفتش در برابر نتیجۀ عملی كارهایش رنگ می بازد.

البته تبلیغات مغشوش و توأم با تناقض به راه است تا این تحریم ها را به افكار عمومی بفروشد ولی نباید دل به آنها سپرد و چشم بر واقعیت بست. تحریم ها را با هدف تغییر سیاست اتمی ایرن برقرار كرده اند و توسعه می دهند و همه هم كمابیش معترفند كه چنین كاری از آنها برنخواهد آمد. اینها فقط تنبیه كل ملت ایران است و سوق دادنش به فقری از نوع كوبا و كرۀ شمالی و عراق دوران آخر صدام. اگر بعضی دول چنین خیالی در سر داشته باشند به سیاست خودشان مربوط است آنچه اسباب حیرت است همراهی برخی ایرانیان است با آنها.

ژوئن 2010

تشدید تحریمها ی جمهوری اسلامی به تصویب دو مجلس امریکا رسید

آمریکا تامین کنندگان عمده بنزین، گازوئیل و سوخت جت ایران را تحریم کرده است

بی بی سی: مجالس نمایندگان و سنای آمریکا طرح تحریم فراگیر ایران را با هدف وارد کردن فشار بر صنایع انرژی و بانکداری ایران و همچنین "ناقضان حقوق بشر" در این کشور تصویب کرده اند.
این طرح که با هدف وارد کردن فشار بر جمهوری اسلامی برای تغییر در برنامه های اتمی این کشور تصویب شده مشخصا بخش های انرژی و بانکداری ایران را هدف قرار داده و از جمله دامنه تحریم شرکت های سرمایه گذار در ایران، به ویژه در صنایع نفت و گاز این کشور، و تامین کنندگان تجهیزات محدود کننده آزادی اطلاع رسانی را گسترش می دهد.
کنگره، اشخاص حقیقی یا حقوقی، اعم از شرکت های نفتی، بیمه، موسسه های اعتباری یا بانک هایی را که به هر نحوی مبلغی بیش از بیست میلیون دلار در سال در "منابع نفتی ایران" سرمایه گذاری کنند هدف تحریم های ایالات متحده قرار می دهد.
کنگره برای اولین بار صادرات و فروش "فرآورده های نفتی تصفیه شده" به ایران، شامل بنزین، گازوئیل و سوخت موتور جت را تحریم کرده است.
بر اساس این مصوبه، هر شرکتی که از طریق فروش "فرآورده های نفتی تصفیه شده" به ایران عوایدی معادل یک میلیون دلار یا بیشتر کسب کند و یا در طول یک سال به تدریج به تامین از این فرآورده ها به ارزش بیش از پنج میلیون دلار به ایران مبادرت ورزد مشمول تحریم های آمریکا قرار می گیرد.
ایران به دلیل کمبود ظرفیت پالایشگانی قادر به تامین نیازهای داخلی به بعضی فرآورده های نفتی، به خصوص بنزین نیست و حدود یک سوم بنزین مورد نیاز خود را از خارج وارد می کند. چنین شرکت هایی اجازه فعالیت در بخش های مالی، بانکی یا بازارهای سهام آمریکا را نخواهند داشت.

Thursday 24 June 2010

به توپ بستن مجلس شورای جمهوری اسلامی

سید عطاالله مهاجرانی

جمعیتی که در روز سه شنبه در برابر ساختمان مجلس شورای اسلامی جمع شده بودند و شعار های رنگارنگی علیه مجلس و رییس مجلس و نمایندگان دادند، دست آخرتهدید کردند که مجلس را به توپ می بندند!

از همین تهدید نمادین آشکارست که سر حقیقی و البته پنهان این جماعت به جایی متصل است که توپ آنجاست!

اتفاقا این دومین بارست که مجلس در ایران به توپ بسته می شود. یک بار لیاخوف روسی به دستور محمد علی شاه مجلس را به توپ بست

لياخوف افسر ارتش روسيه از طرف دربار تزار به ايران اعزام شده بود ؛ در زمان سلطنت محمدعلي شاه فرماندهي بريگاد مركزي قواي قزاق را عهده‌دار شد. لياخوف در مقابل وزير جنگ و هيچ يك از مقامات وقت ايران براي خود مسئوليتي قائل نبود و مستقيماً از پطرزبورگ كسب تكليف مي‌كرد. وي در 22 جمادي‌الاولي سال 1326ق از طرف محمدعلي شاه به سمت فرماندار نظامي تهران منصوب شد و در 23 جمادي‌الاولي به دستور شاه و توصيه «سرگي شابشال» روسي كه در خدمت محمدعلي شاه بود و «گارتويك» وزيرمختار روسيه در ايران، مجلس شوراي ملي را به توپ بست. بر اثر اين واقعه جمعي از نمايندگان مجلس را متفرق ساخت و عده‌اي را كشت و قواي قزاق وارد مجلس شدند و دست به تخريب و غارت زدند و محمدعلي شاه از لیاخوف قدرداني کرد.

اکنون صد سال پس از به توپ بستن مجلس و استبداد صغیر محمد علی شاه بار دیگر سخن از به توپ بستن محلس به میان آمده است.
وقتی سه میلیون نفر در ۲۵ خرداد از میدان امام حسین تا میدان آزادی راهپیمایی کردند مقام رهبری فرمودند اردوکشی خیابانی فایده ای ندارد...اما ظاهرا اردو کشی خیابانی دویست سیصد نفر فایده داشت دستگاه قضایی و مجلس در برابر اردوکشان تسلیم شدند.

چگونه است اگر میلیون ها نفر به خیابان بیایند و آرام راهپیمایی کنند اردو کشی خیابانی است ولی اگر چند صد نفر در قم و تهران نهاد مرجعیت و مجلس را هتک کنند، جوانان پر شور انقلابی اند؟

اگر نمایندگان مجلس در برابر هتک مراجع سکوت نمی کردند، اگر اردو کشی خیابانی و میدانی در قم و در مرقد امام خمینی محکوم می شد، به این زودی نوبت مجلس نمی رسید تا اینگونه بی اعتبار شود.

بی اعتباری بیشتر، سخن رییس محلس بود که برای همیشه در ذهن تاریخ مجلس و نمایندگان و مردم باقی می ماند. رییس مجلس به جای دفاع از مجلس و حقوق نمایندگان و انحصار قانون گذاری توسط مجلس می گوید:

" این مجلس خامنه ای است"

گمان نمی کنم خود آیه الله خامنه ای هم تا این حد راضی بوده باشند که گفته شود مجلس ایشان ؛ قوه قضاییه که در بست از آن ایشان است . رادیو و تلویزیون هم که مال ایشان است . شورای نگهبان و نیرو های مسلح و امامان جمعه هم که مال ایشانند. تنها مجلس مانده بود که گمان می کردیم از مردم است و مطابق قانون اساسی ایشان هم در برابر قانون با بقیه مردم مساوی هستند.

اگر آن جماعت که توسط سپاه و بسیج سازمان داده شدند،و خودرو های بی شماره نشانه ای بود که آن ها از یک نهاد نظامی دستور می گیرند که برای خود رو هایش خودش شماره می زند یا شماره ها را می کند،سخن رییس مجلس هم به توپ بستن مجلس بود با ادبیاتی دیگر.

و اما... دیری نخواهد گذشت که همین جمعیت و البته بسی بیشتر از این ، در برابرمجلس خبرگان رهبری اجتماع می کنند. همین شعار ها را خواهند داد. همین کیف انگلیسی و این که خبرگان ننگ ما هستند...تا رهبر مورد نظر یک نهاد نظامی بر ملت ایران تحمیل شود...

منبعد چماق عریان حکومت میکند

گام‌های مصباح و احمدی‌نژاد برای بلعيدن کشور!

بابک داد

به فاصله يک هفته از حمله گروه‌های سازمان‌يافته به بيوت مراجع تقليد در قم و سکوت شرم‌آور مجلس در مقابل اين تهاجم‌ها، ديروز شتر همين "اوباش‌سالاری" در مقابل مجلس لاريجانی هم زانو زد و نوبت به توهين و حذف به او و سايرين هم فرا رسيد! آن‌ها با چشمان خود ديدند "راز بقا" بزرگ‌ترين راز هستی است و نوبت شکارشدن، گاهی قبل از آن‌که فکرش را بکنيد، فرا می‌رسد!
خيلی سخت نيست در ميانه همه جنجالهايی که در کشورمان برپاست، رد پای اتفاقات بزرگتری را ببينيم که در شرف وقوع هستند. اکنون آيت الله مصباح يزدی نزديک تر از هميشه به تصاحب کرسی رهبری جمهوری اسلامی است و در حال اندازه گيری "جامه ولايت" و برداشتن آخرين گامهای خود است. بعد از يکسره کردن کار بيت امام و مراجع قم، اکنون نوبت به بريدن بقيه شاخه هايی است که مقام معظم رهبری می توانست از آنها بياويزد و مدتی بر قدرت باقی بماند؛ هاشمی رفسنجانی، سران جنبش سبز، مجلس، مجمع تشخيص مصلحت، خبرگان...؟ اينکه در سر آقای مصباح چه می گذرد، چيز پيچيده ای نيست. ولی نکته مهم اين است که اين روزها نوبت "نسق گيری از مجلس" بود که گهگاه صداهايی از آن بر می خاست! جنجال اين نسق گيری، باز هم "فرقه مصباحيه" را به سايه برد تا روزی که زمان "ظهورشان" فرا برسد!

در اين هفته مجلس شورای اسلامی، دو مصوبه جنجالی داشت که جنجال بر سر اولی، باعث شد اهميت مصوبه دومی ناديده گرفته شود! مصوبه اول مجلس مخالفت با دولتی شدن نظارت بر دانشگاه آزاد اسلامی و به نوعی مخالفت با تصاحب اين دانشگاه توسط دولت کنونی بود. اين مصوبه باعث شد گروههای سازمان يافته مقابل مجلس تجمع کنند و بر عليه "مجلس فرمايشی!" شعار دهند و با شعارهای تندی بر عليه علی لاريجانی رئيس مجلس، خواهان لغو اين مصوبه شوند! علی لاريجانی در سخنانش اين تجمع و شعارهای دانشجويان بسيجی در مقابل مجلس را "بی ادبانه، دريدگی و ..." خواند اما نهايتا" امروز با لغو اين مصوبه جنجالی، بر خواست همان جماعت "دريده" کردن گذارد و مجلس وابسته و ضعيف هشتم، به طور علنی تسليم تهديدهای اوباشان شد! گروه سرکوبگری که به طور واضحی تهديد کردند "مجلس را به توپ خواهند بست"!

امروز مجلس با يک طرح فوريتی، مصوبه خود را پس گرفت و راه را برای "تسخير دانشگاه آزاد توسط دولت کودتايی" هموار کرد. اما مصوبه دومی که بی سروصدا از کنار اين غوغاها عبور کرد، تمديد دوره شوراهای شهر و روستای کنونی از چهار سال به شش سال و به بهانه "تجميع انتخابات" بود! بر اساس اين مصوبه، شوراهای کنونی که عمدتا" از حاميان احمدی نژاد در انتخابات سال قبل بودند، به جای دوره چهارساله قانونی شان، می توانند تا زمان برگزاری انتخابات بعدی رياست جمهوری (سه سال ديگر) باقی بمانند تا هر دو انتخابات رياست جمهوری و شوراها همزمان برگزار شوند.

شايد جنجال های ديروز و امروز مجلس، کمی بيش از اهميت واقعی شان توسط برخی رسانه های دولتی بزرگنمايی شدند تا اهميت اين مصوبه دوم ناديده گرفته شود. با تمديد دوره شوراهای کنونی، احمدی نژاد بهترين حاميان مالی خود را در شوراها و شهرداريها برای انتخابات دوره بعد رياست جمهوری حفظ خواهد کرد و در آن زمان از کمکهای ميلياردی شوراها و شهرداريها برای بقای "حکومت مادام العمر" خود بهره خواهد گرفت. تا آن زمان او دو گزينه خواهد داشت؛ يا جانشين مناسبی برای خود انتخاب خواهد کرد و مانند مدل «پوتين/ مدودف» در روسيه، با يک جابجايی تاکتيکی در قدرت باقی خواهد ماند. و يا به حدی گستاخ خواهد شد که طرح رياست جمهوری مادام العمر خود را به کرسی بنشاند. که البته احتمال اين دومی بيشتر است. چون هم او جسارت لازم برای اين کارها را دارد و هم سايرين را به اندازه کافی ضعيف خواهد کرد که مخالفتی با وی نکنند. پروژه ضعيف کردن ديگران، مدتهاست کليد خورده و اکنون نوبت تصاحب دانشگاه آزاد و تسخير ثروتهای نجومی آن و زهر چشم نشان دادن به مجلس بود که همه اينها به لطف "چماق عريان" حل و رفع شد.

تا سه سال ديگر، احمدی نژاد طرحهای بسياری برای عملی کردن نقشه های خود برای "بقا" در سر دارد، ولی او ظاهرا" بيننده خوبی برای سريال مستند "راز بقا" نبوده، وگرنه می دانست هميشه جانوران ديگری هستند که منتظر خوردن روباه شکارچی به انتظار نشسته اند و کاردهای خود را تيز می کنند! همان طور که علی لاريجانی هنوز واقعيتهای اين بازی را باور نکرده است. امروز لاريجانی و ساير اصولگرايان "آينده محتوم" خود را در جريان اين جنجالها ديدند. به فاصله يک هفته از حمله گروههای سازمان يافته به بيوت مراجع تقليد در قم و سکوت شرم آور مجلس در مقابل اين تهاجم ها، ديروز شتر همين "اوباش سالاری" در مقابل مجلس لاريجانی هم زانو زد و نوبت به توهين و حذف به او و سايرين هم فرا رسيد! آنها با چشمان خود ديدند "راز بقا" بزرگترين راز هستی است و نوبت شکار شدن، گاهی قبل از آنکه فکرش را بکنيد، فرا می رسد! دير نيست زمانی که نوبت به مقام معظم رهبری برسد. آقای مصباح يزدی مدتهاست جامه رهبری را "پروو" می کند و حالا که بحث "راز بقا" شد بد نيست بدانيم "تمساح"، جاندار بسيار صبوری است که می تواند تا يک ساعت زير آب نفس خود را حبس کند و منتظر شکار بنشيند، پوست فوق العاده سختی دارد و شکارش هم بسيار دشوار است. دندانهای تمساح در همه سنين عمر دوباره در می آيند و در صورت نبودن غذا، تمساح قوی، همنوع ضعيف تر خود را می خورد.

Sunday 20 June 2010

در پی الترناتیو

ازآقای علی ضرابی


سالهاست که ما در پی رهبر هستیم و می گوئیم کی رهبری پیدا شد که ما پی او نرفتیم. پس معلو
است که درد ملت ایران درد بی رهبری است به همین جهت هر مهره سوخته ویا کسی که هارت هورتی کرد فوراً دست بسته در اختیار او قرارمی گیریم مثلاً آقای موسوی و یا کروبی ویا آقای خاتمی که مهره های سوخته آزمایش شده رژیم جمهوری اسلامی هستند و خود نظام آنها را ازفیلترگذارند وبه آنها حکم لیاقت و واجد شرایط بودن ریاست جمهوری شدن را داد ولی رهبراز آنها خوشش نیامد آنها هم مثل هرشکست خورده سیاسی دیگری قاعدتاً در صف ملت قرارمی گیرند فکر می کنند حال که حق او را به او ندادند پس او درردیف خدمتگزارن ملی و احیاناً الترنانیو؟ ملی اوست و دلیلش هم شکست خوردن اوست. واقعاً که دلیل بهترازاین نمیشود؟ این آقایان هریک سالها پست های بزرگ این کشور از قبیل ریاست جمهوری و نخست وزیری و ریاست مجلس را داشته اند ولی هیچکدام در مقابل رهبر جز تعظیم و کرنش کاری نکردند. آقای کروبی روزی که رهبرحکم حکومتی در مورد قانون مطبوعات را نوشت وبرای مجلس فرستاد. فقط گفت حکم حکومتی است ودستور،دستور رهبر است و آن قانون را زیر پایش گذشت ودم نزد وهمقطاران ایشان هم همینطور آقای موسوی درزمانی نخست وزیر بود.
که هرشب صدها هموطن زندانی را بدون محاکمه توی کامیون می ریختند وپس از نیم ساعت جوخه اعدام آن بیچارگان را به دیار عدم می فرستاد اینها خودشان فکر می کنند رهبر هستند. هریک اگربه جایی که میخواستید می رسیدید یک احمدی نژاد بودید. خواهش می کنم به روی ملت نگاه کنید و بعد می گوئید نه. برای اینکه روی ملت آئینه نیست نمایانگر خیانت ها خطاهای شما است. البته درست است و بعید نیست که شما تنبیه شده باشید آنوقت جای شما در بین مردم هست و ملت شما را به عنوان راهرو قبول می کند این ملت خطابخش و خطا پوش است ولی دیگر ادعای رهبری پیش کشتان رهبران ایران همان دانشجویانی هستند که شعار استقلال آزادی جمهوری ایرانی سر می دهند هستند . شما اگرخودتان خوب فکربکنید می بینید خیلی از مرحله پرت هستید. راستی ملت ایران چطورآزموده را باز هم بیازماید. جنبش سبز متعلق به مردم ایران است و سالهای سال است که امید به پیروزی را دارد یعنی در همان زمان ها که شماها خودتان رئیس جمهور بودید. نخست وزیر بودید رئیس مجلس بودید درست مثل محمدرضاشاه که وقتی عرصه به او تنگ شد برای اینکه بازهم آن سلطنت کذایی را ادامه دهد. میگفت ملت من صدای شما را شنیدم. یک مرتبه دیگربه من اجازه بدهید دیگر در امر حکومت دخالت نمی کنم. حال زمانیست که ملت ایران توجه به توبه گرگ ها می کند.
فرزندان دانشور ودانشمند این کشورکه جایی برای جلودار بودن دانشجو میکنند. آیا می گذارند که بازهم شما برآنها حکومت کنید البته نه.یان دیگرکشورها دانشگاه ها ملل نمی گذارند ودر حیطه دانش مدال های طلای المپیک های فرهنگی را درو

نامه سرگشاده دکتر موسویان بشورای حبهه ملی ایران - تهران

همه شما پیروان راه مصدق بزرگ به خوبی آگاهید که آن بزرگ مرد تاریخ ، ترقی و پیشرفت این مرزو بوم و رفاه و سعادت این ملت را به درستی در گرو بدست آوردن آزادی های اساسی و استقرار حاکمیت ملی و استقلال میدانست و از آنجا که دموکراسی و حاکمیت ملی جز در سایه احزاب و جمعیت ها شکل نمیگیرد نسبت به تشکیل جبهه ملی ایران اقدام نمود . جبهه ملی ایران از آغاز بنیانگذاری آن در آبانماه 1328 از لحاظ سازمانی از یک شورای مرکزی تشکیل گردید و این شورای مرکزی بعنوان اولین نهاد جبهه ملی بود که بر طبق اساسنامه تنظیم شده از بین خود گروهی را بعنوان هیئت اجرائیه انتخاب نموده و اداره امور جبهه ملی اعم از برنامه های سیاسی و امور تشکیلاتی و غیره را به آنان واگذار کرد و این روال سال ها در سازمان جبهه ملی ایران ادامه یافت . در کنگره سال 1341 یکی از شخصیتهای مورد احترام جبهه ملی پیشنهاد نمود که شورای مرکزی علاوه بر هیئت اجرائیه هیئت دیگری نیز تحت نام هیئت رهبری برای تعیین خط مشی سیاسی برگزیند که این پیشنهاد توسط اکثریت قاطع حاضران در کنگره پذیرفته نشد و پیشینیان هوشمند و آینده نگر ما با این استدلال که انتخاب دو هیئت مدیره برای اداره امور جبهه ملی ممکن است موجب دوگانگی گردیده و سبب اختلال در کارها بشود آن پیشنهاد را رد کردند در جریان انقلاب سال 57 برخی رسانه های همگانی از رئیس هیئت اجرائیه وقت بعنوان « دبیر کل » جبهه ملی نام بردند در حالیکه چنین سمتی نه تنها در جبهه ملی سابقه ای نداشت بلکه در اساسنامه هم چنین سمتی مطرح نگردیده بود لذا اندکی بعد از انقلاب و در اوایل سال 1358 به مقتضای زمان و بخاطر نشان دادن اینکه سمتی بعنوان « دبیر کل » در جبهه ملی وجود ندارد مسئله تشکیل هیئت رهبری به جای پست دبیر کلی مطرح و در شورای مرکزی به تصویب رسید . در آن هنگام آقایان دکتر کریم سنجابی ، ادیب برومند ، اصغر پارسا ، علی اردلان و دکتر یوسف جلالی موسوی بعنوان اعضای هیئت رهبری انتخاب گردیدند و در کنار هیئت رهبری پنج نفره یک هیئت اجرائیه هفت نفره متشکل از آقایان دکتر مهدی آذر ، دکتر مسعود حجازی ، دکتر پرویز ورجاوند ، حاج قاسم لباسچی، مهدی غضنفری ، علی اکبر محمودیان و اینجانب دکتر حسین موسویان انتخاب شد و این دو هیئت مشترکا سکان اداره امور جبهه ملی را بدست گرفتند . در آن زمان بین این دو هیئت تفاهم و همکاری کامل برقرار بود و تمام امور جبهه ملی اعم از مسائل درون سازمانی و یا موضع گیری ها و اظهار نظرهای سیاسی با بحث و گفتگو بین تمام اعضای دو هیئت و اجماع نظر آنان و در جلسه مشترک حل و فصل میشد در نتیجه در آن دوره نه تنها عوارض دوگانگی در اداره امور سازمان خود را نشان نداد بلکه جبهه ملی یکی از دوره های درخشان و افتخارآمیز مبارزات سیاسی با وقار خود را به ثبت تاریخ رسانید.
در آن دوران روزنامه رسمی پیام جبهه ملی تریبون رفیع بیان خواسته ها و انتظارات ملت ایران گردید و ما توانستیم 77 شماره از آن روزنامه را علیرغم همه محدودیت ها و کارشکنی های حاکمیت منتشر نماییم . در آن دوران باشگاه جبهه ملی در خیابان سیمتری کارگر میعادگاه هزاران نفر از میهن دوستان و آزادیخواهان گردید . توجه و اقبال روزافزون ملت ایران به جبهه ملی سبب گردید که حاکمیت جمهوری اسلامی حضور جبهه ملی را در صحنه برنتابد و تصمیم به سرکوب و متوقف کردن سازمان ما بگیرد و این تصمیم در روز 25 خرداد 1360 با یورش سنگین حاکمیت و بهره گیری از حربه ارتداد علیه جبهه ملی به اجرا گذاشته شد . البته چند ماه قبل از این یورش محل باشگاه جبهه ملی توسط عوامل حکومت اشغال گردیده بود ولی از روز 25 خرداد روزنامه پیام جبهه ملی رسما توقیف گردید و تمام اعضای هیئت رهبری و هیئت اجرائیه ناگزیر شدند برای مدت های مدید به زندگی مخفی روی آورند . ضمن اینکه برخی از آنها جلای وطن نمودند و برخی از آنها نیز در مخفیگاه خود شناسایی شده و به زندان افتادند ولی خوشبختانه تشکیلات جبهه ملی نه به صورت گسترده و کامل بلکه بصورت محدود حفظ شده و به کار خود ادامه داد . در تابستان سال 64 اعضای باقیمانده شورای مرکزی در جلسه ای که به دعوت آقای دانشپور نایب رئیس شورا و در منزل آقای حسین شاه حسینی تشکیل گردید گرد هم آمدند و پس از بحث و گفتگوی طولانی به این جمع بندی رسیدند که جبهه ملی در آن شرایط که کشور درگیر جنگ گسترده با دشمن تجاوزگر خارجی است باید فقط به کار تشکیلاتی خود ادامه دهد و تا پایان یافتن جنگ برای شروع کار سیاسی منتظر بماند . در سال 71 بادعوت آقای ادیب برومند اعضای شورای مرکزی جلسات منظم خود را از سر گرفتند . شورا به عنوان نخستین اقدام یک هیئت مرکب از شش نفر را جهت اداره امور جاری و اتخاذ تصیمات سیاسی انتخاب نمود این شش نفر عبارت بودند از آقایان ادیب برومند و علی اردلان از هیئت رهبری قبلی ، دکتر ورجاوند و دکتر موسویان از هیئت اجرائیه قبلی ، حسین شاه حسینی و حسن لباسچی از اعضای شورای مرکزی . این هیئت به مدت چند سال جبهه ملی را از جهات سیاسی و تشکیلاتی و انتشاراتی اداره نمود . بعدا آقایان دکتر مسعود حجازی ، غلامرضا رحیم و مهندس نظام الدین موحد و دکتر خسرو سعیدی نیز به این جمع افزوده شدند ولی این عده همچنان بصورت هماهنگ و یک هیئت واحد عمل میکردند و اختلالی در امور مشاهده نمیشد . در پلنوم سال 1382 شورای مرکزی جدید مرکب از 36 نفر انتخاب گردید و این شورای جدید با چند ماه تاخیر دو هیئت مجزا بعنوان هیئت رهبری و هیئت اجرائیه انتخاب کرد و اینجانب که مسئولیت هیئت اجرائیه و مسئولیت تشکیلات را به عهده داشتم از همان آغاز کار دو هیئت متوجه آثار و علائم دوگانگی و ناهمسوئی بین دو هیئت گردیدم . این عدم هماهنگی به ویژه پس از آخرین تجدید انتخابات با شدت بیشتر و روز افزونی بروز کرد . لذا در سال 85 اینجانب به اتفاق کلیه اعضای هیئت اجرائیه باضافه هفت نفر دیگر از اعضای شورای مرکزی یعنی جمعا 14 نفر طی نامه ای که به رئیس شورای مرکزی نوشتیم و با اشاره به عوارض ناشی از مدیریت دوگانه که اکنون بروز کرده است به شورای مرکزی پیشنهاد نمودیم که برای جلوگیری از این اختلالات تشکیلاتی که مورد سوء استفاده و دامن زده شدن بوسیله برخی افراد نیز قرار میگیرد ضروریست که شورا نسبت به اصلاح این ساختار اقدام نماید و برای مدیریت تشکیلاتی و سیاسی جبهه ملی تنها یک هیئت تحت هر نامی که مقتضی میداند و با هر تعداد نفرات که مصلحت میباشد انتخاب نماید . متاسفانه به آن پیشنهاد در آن زمان در شورا توجه چندانی نشد و آن ساختار با تنش زائیهای اجتناب ناپذیرش همچنان ادامه یافت . چون شما اعضای محترم شورای مرکزی جبهه ملی از مسائل ناخوشایندی که به ویژه در دو سال اخیر در درون سازمان روی داد و در برخی رسانه ها هم منتشر گردید کم و بیش آگاهی دارید بنده به موارد و مصادیق این تنش ها که منشاء و ریشه همه آنها در ساختار دو هیئتی است وارد نمیشوم و فقط به این نکته بدیهی اشاره میکنم که هیئت اجرائیه که در سیاست گذاری و اخذ تصمیمات هیئت رهبری و یا در بی تصمیمی های آن دخالت و مشارکتی نداشته و در حالیکه خود نسبت به این سیاست ها و تصمیمات توجیه نشده است و حتی در برخی موارد به آنها انتقاد و اعتراض نیز داشته است چگونه میتواند این عملکردها را به سایر اعضای تشکیلات ابلاغ و به دنبال توجیه کردن آنان باشد ؟ جالب تر آنکه همین هیئت اجرائیه به موجب بند ششم ماده بیست و هشتم اساسنامه باید جوابگوی آن تصمیمات که در اتخاذ آنها دخالتی نداشته در مراجع قضائی نیز باشد . در هر حال حوادث یک سال اخیر کشور نشان داده است که دسترسی به آزادیهای اساسی و تحقق حاکمیت ملی چندان سهل الوصول نیست و سازمانی که بدست آوردن آزادیها و رعایت حقوق بشر و استقرار حاکمیت ملی را در سرلوحه اهداف خود قرار داده است باید نقاط ضعف ساختار تشکیلاتی خود را بر طرف نماید باید هر روزنه ای را که ممکن است مورد نفوذ و سوء استفاده و صدمه زدن به وحدت تشکیلاتی واقع شود ببندد . بویژه در اوضاع فعلی که معادلات سیاسی جهان نسبت به منطقه و ایران دچار تغییرات محسوسی گردیده و در داخل حاکمیت جمهوری اسلامی نیز تحولات غیر قابل انکاری روی داده است اصلاح ساختار جبهه ملی ایران و متناسب نمودن آن با شرایط جدید ضرورتی حتمی بنظر میرسد .
وحدت و یک پارچگی هدایت کنندگان جبهه ملی و اقدامات منضبط و منطبق با اصول و موازین تشکیلاتی آنان است که میتواند شان و حیثیت جبهه ملی را محفوظ داشته و این سازمان را در جهت حفظ منافع ملی و ایفای نقش تاریخی خود توانائی بخشد .
اقدام نسبت به اصلاح ساختار سازمان جبهه ملی ایران به عهده شما اعضای شورای مرکزی است . فراموش نکنید که شما روی صندلی دکتر محمد مصدق و اللهیار صالح و دکتر حسین فاطمی و بسیاری از بزرگان دیگر نشسته اید و وظیفه دارید که شرافتمندانه در حفظ و حراست از اعتبار جبهه ملی و اهداف مقدس آن بکوشید و به یاد داشته باشید که این پیشنهاد مصلحانه با بررسی و مطالعه یق و از طرف فردی دردآشنا ارائه میشود که بیش از پنجاه سال در جبهه ملی فعال بوده و
سی و یکسال است که در هیئت اجرائیه های مختلف جبهه ملی حضور داشته است .


7/3/89

Thursday 17 June 2010

چگونگی اغاز حمله صدام حسین به ایران

حسین زاهدی:

در یکی از سفر هایم به ایران حدود سال 1371/1992، روزی در حضور مرحوم مهندس بازرگان
‏صحبت به جنگ ایران و عراق کشیدواینکه ایا ممکن بود در ان شرایط از این جنگ پیش گیری کرد؟ ایشان نقل کردند:
روزی در سال 1359از شورای انقلاب از من خواستند برای مشورت در مسئله مهمی در جلسه شورا شرکت ‏کنم . وقتی به جلسه رفتم دیدم اقای دعائی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد. گفتنداقای دعایی ‏گزارشی دارند. اقای دعایی بیان کرد که در ماههای اخیر هر چندوقت یکبار و گاه گاهی هرهفته مرا به ‏وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکی به دخالتها و کوشش ایران برای اخلال و اشفتگی در عراق ‏اعتراض مینمایند و من توضیح میدهم که این ها کار دولت ایران نیست و گروههای خودسرند که دنبال قدرت ‏نمایی هستند و نظایر این نوع استدلالها برای رفع اعتراض. اما هفته گذشته صدام حسین مرا احضار کرد و پس از ‏بیان اعتراض شدید به دخالتها و اخلالها گفت این وضع برای من قابل تحمل نیست. شما بروید تهران و به اقای ‏خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی رابه رسمیت شناختم و اگر اجازه بدهند من ‏خودم شخصا به ایران میایم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنیم اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند من یک هیئت ‏عالیرتبه به ایران میفرستم و یا دو لت ایران یک هیئت عالیرتبه برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فیما بین حل ‏شود زیرا ادامه اینوضع برای من قابل تحمل نیست و من برای خاتمه دادن به این وضع به ایران نحمله نظامی ‏خواهم کرد. سپس اقای دعائی تاکید کرد که این ادمی است که حمله خواهد کرد.
‏شورای انقلاب تصمیم میگیرد که اقای دعای به اتفاق اقای مهندس بازرگان و اقای دکتر بهشتی برای بیان ماجرا ‏و تعین تکلیف به دیدار رهبر انقلاب بروند. در این دیدار ابتدا اقای دعایی شرح کامل ماجرا ونهایتا تهدید صدام را ‏بیان میکند رهبر انقلاب در پاسخ به اومیگویند محلش نگذارید. سپس اقای مهندس بازرگان به استدلال میپردازد ‏که باید توجه کرد امروزه موقعیت ما به علت اعمال تندی که شده ومواضع تندتری که اتخاذ گردیده است در ‏بین ملل جهان چندان مطلوب نیست و اگر گرفتار جنگ شویم کسی از ما حمایت نخواهد کرد بلکه از طرف مقابل ‏ما حمایت خواهند کرد. ازاین گذشته وضعیت ارتش به علت اعدام بسیاری از فرماندهان عالی و درجات پائین تر و ‏اهانت های بسیاری که به ارتش و ارتشیان از افرادوگروههای مختلف شده ومیشود وضع بسیار نامناسبی دارد ‏وبکلی فاقد روحیه لازم است. از این گذشته تسلیحات نظامی ما عمدتا امریکایی است و با مشکلات میان دو کشور ‏دیگر دسترسی به لوازم یدکی مشکل و شاید غیر ممکن باشد. براینها باید اضافه کرد که جهان غرب و حتی کشور ‏های عربی محال است بگذارند ما پیروز شویم. بنابراین باید از وقوع جنگ جلو گیری کنیم. رهبرانقلاب در ‏پاسخ میگویند گفتم محلش نگذارید. مجددا اقای دکتر بهشتی شروع به استدلال میکند اما ایت الله خمینی تا سخن او ‏پایان گیرد تحمل نمیکنند واز جایشان برمیخیزند و برای بار سوم تکرار میکنند که گفتم محلش نگذارید وبطرف ‏در اندرونی حرکت میکنند . اقای دعایی که بسیار ناراحت شده بود میگوید اقا من به بغداد نخواهم رفت ، اقای ‏خمینی که نزدیک در اندرونی رسیده بودند پس از تامل کوتاهی رویشان را بطرف دعایی برگردانده ومیگویند‏وظیفه شرعی ات می باشد که بروی وبدون اینکه منتظر پاسخ شوند به قسمت اندرونی وارد میشوند و به شورای ‏انقلاب برمیگردند.
اقای دعایی بسیارناراحت بوده در حالیکه گریه میکرده است میگوید به خدا قسم او (صدام) ‏حمله خواهد کرد. هیچ کس کاری نمیتواند بکند و مدتی بعد عراق به ایران غافلگیرانه حمله میکند

مقاله اقای هوشنگ کردستانی

برخورد اسرائیل با سرنشینان کشتی های کمک رسانی به غزه


مقابله کماندهای واحدهای گشتی نظامی اسرائیلی با سرنشینان کشتی های حامل کمک های بشردوستانه برای مردم فلسطین را شنیده ایم. برخوردی که واکنش شدید نخست وزیر ترکیه و سران بسیاری از کشورهای جهان را باعت گردید.

از 700 تن سرنشین کشتی ها که از 42 ملیت گوناگون بودند، 9 تن کشته، عده ای زخمی و شماری بازداشت شدند.

اقدام شدید و بدوراز انتظار از رژیم اسرائیل ، خشم بسیاری از مقامات و دولت ها به ویژه کشورهای عضو اتحادیه اروپا و نیز کشورهای مسلمان را در پی داشت و تظاهرات گسترده ای در بسیاری از شهرهای کشورهای جهان به ویژه در آمریکا و اسرائیل در اعتراض با آن برگزار شد.

در اینجا از ذکر جزئیات خبر که کم و بیش از آن آگاه هستیم صرفنظر کرده و یادآور می شویم که چندی پیش اعلامیه ای به امضاء شمار قابل ملاحظه ای از شخصیت های سیاسی، فلسفی و ادبی یهودی در روزنامه «لوموند» انتشار یافت زیر نام درخواست برای خردگرائی «APPEL À LA RAISON» که برگردان فارسی آن بشرح زیر می باشد:

ما شهروندان کشورهای اروپایی، پیرو کیش یهودی همگی در زندگی سیاسی و اجتماعی کشور خود شریکیم.

منافع شخصی ما هر چه باشد پیوستگی به کشور اسرائیل بخشی از هویت ما را تشکیل می دهد.

آینده و امنیت کشوری که ما به نحو گسست ناپذیری وابسته به آنیم موجب نگرانی است.

به عبارت دیگر، ما نگران آن هستیم که بار دیگر موجودیت اسرائیل در مخاطره قرار گیرد.

با آنکه هرگز خطری را که از جانب کشورهای همسایه، اسرائیل را تهدید می کند دست کم نمی گیریم ولی بر این باوریم که چنین خطری در اشغال و ادامه پایان ناپذیر ایجاد شهرک ها در سرزمین های غربی رود اُردُن و بخش عرب نشین بیت المقدس نیز وجود دارد.

چنین اقداماتی یک اشتباه سیاسی و یک خطای اخلاقی است که بهانه دیگری به نامشروع جلوه دادن و غیرقابل قبول بودن موجودیت اسرائیل بدست می دهد.

به این دلیل تصمیم گرفته ایم در چهارچوب اصول زیر همکاری و اقدام نماییم:

1- آینده اسرائیل الزاماً بر اصل «دو ملت – دو دولت» و صلح با مردم فلسطین قرار دارد.

اسرائیل به زودی در برابر یک دوراهی فاجعه آمیز قرار خواهد گرفت، یا کشوری خواهد شد که در آن یهودیان به صورت اقلیت در خواهند آمد و یا رژیمی که شرافت اسرائیل را لکه دار خواهد نمود و کشور را به صورت میدان یک جنگ داخلی در خواهد آورد.

2- از این رو، ضرورت دارد که اتحادیه اروپا مانند آمریکا به دو طرف اختلاف فشار وارد آورد و آنان را در جهت نیل به یک راه کار عاقلانه و سریع در مناقشه اسرائیل و فلسطین کمک کند.

اروپا به لحاظ پیشینه تاریخی خود در این بخش از جهان مسئولیت هایی دارد.

3- گرچه اخذ تصمیم نهایی با مردم اسرائیل است ولی وابستگی مشترک یهودیان ساکن خارج از اسرائیل، آنان را ملزم می سازد که برای تحقق بخشیدن به این راهکار اقدام نمایند.

همآهنگی بی چون و چرا با سیاست حکومت کنونی اسرائیل مخاطره آمیز آست زیرا در جهت خلاف منافع واقعی اسرائیل قرار دارد.

ما بر آنیم که یک جنبش اروپایی پدید آوریم تا بتواند ندای عقل و خرد را به گوش همگان برساند.

این جنبش به دور از هرگونه دسته بندی وابسته ای قرار دارد.

هدف نهایی ما نجات اسرائیل به عنوان یک دولت یهودی دمکراتیک می باشد که با تشکیل یک دولت فلسطینی حاکم قابل دوام پیوستگی دارد؟

با این طرز تفکر است که ما از تمام کسانی که این اصول را می پذیرند دعوت می کنیم تا به ما بپیوندند.

سرمقاله نویس هفته نامه «لوموند اُبزواتو» زیر عنوان «برای نجات اسرائیل» می نویسد که به این تفکر اعتقاد کامل دارد که شخصیت هایی که این بیانیه را امضاء نموده اند، با اسرائیل پیوند ناگسستنی دارند.

در بخش دیگری از سرمقاله آمده است: برخلاف وجود نوعی آرامش ظاهری، وضع اسرائیل هرگز چنین مخاطره آمیز نبوده است.

وی ادامه می دهد: اخیراً برخی از سران ارتش آمریکا، که از اعتماد کاخ سفید برخوردارند، علناً اعلام کرده اند که نبود صلح بین یهودی و فلسطینی بر عملیات نظامی آمریکا در عراق و افغانستان اثری نامطلوب گذاشته است.

سرمقاله نویس می نویسد که باید اعتراف کرد که دیدگاه سران نظامی آمریکا صائب و درست است.

نفرتی که در اکثریت قریب به اتفاق کشورهای مسلمان نسبت به آمریکا وجود دارد ناشی از پشتیبانی بدون قید و شرط آن کشور از اسرائیل می باشد.

متأسفانه رویدادهای جاری میان اسرائیل و فلسطین این نکته را متبادر به ذهن می کند که دولت اسرائیل به ویژه تمامیت گرایان مذهبی و افراطی آن که اگر هم اکثریت جامعه را تشکیل ندهند، دست کم نفوذشان در سیاست دولت انکارناپذیر است، خواهان صلح با فلسطین نیستند و هنگامی که از «ارض اسرائیل» صحبت می کنند مرادشان سرزمین هایی است که مرز باختری آن خاک اسرائیل و خاوری آن عراق و سوریه می باشد.

آنچه در این ماجرا شایان توجه است، استدلال نخست وزیر اسرائیل، مبنی بر لزوم توسعه شهرک های مزبور می باشد که دلیل لزوم توسعه شهرک ها را «افزایش طبیعی» جمعیت آن تلقی می کند.

فرضیه «افزایش طبیعی جمعیت» که راهکار آن نفوذ بیشتر در سرزمین های متعلق به غیر است سابقه شوم تاریخی چنین استدلالی را یادآور می شود و آن نظریه «فضای حیاتی» هیتلر است که بی گناه ترین قربانی این سیاست غیرانسانی، ملت یهود بود.

متأسفانه سیاست نابخردانه، غیر انسانی و مخالف آینده نگری دولت اسرائیل در یورش نظامی به کشتی های کمک سرانی که منجر به کشته شدن 9 تن و شمار بیشتری زخمی از سرنشینان کشتی ها شد، پیش بینی های امضاء کنندگان بیانیه و نیز سرمقاله «نول ابزواکتو» را تأیید می کند. دولتمردان اسرائیل با این اقدام شتاب زده و بدور از آینده نگری سیاسی نه تنها واکنش تند دولتمردان بسیاری از کشورها، بلکه خشم مردم آن کشورها را نیز علیه خود برانگیختند. اسرائیل از این پس نه با دولت ها که شاید بشود با معادلات سیاسی و اقتصادی آنها را ساکت کرد بلکه با مردم دنیا طرف خواهد بود که به هیچ شکل و از هیچ راه نمی توان آنان را وادار به سکوت کرد.

دولتمردان اسرائیل باید دانسته باشند که در سده بیست و یکم امکان ایجاد اسرائیل بزرگ که لازمه آن از میان بردن چند میلیون فلسطین است نه عملی است و نه امکان پذیر.

پیش از این اسحاق رابین به این حقیقت پی برد و جان خود رادر این راه از دست داد و سپس شارون هنگامی به این نتیجه رسید که در شرایط کنونی منطقه و دنیا ایجاد «اسرائیل بزرگ» امکان پذیر نیست، حذف فیزیکی شد.

علت پیچیدگی معضل اسرائیل و فلسطین در این اصل نهفته است که تندروهای اسرائیل برای حفظ قدرت خود به وجود حماس نیاز دارند و حماس هم برای از میان بردن نفوذ «فتح» متقابلاً به تندروی های اسرائیل.

در شرایط صلح و آرامش منطقه و ایجاد دو کشور و ملت فلسطین و اسرائیل نه تندروها در اسرائیل قدرت را به دست خواهند داشت و نه حماس رأی اکثریت مردم فلسطین را.

Wednesday 16 June 2010

شعر از سیمین بهبهانی

هرگزنخواب کورش


دارا جهان ندارد،
سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در
!هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید،
البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند،
آتش فشان ندارد

دیو سیاه دربند،
آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو،
گرز گران ندارد

روز وداع خورشید،
زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان،
نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا،
نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما،
تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها،
بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز،
میهن جوان ندارد


دارا ! کجای کاری،
دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند،
دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی،
فریادمان بلند است
اما چه سود،
اینجا نوشیروان ندارد

سرخ و سپید و سبز است
این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس،
شیر ژیان ندارد

کوآن حکیم توسی،
شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما
دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش،
ای مهرآریایی
بی نام تو،وطن نیز
نام و نشان ندارد

نگاهی به واقعیت های گذشته

از اقای امیر انتظام

سال هاست به خصوص در زندان فکر کرده و می کنم، دلایل اینکه هر روز ما از دنیای متمدن ، مرفه و پیشرفته عقب تر می رویم چیست؟
ما که کشور ثروتمندی داریم.
ما که مردمی باهوش داریم و بدون هیچ خودخواهی و بزرگ نمائی ، نرخ هوش و ذکاوت دانشجویان و جوانان ما در سطح بالائی در جهان قرار دارد و به همین دلیل در هر مدت زمانی کشورهای صاحب قدرت مسئله ای را میافرینند تا زندگی بر جوان ما تنگ شود و کارد به استخوان شان بخورد، جلای وطن کنند و خانه و کاشانه را ترک نمایند و به دیار غربت بروند و بعد از مدتی مغز و وجودشان را در اختیار آن کشورها قرار دهند. (ما بزرگترین رقم فرار مغزها را داریم)
به خاطر دارم که جیمز بیکر وزیر خارجه اسبق امریکا مقاله مفصلی نوشته بود و دو یا سه روز در روزنامه کیهان تهران چاپ می شد و من در زندان با دقت آن را می خواندم.
ایشان نوشته بود که کشور امریکا در 200 و اندی سال از به وجود آمدنش توسط مغزهای برجسته ملت های کره زمین که هر کدام به دلایلی از کشورشان مهاجرت کرده بودند ساخته شده است. این مقاله صادقانه ، رمز موفقیت امریکا را نشان می داد.
از نیمه قرن بیستم تاکنون ما شاهد حوادث متفاوتی بودیم که باعث مهاجرت نزدیک به 2 میلیون نفر، بخصوص از جوانان ما به آن کشورها شده است. تعداد زیادی از اساتید دانشگاه ها در امریکا ، کانادا، اروپا و استرالیا ایرانی اند و باعث افتخار ایران هستند.
وقتی به این فرزندان عزیز و افتخار آفرین ایران نگاه می کنم دلم برای ایران می گیرد و در مقابل "ایران" احساس شرمساری می کنم. ما لیاقت حفظ و نگهداری این فرزندان خلف ایران را نداشتیم و آن ها را آواره دور جهان کردیم ، در حالیکه "ایران" به وجود نازنین فرزندان خود بیشتر احتیاج دارد.
جای جای ایران به فرد فرد این عزیزان احتیاج دارد تا مشکلاتش را حل کنند و ایران را به سوی پیشرفت و تعالی هدایت نمایند.
یک فارغ التحصیل مهندس کشاورزی را می شناسم که با زحمات فراوان خودش را به اروپا رسانید و مادر پیرش را تنها گذاشت. این مهندس جوان بیش از 3 سال ، بدترین رفتارها حتی زندان را ( به دلیل اینکه بدون ویزا از ایران فرار کرده بود) تحمل کرد تا امروز که کار حمل بار را در یک شرکت انجام می دهد و لطمات فراوانی را که به جسم و جانش وارد شده تحمل می کند. آیا نمی شد بیابان های خشک را توسط او و مهندسین کشاورزی مانند او آباد کرد؟
دوست عزیز و مهندس متخصص نفتی را می شناسم که سال هاست از ایران مهاجرت کرده و در یکی از کشورهای اروپائی " نانوائی" باز کرده و زندگی خانواده اش را می گذراند.
"ایران" هزینه سنگینی را برای زندگی و تحصیلات او پرداخته است و او که می توانست در صنعت نفت ایران اجرا کننده ای دلسوز و با دانش باشد، به کار نانوائی پرداخته است.
یکی از دردناک ترین واقعیت ها را باز هم می نویسم شاید بر دل و روح کسانی که به آوارگی این نام آوران تاریخ ما کمک کرده اند به عنوان یک ایرانی و یک انسان تاثیر گذارد.
در سال 1375 در زندان کوچکی در فرمانیه تهران بودم و به من اجازه دادند رادیوی کوچکی داشته باشم.
رادیو کانادا از استیضاح نخست وزیر کانادا برای پذیرش 32 هزار ایرانی در کانادا خبر می داد.
نخست وزیر کانادا گفت: اگر ملت کانادا می خواست این 32 هزار تحصیل کرده ایرانی را از ملت کانادا تعلیم دهد بایستی:
1- چهل سال صرف این کار می کرد.
2- 300 میلیون دلار هزینه آن را می پرداخت.
مجلس کانادا به او رای اعتماد داد و استیضاح را پس گرفت.
این ها ذرات کوچکی از واقعیات زجر دهنده و دردناکی است که در تمام عمر شاهدش بودم و دلیل آن را عدم آگاهی خودم از کشورم و جهان می دانم. سعی کرده ام در طول عمر آن را جبران کرده و چیزی بیاموزم.
به امید روزی که همه به این مسائل بیندیشیم و قسمتی از اوقات خود را صرف مطالعه و شناخت ایران و جهان کنیم.

عباس امیرانتظام
10 خرداد 1389

بیانیه جبهه ملی ایران - تهران

با خودداری از خرید کالای بنجل وارداتی
از نابودی صنعت و کشاورزی جلوگیری کنید
!
سیاست بازرگانی هر کشور، خط اول دفاعی از تولیدات داخلی، اعم از کشاورزی و صنعتی، و حاصل آن ایجاد اشتغال، افزایش درآمد ملی و رشد اقتصادی، در برابر دیگر کشورهاست. سیاست بازرگانی از ابزار سیاست توسعه صنعتی، سیاستهای مالی دولت و تامین بودجه برای برنامه های اجتماعی و رفاهی و نه تنها ممنوع کردن واردات، وضع سهمیه های وارداتی و تعیین حقوق گمرکی است. سیاست های پولی و بانکی و ارزی، تامین ارز و اعتباربرای بازرگانی خارجی، سرعت تامین و تسهیل و یا مانع تراشی بر سر واردات با طبقه بندی واردات بر پایه نقش آنها در توسعه صنعتی و نیز جهت دادن به بازرگانی خارجی، جملگی بخشهایی از سیاست بازرگانی است.
در سالهای اخیر، آزاد گذاری واردات و معافیتهای گمرکی ارگانها و نهادهای وابسته به دولت، به قصد سودهای کلان و سریع، باعث نابودی بخشهای بسیاری از صنایع وکشاورزی کشور شده که نمونه های بارز آن نابودی صنایع چرم و کفش، ریسندگی و بافندگی، ماشین سازی، صنایع شکر و غیره و در بخش کشاورزی، به خطر افتادن تولید پنبه، نیشکر، چغندر، چای، برنج، گندم، حتا پیاز وسیب زمینی و غیره است که در همه موارد کشور ما از صادر کننده به وارد کننده آسیب پذیر تبدیل شده است. در باغداری، تولیدات کشور که از بهترین کیفیت جهانی برخوردار است، مانند پسته، مرکبات، سیب، و انواع میوه ها، اکنون بعلت ناتوانی رقابت با میوه وارداتی با تعرفه های پایین، روی درختها می مانند. ما باید به این جنایت اقتصادی نسبت به مردم و اقتصاد ایران پایان دهیم.
در پنج سال اخیر، برچیدن یا نادیده گرفتن قانونها و مقررات تاریخی کنترل و جهت دادن واردات، مانند طبقه بندی کالاها، ثبت و سپرده سفارش، گشایش اعتبار اسنادی با سپرده های متناسب با نقش واردات در توسعه صنعتی، و با حذف همه موانع قانونی واردات ناخواسته توسط عاملان واردات چپاولگرانه به بهانه های واهی آمادگی برای عضویت در سازمان بازرگانی جهانی یا مبارزه با تورم، حتی بدون اینکه امتیازی برای صادرات ایران گرفته شود، تنها فریب دادن افراد نادان نشسته در جایگاه قدرت و تصمیم گیری بوده است که حاصل آن نابودی توان صنعتی و کشاورزی کشور، تشدید نیاز به واردات و هدر رفتن بیشتر درآمدهای ارزی نفتی در سالهای آتی است.
در طی 28 ماه دولت ملی دکتر مصدق، با وجود قطع درآمد نفت به علت تحریم، به وسیله سیاستهای خردمندانه و سازنده اقتصادی، یک کشور فقیر بدهکار وارد کننده، تبدیل به یک کشور بی نیاز از درآمد نفت، با صادرات متنوع، اقتصادی شکوفا و دارای ذخیره ارزی تبدیل شد. در طی چهار سال 50-1347 (برنامه چهارم توسعه اقتصادی)، با وجود محدود بودن درآمد فروش نفت، به علت اتخاذ سیاستهای خردمندانه اقتصادی و کاربرد روشهای سازنده مدیریت بازرگانی، تولید ناخالص ملی 68% افزایش یافت و رشد اقتصادی سالانه که 4/9% برنامه ریزی شده بود تا 14% بالا رفت، اشتغال به حد کمال رسید و تورم در5/1 درصد مهار شد. در این مدت، صادرات کشور از 25 میلیون دلار به 202 میلیون دلار، یعنی سالانه 50%، افزایش یافت. البته با چهاربرابر شدن ناگهانی درآمد نفت در 1353 و بهم خورد سیستم مدیریت اقتصاد و دستگاههای نظارت و کنترل، و سوء مدیریت کلان کشور و افزایش فساد اداری که جملگی از ویژگی های همه دیکتاتوری هاست، دهها میلیارد دلار درآمد نفت به هدر رفت، واردات افزایش یافت و صنایع کشور آسیب خوردند. به این ترتیب، با چهار برابر شدن درآمد ارزی و شتاب و هوسبازی در هزینه کردن آن در پروژه های غیراقتصادی و تشریفاتی، و در نتیجه گسترش فساد، شیرازه مدیریت اقتصادی کشور که پانزده سال (51-1337) بخوبی کار می کرد از هم پاشید. اکنون نیز علیرغم بیش از 400 میلیارد دلار درآمد نفتی طی پنج سال، بی برنامگی و خودسری اقتصادی و افزایش فساد و لجام گسیختگی مالی، اقتصاد کشور را به پاشیدگی کشانده است.
جبهه ملی ایران بر این باور است که وقتی مسئولان کشور در برابر واردات بی رویه فرآورده های کشاورزی، مانند چای و برنج و گندم، و انواع میوه هایی که تولیدات کشور ما شهرت جهانی دارند، و انواع ساخته های صنعتی که در رقابت نابرابر با تولیدات بی کیفیت و ارزان وارداتی، سیاست سکوت و همراهی را در پیش می گیرند و در برابر افزایش روز افزون قاچاق کالا و ارز با ناتوانی برخورد می کنند، و سازمانهای ناظر بر این امور، مانند سازمان بازرسی کل کشور و دیوان محاسبات و غیره، در اجرای وظایف خود بی توجه و بی انگیزه می باشند، و نسبت به آزادی واردات نابود کننده صنعت، به ویژه بیش از چهار هزار قلم کالاهای بی کیفیت و ارزان از کشور چین، که باقیمانده صنایع کشور را نیز به تعطیلی و ورشکستگی کشانده، سیاست تمکین اتخاذ می کنند، بر شهروندان این کشور است که راه اتخاذ تدابیر مناسب و همکاری و مدیریت همگانی، در مقام خودداری از خرید کالاهای وارداتی رقیب تولیدات داخلی، به ویزه کالاهای چینی، برآیند. ملت ایران در یکصد و پنجاه سال پیش در جریان تحریم تنباکو چنین خیزش موثری را کرد، مردم امریکا در جریان خرید چای از بریتانیا و مردم هندوستان در برابر سلطه کالاهای بریتانیایی بر اقتصاد هندوستان، همین کار را با موفقیت انجام دادند. جبهه ملی ایران بارها تذکر داده است که باج دادن از خزانه ملت به کشورهایی که جمهوری اسلامی جلب رای بی ارزش آنها را خواهان است، هیچ نتیجه ای بجز نابودی اقتصاد کشور ندارد.
جبهه ملی ایران از ملت بزرگ ایران می خواهد که برای مبارزه با فساد گسترده ای که در تار و پود مدیریت و اقتصاد کشور رخنه کرده و نیز برای مبارزه با سلطه سرطانی اقتصاد دلالی، که منجر به تعطیلی بیشتر صنایع و کشاورزی و باغداری کشور شده، و فقر و بیکاری را به اوج تاریخی خود رسانده است، از خرید هرگونه کالای وارداتی که مشابه آن با کیفیت بهتر در کشور تولید می شود خودداری کنند، از خرید و مصرف هرگونه میوه وارداتی که در کشور تولید می شود پرهیز نمایند. ما از بانکهای کشور می خواهیم که از اعطای اعتبارات به واردکنندگان اینگونه کالاها خودداری کنند و فقط تولید کنندگان داخلی حمایت نمایند.
ما از مسئولان وزارت بازرگانی می خواهیم که سیاستهای ضد تولید داخلی را کنار بگذارند و از تغییرات آنی و کوتاه مدت تعرفه های گمرکی به سود واردکنندگان "خودی" پرهیز نمایند و بیشتر به فکر پشتیبانی از صنعتگران و کشاورزان داخلی باشند. ما می خواهیم که اقداماتی مانند کاهش شبانه تعرفه واردات میوه از 90% به 40% و سپس در شب عید به 4%، درست یک روز پیش از پهلو گرفتن 17 کشتی با بار صدها میلیون دلار میوه وارداتی "خودی ها"، و نیز موارد مشابه آن مانند واردات برنج و شکر و چای و غیره هم، متوقف شود. از گمرک کشور می خواهیم که بی ترس و با اقتداری که ادعا می کند داراست، کنترل خود را بر همه فرودگاهها و اسکله های وارداتی فراقانونی گسترش دهد و خود را نسبت به هرگونه واردات کالاهای صنعتی و کشاورزی مسئول بدانند که فردا باید به مردم کشور پاسخگو باشند.
در پایان، پیام جبهه ملی ایران به هم میهنان عزیز اینست که برای جلوگیری از تخریب بیشتر صنعت و کشاورزی در کشور: ایرانی، کالای ایرانی بخر!
جبهه ملی ایران
25 خرداد 1389

Saturday 12 June 2010

درگیری شدید بین جوانان و پلیس در تهران

درگیری شدید بین جوانان و نیروهای سرکوبگر در اطراف دانشگاه تهران

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" نیروهای سرکوبگر به
جوانانی که در کنار داننشگاه تهران در حال دادن شعار بودند یورش بردند و تعدادی از انها را دستگیر کردند.
روز شنبه 22 خرداد ماه حوالی ساعت 18:15 تعدادی از جوانان که قصد پیوستن به دانشجویان دانشگاه تهران را داشتند مورد یورش نیروهاتی سرکوبگر قرار گرفتند و درگیری شدید بین آنها و نیروهای سرکوبگر بوجود آمد در این درگیری تعداد از جوانان آماج ضربات باتون قرار گرفتند و تعدادی از آنها دستگیر شدند.
بنابه گفته شاهدان عینی حوالی ساعت 18:10 حداقل 12 نفر دستگیر شدند که یکی از دستگیر شدگان از دانشجویان دانشگاه صنعتی یزد می باشد و به نام احمد شاه رضائی است.جوانان بیشتر توسط بسیجیها و لباس شخصیها دستگیر می شوند و به نقاط نامعلومی منتقل می شوند.
در حال حاضر میدان انقلاب مملو از جمعیت است و نیروهای سرکوبگر با یورش بردن به مردم و ضرب و شتم و دستگیری سعی در پراکنده کردن آنها را دارند.اما هر لحظه بر تعداد مردم افزوده می شود و هر از چند گاهی شعار هایی سر داده می شود.
تاکتیک جدید و فریبکارانه نیروهای لباس شخصی برای شناخته نشدن و جا زدن خود به عنوان معترضین از ماسک استفاده می کنند تا در میان تجمع اعتراض کندگان نفوذ کنند و بتوانند آنها را دستگیر کنند. نیروهای موتور سوار آنها در کوچه ها گشت می زنند و جوانانی که در کوچه با آنها مواجه می شوند آماج ضربات باتونهای خود قرار می دهند.یکی از دختران جوان هدف این جنایتکاران قرار گرفت که وحشیانه او را مورد ضرب وشتم قرار دادند.

22 خرداد 1389 برابر با 12 ژوان 2010

Monday 7 June 2010

مصاحبه با مهندس کورش زعیم

گفتگوی رادیو فرانسه (رحمت قاسم بیگلو) با کورش زعیم

پنجشنبه 13 خرداد (3 ژوئن
2010)
درخواست پروانه برای راهپیمایی 22 خرداد
قاسم بیگلو: با نزدیک شدن سالروز انتخابات ریاست جمهوری و ناآرامی های پیامد آن در ایران، چندین تشکل سیاسی اصلاح طلبان و روحانیون وابسته به نظام اسلامی، از وزارت کشور درخواست مجوز برای برگزاری راهپیمایی کردند. وزارت کشور قبلا اعلام داشته بود که برای هرگونه راهپیمایی باید تشکل های مدنی و سیاسی درخواست مجوز نمایند. برخی از نیروهای سیاسی در ایران از امضای درخواست نامه خودداری کردند، که از آن جمله ائتلاف جبهه ملی و جناحهایی از ملی مذهبی ها در ایران بودند. در یک گفتگوی تلفنی با مهندس کورش زعیم از فعالین سیاسی داخل ایران از دلایل عدم همکاری احزاب گرد آمده در ائتلاف آزادیخواهان ایران پرسیدم. کورش زعیم در تهران:
کورش زعیم: ببینید، آنها حقشان است این درخواست را بکنند و راهپیمایی هم بکنند. طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی، طبق ماده 27، راهپیمایی کاملا آزاد است، به شرط اینکه مسلحانه نباشد. بنابراین، آنها حق دارند این کار را بکنند. ولی ما در جبهه ملی ایران، در حالیکه از جنبش مردمی ملت ایران که یک سال است اوج گرفته پشتیبانی می کنیم، و تلاشهای سران جنبش اصلاح طلبی را هم ستایش می کنیم، باور داریم که حتا اگر موفق شوند، کار ما به عنوان یک سازمان اوپوزیسیون پایان پیدا نمی کند، زیرا این منشور جبهه ملی ایران است که هدفهای ما را مشخص می کند. البته اگر این سازمانها منشور جبهه ملی ایران را می پذیرفتند، شرایط ما متفاوت بود.
دوم اینکه، من بر این باور هستم و بارها گفته و نوشته ام که جنبش مردمی کنونی که با نام جنبش سبز شهرت پیدا کرده، پی آمد انتخابات گذشته نیست، بلکه انتخابات گذشته جرقه ای بود که آن را عملیاتی کرد. این جنبش ریشه در نارضایتی و سرخوردگی گسترده مردم در سالهای آخر دهه هفتاد دارد که نخستین آذرخش آن را ما در 18 تیر 1378 مشاهده کردیم. آن موقع، با وجود اینکه این آقایان در فعالیت جناحهای اصلاح طلب غایب بودند و از اصلاحات خودشان هم پشتیبانی نکردند، ما در آن روزها آز آنان پشتیبانی معنوی کردیم و اکنون هم پشتیبانی معنوی می کنیم، و هم اینکه آنان را برای شجاعتشان و پیگیری خواستهایشان ستایش می کنیم، ولی این آخر خط نیست.
دستگاه های امنیتی جمهوری اسلامی سالهاست که نگران انقلابهای رنگین و مخملین بوده و دستگیری فعالان سیاسی و حقوق بشری و مسافران ایرانی تبار به ایران در طی چند سال اخیر، همگی نشانه این نگرانی دستگاه از انقلاب به اصطلاح مخملین بوده است. آنها بیرون از حاکمیت به دنبال سرچشمه انقلاب اصلاحات بودند، در حالیکه در درون خودشان بوجود آمد. من در یک مصاحبه در سال 85 و سپس در زندان گفتم که بیخود به دنبال سرچشمه انقلاب مخملین میگردند، چون هرگز نخواهند توانست سرچشمه و زمان آن را پیش بینی کنند. اینطور هم شد. اکنون هم می گویم آن ترسی که از ما فعالان سیاسی و از جنبش اصلاحات دارند، پشت کردن به واقعیت است. آنچه در آینده رخ خواهد داد، از دیدگاه من، و آنان را بار دیگر غافلگیر خواهد کرد، از درون خودشان خواهد بود. بهر حال، اینها بجای اینکه ما میهن پرستان را هدف قرار بدهند، زندانی کنند و یا تیم حرفه ای برای کشتن ما بفرستند، اگر به ما گوش بدهند، هم خودشان و هم کشور را خواهند توانست نجات دهند.
پرسش: آقای مهندس زعیم ممکن است بطور کوتاه بفرمایید که رئوس نگرانی شما اکنون چه است؟
کورش زعیم: نگرانی من بحران از درون جناح های حاکم است. من جریانهایی را احساس می کنم که هیچ ارتباطی به جنبش اصلاح طلبان ندارد، ارتباطی با این جنبش مردمی که جنبش سبز نام گرفته ندارد، و از درون همین جناح های حاکم و قدرتمند که ما ها را می گیرند، زندانی می کنند و چپ و راست می کنند، در حال تکوین است و من بسیار بسیار نگران بروز آن هستم.
همین جور که همین جنبشی را که پارسال رخ داده بود و من پیش بینی کرده بودم و در بازجویی هایم و نیز در نوشته هایم گفته بودم که روی خواهد داد و تعدادی کشته خواهند شد و هزاران نفر زندانی خواهند شد و همین جور هم شد؛ اکنون هم می بینم که در این جنبش که درون جناحهای حاکم را دچار شکاف کرده، باعث بروز شرایطی خواهد شد که کشور ما را بشدت به خطر خواهد انداخت. من ترسم از آن است. اینها هم که فشار روی ما فعالان سیاسی و رهبران جنبش اصلاحات گذاشته اند، در واقع پشت کرده اند به وقایعی که در درون خودشان رخ می دهد. امیدوارم که وقتی بروز می کند، قابل کنترل باشد.
قاسم بیگلو: آقای مهندس کورش زعیم در تهران، سپاسگزارم که به پرسشهایم پاسخ دادید.

نوشته اقای علی ضرابی در باره 22 خرداد

22 خرداد 1388
کشور ما روزهای زشت و زیبا بسیاری را بخصوص در صده های اخیر سپری کرده که مردم ما خاطر
ی تلخ وشیرینی از این روزها شنیده یا بیاد دارند. روز تحریم تنباکو به وسیله آیت الله شیرازی ، روز افتخارآمیز امضاء قانون مشروطیت وسیله مظفرالدین شاه ، روز 29 اسفند هزارسیصد بیست ونه که قانون ملی شدن صنعت نفت به خواست ملت ایران به سرکردگی دکتر مصدق ویا روزکودتای بیست و هشت مرداد 1332 و همینطور روز بیست ودوم خرداد 1387 که نیروی جوان ومیهن پرست ملت ما به جلوداری دانشجویان پرشور ما که در مقابل دژخیم استبداد برای دسترسی به خواسته بر خود واعتراض به نتیجه انتخابات رئیس جمهوری اتفاق افتاد و در این روز نیرو های نظامی و لباس شخصی ها وانواع واقسام نیروهایی که با اسامی عجیب وغریب از در و دیوار این کشور بالا میروند مواجه شدند ودراولین برخورد دوشیزه جوانی به نام ندا آقاسلطان را به شهادت رساندند (همان دختری که بعدها به عنوان شهید راه آزادی در دنیا معرفی شد وتایمزلندن او را به عنوان بزرگترین شخصیت سال 2009 در جهان معرفی کرد ومجسمه جالب او را در یکی از خیابانهای سانفراسیسکو می بینیم) پس از قتل این دختر جوان جوشش مردم فزونی یافت شهرتهران علیه بی قانونی و ظلم حاکم با پرچم ها سبز که نمودار آزادی است به پا خواست ودراین جریان بیش از صد سی شش دانشجو ویا دیگر جوانان ما جان خودشان را فدای میهن و خواسته برحق خود نمودند وسرکوبی این قیام اعتبار حکومت را در جهان بیشتر زیر سئوال برد به نحوی که اغلب کشورها وبخصوص سازمانهای جهانی حقوق بشر سیل اعتراض را به سوی حکومت ایران سرازیر کردند ولی متأسفانه همانطور که شیوه این نوع حکومتها هست دولت حاکم اعتراض به این اعمال را از گوشی شنید واز گوش دیگر بیرون راند.
این اعتراضات مدتها ادامه داشت تا در روزعاشورا و روز قبل ازآن تحت عنوان جنبش سبز ملت ایران جنبشی که سی و دوسال قبل علیه حکومت دیکتاتوری مذهبی وسیله بعضی از میلیون و در رأس آنها مردان جبهه ملی و دیگر میهن دوستان بنیادگذاری شده بود، به عنوان اعتراض به انتخاب رئیس جمهور حرکت منظم واعتراض آمیز خود را با حرکت پرچم های سبز در سراسرتهران وخیلی از شهرهای دیگر به حرکت درآورند که چماقداران ونیروهای بسیجی ودیگر نیروهای مزدور به نیروی ملت تاختند وعده زیادی را به قولی سه هزارنفر را توقیف و عده ای را کشته و زخمی نمودند و بعدها عده ای از وطن پرستان را به زندانهای طویل المده یا اعدام؟ بدون محاکمه و یا با محاکمه های مضحک بدون دخالت وکیل محکوم کردند و متأسفانه ازاین جوانان برومند کشورهنوز هم هر چندگاه یک یا عده ای را به جوخه اعدام می سپارند که آخرین آنها پنج جوان برومند کشورمان را که هنوزجنازه آنها را به پدر و مادرآنها تحویل نداده اند واین کشتارها همچنین ادامه خواهد داشت. که گناهشان خواستن حقوق مدنی خود بوده لازم به تذکر است که ملت ایران رهبر و یا رهبرانی اعم از کسانیکه کاندیدای ریاست جمهوری بوده اند و دیگران که خود در پیکره این دولت ها بوده اند نمی شناسد و رهبران واقعی جنبش سبز ایران جوانان و دانشجویان ما هستند که هر وقت امکانی پیش آید به وظیفه خود می پردازند. چند روز دیگرمصادف با این روز پرارزش هست. با توجه به اعلامیه های وزرات کشور که هر روز در سرتاسر ایران منتشر میشود اعلامیه هایی مبنی براینکه هیچ گونه اجازه تظاهراتی را حتی بطور مسالمت آمیز به گروه های مخالف نمی دهد. روشن نسیت چه وضعی در این روز پیش خواهد آمد ولی ملت ایران معتقد هست ازآنجا که پایه های این حکومت جبارسست ولرزان شده امید آنرا دارد که هرچه زودتر فرش زمردین دموکراسی و آزادی را در کشور بگستراند.

Sunday 6 June 2010

حکومت خامنه ای چگونه اغاز شد

حکومت ۲۱ ساله آيت الله خامنه‌ای چگونه آغاز شد؟

۱۳۸۹/۰۳/۱۴
محمد ضرغامی

۱۴ خرداد سالگرد فوت آيت الله خمينی و آغاز حکومت بيست و يک ساله آيت الله خامنه‌ای در ايران است .

اما آيت الله خامنه‌ای چگونه به قدرت رسيد و در روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ در جلسه مجلس خبرگان که او را به رهبری برگزيد، چه گذشت؟

مراد ويسی روزنامه‌نگار و کارشناس مسائل ايران روند رسیدن آیت الله خامنه‌ای به رهبری را در مصاحبه با رادیو فردا تشریح می‌کند.


- آقای ويسی، چرا ۱۴ خرداد در تاريخ جمهوری اسلامی، روز مهمی است‌؟

خوب بله ، امروز روز به قدرت رسيدن آقای خامنه‌ای در سال ۱۳۶۸ است. ايشان در اين روز و طبق طراحی آقای هاشمی رفسنجانی و تاييد احمد خمينی به قدرت رسيدند.

-اصل قضيه چه بود و ايشان چطور رهبر شدند؟

ببينيد داستان رهبری آقای خامنه‌ای از اين قرار است که از شب قبل که فوت آيت الله خمينی قطعی شد، طبق طرح آقای هاشمی رفسنجانی شبانه اعضای مجلس خبرگان را از سراسر کشور دعوت کردن و تمام هواپيماهای کشور رو بسيج کردن که آنان را به تهران بياورند. مسئول اين دعوت و فرستادن هواپيماها هم شيخ حسن روحانی بود که خيلی به آقای هاشمی نزديک بود. صبح ساعت ۷ خبر فوت آيت الله خمينی را دادند و ساعت ۸ جلسه مجلس خبرگان رو برگزار کردند.

در جلسه صبح که اعضای مجلس شورای اسلامی هم بودند وصيتنامه را خونداند و در جلسه بعد از ظهر که فقط اعضای خبرگان حضور داشتند، موضوع تعيين رهبر جديد را به بحث گذاشتند.

-ظاهرا در اين جلسه ، اول اسم فرد ديگری مطرح بوده است و نه آقای خامنه‌ای؟

بله آن فرد آيت الله محمد رضا گلپايگانی بوده است که بعد از فوت آيت الله خمينی اعلم علما و مراجع به شمار می‌رفت و اگر قرار بود طبق قانون اساسی يک مرجع تقليد به رهبری انتخاب شود شانس آقای گلپايگانی از همه بيشتر بود. در حالی که آقای خامنه‌ای حتی آيت الله بودنش مورد ترديد بود.

ـ مگر آقای خامنه‌ای در اون موقع آيت الله نبودند؟

ببينيد آيت الله بودنش که مورد ترديد بود. بر فرض هم که آیِت الله بوده باشند ، قانون اساسی می‌گفت که رهبر بايد مرجع تقليد باشد و انتخاب آقای خامنه‌ای که مرجع تقليد نبود خلاف قانون اساسی بود . حالا آقايان می‌گويند که بعد که شرط مرجعيت را برداشتيم و برای رفع شبهه دوباره و چند ماه بعد برای رهبری آقای خامنه‌ای رای گيری کرديم .اين خلاف قانون است و ايشان ديگر آن موقع رهبر شده بودند و در عمل کاری بود که شده بود اگرچه غير قانونی .


-ظاهرا بحث شورای رهبری هم بوده و نه رهبری يک فرد خاص؟

بله يکی از نمايندگان مجلس که به طور اتفاقی در جلسه مانده بود برای خود من نقل می‌کرد که اول بحث شورای رهبری شد و خيلی هم طرفدار داشت ولی بعد که فضا به سمت تعيين شورای رهبری رفت، آقای هاشمی رفسنجانی وارد بحث شدند و مسير بحث را تغيير داد و طرح خودش را اجرا کرد.


-مگر آقای هاشمی رفسنجانی در اين جلسه چه کار کرد که شما می‌گوييد طبق طراحی ايشان آقای خامنه‌ای به قدرت رسيدند؟

خوب آقای هاشمی با رهبری آقای گلپايگانی موافق نبود. به همين دليل در حالی که فضای جلسه به سمت تعيين شورای رهبری می‌رفت ، آقای هاشمی وارد بحث شدند و به احمد خمينی که در جلسه حاضر بوده گفتندکه شما اگر اون مطلبتون را الان نمی‌خواهيد بگوييد ، پس کی می خواهيد بگوييد که بقيه گفتند موضوع چيست و احمد خمينی گفت که آقای خامنه‌ای که سفرخارجی رفته بودند امام نحوه حرف زدن ايشان را در تلويزيون ديدند و گفتند ايشان برای رهبری مناسب هستند. بعد خود آقای هاشمی هم اين رو اضافه کرد که ما در زمان حيات امام در جلسه سران قوا به ايشان گفتيم بعد از شما رهبری چی می‌شود که ايشان گفتند نگران نباشيد . فرد مناسب هست و يکی همین آقای خامنه‌ای.

-اين مطلب واقعاصحت دارد؟

من خودم از يکی از شاگردان آيت الله موسوی اردبيلی شنيدم که ايشان که آن موقع رييس ديوان عالی کشور بودند بعد ا اين نقل را به اين شکل و به اين صراحت در مورد آقای خامنه‌ای رد کردند و گفتند آيت الله خمينی از آقای خامنه‌ای يا شخص خاصی اسم نبردند ولی به هر حال اين حرکت آقای هاشمی، ۱۸۰ درجه فضای جلسه را تغيير داد و فضا را به سمت رهبری آقای خامنه‌ای برگردوند و ايشان رهبر شدند.

- اگر اين درست باشد، حالا آقای هاشمی چرا اين کار را کرد و چه چيزی درذهنش بود؟

من بعد ها خودم از يکی از نزديکان آقای هاشمی شنيدم که آقای هاشمی در نظر داشتند آقای خامنه‌ای رهبر بشوند و آقای منتظری هم نقش مرجع را ايفا کنند و خود آ قای هاشمی هم بشوند اداره کننده واقعی کشور. درست به همين دليل بعد از انتخاب آقای خامنه‌ای ، آقای هاشمی به آقای منتظری اصرار کردند که شما برای آقای خامنه‌ای پيام تبريک بفرستيد و رهبری ايشان را تبريک بگوييد . آقای هاشمی به آقای خامنه ‌ی هم گفته بودند شما جواب پيام آقای منتظری را بدهيد و ايشان را به عنوان مرجع در قم خطاب قرار بديد و تثبيت کنيد که در عمل آقای منتظری پيام را دادند ولی آقای خامنه‌ای بازی آقای هاشمی رانکردند و بازی خودشون را پيش بردند.