Wednesday 21 July 2010

مقاله از اقای علی ضرابی

مرگ بر چوبه دار

سالهاست تمدن بشری متوجه اشتباه جزا بوسیله چوبه دار و جوخه مرگبار تیرباران شده است وبه همین جهت دیگر در کشورهای متمدن هیچگاه مجرمی را تیرباران ویا به پای چوبه اعدام نمی برند. آنها که این نوع مجازات را ممنوع کرده اند برای این عمل انسانی خود دلایلی داشتند. اول آنکه درست است که مجرم مرتکب جنایت یعنی قتل و یا جرمی که سزای آن را درکشورهای عقب مانده با جنایتی دیگرجبران میکنند شده ولی آیا کسان یعنی پدر و مادر و فرزندان و کسان دیگراوهم ازکشتن مجرم خوشحال میشوند؟
آیا مثلاً فرزندان خردسال یک محکوم به اعدام پدر خود را دوست ندارند و آیا تا ابد روحیه آن بدبختان از دیدن جسد پدرخود را روی چوبه دار فراموش می کنند. دانشمندان علوم قضایی هم معتقد هستند که یک جانی در زمان ارتکاب به جرم به یک نوع جنون مبتلا میشود و اگر جنون بر او مسلط نشود که جنایت نمی کند چون می فهمد که چوبه دار منتظر اوخواهد بود. قضات کشورهای متمدن برای این بزه کار دوری دائم ازاجتماع و عزیزانش را تجویز کرده اند که همان حبس ابد است و از طرفی به کرات دیده شده که یک جانی که قطعاً بعد از جنایتی که انجام میدهد کاملاً ازعمل خود پشیمان میشود و به همین جهت از محل حادثه می گریزد تأثیر این پشیمانی بارها مجرینی را تا آنجا تحت تأثیر قرارمی دهد که می خواهند جبران مافات بکنند همه ما شاهد آن بوده ایم که بعضی ازاین جانیان در زندان مشغول دانش اندوزی شده اند و کتاب ها نوشته اند مثل کارل چسمان (زندانی پشت چراغ قرمز) که از او دوازده کتاب ارزشمند به جا مانده و یا استانلی ویلیا ///// موجب خدمتی به فرهنگ امریکا شده او در زندان پس از اینکه خود تحصیلاتش را به پایان رسانید. دانشکده کوچکی دایر کرد که عده ای از زندانیان از آن مرکز علمی که او در زندان ترتیب داده بود درجه دکترا گرفتند و کتابی از او تا پای جایزه نوبل نیز پیش رفت و ده ها و یا شاید صدها از این جنایت کاران که زندان و از همه مهمتر توجه بزه کاران به عمل ظالمانه و خانمانسوز خود به راه صحیح هدایت شده و اگر زنده مانده بودند به جامعه خود خدماتی نیز میتوانستند انجام دهند و ما نیز خود دیده و یا شنیده ایم که شخصیت ها نیز در عالم سیاست دیده ایم که گروه غالب سیاسی که اغلب با توسل به زور و کودتا به سر کار آمده اند. مخالفین سیاسی خود را به جوخه اعدام سپرده اند. این نوع اعدام ها که متأسفانه اجتناب ناپذیر هم هست ضایعات بسیاربرای ملتها به بار می آورد مثل اعدام دکترحسین فاطمی و خسروگل سرخی در ایران عدنان مندرس در ترکیه و صدها نفر دیگر.
چندی قبل جنایتکاری را به نام عبدالملک ریگی در ایران با عجله به دارآویختند گو اینکه اعمال او سخت وحشیانه و قتل هائیکه او و گروه وی انجام دادند از بدترین انواع جنایت بود ولی همراه با کشمکش های محلی و ایلاتی شروع شد و بدبختانه هنوز هم سخت ادامه دارد.
توجه کنید دولت ندانم کار ایران با کشتن فوری او اعوان وانصار وی را وادار کرد که پس از چند روز به خونخواهی او بیست وهفت نفر زن ومرد و کودک بیگناه را در مسجدی به قتل برسانند وبیش از صد و پنجاه نفر دیگر را به بیمارستان ها روانه کنند که معلوم نیست چند تن ازآنان هم جان بدر نبرند.
حال اگراین جنایتکار را در زندان نگاه می داشتند بطور قطع نه بیست وهفت نفر مردم بیگناه کشته میشدند ونه صدها نفر بازماندگان این بخت برگشته گان داغدار وعزادار می شدند و هرآن بازهم امکان یورش آن مقتول به عده بیگناه دیگر نه محتمل بلکه قطعی هست. چوبه اعدام و جوخه آتشبار تیرباران را باید ازدسته مجازات ها حذف کرد ولی کی و چگونه؟ زمانیکه در کشور ما هم فرهنگ زائیده شود و یا اگر زائیده شده بارور گردد قدرت فرهنگ هست که می تواند نجات بخش همه جوامع باشد.
به امید آنروز.

No comments: