Sunday 11 July 2010

مقاله ای از اقای مهدی جلالی

آیا ما موسوی را سکولار می‌خواهیم؟
مهدی جلالی


از بدو شکل گیری اعتراضات خیابانی در سال گذشته، بر سر رهبری موسوی بحث بوده است. این بحث ها البته طبیعی و مفید است. در یک فضای عقلانی و متکثر - که خوشبختانه آن را مدیون تکنولوژی ارتباطات هستیم - مردم به ارزیابی مدام رهبران خود می پردازند. هر چقدر گفتار آنان را مطابق خواسته های خود بیابند، بیشتر اعتماد می کنند و هرچقدر آن را مخالف دیدگاه های خود ببینند، رهبران جنبش اعتماد کمتری را نصیب خود خواهد کرد.

به عبارت دیگر رابطه رهبر و مردم باید به نقطه تعادلی از اعتماد سازی برسد. اگر میزان اعتماد از این نقطه تعادل پایین تر برود، رهبر مشروعیت اش را از دست می دهد. اگر بالاتر برود، رهبر کاریزماتیک می شود و ارادت جای اعتماد را می گیرد. بنابراین سوال عقلانی در مورد رهبری آقای موسوی این است که نقطه تعادل اعتماد ما به وی کجاست؟ به عبارت ساده تر ما چقدر می توانیم به موسوی اعتماد کنیم؟
آقای موسوی در آخرین اظهارات خود به موضوع حساس رابطه سیاست و مذهب پرداخته که بطور جدی مورد مناقشه قرار گرفته است. بسیاری که دل در گرو جنبش سبز دارند معتقدند نظام سیاسی ایران باید عرفی شود و از این سخنان آزرده شدند. موضوع رابطه نهاد حکومت و مذهب بدون تردید یکی از جدی ترین بحث های موجود است و از آن نمی توان اجتناب کرد. اما نمی توان به آن پاسخ های سطحی نیز داد.
رابطه سیاست و دین بحث پیچیده ای است که این روزها به خاطر برخوردهای احساسی و ایدئولوژیک بر ابهامات اش افزوده می شود. واقعیت این است که بحث های علمی سیاسی در مورد موضوع سکولاریزم هنوز بسیار ابتدائی است. در بهترین حالت چند بحث نظری و فلسفی صورت گرفته و دست آخر به این توافق رسیده اند که ما نیازمند سکولاریزم سیاسی و یا عینی هستیم. احتمالا خیلی سخت نبود که به این ضرورت برسیم. می گذریم که البته دیگرانی هم هستند که جاهلانه سکولاریزم را عملا تبدیل به مذهب جدیدی برای خود کرده اند. اما این تازه اولین قدم است. دانش سیاست آن را چگونه می بیند؟ چه راه حل های عملی و صحیحی توصیه می کند؟ برای رسیدن به چنین مطلوبی - که البته هدفی اخلاقی است و برای نفع همگانی است - چه قدمهای سنجیده ای باید برداشت؟
سوالات اصلی در مورد سکولاریزم هنوز پاسخ داده نشده اند. مسئله رابطه حکومت و سیستم مذهبی برای همه کشورهای جهان کماکان یک مسئله جدی است و هرکدام برای آن راه حل های بلند مدت و کوتاه مدت ارایه داده اند. حتی دو کشور ترکیه و فرانسه که شدید ترین راه حل ها برگزیده اند، هنوز با موضوع مذهب دست و پنجه نرم می کنند و راه حلشان چندان با ثبات به نظر نمی آید. کشورهای دیگر - چه در دنیای مسیحیت، اسلام و یهود و چه در ادیان شرقی آسیایی - چگونه با موضوع مذهب روبرو شده اند؟ چه موفقیت ها و چه ناکامی هایی داشته اند؟ در کشور خودمان صحیح ترین راه روبرو شدن با نهادهای مذهبی و نهاد روحانیت چیست؟ چگونه می توان با توجه به جامعه مذهبی ایران به یک حد توافقی رسید؟

کسانی که معتقدند می توان نهاد روحانیت را انکار و یا ریشه کن کرد، البته پاسخی روشن و ساده ای به این سوالها داده اند. آنها تصور می کنند در زمان رضاشاه زندگی می کنند. اما کسانی که معقول تر فکر می کنند و نه چنین اعتقادی دارند و نه چنین مطلوبی، متاسفانه کمتر به این مسئله پاسخ داده اند. سکولاریزم حتی اگر از نظر تئوریک درست تبیین شود، از نظر سیاسی پروسه ای است که باید از دید سیاسی به آن پرداخت و برنامه ریزی کرد.

بااین حال فکر می کنم این که بخواهیم آقای موسوی سکولار باشد، غیرمنطقی است. این نوع توقعات غلط، نوعی اعتماد سازی غیرواقعی را به همراه داشته و فقط باعث تشتت ذهن می شود. من به عنوان یکی از هفتاد ملیون شهروند ایرانی، نقطه تعادل عقلانی اعتماد خودم را به آقای موسوی بر سر سه خواسته می گذارم: من به او اعتماد می کنم که از ابزار سیاست برای رسیدن جنبش سبز به سه حق شهروندی آزادی بیان، آزادی اجتماعات و انجمن سازی، و انتخابات آزاد استفاده کرده و راه حل های کارآمد سیاسی برای عقب راندن حکومت ارایه دهد.

بنابراین بخاطر اختلاف نظری با آقای موسوی اعتمادم را به وی از دست نمی دهم. اما اگر رهبری آقای موسوی ناکارامد باشد و یا بر سر هر یک از سه خواسته فوق مصالحه کند، اعتمادم را از دست خواهم داد. او خود نیز بر طبق «قرارداد اجتماعی» انتخابات، تعهد اخلاقی داده است که در این مسیر مبارزه کند. من نمی خواهم آقای موسوی در مورد سکولاریزم با من موافق باشد، بلکه می خواهم با عقب راندن حاکمیت همراهی ام کند تا به سه خواسته فوق دست یابم. بقیه راه را خودم بلدم.
البته خالی از لطف نیست که به حرکت سیاسی هوشمندانه و صادقانه ی آقای موسوی دوباره دقت کنیم: سایت کلمه نوشته است که «میرحسین موسوی به عنوان فرزند راستین انقلاب و راهروی اصیل خط امام، نمی‌تواند و نمی‌خواهد داعیه جدایی دین از سیاست داشته باشد.». این جمله نشان می دهد که آقای موسوی فشار افکار عمومی بر خود در مورد مسئله سکولاریزم را به عنوان یکی از مطالبات جنبش سبز، به طور غیر مستقیم منعکس کرده، اما می گوید که از من توقع همراهی تا آن مرحله را نداشته باشید.

No comments: