Saturday 2 April 2011

نوشته علی ضرابی

مصدق و سوسیالیزم

مقاله نویسنده ارجمند روزبه کلانتری را خواندم و بخش هایی از مقاله ایشان مورد تأیید من نیز هست و قبول دارم که نوشته ایشان از انسجام کامل هم برخوردارمیباشد مطلب نشان میدهد که ایشان کوله بار؟ طیف چپ را بدوش دارند. من هم یک سویالیست هستم و سوسیالیست خیلی قدیمی و کاملاً معتقد به اصول آن با اینکه اهل تظاهرنیستم، نمیدانم چرا اینجا دلم می خواهد عرض کنم من هم جزء هشتاد نفری هستم که بیانیه صلح استکهلم را درآن زمان یعنی تقریباً شصت سال پیش امضا کرده ام و آنرا با بصیرت کامل در سنین جوانی امضا کردم وهمیشه معتقد به آن بوده ام به این جهت که معتقدم سیستمی از سوسیالیست بهتر نمی تواند پیدا شود یا لااقل تاکنون. خودنمایی من ازاین نظر است که جناب کلانتری بدانند که یک طرفدار یقه پاره کن زنده یاد دکترمصدق نیستم وآنچه می نویسم روی عشق به دکتر مصدق نیست ولی دیوار را یک طرفه رنگ نمی کنم. من هم مثل آقای کلانتری معتقدم طبقه کارگر و زحمت کش جامعه در جهان تا کنون نتوانسته حقوق خود را بگیرد ومتأسفانه نمی تواند هم وما به امید آنروزی هستیم که قدرت سوسیالیزم به حدی برسد که بتواند بساط سرمایه را بر هم چیند و سرمایه را ملی کند که این اتفاق خواهد افتاد وبه قول فرزانه از دست رفته اخوان ثالث :
عاقبت کار جهان طور دگر خواهد شد زبرزیر یقین زیر و زبر خواهد شد
این شب تیره اگر روز قیامت باشد آخرالامر به هرحال سحر خواهد شد
در این زمان هم همیشه حرف آخر را طبقه کارگر زده است نمونه آن.
انقلاب فرانسه، انقلاب کبیر اکتبر، انقلاب از دست رفته ایران حرکت های موفقیت آمیز در آفریقا و خاورمیانه همه دال بر آنست که گذشته برانیکه قدرت طبقه کارگربه نمایش گذاشته شده تأثیر بخش هم بوده واین تأثیر بخشی است که همه ما چشم به آن دوخته ایم. کارگر همیشه پیروز بوده اگر در مواردی هم این پیروزی به تأخیر افتاده به جهت فشار سرمایه و وسیله دست نشاندگان سرمایه یعنی پادشاهان ویا رئیس جمهوری هائیکه که رمق ملت ها را کشیده اند وملت ها را رعیت و نوکر و مزدوربه حساب آورده اند.
در ایران هم متأسفانه همیشه چنین کسانی سرکاربوده اند از صدر تا ساقه ولی بعدازشهریور 1320 که رضاشاه از ایران اخراج شد مردم تا حدودی بپا خواستند اما از آنجا که ما درچهره تاریخمان طعم آزادی را ندچشیده بودیم واز سویی دو کشوری که همواره در ایران گماشتگانی به نام شاه داشتند فوراً دست به کار شدند وهریک به نوع دیگر زنجیر استعمار جدیدی برای مردم ما ساختند. انگلیس ها وسیله قوام السلطنه حزب دموکرات را برپا کردند و روسهای استالینی حزب توده را حزبی که نام توده و سوسیالیزم را به سیاهی ثوق داد و متأسفانه آنچه لنین دوست داشت انجام شود وبرنامه ای برداشته شده از مانیفست کارل ماکس که واقعاً اگر صحیح انجام میشد موجب نجات بشر فراهم ساخته بود به اصطلاح فاتحه خواند و بهشتی که لنین درصدد ساختن آن بود این مرد خودخواه و خونجوار به جهنم تبدیل کرد و در ایران هم عده از حول حلیم در دیگ افتادند وبا شعارهای مسخره و عوام پسند موجب گمراهی عده ای را فراهم کرد و امریکا که در این جریانات تصمیم انگلیس شده بود دم دستگاه غلام یحیی و پیشه وری را جمع جور کرد و عده ای از آنها به زیر زمین و عده ای هم به دربار ارباب استالین گریختند ومردم آزاده ایران بخصوص کارگران هم مبارزه را ادامه میداند و دکتر مصدق که به جرم آزادی خواهی در قفس پهلوی بود آزاد و وارد مبارزه شد وبا شناختی که ملت از او داشتند با فشار به شاه و حرکت های ضد استعماری همان مجلس ساخته شده وسیله شاه را مجبور کردند مصدق را به نخست وزیری انتخاب کنند وبرای نجات ایران مصدق این پست را قبول کرد و همانطور که شما مرقوم داشته اید اولین کاری که کر اعلام داشت مردم و مطبوعات آزاد هستند و مطبوعات مجازند حتی در مورد خود من هرچه بخواهند بنویسند و اطمینان داشته باشند که من شکایتی از آنها نخواهم کرد و در حکومت کوتاه او مجلس هفدهم با وکلای خیلی بهتر از دست نشاندگان شاه شروع بکار کرد متأسفانه چون ما طعم آزادی را نچشیده بودیم هرچه خواستیم کردیم روزنامه چگنسر کاریکارتوری از مصدق را بدون شلوار در حالیکه به سردر مجلس نشسته و بول از او خارج میشود نشان میداد م

من در یادداشت های آقای خازنی رئیس
دفتر مصدق خواندم که نوشته بود این عکس را به مصدق نشان دادم او خندید و گفت: هیچ عیبی ندارد هرکس این عکس را ببیند خودش قضاوت خواهدکرد. شما ناراحت نباشید مردمی که هزارسیصد سال است نتوانسته اند دم بزنند حال که آزاد شده اند حق دارند به نحوی بغض خودرا خالی کنند.
میدانم که شما هم قبول دارید که او مرد ملی وطن پرست بود. او بخلاف گذشتگانش یک سوسیالیست به تمام معنی بود دکتر مصدق در امر ملی شدن صنعت نفت به نمایندگی همه ملت ایران قانون ملی شدن صنعت نفترا در مجلس شورای ملی به هر نحو که بود به تصویب رسانید و نطق او در دادگاه لاهه واقعاً موجی را فراهم کرد که ملل دیگر نیز هوس سر بلند کردن در مقابل انگلیس ها را کردند. مصر با کپی از کار مصدق کانال سوئیز را ملی کرد واین عمل نشان داد که کفتار پیر را هم میشود با حرف حساب به زانو در آورد. مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت قانون یعنی کسر ده درصد از حق مالک برای آبادانی دهات را به تصویب رسانید و اول از همه آنرا در ملک موروثی خودش انجام داد.
ما باید کارنامه همین دو سال دولت مصدق را بخوانیم انوقت بگوییم هرکس در آن زمان حاکم میشد میتوانست چنین خدماتی را انجام دهد. شاید اینطور باشد ولی هرکس خادم ملت نمی شد. ما مثل مصدق نداشتیم اگر میداشتیم او هم مصدق میشد. آیا قوام السطنه یا حکیم المک یا حسین علاء ویا ساعد مراغه ای می توانستند مصدق باشند. بدیهی است اگر می خواستند البته که مصدق بودند ولی آنها سر سپرده و نوکر انگلیس و روسیه و سومی هم که تازه پا به عرصه وجود گذاشته بود یعنی امریکا بودند.
جناب کلانتری خیلی از جوانها ندانسته و ناشناخته سوار اسب چوبی استالین آدم خوار شدند، و چیزی از کمونیست و سوسیالیست نمیدانستند. متأسفانه ما از آنجا که راهی برای شناخت سوسیالیزم نداشیتم آب را از کوزه شکسته استالین می خوردیم، ای کاش ما بجای عده زیادی که کمونیسم استالینی چکی و بدون مزمزه کردن آن قبول کردند. صد نفراحسان طبری یا دکتر تقی ارانی ویا انورخامه ای ویا دکترتقی ارانی ویا نوشین میداشتیم در آن صورت راحت از جهنم استالین خارج میشدیم و آسان راهی بهشت لنین میشدیم، ولی صد افسوس.....

No comments: