Friday, 21 October 2011

نوشتار شیرین عبادی و اظهار نظر علی ضرابی

شیرین عبادی
از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان، من یک فمینیست هستم.
اولین بارجرقه‌های فمینیسم من در سن کودکی زده شد وقتی دیدم که مادر بزرگم پسرهای فامیل را شومبول طلا خطاب می کند و آنها حق دارند با شورت دور حیاط بدوند ولی اگر من جوری بنشینم که دامنم درست نباشد همه بسیج می‌شوند تا دامن مرا روی پاهای کودکانه و بی‌خبرم بکشند و مدام گوشزد کنند که درست بنشین.
ذهن پنج ساله‌ی من نفهمید (هنوز هم نمی‌فهمد) که چرا آن چیزی که وسط پای پسر عمه‌ام است باید با لفظ طلا آراسته شود و حتی گاهی با الفاظ (شومبولتو بخورم) خورده شود ولی آن چه من دارم مایه‌ی شرمساری است و باید پوشانده شود.
ذهن پنج ساله‌ی من حتی وقتی ده ساله شد نفهمید که چرا آن‌ها باید راحت ته کوچه دوچرخه سواری کنند و من با هزار مکافات و یواشکی رکاب بزنم و روپوش و روسری‌ام مدام توی چرخ گیر کند و زمین بخورم و همه به من بخندند.
او هرگز نفهمید چرا وقتی بالغ شدم و آن دو جوانه‌ی سرکش در سینه‌هایم رویید باید آن را زیر مقتعه‌ی چانه‌دار بلند و روپوش گشاد پنهان کنم و قوز کنم تا برجستگی‌های بدنم را از چشم‌ها بپوشانم.
ذهن من هرگز نفهمید چرا هرچه مربوط به زنانگی من است زشت و پنهانی و گناه‌آلود است و هرچه مربوط به مردانگی پسر‌هاست قابل افتخار و ستودنی و حتی به روایتی خوردنی است.
ذهن من هنوز پنج ساله است، نمی‌فهمد چرا به عنوان یک دختر ناقص و نیمه است؛ نمی‌فهمد چرا همه برایش دنبال شوهر می‌گردند فکر می‌کنند که بدون مرد کامل نیست. نمی‌فهمد چرا مادرش مدام می‌پرسد این پسره کیه که هر شب زنگ می‌زند؟ اگر دوستت داره باید بیاد خواستگاریت.
او انقدر بچه است که فقط برای پوز زنی مادرش به آن پسر می‌گوید بیا خواستگاریم والکی الکی زن مردی می شود که دوستش ندارد.
او حتی نمی‌فهمد چرا در خانواده‌ی آن مرد، مردها یک طرف مجلس عرق می‌خورند و بحث سیاسی می‌کنند و زن‌ها طرف دیگر ظرف می‌شورند و مزخرف می‌بافند.
او نمی‌فهمد که چرا شوهرش التماس می‌کند که لطفا جلوی فامیل من سیگار نکش وقتی خودش می‌کشد. او نمی فهمد چرا سیگارکشیدن مرد درست است و سیگار کشیدن زن نا‌درست.
او نمی‌فهمد چرا وقتی مردش را نمی‌خواهد سال‌ها باید دنبال طلاق بدود در حالی‌که اگر مرد بود در یک هفته می‌توانست زنش را طلاق بدهد
ذهن من هنوز پنج ساله است. این ذهن پنج ساله دو برابر پسرهای هم دوره‌اش زحمت کشید تا دانشگاه برود‌، آنها خرخون لقبش دادند.
این ذهن پنج ساله بین همه‌ی دانشجوهای ورودی‌اش شاگرد اول شد تهمت زدند که معلوم نیست با کدام استاد روی هم ریخته است.
بعدها مجبور شد هر تشخیص را دو بار تکرار کند برای آنکه چون زن بود حرفش نصف یک مرد ارزش داشت.
مجبور شد از زبان یک پزشک همکار (‌که زن بود‌) بشنود که پیش دکتر زن نرو، زن‌ها همه بیسوادن و هیچ نگوید و دم نزند.
مجبور شد دو برابر تلاش کند تا نامش نصف اعتباری که باید را بیابد.
مجبور شد دو برابر مردها خوب رانندگی کند تامبادا تصادف کند و این جمله را بشنود که ”زن‌ها دست به فرمون ندارند”.
مجبور شد دوبرابر مردهای دور و برش کار کند و دو برابر آن‌ها موفق شود و دو برابر آن‌ها پول در بیاورد و آخر هم ”‌زن بی سر پرست” نامیده شود.
مجبور شد دو برابر مردها وبلاگ بنویسد تا صدایش به جایی برسد و آخر سر هم متهم شود که زنانه‌نویسی می کند و در واقع “مرد” است..
از همه‌ی اینها گذشته‌، نگارنده زن خوشبختی محسوب می‌شود. در خانواده‌ای مرفه و غیرمذهبی بدنیا آمده‌، امکان تحصیل و امکان فرار از آن چهارچوب‌های غیر منصفانه و زشت را داشته است‌. او هرگز کتک نخورده و نفقه نخواسته و حضانت طفلی را از دست نداده است.
با این همه زخمی و خسته است.
خسته است از اینکه از زبان مردهای بی خاصیت و احمقی که نصف ضریب هوشی او را ندارند شنیده است که زن ها منطق ندارند، زن‌ها طنز ندارند، زن‌ها دست به فرمان ندارند.
خسته است از جامعه‌ای که اگر زنی مورد تجاوز قرار بگیرد زن را مورد خطاب قرار می‌دهد که چرا حجابت کامل نبود و مقصر می‌شمارند که مرد را گناه انداخته و از مرد نمی‌پرسد که چرا مثل یک حیوان رفتار کرده است.
خسته است از جامعه‌ای که اگر زنی مورد خیانت قرار گرفت به او توصیه می کند که صبوری کند و خانمی پیشه کند و بیشتر به مردش توجه کند.
خسته است از جامعه‌ای که سزای خیانت در آن برای مرد توجه بیشتر و برای زن سنگسار است.
خسته است از جامعه‌ای که زن‌هایش قوز کرده و ترسیده و تهدید شده‌اند و مردهایش باافتخار لگن خاصره‌شان را جلو می‌دهند و به شومبول‌های طلای خود می‌نازند و به خودشان جرات می‌دهند به زن‌ها یی که دو برابر آنها قد کشیده‌اند لقب کوتولگی بدهند.
خسته است از جامعه‌ای که زن‌هایش به کوتولگی خود افتخار می‌کنند و حاضرنیستند بهای قد کشیدن‌شان را بپردازند و هنوز افسوس تازیانه و تسبیح و ته دیگ را می خورند. ،
بر او ببخشایید او خسته است از جامعه‌ای که حتی معنی فمینیست را نمی‌داند

علي ضرابي
اين چنين هست در جامعه ما. اين چنين كه خانم عبادي نگاشته‌اند البته نگاه ايشان در قفاست به پشت سر است به گذشته است ايشان اين بيان را از سوي دختري خردسال و دختري نوجوان و دختري جوان و دختري دانشگاهي و بانوئي داراي تحصيلات عالي مي‌گويند در جامعه‌اي با فرهنگ ما. حق هم همين است نصيب اين طريق آموزش همين هست. ولي بانويي كه با ديد باز و با قبوله راهنمايي عقل گام بسوي علم و دانش. با فرهنگي نو گذاشت و او با درايت و تعقل صحيح عاليترين بهره ‌‌برداري را با قدم‌‌هاي صحيح و سريع از كشته خود دو رشد و به يك باره آن طفل خردسال كه از تعريف و توجه مادربزرگ به كودك هم سن سال. ولي نه از جنس او مي‌نموده نيست. او با تبر خرد و در پناه اراده قوي آن تفكرات عقده برانگيز را از پاي درآورد و وادار كرد همه مردم جهان در مقابل او سر تعظيم پايين بياورند و همه آن دودول طلايي‌ها در پشت سر او قرار بگيرند او خواست كه پرده حقارت فمنیست را بدرد و از آن‌جا كه خواستن توانستن هست توانست. تو كوچولي عزيز و تو اي دختر نوجوان و تو اي بانوي ارجمند بخواه تا بتواني بخواه كه آن مادربزرگ وقتي دست شما دو كوچولوي زيبا را بگيرد و به مدرسه ببرد نتواند ارزش و اهميت بيشتري براي يكي از شما قائل شود. بساز سرزميني را كه مادر بزرگ‌هايي با طرز تفكر ديگري پيدا شوند. تو الگوهاي زيادي در اختيار داري آن مادر بزرگ‌ها در سرزميني كه بذر فرهنگ در آن پاشيده شد نمي‌رويند من از آنجهت واژه )مل و فيمل را مي‌آورم كه عنوان نوشته خانم عبادي هست) مرد و زن مكمل هم هستند هر يك از اين دو نباشند بشريتي وجود ندارد. اين مادربزرگ‌ها در كشورهاي سوئد، دانمارك، آلمان و خيلي از كشورهاي متمدن كه در آن‌ها فرهنگ و دموكراسي كشت شده به گورستان علم و دانش مدفون هستند. شبي در يكي از جلسات جبهه ملي ايران در آمريكا به جهتي بنا برگرفتن راي شد منشي جلسه اعلام داشت خانم‌ها مقدم هستند و آن‌ها اول بيايند و راي خود را در گلدان بريزند. خانمي برخواست و به منشي جلسه با پرخاش گفت چه كسي به شما گفته كه خانم‌ها مقدم هستند. اين تقدم از كجا آمده ما همه انسان هستيم بعضي زن و بعضي مرد و هيچ يك امتيازي بديگري نداريم. مي‌توانم بگويم آن‌ها كه مسن‌ترند مقدم هستند. چه درست و صحيح. زماني دختر خانمي در يك مسابقه جهاني مدال طلا به گردن او آويختند. در تهران ولوله‌اي برپا شد مردم به خيابان‌ها ريختند كه دختري مدال طلا مسابقه المپيك و يا جهاني را تصاحب كرد. براي بانوان ما مزيت برنده شدن و نائل آمدن به چنين افتخاري بسيار جالب و مهم هست همان‌طور كه براي پسر افتخار آفرين است. ما بايد سطح فرهنگ را براي از بين بردن چنين طبقه بندي‌هايي بالا ببريم. آبياري كشت فرهنگ و دموكراسي است كه نجات بخش ملت‌ها است. ما ملت باهوشي هستيم بايد بخواهيم اگر خواستيم مي‌توانيم به نظر كمتر از يك ميليون ايراني به آمريكا مهاجرت كرده‌اند و با فرهنگ تمدن زا وارد جامعه آمريكا شده‌اند از اين خيل، بانواني داريم كه در سطح بسيار بالا جاي گرفته‌اند مشاور رييس جمهور آمريكا يك خانم ايراني است. رئيس فيس بوك نيز يك جوان دانشمند ايراني است. معاون وزارت خارجه آمريكا يك بانوي ايراني است جانشين وزير اقتصاد آمريكا ايراني هست سازمان‌هاي بزرگ اقتصاد جهان مثل گوگل، ياهو، مايكروسافت در اختيار همين جوانان سي چهل ساله ايراني هست كه در آمريكا رشد اجتماعي و فرهنگي داشته‌اند. مهندس نادري كه دو سال قبل دو كالسكه جستجوگر را در كره مريخ فرود آورد. كاري كه هيچ بشري تاكنون انجام نداده اين دو هم اكنون مشغول اكتشاف مي‌باشند. ايراني است. او رئيس منظومه شمسي هست دخترك ايراني كه در بدو ورود به آمريكا مثل اغلب جوانان ضمن تحصيل در دانشگاه با سرعت چنان در امور اقتصاد پيشرفت كرد كه امكان مسافرت او به فضا فراهم شد و به عنوان اولين بانوي زن توریست به فضا مسافرت كرد. با مدرك و ادعاي صحيح مي‌گويم كه تقريبا همه ساله دانشجويان ايراني مقام‌هاي اول و دوم خيلي از دانشگاه‌هاي بزرگ آمريكا را تصاحب مي‌كنند. دفتر راهنماي تلفن ايراني‌ها در لوس‌آنجلس هزاران دكتر و مهندس و صاحبان حرفه‌هاي درجه اول آمريكا را در هزار و پانصد صفحه نشان مي‌دهد. دانشگاه‌هاي آمريكا مملو از اساتيد بزرگ ايراني هست. بازمانده از چهل دانشجوي ايراني كه بدبختانه اتوبوس آن‌ها در جاده شيراز واژگون شد و فقط مريم ميرزاخاني از اين چهل نفر باقي ماند كه هم اكنون به خاطر حل يك مسئله و مشكل فيزيكي كه شانزده سال دانشمندان جهان از حل آن عاجز بودند با كليد دانش اين دختر دانشمند ايراني باز شد.
و اينك او را دنیا در رديف ده متفكر جهان مي‌شناسد هم طراز او در جهان فقط پنج نفر وجود دارند. خیلی از اين شخصيت‌هاي بزرگ جهاني ايراني هستند كه اگر در ايران مانده بودند مثل ديگر مردم بودند. همين‌طور كه نويسنده نامه بالا سركار خانم عبادي فرموده‌اند همه بدبختي ما از بي‌فرهنگي ما و عدم وجود آزادي و دموكراسي در كشور ما هست. ملت ايران كه پس از شهريور 1320 و اخراج رضا شاه از ايران تقريباً به آزادي نسبي دست پيدا كرد و با سردمداري مردان ميهن‌پرستي چون دكتر مصدق عملي انجام داد كه جهان را متحير ساخت افسوس كه اگر چه ملت ايران استعمار را به زانو در آورد و صنعت نفت را ملی نمود ولي گرفتار ميراث‌خوار استعمار گرديد و با كودتايي ما. در دامن استسمار ديگري قرار گرفتيم كه همه اين‌ها از بي‌فرهنگي است. اما اكنون امكاناتي را پيدا كرده‌ايم، چند ميليون دانشجوي جوان هر آن مترصد پيدا كردن موقعيتي هستند كه اميدوارم آن را به دست آوريم و كشور ما هم كه از هر جهت آمادگي قرار گرفتن در جايگاهه بر حق خود قرار گیرد و ما هم بتوانيم از رشد و نمو مادربزرگ‌هايي مشابه آنچه سركار خانم شيرين عبادي نشان داده‌اند نجات پيدا كنيم. انصاف اين نيست كشوري كه گهواره جنان تمدن بشري بوده اين چنين منجلاب فرهنگي را تحمل نمايد. به اميد آينده‌اي كه ما لايق آن هستيم.

No comments: